نظریه گشتالت و جزئی بینی
در بعضی شناخت ها ؛ ما از کل به سمت جزء حرکت میکنیم (گشتالت) یعنی اول کل شناخته,دیده و شنیده میشود سپس اجزاء آن مورد بررسی و شناخت قرار میگیرد. مانند یک سمفونی (که ما مثلا فقط صدای ویولن را نمیشنویم بلکه مجموع اصوات با هم معنی بخش اند) ولی در پاره ای از مواقع ما از جزء به سمت کل حرکت میکنیم (جزئی نگری) مانند مطالعه یک کتاب. گمان میشود که در باب معماری نظریه گشتالت به عنوان یک اصل اساسی شناخته شود و در پاره ای از آن جزئی نگری اهمیت بیشتری پیدا میکند. (مانند طراحی یک بیمارستان)
موسیقی ,نقاشی,هنرهای تجسمی و البته معماری گرایش بیشتری به اصل گشتالت دارند.
قبل از پرداختن به نظریه گشتالت باید فرق بین شکل و زمینه را بدانیم.قواعد زیادی برای تشخیص این مورد وجود دارد : وآنها عبارتند از:
– اشیاء کوچکتر شکل و دیگر اشیاء زمینه تصور میشوند. مانند آسمان در شب (ستاره ها کوچکتر و اشیاء هستند و آسمان زمینه)
– اشیاء بسته شکل و اشیاء باز زمینه دیده میشوند
مارکس ورتهایمر (از بنیان گذاران اندیشه گشتالت) می گوید: «مواردی یافت می شود که در آنها آنچه که در کل اتفاق یافته لابد نباید در جزء اتفاق افتاده باشد» بنابراین:
نظریه گشتالت : «کل چیزی بیش از جمع جبری اجزاء است»
-مهمترین قوانین گشتالت :
الف – قانون زیاده نمائی یا شکل خوش : ذهن انسان با قوانینی از قبیل تقارن , امتداد و … شروع به تکمیل یا نزدیک کردن یک اثر به یک شکل خوش اندام یا شناخته شده ی ذهنی می نماید مثلا وقتی که یه شکل شبه دایره را با چشمان تنگ به صورت دایره میبینیم
ب- قانون مجاورت : خطوط یا نقاطی که بهم نزدیک هستند زودتر از آنهایی که از هم دورند به یکدیگر متصل میشوند
ج- قانون بسته بودن : شکل های بسته زودتر شناخته میشوند
د- قانون مشابهت : اشکال شبیه به هم با هم متحد میشوند و تشکیل یک کل را میدهد
هـ- قانون تجربه : در تصاویر اتفاقی و تصادفی (مثل شکل ابرهای آسمان) اشکالی که آشنای ذهن ماست شبیه سازی میشوند(این عمل جهت طبقه بندی اطلاعات در ذهن ما رخ می دهد)
اکثر این قوانین به این دلیل بوجود آمده اند که عقل و ذهن انسان علاقه مند است که یک تصور کلی از اشیاء ,اتفاقات, اخبار و … داشته باشد تا بتواند به صورت منظم آنرا طبقه بندی و ذخیره کند. بدیهی است که اطلاعاتی که ذهن موفق به دسته بندی و طبقه بندی آن شده باشد زودتر و بهتر به خاطر آورده می شوند.
بافت های عمق نما
که کشف جیمز جی گیبسون است و مستقل از گشتالت مینماید بر همین تجربه پافشاری میکند که انسان از کودکی در مواقع آشنائی با محیط یاد میگیرد که نظام های موجود در طبیعت را با توجه به ذهنیات و برداشت های فکری اش طبقه بندی کند.
ثبات ادراکی:
تصویری که ما از دنیا داریم بسیار همخوان با طبیعت است مگر موارد خاص(مثل خطای چشم و فریب ماه = وقتی ماه در افق قرار میگیرد بدلیل اینکه در جوار جسم های قابل درکِ ذهن ما قرار دارد بسیار بزرگتر از آن وقتی به نظر میرسد که در اوج آسمان و کنار ستاره های کوچک است) و نیز میدانیم که سایه یک کره بر روی زمین یک بیضی است یا وقتی که یک ساختمان عظیم را در دوردست مشاهده میکنیم آنرا با خانه عروسک اشتباه نمیگیریم.
بهترین آثار ثبات ادراکی :
الف – ثبات ادراکی اندازه: اندازه در ذهن ما ثابت است (اندازه های را که درک کلی نسبت به آنها داریم) حتی اگر براثر فاصله در چشم ما تغییر کند یعنی ما یک انسان بالغ را باهر فاصله چیزی حدود 2 متر تصور میکنیم
ب – ثبات ادراکی فرم: مثلا یک بشقاب را جدای از آنچه که میبینیم (معمولا بیضی) دایره تصور میکنیم و یا گوشه یک میز را باهرزاویه ای که دیده شود قائمه میدانیم
ج – ثبات ادراکی تصویر : که منشعب از 2 قانون قبل است : یعنی ما در حال حرکت با اینکه اندازه ها مدام تغییر میکند ولی ما فواصل را ثابت درک میکنیم
د – ثبات ادراکی رنگ و روشنائی : یک اتومبیل قرمز باتوجه به سایه ها و روشنائی های متفاوت قرمز تصور میکنیم
ادامه دارد….
محیط و مکان
مهمترین مسئله در طراحی معماری درک “پیام” بستر آن است.«کریستین نوربرگ شولتز»
ماریو بوتا در ارتباط بین یک ساختمان با محیط خود میگوید : هر اثر معماری دارای محیط ویژه مربوط به خود است که به آن بستر میگویند . ارتباط بین معماری و بستر آن ارتباطی نقش گرفته از یک تاثیرپذیری متقابل است.
اتحادیه بین المللی مسکن آمریکا در سال 1974 با یک پژوهش گسترده به این نتیجه رسید که به طور کلی شعاع منطقه ای که همسایگی تلقی می شود ,نمی تواند بیش از چهارصد متر و یا فاصله ای که پنج دقیقه پیاده طی می گردد,باشد
مکان:
کریستین نوربرگ شولتز : خاصیت وجودی ساختمان این است که یک “جا” را به یک “مکان” تبدیل می کند و این یعنی به فعل درآوردن محتوای بالقوه محیط.
شخصیت یک مکان ممکن است به وسیله عوامل گوناگونی نقش پذیرد.مهمترین نقش را در این میان تقابل با محیط به عهده دارد : یعنی تقابل های توپولوژیک-فرم ,جنس رنگ همچنین یک مکان, ممکن است در ارتباط با یک رویداد خاص دارای مفهومی خاص و ارزش فوق العاده ای گردد . بسیاری از بناهای یادبود و زیارتگاه ها این چنین هستند.
یکی دیگر از عواملی که تاثیر گذاراست مثلا در چین قوانین فنگ شوی ( Fang shu) است که بر 3 نظریه بنیان گذاشته شده است : 1) نظریه یین و یانگ 2)دانش 5 عنصری 3) دانش ارتباطات بین نظام خرد و کلان .محل ساخت بنا حتی مکان قرارگیری یک تخت یا یک میز براین اساس مشخص می شد. مثلا در این نظام خانواده مکان شرق ساختمان را برای قرارگیری فرزند مزدوج خود در نظر میگرفت چراکه باتوجه به اینکه طلوع خورشید از شرق صورت میگیرد خانواده هم به انتظار فرزندان زیاد این مکان را برای این فرزندشان در نظر میگرفتند.
فرانک لوید رایت در باره مکان این چنین می گوید : در هر صورت آنچه نقطه آغازین تبدیل یک ساختمان به اثری هنری برجسته و معمارانه است,شخصیت مکان آن می باشد. این مطلب همواره در مورد هر مکان و هر ساختمانی مصداق دارد
نظم فضایی در تمدنهای باستان
نظم فضایی در مصر باستان
جهت جریان رود نیل ازجنوب به شمال است و جهت طلوع و غروب خورشید از شرق به غرب این دوجهت برهم عمود تشکیل یک نظام چلیپایی می دهند به این ترتیب که اهرام در قسمت غربی رود نیل و باچند دقیقه اختلاف نسبت به جهات اربعه ساخته شده اند و این است حس مکان و نظام فضایی جاری در مصر واز نگاه نوربرگ شولتز اهرام در مصر سفلی نوعی بیان عناوین کوه های مصر علیا هستند که مرز میان رودخانه و بیابان راتداعی میکند
نظم فضایی در یونان باستان :
این نظم بر اساس تفکرات قالب و نظم توپوگرافیک زمین دیکته می شد. مناطقی که نمایانگر هماهنگی کامل بودند به “زئوس” تعلق داشت و کانهایی که برای تجمع و ایجاد شهر مناسب تشخیص داده میشود به الهه آتنا متعلق بود. موقعیت ساختمانها نسبت به هم را وضع توپوگرافیک زمین مشخص می کرد. از این محیط بود که برساختمان چیره می نماید و مانع از ایجاد یک نظم کامل هندسی در پلان مجموعه می شد.
نظم فضایی در روم باستان :
برعکس یونان نظم فضایی در روم چندان وابسته به محیط نبود و براساس تفکری که از اتروسک ها به رویان رسیده است.براساس دو محور عمود بر هم معماری شکل می گرفت که در آن رم مرکز جهان بود.
انسان و طبیعت: قوانین فیزیک به طبیعت یا دست ساخته انسان به نحو یکسان حاکم است با این تفاوت که طبیعت با این قوانین به زیبائی پیوند خورده و دست ساخته های انسان به مقابله با آن پرداخته اند به این ترتیب کاملا طبیعی و منطقی به نظر میرسد که در بسیاری از موارد مانند ساختمان طبیعت برای بشر عنوان نمونه و مدل داشته باشد.
اینکه عنوان می شود که هر آنچه در طبیعت است الگوی کاملی به حساب می آید شاید ازنظرهایی غیر منطقی نشان دهد : قو و زرافه هر دو دارای گردنی درازند اما قو دارای مهره هایی بیشتر و استثنایی است و زرافه دارای همان تعداد مهره های پستانداران دیگر است (7تا) یا مثلا نوعی صدف است که نشان دهنده ی عملی و علامتی بوده و نه دارای عملکردی البته اینان مثال های نقض اند و بسیاری دیگر هستند که ازاین امر مستثنی هستند مثل ساختمان یک برگ که بسیار مهم و دارای عملکرد بارز است.
مثلا برونلسکی برای ساختن گنبد جامع فلورانس از تخم مرغ ایده گرفته بود و یا جوزف پاکستون برای کریستال پالاس از برگهای نیلوفرآبی اما در مورد فرای اتو که دیگران در مورد سازه هایش تار عنکبوت را مظهر ایده او نامیده بودند عنوان کرد که هنگام ساختن این سازه های معلق من و همکاران من بیش از مردم عادی در مورد تارهای عنکبوت اطلاع نداشتیم.
انسان و طبیعت: قوانین فیزیک به طبیعت یا دست ساخته انسان به نحو یکسان حاکم است با این تفاوت که طبیعت با این قوانین به زیبائی پیوند خورده و دست ساخته های انسان به مقابله با آن پرداخته اند به این ترتیب کاملا طبیعی و منطقی به نظر میرسد که در بسیاری از موارد مانند ساختمان طبیعت برای بشر عنوان نمونه و مدل داشته باشد.
اینکه عنوان می شود که هر آنچه در طبیعت است الگوی کاملی به حساب می آید شاید ازنظرهایی غیر منطقی نشان دهد : قو و زرافه هر دو دارای گردنی درازند اما قو دارای مهره هایی بیشتر و استثنایی است و زرافه دارای همان تعداد مهره های پستانداران دیگر است (7تا) یا مثلا نوعی صدف است که نشان دهنده ی عملی و علامتی بوده و نه دارای عملکردی البته اینان مثال های نقض اند و بسیاری دیگر هستند که ازاین امر مستثنی هستند مثل ساختمان یک برگ که بسیار مهم و دارای عملکرد بارز است.
مثلا برونلسکی برای ساختن گنبد جامع فلورانس از تخم مرغ ایده گرفته بود و یا جوزف پاکستون برای کریستال پالاس از برگهای نیلوفرآبی اما در مورد فرای اتو که دیگران در مورد سازه هایش تار عنکبوت را مظهر ایده او نامیده بودند عنوان کرد که هنگام ساختن این سازه های معلق من و همکاران من بیش از مردم عادی در مورد تارهای عنکبوت اطلاع نداشتیم.
تفاوت الگوی طبیعی استفاده شده در فرانسه و انگلستان:
در انگلستان ساختمان در تقابل با طبیعت قرار می گیرد یعنی ساختمان حرف خودرا میزند و طبیعت نیز بیان خویش را دارد ولی در فرانسه طبیعت هم راستا می شود با نظم مصنوعی ساختمان و در واقع در چهارچوب نظم مجبور به بیان خویش می شود
ارتباط ساختمان با محیط : این ارتباط از 3 طریق ممکن می شود : تجانس (معماری چین) – تضاد (معماری انگلیس) – تقابل (معماری فرانسه)
ارتباط درون و برون : آیا این ارتباط باید متضاد باشد یا خیر؟ این امر در ایدئولوژی های مختلف متفاوت است در طبیعت نیز گاهی تضاد وجود دارد گاهی ارتباط . مثلا در کلیساهای گوتیک با آن همه حجاری های ماده گونه ی خارجی با فضای داخلی کاملا روحانی و غیر مادی این تضاد نشات گرفته از ایدئولوژی هنرمند است . در ایدئولوژی مسیحیت دوره گوتیک فضای داخل کلیسا قسمتی از بهشت است.
تاریخ ساده شده فضارا می توان در 3 دوره با 3 دیدگاه در مورد فضا خلاصه کرد : در دوره نخست معماری نوعی مجسمه سازی بود و چندان توجهی به فضای داخلی نمی شد.در دوره ی دوم فضای داخلی به صورت مرکز شغل معماری درآمد . در این دوره تنها یا فضای داخل موردنظر بود یا خارج . انتخابی بین “این یا آن” . ارتباط بین داخل و خارج فقط به این سوال محدود میشد که تا چه حد شخصیت فضای داخل از خارج بایستی قابل تشخیص باشد یا به عکس. عملکرد گشودگی ها محدود به راه ورود و خروج بود و نیز راه ورودی از نظر تامین ضروری به نظر میرسید . ارتباط بین داخل و خارج در سومین دوره یعنی از اول قرن بیستم بر قرار شد و اینک نیز مرز بین داخل و خارج وضوح خود را از دست داده و مرزی مبهم و پیچیده می باشد
ارتباط درون و بیرون در رایت بسیار لطیف تر از میس ون در روهه بود که بایک شیشه خالی آنرا برقرار کند
احساس جا افتادگی فضاها این نیاز را بوجود می آورد که در درون صحبت از بیرون باشد و بیرون نیز خود را به درون کشانده اینکه بیرون و درون می تواند یکی شوند در معماری ارگانیک خوب ,بسختی می توان گفت در کدام نقطه خانه شروع میشود و در کجا پایان می یابد یا باغ در کجا شروع می شود . این درست همان چیزی است که باید تحقق یابد چرا که معماری ارگانیک بیانگر این مطلب است که ما به طور طبیعی موجوداتی وابسته به زمین هستیم.
رایت : “طبیعت” انجیل من است.
فضا
ذات فضا چیزی را باز مینمایاند که فضا می خواهد باشد “لویی کان”
از نظر ارسطو فضا با ظرف قیاس می شود و آنرا جایی خالی می داند که بایستی پیرامون آن بسته باشد تا بتواند وجود داشته باشد و در نتیجه همواره برای آن نهایتی وجود دارد.
فضاها در معماری روم :
1)مرکزی> معبد پانتئون
2) خطی > باسیلکاهای رومی
در فضاهای روحانی ,مسیحیت شرقی فضاهای مرکزی را پذیرفتند و مسیحیان غربی فرم خطی را.
معماری مسیحیت در دوره های مختلف خود فضاهای متفاوتی را ایجاد می کنند.
معماری صدر مسیحیت دارای فضایی روحانی و مقیاس کوچک بود و خدارا در اوج آسمانها می دید و در معماری رمانسک خدارا تاکلیسا فرود آورده بودند و فضای روحانی با مقیاس انسانی ساخته می شود و در معماری گوتیک رفعت و اوج به فضای معماری اضافه میشود و ارتفاع ها از مقیاس انسانی خارج می شود. فضای معماری رنسانس رو به انسان می کند و از قوانین و تقارن ها و قواعد خاص موجود در عالم صحبت میکند و همه چیز را ساده می بیند و انسان محوری رواج می یابد.
تضاد موجود در باروک شامل هر دوتیپ فضای اصلی یعنی فضای مرکزی و خطی می شود . معماری باروک این دو گونه فضارا با یکدیگر مرتبط نمی کند بلکه از طریق اختلاط آنها به فرم بیضی دست می یابد که در آن نه مسیر و نه مرکز هیچکدام به تنهایی وجود ندارند و با هم عجین شده اند.
ساختمان کریستال پالاس یا قصر شیشه ای که توسط پاکستون ساخته شد اولین ساختمانی بود که به هیچکدام از سبکهای پیشین ساخته شده بود و معرف پیشرفت و تکنولوژی در مقیاس معماری شد.
برج ایفل و قصر کریستال از نخستین و مهمترین پیشتازان در تحولی بودند که منجر به نگرش سوم به فضا شدند که در آن فضا تبدیل به حوزه میشود و از مرز بندی روشن بین فضای داخل و خارج برای بوجود آوردن امکان تداخل این دو خودداری می شود.
اسکلت فلزی مدرن که ریشه در ساختمان های کارخانجات نساجی قرن هیجدهم انگلستان و نیز ساختمانهای مهندسی قرن 19 داشت پیش از همه در آسمان خراش های شیکاگو به مرحله تکامل رسید.
آگوست پره در سال 1904 برای اولین بار در ساختمان مسکونی روفرانکلین از اسکلت بتون مسلح استفاده کرد. بعد لوکوربوزیه در سال 1914 در خانه دومینو به استفاده از این اسکلت و ایده پلان آزاد خود پرداخت.
رابرت ونتوری : باید از “یا این یا آن” به “هم این و هم آن” رسید
معماری نمی بایست که حتماصراحت کامل داشته باشد. معماری می تواند شامل ایهام و حتی تضاد هم باشد. ایهام و دوپهلویی بیان که از عصر باروک با آن آشنا بودیم باز دیگر طرفدار پیدا می کند.
انواع فضا :
1 – فضای ریاضی و فضای ادراکی : نقطه ها در فضا ازیک درجه اهمیت برخوردار هستند . ولی در فضای ادراکی نقطه ها دارای ارزش های متفاوتی هستند . فاصله در فضای ریاضی ثابت است ولی در فضای ادراکی ,حسی.
2 – فضای روز-فضای شب : فضای روز برای ادراک تقدم دارد.تصور معممولی ما از فضا, از فضای روز حاصل شده است و برای شناخت فضای شب از این تصور استفاده می کنیم.
3 – فضای عمومی و خصوصی: در فضای ریاضی میان این دو تفاوتی نیست ولی از لحاظ احساسی بین فضای خصوصی و عمومی تفاوت زیادی است
4 – فضای مابین : نوع فضای مابین تابع 3 عامل است : اندازه تناسب و فرم هر کدام از اجزاء –احساس فضای دنج در یک نفر و احساس تنگی و فشار برای شخص دیگر : فضای ما بین نسبی است. بارزترین فضای مابین یک شهر خیابان آن است.
5 – فضای تهی (خلاء) : چنانچه 3 عامل اندازه تناسب و فرم عناصر محدود کننده فضا بر روی فضای مابین اثر نگذارد فضای بوجود آمده تهی یا خلاء میگویند- تاریکی مطلق نا سطح دریا ها و حتی ساختمانهای مسکونی یکنواخت بوجود آورنده فضای خلاء یا تهی هستند.
عناصر فضا :
1- کف : تغییرات در جنس,اختلاف ارتفاع ,بافت و رنگ کف باعث تغییر و بوجود آمدن فضا میشود. کف به تنهایی قادر به تعریف فضا هست.
2- سقف : یا بام. فرم پوشش سقف می تواند تاثیری کاملا بارز در شخصیت کلی فضا داشته باشد.
3- دیوار : در حالت کلی فضا نیازمند کف است ولی به دیوار احتیاج ندارد. اگر بجای دیوار از شیشه استفاده شده باشد فضا از لحاظ فیزیکی محدود شده ولی از لحاظ بصری تداوم دارد.
فضا از طریق عناصر تعریف کننده آن شناخته می شود . چارلز مور: وقتی از یک کف و یک سقف و چهار دیوار ,یک اطاق ساخته می شود,در کنار این 6 عنصر ,عنصر هفتمی هم وجود دارد که فضا نام دارد و این عنصر اثری بیش از عناصر فیزیکی دارد که فضا توسط آن ساخته شده است.
کیفیت فضا تابع عناصر متشکله آن و ارتباط این عناصر با هم است و این عوامل تحت تاثیر مشخصه های زیر هستند:
الف – ابعاد عناصر : اندازه ,تناسب و فرم فضا تعیین می شود
ب – موقعیت عناصر نسبت به یکدیگر
ج – نوع عناصر: جنس,بافت و رنگ
د – باز شو ها و یا گشایش ها که تعیین کننده ارتباط فضا هاست
-بازشوها
تمامی تاریخ معماری فقط به روزنه دیوارها می پردازد «لوکوربوزیه»
در بناها به دو نوع است : نوع 1) بناهای پُر » فضای کاملا بسته که اگر لازم باشد قسمتی از آن را باز می کنیم. در این نوع ساختمان عناصر جدا کننده همان عناصر سازه ای اند(ساختمان های با مصالح بنایی)
نوع 2) بناهای باز » فضا کاملا باز است و هرجا که لازم باشد آنرا میبندیم .در این نوع بنا عناصر جداکننده و عناصر باربر و سازه ای از هم جدا هستند(اصطلاحا ساختمانهای دارای اسکلت باربر)
خرید مقاله بالا در یک فایل ورد به همراه تصاویر