زنبور بیعمل
فاطمه عبدلی
همیشه از اینکه آدم بد قضیه یعنی «کلاهقرمزی» (نهآن کلاهقرمزی) روسری سرش است لجم میگرفت. (از همان زمان ردپای بیگانگان را در کارتونها کشف کردم و بعد از آن سعی کردم به همگان بفهمانم که اینها برای خراب کردن«حجابِ» سر عنکبوت غرغرو و بدجنس داستان، لچک بستهاند.) نیکو چنگی به دل نمیزد. با آن موهای فرفری زردش که معلوم نبود به یک جانور چه ربطی دارد. زیادی بچه مثبت بود، مثل اکثر نقش اولهای کارتونها. به طرز احمقانهای درست رفتار میکرد و حالت را به هم میزد. ولی عاشق نیک بودم. پر دردسر، شکمو، خوابالو و کله شق. کیف میکردم وقتی یک سنگ میانداخت ته چاه و صد تا عاقل را میگذاشت سر کار. با آن صدای با نمک و پر رویش که ته بیخیال و علیالسویه بود. از آن مورچهها هم خوشم میآمد مخصوصا وقتی مثل خنگها راه کوتاه را نمیفهمیدند و جلوی پایشان را میگرفتند و میرفتند. موش دانشمند هم که خیلی شبیه آقای صارمیفر خودمان بود (البته این را بعدها فهمیدیم) لج آدم را درمیآورد. اطلاعاتش راجع به آخرین پدیدههای علم، زیادی کامل بود. و دیگر همان قصه همیشگی خرخوانها و غیره. ولی خیلی حال میداد وقتی عینکش را برمیداشت. چشمهایش شکل بهعلاوه میشد. همیشه هم با خودم درگیر بودم که این و آن یارو «مگسه»، عینکهایشان را از کجا آوردهاند؛ آن هم دقیقا سایز خودشان. (اگر میگویید از همان جایی که خاله کلاه قرمزی، میل بافتنیهایش را آورده بود، خیلی بیمزهاید.)
سرگین غلتانکها هم به نظرم خیلی بیادب و بیملاحظه بودند. آخر چیز بهتر و مطبوعتری نیست که آدم روی زمین بغلتاند و باهاش زندگی بچرخاند؟ (البته ناگفته نماند که حضورشان باعث شد ما در آن سن، کلمه ثقیل و صحیح «سرگین غلتانک» را به توصیه مادر یاد بگیریم و به جای «سوسک» ازش استفاده کنیم). چهاردست هم یکی از آن کاراکترهای تو دل برو بود که میتوانست برایت خیلی مهم باشد؛ خودش، سرنوشتاش، دغدغهها و مشکلاتش و خوشحالیاش. به عنوان یک ملخ، دوست خوبی برای این دو تا زنبور بود. اگرچه شاخکهای اغراقآمیزشان (نیک و نیکو) آدم را گمراه میکرد (ما که هر چی گشتیم رو کله هیچ زنبوری همچین شاخکهایی ندیدیم.) ولی از آنجایی که هاچ هم به عنوان نماد یک زنبور عسل اصیل، یک جفت از آن شاخکها داشت، رضایت دادیم. تازه این دو طفلک که نه پدر مادر داشتند نه خانه و زندگی. روی گلها ویلان و سیلان بودند و این دلیل دیگری بر زنبور بودنشان. هر چند هنوز هم نمیدانیم چرا مهمترین المان زنبوریشان را به کار نینداختند و هیچکس را نیش نزدند.