کارتون گالیور


کارتون گالیور بر اساس  یکی از شاهکارهای ادبیات فانتزی ساخته شده است 

من نمی‌دونم!

احسان رضایی

جوانی بود به اسم گری گالیور که از روی نقشه به ‌جا مانده از پدرش و برای پیدا کردن او راه افتاده بود و سر از یک جزیره ناشناخته درآورده بود که آدم‌هایش به اندازه انگشتان دست بودند. و آن‌وقت با آن آدم‌ها، (لی‌لی‌پوتی‌ها) رفیق شده بود و  آن‌ها هم به او در جست‌وجویش کمک می‌کردند. رفقای لی‌لی‌پوتی گالیور، پنج‌ تا بودند: یکی پادشاهشان بود که اسمش پمپ بود و شکم گنده‌ای داشت و همیشه خودش را جای بابای گالیور حساب می‌کرد؛ یکی فلرتیشیا که دختر شاه و موطلایی بود؛ یکی دیگر که از بقیه عاقل‌تر و قدبلندتر بود؛ یکی بانکو، تنها لی‌لی‌پوتی‌ای که کلاه نداشت؛ و بالاخره گلوم با آن تکیه‌کلام مشهور «من می‌دونم» که همیشه آیه یأس بود. Glum که در اصل به معنای افسرده است، اسم یکی از شخصیت‌های «ارباب حلقه‌ها» هم هست. یک آدم عوضی هم بود به اسم کاپیتان لیچ که فکر می‌کرد آن نقشه، نقشه گنج است و مدام دنبال گالیور بود. همین هفت‌ تا کاراکتر، به اضافه سگ گالیور که تگ نام داشت، همه ماجراها را پیش می‌بردند و ما را میخکوب خودشان می‌کردند.

این کارتونی بود که ویلیام هانا و جوزف باربرا در سال 1968 با الهام از رمانی به همین اسم ساختند. البته کارتون، ربط خیلی زیادی به داستان اصلی نداشت. فقط اسم، یکی بود و ایده سرزمین لی‌لی‌پوت و آدم‌های کوچکش. وگرنه هیچ‌ کدام از آن شخصیت‌ها و ماجراها در اصل رمان نیست.

اصل «سفرهای گالیور» را جاناتان سویفت انگلیسی در 1762 نوشته و یکی از شاهکارهای ادبیات فانتزی (این هنر اختصاصی بریتانیایی‌ها) به حساب می‌آید. البته رمان سویفت، در دل داستان فانتزی‌اش، کلی هم تکه به سیاستمداران احمق روزگار خودش می‌اندازد و معمولا داستان را در رده ادبیات استعاری هم دسته‌بندی می‌کنند. ماجرا از این قرار است که یک پزشک به اسم لیوئل گالیور که از روی علاقه ناخدای کشتی شده، برای جهانگردی و دیدار سرزمین‌های تازه، می‌زند به دریا و بعد از گرفتار شدن در یک طوفان، سر از سرزمین آدم کوچولوها درمی‌آورد؛ سرزمین لی‌لی‌پوتی‌ها و بلفوسکاندها که با هم جنگ و اختلاف دارند. بعد از آن‌جا، به سرزمین غول‌ها، بروبدینگ می‌رود که حسابی بداخلاق هستند. بعد به شهر هندسه و موسیقی لاپوتا می‌رسد (این ایده را استاد میازاکی کارتون کرده) که زیادی از خودراضی هستند. و در سفر چهارم هم به سرزمین اسب‌های سخنگو می‌رسد که آن‌ها را بهتر از همه آدم‌ها می‌بیند و در همان‌جا ـ بهترین سرزمینی که تا آن روز دیده ـ ماندگار می‌شود.

یک چیز دیگر هم هست. وقتی داشتم توی اینترنت دنبال جمع کردن اطلاعات برای یادداشت کارتون «ماجراهای گالیور» می‌گشتم، تازه متوجه شدم که کل کارتون، 17 قسمت 25 دقیقه‌ای بوده. و این، بیشتر از هر چیزی مایه تعجب بود. ماندگاری کارتون در ذهن من و همسالانم، خیلی بیشتر از این حرف‌ها بود. لغت «لی‌لی‌پوت» و صفت «لی‌لی‌پوتی‌»، تکیه‌کلام «من می‌دونم» که حتما باید با صدای بم گفته می‌شد، تقلید لهجه کاپیتان لیچ که اگر خوب از آب درمی‌آمد، آدم بدجنس بود، اسم «فلرتیشیا» که به صورت صفت استفاده می‌شد،… و یادِ آن صدای اغواگر امواج دریا در ابتدای تیتراژ. عجیب است. یعنی همه این‌ها فقط با 17قسمت توی ذهن و زبان ما رفته‌اند؟!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *