کارتون پروفسور بالتازار


014814

پیرمرد و دستگاه‌اش

احسان ناظم بکایی

«بال… بالتازار… بال… بالتازار بالتازار …»، کارتون پروفسور بالتازار همیشه با این آواز شروع می‌شد. در پس‌زمینه اسامی سازنده‌ها که به زبان و خط عجیب و غریبی روی تصویر می‌آمد، پروفسور بالتازار بر روی تخت خواب یا دوچرخه‌اش از سمت راست به سمت چپ حرکت می‌کرد.

پروفسور بالتازار، پیرمردی تنها بود، با کت و شلوار سیاه، کلاه عجیب‌ و ریش و سبیل پرپشت. در شهری زندگی می‌کرد که پر از موجودات عجیب و غریب بود که وقتی به مشکلی بر می‌خوردند، سراغ پروفسور می‌آمدند تا مشکلشان را با اختراع یک وسیله جدید حل کند.

او هم تنهایی وارد اتاقش می‌شد و 2 ساعت از این طرف به آن طرف می‌رفت و دست به پشت و سر به پایین فکر می‌کرد. یکهو هیجان‌زده می‌شد، بالا و پایین می‌پرید و سراغ دستگاه عجیبش می‌رفت. یک دستگاه عجیب پر از لوله و تلمبه و چرخ‌دنده که یک جایش شبیه دوچرخه بود. او پشت دوچرخه می‌نشست و رکاب می‌زد. دستگاه به کار می‌افتاد، سر و صدا می‌کرد، چتری بالای سرش باز و بسته می‌شد. بعد پیاده می‌شد، شیر دستگاه را باز می‌کرد. چند قطره را داخل لوله آزمایش می‌ریخت و چند قدم آن طرف‌تر، آن‌را روی زمین می‌چکاند. قطره تا به زمین می‌رسید به شکلی ساده منفجر می‌شد و وسیله جدید، اختراع می‌شد، به همین راحتی.

همه قسمت‌ها همین بود. معلوم نبود برای چی پروفسور فکر می‌کند. همان اول برود شیر دستگاه را باز کند تا وسیله اختراع شود! ولی جالب این‌جا بود که وسیله‌ای که هر قسمت اختراع می‌شد، خیلی خاص بود و به عقل جن هم نمی‌رسید. سری اول پروفسور بالتازار (Professor Balthozar)، در سال 1968، توسط زلاتکو گرگیک در انیمیشن زاگرب فیلم در یوگسلاوی سابق ساخته شد. با همان خصلت‌های خاص انیمیشن زاگرب، یعنی تصویرسازی ساده و شخصیت‌های بدون دیالوگ.

بالتازار این‌قدر گرفت که زاگرب فیلم، سفارش ساخت سه سری دیگر را به زلاتکو گرگیک (Zlatko Grgic) داد. این سه سری طی مدت 10 سال ساخته شد و همراه با سری اول شامل 99 قسمت 10 دقیقه‌ای و 20 قسمت 5 دقیقه‌ای شد.

با این 1090 دقیقه، پروفسور بالتازار به نماد مرکز انیمیشن زاگرب تبدیل شده است. مرکزی که 53 سال از عمرش می‌گذرد و یکی از قطب‌های مستقل کارتون‌سازی جهان است.

اما زلاتکو گرگیک، خالق شخصیت و پروفسور بالتازار، چهره شناخته‌شده‌ای در سینماست. او در سال 1968، جایزه فیلم کوتاه فستیوال برلین را برد. او دو سال قبلش، نامزد فیلم کوتاه جشنواره کن شد و در سال 1980 هم نامزد جایزه اسکار در رشته فیلم کوتاه شد. او در سال 1988، وقتی 67 سالش شده بود، درگذشت. ولی شخصیت ماندگاری را خلق کرد که مطمئنا تا سال‌ها باقی خواهد ماند.

دنیای رنگی آقای بال

فاطمه عبدلی

احتمالا از همان موقع بود که امر به‌مان مشتبه شد که پروفسورها باید ریش بزی داشته باشند و عینک گرد بزنند. لاکردار بالتازار عجب دماغی هم داشت. پاپیون مسخره و کت فراک بی‌مزه‌ای هم می‌پوشید. شلوار و پایش هم که به هم وصل بود. ولی عالمی داشت و اعتماد به نفسی. و ما چقدر دور از جان، بچه بودیم و باور می‌کردیم این بابا یک چیزهایی سرش می‌شود. آخر مثلا توی آن یک لوله آزمایش چه غلطی می‌کرد که یکهو همه چیز عوض می‌شد؟ یا مثلا قرقره به آن گندگی روی لباسشویی خانه‌اش یکهو چی کار می‌کرد؟ یا وان حمام مگر تختخواب می‌شود واسه آدم؟ یا آن همه دم و دستگاه به چه کار می‌آمد که از گوش بریده گرفته تا دل و روده و پنکه برقی تویش پیدا می‌شد؟

انصافا بالتازار هرچی که نداشت، چهره بشاش و لب خندانش یک دنیا می‌ارزید. برای همین، مطمئن بودی کلید حل هر مشکلی توی دسته کلید این استاد است. آن‌قدر که خودش را مسلط نشان می‌داد، آرزو می‌کردی که تو هم یک روزی به جایی که او هست برسی (البته نه با درس خواندن) و بتوانی با یک لوله آزمایش کارها بکنی. «بوم» و کلی رنگ و حالا یک اختراع جدید. خیلی حال می‌داد. مخصوصا با آن آهنگ و تکرار «بال، بالتازار، بال، بالتازار» می‌توانستی کار هر کسی را راه بیندازید؛ از هزارپا و دلفین گرفته تا بچه آدم و دایناسور.

فضای رنگ رنگی بالتازار با آن بوم‌ها و انفجار رنگ‌ها خیلی دل آدم را خوش می‌کرد. گرچه این‌جا هم مثل خیلی کارتون‌های دیگر، توهم و سرکاری زیاد بود، ولی جای شکرش باقی است که از دیدن صورتی‌ها و نارنجی‌ها و بنفش و زردها و رنگین‌ کمان‌ها، کلی آدم خرسند می‌شد و خبری از رنگ‌های خاکستری و قهوه‌ای نبود. همین فضای شاد بالتازار، باعث می‌شد که شب‌ها خواب‌های رنگی ببینی و مدام به خودت وعده بدهی که جایی پشت آن صفحه تلویزیون، دنیای عجیب غریب و هیجان‌انگیزی وجود دارد که آدم‌ها تویش کارهای فوق‌العاده‌ای می‌کنند.

دانلود آهنگ شروع کارتون: balthazar

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *