شعر – وصــال با تو


«  وصــال با تو  »

بازهم مثل همیشه تاج شاهان مال تو

من نمی گویم شکایت جان جانان مال تو

من به نور شمع می بینم در این دنیای کور

راضیم ای نازنین خورشید تابان مال تو

من صدایت بشنوم از صبح تا شبها خوشم

این صدای قطره های خوب باران مال تو

هر کویری خشک را هم قانعم ای خوب من

هیچ حرفی هم ندارم سبزه زاران مال تو

نقش من در داستان ها چون گدایی هم بس است

نقش تو در داستان ها هم،پریان مال تو

گرچه جسمم سرد امّا گرم می باشد دلم

باش آسوده که آن آتش سوزان مال تو

من که دیگر دل ندارم تا که غمهایش خورم

لازمی هم نیست پس این دل ویران مال تو

من به جز تو هیچ چیزی هم نمی خواهم عزیز

گر مرا هم پس دهی شاه سواران مال تو

گر نخواهی ، زندگی را باز می بخشم به تو

باز هم شیرینی مصراع پایان مال تو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *