بایگانی/آرشیو برچسب ها : شعر

شعر”تنها” از ادگار آلن پو

از دوران کودکی مانند آنچه دیگران بودند، نبودم. مانند آنچه دیگران می‌دیدند، ندیدم. نمی‌توانستم شور و شوقم را از یک چشمه بگیرم. غم خود را از یک منشاء نگرفته‌ام نمی‌توانم قلبم را بیدار کنم که از نوای یکسانی لذت ببرد و هرچه عشق ورزیدم، به تنهایی بود. سپس، در کودکیم، در سپیده دم یک زندگی پرتلاطم از عمق هرچه خیر و شر است ، معمایی سربرآورد که مرا بی حرکت نگاه می‌دارد. از سیل یا از چشمه از صخره‌ی سرخ رنگ کوه از خورشیدی غلتان ، که با رنگ زرد و طلاییش به دور من می‌چرخد. از برق آسمان ، هنگامی که از کنارم پرواز می‌کند. از رعد و طوفان و از ابری که در نظرم هنگامی که بقیه‌ی آسمان …

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

شعر”تو با من بودی” از عمادالدین زند

شعر”تو با من بودی” از عمادالدین زند تو با من بودی و همسایه ها می دانستند که هر شب راه پله از عطر تو باغ نارنج می شود تو با من بودی مثل بغض هميشه ام تو با من بودی مثل لبخندی که با من نبود تو با من بودی و من در شکنجه گاه چشمانت اعتراف می کردم به قطره ای که چکید به عطری که پرید به لنگه گوشواره ات که در رختخوابم گم شد به هرچه که بود به هرچه که نیست اعتراف می کردم تو با من بودی و با من نبود بودنت… Saeedsun.ir عمادالدین زند 1390/11/9

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

شعر”عزیزتر از جانم” از عمادالدین زند

شعر”عزیزتر از جانم” از عمادالدین زند عزیزتر از جانم کاش برای یک شب دست از سرم برمی داشتی تمام زندگی را شستم اما رد تو بر بالشم پاک نمی شود پاک دیوانه می کند مرا عطری که در من دوام دارد چیزی نگو که عطرت از تو وفادار تر بود…. Saeedsun.ir عمادالدین زند

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

شعر”بد آوردم،بد” از عمادالدین زند

شعر”بد آوردم،بد” از عمادالدین زند بد آوردم بد زیر این باران لعنتی در قمار چشمانت باختم همه را باختم عاشق که می شوی خوب هم که باشی بد می آوری —- عمادالدین زند Saeedsun.ir

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

شعر”کم رنگ نباش” از عمادالدین زند

شعر”کم رنگ نباش” از عمادالدین زند کم رنگ نباش کم رنگ نشو که از تو رنگ می گیرد این باغ نارنج باغبان تویی همینجا بمان تا هر صبح از عطر نارنجستان نفس بگیریم در هوای هم و هر شب زیر نور ماه ستاره رج بزنیم بانوی ارغوان و مهتاب من هرچه داشتم برای چشمهای نجیبت شعر کردم من باغبان خوبی نیستم بمان که این باغ هرسال با تبسم تو به بار می نشیند… عمادالدین زند Saeedsun.ir

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...