شعر”تو با من بودی” از عمادالدین زند
تو با من بودی
و همسایه ها می دانستند
که هر شب راه پله
از عطر تو باغ نارنج می شود
تو با من بودی
مثل بغض هميشه ام
تو با من بودی
مثل لبخندی که با من نبود
تو با من بودی
و من در شکنجه گاه چشمانت
اعتراف می کردم
به قطره ای که چکید
به عطری که پرید
به لنگه گوشواره ات
که در رختخوابم گم شد
به هرچه که بود
به هرچه که نیست
اعتراف می کردم
تو با من بودی
و با من نبود بودنت…
Saeedsun.ir
عمادالدین زند
1390/11/9