حاشیههای کارتون تام و جری
موشها و آدمها
احسان رضایی
تم اصلی مجموعۀ تام و جری، یعنی درگیری بین دو شخصیت رقیب، هیچچیز تازهای نبود. ماجرای موش و گربه هم که یک داستان قدیمی است (عبید زاکانی خودمان شش قرن پیش داستانی با همین ایده نوشته). در تاریخ سینما، میتوان سراغ یک انیمیشن صامت و سادۀ موش و گربه در سال 1916 را هم گرفت. اولین گربۀ معروف کارتونی، فلیکس (در ایران کارتونهایش با نام «گربه ملوس» پخش میشد)، و اولین موش معروف دنیای انیمیشن، میکیماوس هم از سالها پیش (به ترتیب از 1919 و 1928) به شهرت رسیده بودند. با این حال، تام و جری، دوستداشتنیتر از همۀ آن موش و گربههای قبلی شدند و ماندگارتر.
از کجا شروع شد؟
اولین قسمت تام و جری در 1940 ساخته شد. عنوانش بود «پیشی اخراج میشود.» اسم گربه، جاسپر بود و موش هنوز اسم نداشت. (اسمهای تام و جری از قسمت دوم به موش و گربه داده شد.) شکل کاراکترها هنوز تثبیت نشده بود و مثلا جاسپر به گربۀ واقعی شباهت بیشتری داشت؛ سرِ گرد و بدن پشمالو و فاصلۀ زیاد بین دو گوش. جوزف باربرا و ویلیلام هانا طرح را سال 1938 به کمپانی داده بودند، ولی مسؤولان متروگلدینمایر چیز جالبی در آن ندیده بودند و طرح، دو سال معطل مانده بود. اما وقتی همین قسمت نامزد اسکار شد، وضع تغییر کرد.
سم تام و جری را جوزف باربرا پیشنهاد کرد. او قبلا فیلمنامهای با محور یک زوج کمدی (یک لاغر بلندقد مومشکی و یک چاق موطلایی) به این اسمها نوشته بود که چندان موفق نبود. او دوست داشت این اسمها را روی یک کار جدید و موفق بگذارد.
دنباله ها
متروگلدین مایر، بعد از جدایی هانا و باربرا، چند بار سفارش ساخت سریهای جدید تام و جری را داد. معروفترین دنبالهساز تام و جری، چاک جونز خالق باگز بانی است که در فاصلۀ 1963 تا 1967، بیست قسمت دیگر از تام و جری را کارگردانی کرد. از آنجا که سیاست متروگلدینمایر در این سریهای جدید، فروش کارتون بدون هزینۀ زیاد بود، این سریها هیچکدام به خوبی آن دورۀ اول از آب درنیامدند. خود چاک جونز دربارۀ این سریهای جدید میگوید: «این کارها چیزی جز تکرار کمرنگ گذشتهها نیستند.» ولی باز همین قسمتها هم خوب فروختند.
سال 1945 جری حضوری چند دقیقهای در فیلم «لنگرها را بکشید» داشت. کمپانی وارنر هم در سالهای 1992 و 2001 دو فیلم سینمایی بلند از تام و جری ساخت. این فیلمها آن تم درگیری موش و گربه را نداشتند و برای همین، هیچکدامشان نتوانستند چیزی به کارنامۀ تام و جری اضافه کنند.
از سال 1975، کمپانی هانا-بابرا چندین سری جدید از تام و جری با حضور شخصیتهای کارتونی خود این کمپانی (یعنی گوریل انگوری و یوگی و دیگران) تولید کرده. مجموع این سریها 48 قسمت است. معمولا منتقدان از این 48 قسمت با عنوان «تام و جری کودک» یاد میکنند و آنها را در بحث از تام و جری به حساب نمیآورند.
از روی تام و جری بازیهای ویدیویی و کامپیوتری مختلفی ساخته شده است که البته محبوبیت کارتونها را ندارد.
الان کجا هستند؟
از سال 1986 که تد ترنر متروگلدین مایر را خرید، تام و جری هم جز محصولات کمپانی تایم-وارنر شده. حالا کارتونهای قدیمی تام و جری را میشود در شبکههای کارتونی وابسته به این کمپانی مثل شبکههای TNT و بومرنگ تماشا کرد.
طرفداران تام و جری سایتهای اینترنتی فراوانی دارند. پیشنهاد ما سایت
www.tomandjerryonline.com است که میتوانید در آن اطلاعات کاملی راجع به تام و جری پیدا کنید و کلی عکس و فیلم و آهنگ هم دانلود کنید.
تام و جری سازان
در فاصله سالهای 1940 تا 1958، مثلث طلاییِ هانا، باربرا و کوییمبی، 108 کارتون تام و جری برای کمپانی متروگلدینمایر ساختند. جوزف باربرا نویسنده بود، ویلیلام هانا، کارگردان و کوییمبی، تهیهکننده.
فرد سی. کوییمبی (1965-1886)، تهیهکنندۀ پرقدرت تام و جری، برای همین کارتونها هفت بار اسکار بهترین انیمیشن کوتاه را برد و نه بار هم نامزد دریافت این جایزه شد. اهمیت قضیه وقتی بهتر معلوم میشود که بدانیم در آن سالها، والت دیزنی و سایر کمپانیها رقابت تنگاتنگی بر سر این جایزه داشتند. دربارۀ کوییمبی گفتهاند او در مقام یک تهیهکننده، مدیری فوقالعاده بود. ولی در مقام یک تهیهکننده کارتون، فاقد حس طنز لازم بود.
ماجراها
هانا و باربرا خودشان استوریبرد قصه را میکشیدند و بعد به دست طراحان میدادند. اصرار داشتند که دقیقا همان چیزی که میخواهند از آب دربیاید و طراحان خودشان چیزی به کار اضافه نکنند. معروف بود که ویلیام هانا روی حالت چشمها خیلی حساس بود و بیشتر حالتهای چشمهای تام و جری را بارها و بارها میکشیدند تا رضایت او جلب شود.
بعضی روانشناسها به خشونت موجود در کارتون ایراد میگرفتند و آن را مناسب کودکان نمیدانستند. یکی از منتقدان گفته بود: «اگر کارتونهای والت دیزنی را رؤیا دیدن بنامیم، آثار تام و جری کابوس هستند.» معمولا از قسمت اسکاری «دردسر موش» (1944) به عنوان خشنترین و بیرحمانهترین اثر تام و جری یاد میکنند. در این قسمت، انواع خشونتها از برخوردهای ساده تا اسلحه سرد و گرم دیده میشود و شاهد آسیب به تمام قسمتهای بدن دو کاراکتر هستیم.
تــم بــســیاری از داستانهای تام و جری از رمانها و فیلمهای مشهور گرفته میشد. مثل قسمت اسکاری «دو تفنگدار» (سه تفنگدار)، «موشی برای شام میآید» (حدس بزن چه کسی برای شام میآید؟)، «دکتر جکیل و آقای موش» (دکتر جکیل و آقای هاید)، «جری و جامبو» (دامبو، فیل پرنده)، … قسمت «یانکی دودل ماوس» که اولین اسکار را در 1943 گرفت و از روی شخصیت معروف یانکی دودل دندی (یک قهرمان ملی آمریکا) ساخته شد، قسمت اسکاری «یوهان موشه» که با شوخی با زندگی یوهان اشتراوس، آهنگساز اتریشی و خالق «دانوب آبی» ساخته شد، و شخصیت جوجه اردک که از داستان جوجه اردک زشت آمده بود.
بارها از مضامین تام و جری تعبیر سیاسی شد، اما سازندگان به شدت آن را رد میکردند. در انگلستان دهه 1970، تام و جری به دلیل تم پیروزی موجود کوچک بر دشمن بزرگش و احتمال انطباق با شرایط داخلی این کشور (ماجراهای ارتش آزادیبخش ایرلند شمالی) ممنوع بود. جامعهشناسان، تام و جری را نمونۀ کاملی از آنارشیسم توصیف میکنند.
متوسط زمان قسمتهای قدیمیتر تام و جری، 7دقیقه و نیم بود. اما از 1952، کمپانی تصمیم گرفت برای کاهش هزینهها، زمان کارتونها 6 دقیقه باشد. هانا و باربرا، به این کاهش یک و نیم دقیقهای اعتراض داشتند و معتقد بودند اینطوری باید ماجراها و طرحها را کمتر کنند. آخرش سر همین شد که این دوتا از متروگلدینمایر زدند بیرون و کمپانی انیمیشن خودشان، هانا-باربرا را تأسیس کردند.
نیای تام و جری، خیلی نشاطآورتر و دوستداشتنیتر از دنیایی است که ما داریم در آن زندگی میکنیم
موسیقی متال
امیر قادری
این ته سینماست. خسرو دهقان، زمانی میگفت تام و جری هر فیلمی کجاست؟ گربه باید موش را بگیرد و موش باید فرار کند. توی این، همه چیز هست: تعلیق، تحرک، هیجان، ریتم و حرکت. یک داستان جهانی. از عبید زاکانی خودمان گرفته که منظومه موش و گربه را نوشته تا فرد کوئیمبی که تهیهکننده مهمترین قسمتهای مجموعه تام و جری بوده. گربه به موش میرسد یا نه؟ موش را میخورد یا نه؟ پس طرح، درجه یک است. آخرش است. نقطه تمرکز مهم است. فیلمسازهای زیادی در تاریخ سینما آرزو داشتهاند که چنین فرصتی گیرشان بیاید. هفت هشت دقیقهای که با تعقیب قطبهای مثبت و منفی آن را پر کنند. اینطوری میشود تماشاگر را تا همه جا برد. میتوان سرگرمش کرد. شعار کمپانی متروگلدوینمایر (که تام و جری هم جزو محصولات معروفش به حساب میآید) این است: THAT’S INTERTANMENT(یعنی این است سرگرمی). منتها این کلمه سرگرمی، چیز کمی نیست. خیلی چیزها همراهش میآید. برای به دست آوردناش خیلی چیزها را باید داشت و اضافه کرد. فعلا کاری به ساخت و اجرا نداریم. بخشی از آن چه تماشای تام و جری را برای بشر شهرنشین جذاب میکند، اینهاست:
اخلاق:« انسان، گرگِ انسان است.» این شعار قدیمی را که فراموش نکردهاید؟ در آرمانشهر که زندگی نمیکنیم. این شهری است که ورود و حضور هر فرد تازه به حرفه، خانه، کابین مترو و اتاقک تاکسی، به منزله تنگ شدن جا برای بقیه است. حداقل، دیدگاه کلی این است. یک دنیای پر از «شوکت». سعی میکنیم با دلخوشیهای لحظهای، مهربانیهای بیپشتوانه، شعارهای سطحی همه چیز را رله کنیم و نمیشود. کارتونهای تام و جری نمونههای نه حتی اغراق شده، که صادقانه چنین دنیایی را نشانمان میدهد. نگاه میکنیم و باور میکنیم. موش قرار است گربه را بدرد و گربه موش را. نکته اصلی قدرت است. به آن قسمتهایش نگاه کنید که موش، با خوردن محلولی یا هر چیزی، قدرتی بیش از حد پیدا میکند. پس سراغ چه هدفی میرود؟ با گربه همان معاملهای را میکند که تا پیش از آن، گربه با او میکرد. فراموش نکنیم که اغلب دعواهای این دو تا، سر چیزهای مشترک است: جای مشترک، خوراک مشترک، زندگی مشترک. تام و جری را نگاه میکنیم و مسیر زندگیمان را، پوست کنده و بیشیله پیله میبینیم. همین است که هست. دیگر از آن شعارها، اخلاقگرایی قلابی و مهربانیهای الکی خبری نیست. تام و جری را نگاه میکنیم، اما خیالمان راحت است که همه این چیزها برای یک موش و گربه اتفاق میافتد. ما فقط تماشاگریم.
نفرت: در تام و جری حتی از این هم پیشتر میرویم. اینجا تنازع بقا مطرح نیست. از مبارزهای با هدف زنده ماندن خبری نیست. آنچه اهمیت دارد، یکجور تلاش برای پوززنی است. عشق و نفرت توأم. آنچه اهمیت دارد، بازیگرانی هستند که میخواهند روی طرف مقابل را کم کنند. داستان است دیگر، زیاد سخت نگیرید. این است که خیلی وقتها که گربه، موش را گیر میآورد، طرف را نمیخورد. مثلا تصمیم میگیرد آتشش بزند. ریزریزش کند. آزارش بدهد. قرار نیست گربه، موش را بگیرد و بخورد تا زنده بماند.
بازی: تام و جری نمیمیرند. فرصت ریکاوری و به هوش آمدن دارند. دوباره از نو زنده میشوند. خشونت وحشتناک فیلم اینجاست که بروز میکند. دندانهای تام با شلیک توپ گلف توسط جری، میشکند، با ضربه تبر جری، تام از وسط نصف میشود. سر تام، با ضربه ماهیتابه، تخت میشود. چنان ضربهای توی سر تام میخورد که به یک چهارپایه تبدیل میشود. از سر تا تهاش میسوزد. و از این قبیل. اما بعد از همه این بلاها یک فید داریم و دوباره همه چیز از نو شروع میشود. تام باز سرحال و قبراق، دنبال جری میدود. این فرصت زنده ماندن، این توان برای ادامه زندگی، به ما این فرصت را میدهد که وارد چالشهای اخلاقی نشویم. همه چیز به بازی شبیه میشود با همه قواعدش. انگار هم بتوانید دقدلیتان را سر رفیقتان خالی کنید و هم بدانید در نهایت، مشکلی برایش پیش نمیآید. درست مثل بازیهای دوران کودکی. اصلا بازی به همین درد میخورد. شما را سرحال میآورد و در عین حال عقدههایتان را خالی میکند. هر بازی، یک جور زندگی است با قواعد اخلاقی و اجتماعی جدید. مدل تام و جریوارش این است.
عشق: درباره نفرت حرف زدیم و حالا بد نیست ماجرا را با میلی که این دو شخصیت کارتونی نسبت به همدیگر دارند، تمام کنیم. هر نفرت اصیلی، یک جور میل و علاقه هم درش هست. پس بیایید از این زاویه نگاه کنیم که گربه بدون موش و تام بدون جری، هیچ معنایی ندارند. هیچ به این نکته فکر کرده بودید؟ در این کارتونها اگر موش نباشد، گربه، شخصیت، هدف و وجودش را از دست میدهد. دیگر بازیای در کار نخواهد بود. پس همه چیز چقدر بیمزه میشود. در فیلم اژدها دل، اژدها به شوالیهای که عزم کشتنش را کرده میگوید: «ای شوالیه اگر من نباشم، تو با چه کسی مبارزه خواهی کرد؟» و این سؤال را این دو نفر هم میتوانند از هم بپرسند.
جمعبندی کنیم. در یکی از قسمتهای مجموعه، جری، خانه و زندگی و تاماش را بیخیال میشود و به شهر میرود. اما آنجا همه چیز به شکل اغراق شدهای وجود دارد. ماجرا از حالت بازی خارج میشود. اینجا دیگر واقعا همین متروپلیسی است که داریم در آن زندگی میکنیم. جایی که همه تلاش میکنند تا برای زنده ماندن، حقوق بقیه را زیر پا بگذارند، تا جای بیشتری بگیرند. جری این حال و هوا را که میبیند، دستپاچه میشود، به نفس نفس میافتد. از شهر درمیرود و دوباره برمیگردد پیش تام و از ته دل او را میبوسد. حالا میتواند دوباره بازی را از نو شروع کند و وارد کارتون شود. شهر این قسمت از مجموعه، زیادی واقعی است. جری از پرده شیشهای رد شده و وارد دنیای ما شده و فهمیده که دنیای او و جری، خــیــلی نــشــاطآورتـــر و دوستداشتنیتر از دنیایی است که ما داریم در آن زندگی میکنیم.
همه چیزهایی که تا اینجا گفتیم، شرط اول کار است. این روابط شاید به اشکال دیگر و در کارتونها و قصههای دیگر هم وجود داشته باشد (آن ریاکاری که بعضیها قاتیاش میکنند به کنار)، ولی آنچه تام و جری را از بقیه نمونههای مشابه متمایز میکند، حتی از دنبالههایی که بعدا برای سری اصلی ساخته شد، گذشته از خلوصش، ساخت و اجرای عالی است: مثلا خلاقیتی که در طرح و نقشه تکتک بلاهایی که این دو تا سر هم میآورند وجود دارد، و تکنیک بالای انیمیشناش و استفاده به جای سازندگان آثار از وسایلی که در حوزه خاص داستانهای هر قسمت وجود دارد (مثلا کنار دریا، سالن بولینگ، زمین گلف و… ). این نکته آخری به بهترین شکل در اپیزود معروف و اسکار گرفته Conserto Cat شکل میگیرد. وقتی تمام داستان در میان سیمهای یک دستگاه پیانو میگذرد و در عین حال به درستی، قطعه معروف فرانتز لیست، توسط موش و گربه اجرا میشود. میبینید؟ دیگر حتی بازی هم نیست. همه چیز، شبیه یک قطعه موسیقی است.