یکی از اولین کارتونهای تاریخ سینما که یک مدل شورلت آن هم بیرون آمد
گربه سیاه لج درآر!
سعید جعفریان
وقتی که فسقلی بودم و فرق هر را از بر تشخیص نمیدادم، از هیچ کارتونی به اندازه «گربه ملوس» یا «flix The Cat» بدم نمیآمد! گربه به شدت سیاهی که دو جفت چشم ورقلمبیده به شدت سفید داشت و با آن چمدان جادویی که به هر شکلی میتوانست در بیاید، هیچ کار خاصی نمیکرد به جز مقابله با ترفندهای آقای پروفسور احمقی که تمام زندگی و علم و ثروتش را پای این گذاشته بود که آن چمدان را از گربه ملوس ما، دودر کند! و گاهی آنقدر برای این کار اختراعاتش زاقارت میشدند که چمدان «گربه ملوس» انگشت کوچکه آنها هم نبودند! اگر هر کس چیزی بیشتر از این تم به یادش بیاید، حتما کارتونها را با هم قاتی کرده است! چون flix The Cat اصولا داستان نداشت و انگار همینطوری به صورت دیمی ساخته میشد! اما با همه این تنفر (که بیشتر از مسأله داستان از نوع خندههای لج درآر «گربه ملوس» ناشی میشود) شخصیت فلیکس اصلا هم کم الکی نیست! آنقدر این شخصیت قدیمی است که بنده که چه عرض کنم، اگر پدر پدر جدم در زمان خودش سوار طیاره میشد و میرفت غرب وحشی و اولین پخشهای زنده تلویزیون دهه 20 آمریکا را میدید، حتما با جناب فلیکس مواجه میشد. در اولین نوبت پخش تلویزیونی به طور زنده در آمریکا، چون برای نوردهی یک برنامه زنده به مقدار بسیار قابل توجهی پروژکتور نیاز بود و مجریهای ترگل ورگل حاضر نمیشدند به قیمت دیده شدن، صورتهایشان تاولهایی اندازه شلغم بزند، عکسی از فلیکس را جلوی دوربین گذاشتند و شروع به فیلمبرداری کردند. فلیکس زمانی به دنیا آمد که سینما تازه داشت تاتی تاتی میکرد و هنوز زبان باز نکرده بود. دیزنی بزرگ هنوز کوچک بود و هیچ کمپانی انیمیشنی وجود خارجی نداشت. خالق فلیکس «پت سالیوان» استرالیایی هرگز فکر نمیکرد که شخصیتی که خلق کرده تا این حد بترکاند. فلیکس در دوران صامت سینما با اختلاف فاحشی بهترین بود و در دوران پخشش یانکیهای خرافی را دیوانه کرده بود. به طوری که طی دهه20 علاقهمندی به اسم فلیکس برای نامگذاری پسرهای کاکل زری، 38 درصد افزایش یافت و خواننده بسیار معروف جاز در آن زمان «پل ویلیام» آهنگی در رثای او خواند! شورلت، مدلی گران قیمت به نام فیلیکس عرضه کرد. چند خیابان بزرگ به این نام، نامگذاری شد و به طور رسمی به عنوان مظهر خوششانسی بعضی از اسکادرانهای نیروی هوایی آمریکا روی پیراهنشان حک شد. این وسط معلوم نیست که به آیکیوی این آمریکاییها که بیشتر اوقات از چای بیشتر نیست بخندیم یا گریه کنیم. اگر تمام این کارها را به حساب جوزدگی بگذاریم، این آخری دیگر خیلی مسخره است. آخر برادر گربه سیاه و خوش شانسی! در آن زمان فلیکس یک جورهایی شده بود عین نرگس خودمان! همهگیر و بیرقیب. آن زمان هنوز اثری از آن پروفسور احمق و آن چمدان جادویی نبود و «گربه ملوس» اغلب با موجودات غول بیابانی طرف میشد و به احمقانهترین روشهای ممکن (طبق معمول) چپقشان را چاق میکرد. اما با ورود صدا به سینما و ظهور ابرستارهای به نام «میکی ماوس» فلیکس ناگهان له شد! موش دیزنی، گربه سالیوان را یک لقمه چپ کرد. گربه ملوس زیر سایه سنگین کمپانی والت دیزنی محو شده بود (حتما چون سیاه بود!) تا اینکه در دهه 50 فلیکس با آن چمدانی که به دست داشت، دوباره محبوب شد. شخصیت پروفسور که کاریکاتوری از قیافه دربست مشنگ اینشتین بود (پرسونایی که بعدها nبار در کارهای دیگران تکرار شد.) به همراه آن داستانهای دم دستی که به سبک کمدیهای اسلپ استیک (بزن بکوب) اوایل تاریخ سینما بودند و صرفا کتککاری و خیط کردن، مبنای کارشان بود و مدت زمان پخش کوتاه (اغلب 3 دقیقه) باعث شد فلیکس باز هم میو میو کند! این همان قسمتهایی است که از تلویزیون ما هم پخش شد.
خالق جدید فلیکس، پروفسور و چمدان جادویی، جو اوریولو بود. پسر اوریولو هم هنوز دارد برای کودکان بیگناه فلیکس میکشد. خود اوریولو در نقل قولی گفته است که پسرش هم فلیکسهای خوبی میکشد. خدا رحم کند. اگر همینطوری پیش برود آن زمان که ماشینها روی هوا راه میروند و مردم قرص حمام میخورند و برای تعطیلات به مریخ میروند، فلیکس هنوز دارد آن خندههای لجآور را سر میدهد!