تعليم و تربيت کودکان ( اصول و مباني آموزش و پرورش )


تعليم و تربيت کودکان ( اصول و مباني آموزش و پرورش )

اصل فعاليت :

اولين و مهمترين اصل در تعليم و تربيت، اصل فعاليت است. دانش آموز ، بايد در تمام مراحل يادگيري فعال باشد و هيچگاه منفعل و منزوي باقي نماند. بلکه در تمام زمينه ها مشارکت فعال داشته باشد تا موجب يادگيري بيشتر او گردد . بنابراين ، اصل فعاليت به نشاط فعلي دانش آموز مي پردازد.

اصل کمال :

ما بايد دانش آموز را از آنچه که هست ، به حد کمال برسانيم. اصل کمال به آينده کودک توجه دارد و رسيدن از نقصان به کمال است. در اينجا ، زمان حال کودک ناديده گرفته مي شود و براي رسيدن به کمال، بايد سختي ها را تحمل کند.

اصل آزادي :

دانش آموز بايد به ويژه در دوره پيش دبستاني و دبستان ، در برخي از زمينه ها به فعاليت آزاد بپردازد . او نبايد هميشه به فعاليتهاي هدايت شده بپردازد، بلکه بايد فرصت فعاليتهاي آزاد را نيز داشته باشد ، تا از طريق آزادي ، به کمال و پيشرفت نائل گردد .

 

اصل سنديت :

اصل سنديت ، در برابر اصل آزادي قرار دارد و بيانگر اين است که دانش آموز بايد در مقاطع مختلف تحصيلي ، بر اساس برنامه درسي از پيش طراحي شده، آموزش ببيند . سنديت، يعني تعليم و تربيت داراي نظام ساختاري مي باشد. مثال هاي سنديت برنامه درسي ، سنديت معلم و سنديت علم مي باشد.

اصل تناسب وضع و عمل :

بر مبناي اين اصل ، فعاليتهاي مربيان بايد متناسب با ميزان رشد فکري، عاطفي ، ذهني ، اجتماعي و نيازهاي فراگيران باشد .

يکي از مربيان معروف آلماني به نام استنبرگ گفته است :

فعاليتهاي مربيان بايد منطبق بر وضعيت عقلاني، عاطفي، اجتماعي، درجه رشد ذهني و ميزان درک و تجارب گذشته دانش آموز باشد و نيازها و علائق دانش آموز، اساس عمل مربي قرار گيرد .

اصل تفرد :

در آموزش بايد به تفاوتهاي فردي و وضعيت دانش آموز توجه کرد و نبايد نسبت به همه فراگيران يک نگاه کلي داشت. همه بايد در جهت رشد همگام با وضع موجود خود، تشويق شوند. در تعليم و تربيت، دانش آموز بايد منفرد و مشخص بوده، با ديگري تفاوت داشته باشد و در نتيجه، آموزش و پرورش فردي و تفرد مدنظر مي مي باشد.

اصل اجتماع :

در تعليم و تربيت ، فراگيران بايد اجتماعي و اجتماع پذير شوند و با ارزشها و هنجارهاي اجتماعي آشنا گردند. بر اساس اين اصل، دانش آموز بايد از اهداف فردي چشم پوشي کرده، به اهداف گروهي بينديشد و به دنبال منافع اجتماعي باشد. به همين دليل، اين اصل در مقابل اصل تفرد قرار مي گيرد.

اصول تعليم و تربيت، اصول موضوعه هستند. اين اصول، در علوم ديگر شکل مي گيرند و در تعليم و تربيت به کار گرفته مي شوند.

مباني اصول تعليم و تربيت، روانشناسي رشد، روانشناسي يادگيري (قوانين و قواعد يادگيري )، جامعه شناسي فرهنگي و مباحث ديني مي باشد.

تعليم و تربيت به عنوان يک علم ( علوم تربيتي ) داراي مباني و علوم پايه است . مباني آن به دو قسمت تقسيم مي شود :

1-مباني علم که مشتمل بر سه شاخه است :

الف ) مباني زيست شناختي

ب ) مباني جامعه شناختي

ج ) مباني روانشناختي

2-مباني فلسفي که شامل فلسفه و اخلاق مي باشد

مباني زيست شناختي، به اندام داشن آموز بر مي گردد. براي مثال، پرورش ماهيچه ها و عضلات بزرگ و کوچک دانش آموز را مورد توجه قرار مي دهد.

در مباني جامعه شناختي، به مطالعه تأثير گروهها، فرهنگ، عوامل اجتماعي و تشخيص رفتار دانش آموز در دوره پيش دبستاني و دبستان پرداخته مي شود.

در مباني روانشناختي، به مطالعه ماهيت انسان، انگيزه خواهي، انگيزه يادگيري، نيازها، علائق فرد و ارتباط روانشناختي آنها پرداخته مي شود. در اينجا، هر چه ما خودپردازنده مثبت دانش آموز را بيشتر تقويت کنيم، به همان نسبت، انگيزه يادگيري وي قوي تر مي گردد.

مباني فلسفي، در مورد ارزش ها و اهداف تعليم و تربيت به مطالعه مي پردازد. برخي معتقدند که مباني فلسفي، از ساير مباني علمي مهمتر مي باشند، زيرا اهداف، فقط در فلسفه تعليم و تربيت مورد بررسي قرار مي گيرند و تعليم و تربيت بدون غايت ، ممکن نيست . در تعليم و تربيت، انتقال ارزشها از اهميت بسزايي برخوردار است و هدف ، تشکيل يک نظام ارزشي در فرد مي باشد . اما بحث درباره اينکه ارزشها کدامند ؟ چه منابعي دارند ؟ چگونه شکل مي گيرند ؟ چگونه انتقال داده مي شوند ؟ و … ، در مباني فلسفي مورد مطالعه و پژوهش قرار مي گيرد.

به طور کلي، مباني ذکر شده، کاربرد بسياري در تعليم و تربيت دارند. براي مثال، چنانچه در صدد تغيير رفتار دانش آموز پيش دبستاني باشيم، با استفاده از تحقيقات جامعه شناسي، مي توان با بهره جويي از گروه به عنوان وسيله تغيير رفتار ، اقداماتي را در اين زمينه انجام داد.

به طور مثال ، اينکه در هر مرحله اي ، تفکر و شناخت کودک در چه حدي قرار دارد و چه نوع مطالب و آموزشهايي براي وي مثمر ثمر مي باشد، از طريق روانشناسي رشد مشخص مي گردد .

بر اساس تحقيقات روانشناسان ، تفکر دانش آموز پيش دبستاني، تفکر انضمامي است. کلمه انضمام به معني منضم و پيوسته به يک شيئ حسي مي باشد. تفکر کودک در دوره پيش دبستاني، در هم آميخته بوده، منطقي نيست و فقط به يک جنبه از مسائل يا اشياء مي انديشد. در اين دوره، چنانچه يک مجموعه در اختيار کودک قرار گيرد، وي تنها به يک بُعد و ويژگي آن توجه مي کند و از دريافتن تمام ويژگيهاي شيئ ناتوان است. هنگامي که کودک به بُعد ديگر شيئ توجه کند ، بُعد اولي را فراموش مي کند . بنابراين ، تفکر کودک پيش دبستاني ، تفکري در هم آميخته و عاري از مناسبات و روابط است .

 

نقش علائق و رغبتها در تقويت کودک پيش دبستاني

يکي از مفاهيم بسيار کليدي در تعليم و تربيت، علاقه و رغبت است. مي توان گفت که اين دو مسأله، اهرم فعاليتهاي تعليم و تربيت محسوب مي شوند .

به طور کلي ، رغبتهاي کودک را مي توان به چند دسته تقسيم بندي نمود:

1-علائق بي واسطه :

ما به خاطر يک امر ديگر ، به مورد يا پديده اي علاقه پيدا نمي کنيم ، بلکه واسطه علاقه ما چيز ديگري نيست. براي مثال، فقط بخاطر درس خواندن به آن – درس خواندن – علاقه داريم.

2-علائق با واسطه :

علاقه به هدف يا موردي به خاطر کسب پاداش و تقويت است . به طور معمول ، علائق در تعليم و تربيت با واسطه هستند و بايد به سوي علائق بي واسطه سوق داده شوند ، يعني علائق آموزش و پرورش بايد علائق بي واسطه و محرکه باشند .

به گفته يکي از دانشمندان فرانسوي، علاقه بايد سر تا سر وجود دانش آموز را به شعله آتش تبديل کند، يعني بتواند در وجود وي وارد شده و اشتياق پديد آورد ، اين علاقه، علاقه محرک است.

در دوره پيش دبستاني، علائق بسيار محدودند و کودکان تنوع علائق بزرگسالان را ندارند. در عين حال، علائق ذاتي و طبيعي هستند و بايد آنها را اساس تعليم و تربيت پيش دبستاني قرار داد.

نکته مهم اين است که مربيان در ارائه آموزش ، نبايد فقط به علائق ذاتي و طبيعي کودکان اکتفا کنند، بلکه بايد علائق اکتسابي را نيز در آنها به وجود آورند و دامنه را وسعت بخشند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *