ارتباط فقر و انحرافات اجتماعى
انحراف اجتماعى
جامعه شناسان، هرگونه رفتارى را که با چشمداشتهاى جامعه یا گروه معینى در داخل جامعه، تطابق نداشته باشد، انحراف (نا به هنجارى) مىنامند. در واقع، انحراف، به دورى جستن از هنجارها اطلاق مىشود و زمانى رخ مىدهد که یک فرد یا گروه، معیارهاى جامعه را رعایت نکند. رفتار و کنشهاى انحرافآمیز را هنجارهاى اجتماعى حاکم بر فرهنگ، مشخص مىسازند.(4) وقتى که یک شخص، دست به سرقت اموال دیگران مىزند و یا از موادّ مخدر و مست کننده استفاده مىکند و یا خود فروشى مىکند، همه اینها به هر دلیلى ـ حتى فقر ـ اتفاق بیفتند، در واقع یک انحراف اجتماعى را شکل مىدهند.
فقر و انحرافات اجتماعى
آیا فقر با انحرافات اجتماعى، رابطه مستقیم و تخلّفناپذیر دارد؟ آیا هر کس که عنوان فقیر بر او صدق کند، لزوماً منحرف (نابههنجار) است؟ بىشک، پاسخ این دو پرسش، منفى است. چه بسیارند فقرایى که بر فقر خود، صبر مىکنند و دست و دامان خویش را به انحراف، آلوده نمىکنند. از سوى دیگر، بسیارند ثروتمندانى که به داشته خویش اکتفا نمىکنند و براى رسیدن به مال و مکنت افزون، به هر انحرافى دست مىزنند. پس بین فقر و انحراف رابطه مستقیم و تخلّف ناپذیرى وجود ندارد؛ همان گونه که بین غنا و همنوایى با ارزشهاى جامعه نیز ارتباطى از این نوع، وجود ندارد. پس ادعاى ما چیست؟ هدف ما از پرداختن به این بحث چه بوده است؟
آن گونه که اندیشمندان اجتماعى بیان کردهاند، فقر مىتواند زمینهساز بسیارى از انحرافات اجتماعى باشد. در بستر فقر، شرایط مناسب بروز انحرافات اجتماعى فراهم است. آن گونه که ایستادن بر پرتگاه، زمینه سقوط به دره را فراهم مىکند، ندارى و ناتوانى، شرط لازمِ افتادن در دره انحرافات اجتماعى است. فقر، بستر مناسب گذر از معیارهاى اجتماعى را براى افراد، مهیّاتر مىکند. حال، سؤال مهم این است که ساز و کار این ارتباط چیست؟ چگونه فقر، نقش زمینهسازى براى انحرافات اجتماعى را ایفا مىکند؟
در این عرصه، هر کسى نظریهاى بیان کرده است. برخى الگوى رفتارى خاص طبقه فقیر را سببساز انحراف دانستهاند. از دید این گروه ـ که «چشمانداز فرهنگى» نامیده شده است ـ طبقه پایین، الگوى رفتارى و ارزشى خاصى را از خود بروز مىدهد که خصلتاً با جامعه و فرهنگ غالب، متفاوت است. شخص فقیر به این دلیل دست به انحراف مىزند که الگوى رفتارىاى که نسل به نسل به او منتقل شده است، او را این چنین بار آورده است. از اینرو، این دیدگاه، پیشنهاد مىکند که براى زدودن فقر و انحراف، باید نگرش فقر را تغییر داد.
این دیدگاه، دیدگاهى تک بعدى است که فقط به تغییر نگرشها توجه دارد؛ امّا نقش توزیع ناعادلانه فرصتها را نادیده مىگیرد. چگونه مىتوان ارزشها را با یکدیگر مقایسه کرد، در حالى که موقعیت طبقه پایین (فقرا) با دیگران برابر نیست؟
درباره میزان جرم و انحرافات فقرا، یکى از بهترین تحلیلها، تحلیل مورتون است. وى جرایم طبقات پایین را به ساخت اجتماعىاى که فرصتها را محدود مىسازد، نسبت مىدهد. مورتون درباره ارتباط فقر و انحراف مىگوید: «فقر و کمبود فرصتها الزاما سببساز جرم و جنایت نمىشود». به تعبیر وى، فقر، یک متغیّر منفعل منزوى نیست؛ بلکه اگر شرایطى پیش آید که در آن، اهداف فرهنگى توسط اقشار یک جامعه «درونى» شوند و ساختار اجتماعى آن را هدف نهایى براى اعضا معرفى کند و همین ساختار اجتماعى، منابع را نابرابر توزیع کند، زمینه بروز انحرافات اجتماعى فراهم مىشود.
در این چارچوب، هر چه فرد در نظام قشربندى، موقعیت پایینترى را اشغال کرده باشد، با محدودیتهاى بیشترى در راه رسیدن به اهداف مقبول اجتماعى، روبهرو خواهد شد. این ستیز، بین اهداف و ابزار، سرانجام به نابهسامانى و نابههنجارى و انحراف، منجر خواهد شد.
از نگاه مورتون، بىهنجارى (آنومى)، هنگامى رخ مىدهد که افراد، قادر نباشند با وسایلى که جامعه معیّن کرده است، به اهداف مربوط، دست یابند. عکسالعمل طبیعى این وضعیت، روى آوردن به کجروى و انحراف است. مثلاً در جامعه امریکا، موفقیت مالى و دستیابى به ثروت، یک ارزش اجتماعى است. کسانى که در این جامعه، موفّقیت مالى نداشته باشند، از نظر اجتماعى نیز توفیقى حاصل نمىکنند.
معیار موفقیت در اجتماع، موفقیت در دستیازى به ثروت است (اهداف مقبول اجتماعى). از سوى دیگر، در جامعه امریکا، راههاى مشروع و قانونى رسیدن به این هدف را کار و کوشش زیاد، تحصیلات و کسب علم، حسن تدبیر و … مشخص کرده است. امّا به دلایل زیادى چون: سوابق خانوادگى و نژادى و توزیع نابرابر فرصتها و منابع، برخى از مردم، قادر نخواهند بود که از طریق وسایل مقبول و مشروع اجتماعى، به اهداف خود برسند. مثلاً فقرا غالباً به نوع تحصیلاتى که لازمه رسیدن به موفقیتهاى اجتماعى است، دسترسى ندارند. به دنبال این محرومیت و محدودیت است که انحرافات اجتماعى از سوى برخى فقرا، آغاز مىشود.
زیبایى استدلال مورتون در این است که منشأ انحراف را در درون فرهنگ و ساختار اجتماعى مىبیند، نه در شکستهاى انسان منحرف. از دید او این جامعه است که از طریق شکاف و نارسایى بین «اهداف مقبول» خود و «روشهاى معین شده»، فشار زیادى بر فقیر، وارد مىسازد و زمینه انحراف از قوانین اجتماعى را براى او مهیّا مىسازد.
انسان، نیازهایى دارد که براى بقا و حیاتش ضرورىاند. اگر بتواند آن نیاز را از طریق همنوایى با قوانین اجتماعى برآورده سازد، احتمال کجروى و انحراف او بسیار اندک است؛ امّا اگر احساس کند برآورده شدن خواستهاش جز از طریق کجروى حاصل نخواهد شد، خود را ناگزیر از انحراف خواهد دید. از اینرو، اندیشمندان اجتماعى، متذکّر شدهاند که ما باید کوششهایمان را در راه اصلاح روشهاى نادرست و غیر عادلانه درآمدها و غلبه بر نوسانات اقتصادى، متمرکز سازیم. نه فقط بدین جهت که توزیع، نادرست است؛ بلکه به این علت که این نحوه توزیع، منشأ فساد، بِزِهکارى و انحرافات اجتماعى در تمام دنیاست.
از دید این اندیشمندان، جرم و فساد اخلاقى، نتیجه فقر است که زاییده امپریالیسم (یعنى: توسعهطلبى ناشى از سرمایهدارى) است؛ یعنى نظامى که در آن، «تملّک وسائل تولید توسط گروهى خاص» و «توزیع نادرست ثروت» از ویژگىهاى آن است.
در روایات اسلامى نیز از فقر مادّى به گونهاى یاد شده است که مىتوان از آنها زمینهساز بودن فقر براى انحرافات اجتماعى را فهمید، مانند این حدیث پیامبر(ص) که فرمود: «نزدیک است که فقر به کفر منجر شود». پیامبر(ص) همچنین فرمود: «خدایا! از کفر و فقر، به تو پناه مىبرم». شخصى سؤال کرد: آیا این دو در ردیف هماند؟ فرمود: «بلى»(9). على(ع) نیز از فقر به عنوان «مرگ بزرگتر» یاد کرده است. و نیز خطاب به فرزندش مىفرماید: «فرزندم! هر کس به فقر مبتلا شود، به چهار چیز دیگر نیز مبتلا مىشود، به چهار چیز دیگر مبتلا مىشود: ضعف در یقین و کاستى عقل و نازکى دین و کم حیایى در صورت. پس، از فقر به خدا پناه مىبریم!» و در کلامى دیگر، فقر را «مایه نقصان در دین و حیران کننده عقل» دانسته است.
از مجموع این روایات و روایات مشابه، استفاده مىشود که فقر، جادهاى است که مىتواند رونده خویش را به دامان کفر، رهنمون شود و زمینه مناسبى براى غوطهور شدن در چیزهایى است که دین و دنیاى انسانها را به خرابى مىکشانَد. از اینرو، پیشوایان معصوم ما، از گرفتار شدن به فقر، به خدا پناه مىبردند.
نویسنده:اسماعیل چراغى