کربلا به خون خود تپیدن است جرعه جرعه مرگ را چشیدن است
مرتضی امیری
کار با جذبه ی عشق است عزیزان ور نه بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است
صائب تبریزی
کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر شیر
مولوی
کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش تا دریغ از چشم خود می داشتی دیدار خویش
صائب تبریزی
کاش می شد که پریشان تو باشم یا نباشم یا از آن تو باشم
سلمان هراتی
کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد
مولوی
کرد روزی که قضا شادی و غم را قسمت چشم خونبار من شد، لب خندان از تو
حزین لاهیجانی
کردم سفر از کوی تو شاید روی از یاد فریاد که جز یاد توام همسفری نیست
عبرت نائینی
کسی را دل مگر از سنگ باشد که بگذارد کسی دلتنگ باشد
صابر همدانی
کسی کز عشق خالی شد، فرسوده است گرش صد جان بود بی عشق مرده است
نظامی
کسی کو با تو نیکی کرد یکبار همیشه آن نکویی یاد می دار
ناصر خسرو
کسی کو فروتن تر و رادتر دل دوستانش از او شادتر
فردوسی
کف پا به هر زمینی که رسد تو نازنین را به لب خیال بوسم همه عمر آن زمین را
میرتشبیهی
کلید باغ اجابت دعای نیمشبی بود چگونه در بگشایم گر از دعا بگریزم؟
مهدی سهیلی
کم شود مهر ز دوری دگران را لیکن کم نشود مهر من از دوری و افزود بیا
اوحدی مراغه ای
کم گوی و گزیده گوی چون دُر تا ز اندک تو جهانی شود پُر
نظامی
که را دیدی تو اندر جمله عالم که یک دم شادمانی یافت بی غم
شبستری
کی توان شعله ی عشق تو را در دل نهفت شمع روشن در میان شیشه پیدا می شود
ظهیر فاریابی
کفر است در طریقت ما کینه داشتن آیین ماست سینه چو آیینه داشتن
طالب آملی
دوستان عزیز اگر بیتی با این حرف سراغ دارید در قسمت نظرات عنوان کنید تا اشعار به روز رسانی شود و یک منبع غنی برای ادبیات دوستان فراهم آوریم.