کاشیرو – چند سال بعد
علی بهپژوه
1) سالها بعد، هنگامی که «علی علیزاده» در بازیهای پرسپولیس، آن اوتدستیهای عجیب و غریبش را پرتاب میکرد، بعدازظهرهای دوردستی را به یاد میآورد که پای تلویزیون مینشست و با ششدانگ حواس، کارتون فوتبالیستها را میدید.
علیزاده کاری نداشت که این کارتون به سفارش فدراسیون فوتبال ژاپن و برای تقویت روحیه فوتبالی ژاپنیها ساخته شده است؛ کارتون را میدید به عشق سوباسا و ماسارو و کارو و برو بچههای کمی خشنتر مثل واکا شیزوما و کاکرو و از خداش بود در سطح آنها بازی کند. اما در میان این همه ستاره، یک بازیکن بیستاره هم بود که علیزاده، کوچکترین حرکاتش را مثل مدیر خرید یک باشگاه، زیرنظر داشت: کاشیرو.
و کاشیرو چیزی نبود جز اوت دستیهایش:
دورخیز میکرد و با تمام قدرت، چنان اوتدستیهای کارسازی پرتاب میکرد که تنها یک ضربه کوچک به آن، باعث میشد توپ توی دروازه قرار بگیرد.
2) فصل پیش لیگ، پرسپولیس اوضاع درست و درمانی نداشت، اما پدیدهای چون علیزاده داشت. (این لفظ پدیده را گزارشگر بازی پرسپولیس-بایرنمونیخ به کار برد).
و علیزاده چیزی نبود جز اوتدستیهایش:
دورخیز میکرد و …
حالا اوضاع برعکس شده بود: ما شده بودیم علیزاده سالهای کودکی و چندک میزدیم پای تلویزیون و منتظر بودیم که علیزاده سالهای بزرگی، یکی دیگر از آن اوتدستیهای معروفش را پرتاب کند و با آن پرتابها، موقعیتهای گل فراهم کند.
3)چیزی که در مورد کارتونها میتواند خیلی خوشحالکننده و مایه امیدواری باشد این است که بعضی وقتها، بعضی جزئیات دوستداشتنی آنها به حقیقت بپیوندد. کسی به ما نگفته علی علیزاده، «فوتبالیستها» را میدیده و عاشق شخصیت «کاشیرو» بوده، اما ما دوست داریم اینطوری خیال کنیم. خیلی چیزهای کارتون «فوتبالیستها» بود که بعدها به حقیقت پیوست: در کارتون، ژاپنیها در حسرت یک مربی برزیلی بودند (همان عموی برزیلی سوباسا!) که بعدها صاحبش شدند (زیکو)؛ یک سبک فوتبال بسته مبتنی بر پاسکاریهای کوتاه وجود داشت به اسم «قفس پرنده» که بعدها در تیمی مثل یونان یورو 2004 دیدیم و یک پرتابکننده رؤیایی اوتدستی که آن هم تعبیر شد. هیچ چیز زیباتر و در اوجتر از این نیست که این کارتونها و خیالها به واقعیت تبدیل شوند.