کارتون میشکا و موشکا

میان عشق و وظیفه! احسان رضایی میشکا بود و موشکا بود و خواهر کوچکشان ماشکا. پدرشان «موی دانا» مجروح شده بود و قرار بود این دو تا پسربچه یا توله بروند کار او را انجام بدهند. یعنی بهار را بیاورند. حالا بچه‌ها از یک طرف باید می‌رفتند خونِ «سیل» می‌خوردند تا قوی و شجاع بشوند و بتوانند مأموریت‌شان را انجام بدهند و از یک طرف، با یک بچه سیل به سن و سال خودشان که اول با حرکات رزمی می‌خواست بترساندشان، دوست شده بودند. مأموریت یا رفاقت؟ وظیفه یا احساس؟ این، سؤال اصلی کارتونی بود که اسم شخصیت‌هایش از اسم اوساموتزوکای افسانه‌ای گرفته شده بود. موشکا و میشکا آن روز موفق شدند و سوت آغاز بهار را زدند. اما الان …

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

توهم در کودکی

توهم در کودکی فاطمه عبدلی خدایا خودت شاهدی. ببین از بچگی چه مزخرفات کافکایی به خورد ما طفل معصوم‌ها دادند. تازه کلی هم شاخ درآوردند که چرا این نسل افسرده یا معتاد از آب درآمدند. آخر این هم شد کارتون برای روح لطیف بچگانه. یک قوطی نالوطی سر راه یک موش بیست سانتی، تو یک جای دور و سرسبز رؤیایی، سبز می‌شود. موش هم هر چی تو قوطی هست را هورت می‌کشد، می‌شود اندازه خرس. حالا هم وسط یک شهر خفن، کنار یک اسکله تو یک آلونک وسط آدم‌ها زندگی می‌کند. پالتو می‌پوشد و کلاه شاپو سر می‌گذارد و با آن صدای کلفت زنانه‌اش و افسردگی که از هیکلش می‌بارد قرار است بشود برنامه بچه‌ها. ما هم که حالیمان نبود. …

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

کارتون برتا

ماشین دوست‌داشتنی نوید غضنفری کل ماجرا توی یک کارخانه تولیدی جمع و جور می‌گذشت و کارکنانش، شخصیت‌های داستان بودند. ماشین مکانیکی بزرگ و هوشمند و سبزرنگ کارخانه، برتا، نقش اصلی و در واقع همه کاره کارخانه اسپاتیزوود بود؛ یک روبوتِ تا حدودی شبیه به انسان که برنامه‌ریزی می‌شد تا هر چیزی تولید کند. مثلا تد ترنر، اپراتورِ برتا که همیشه روپوش سفیدی می‌پوشید، قطعه عکسی را از یک طرف ماشین وارد می‌کرد و برتا به طور اتوماتیک آن‌ها را تبدیل به پازل می‌کرد. پازل‌ها روی نقاله‌ای که حکم دهان برتا را داشت، بیرون می‌آمدند تا رُی، دستیارِ نه‌چندان باهوشِ تِد، اگر یادش می‌ماند برشان دارد و برای بسته‌بندی به نِل و فلو تحویل بدهد. «برتا»، شخصیت‌های زیادی داشت مثل آقای اسپرات، …

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

کارتون ووک

  این فیلم در 10 جولای 1981 برای اولین‌بار در سینماها به نمایش درآمد و درباره بچه روباهی بود که پس از کشته شدن مادرش، در مزرعه یک پیرزن بزرگ می‌شود و نزدیک‌ترین دوستش هم یک بچه سگ شکاری‌ است. در پوستر بیست و چهارمین انیمیشن بلند کمپانی دیزنی به ‌عنوان شعار تبلیغاتی فیلم نوشته بودند «داستان دو دوست که نمی‌دانستند دشمن یکدیگرند». پاییز امسال بیست و پنجمین سالگرد ساخت این فیلم است و گویا مسؤولان دیزنی علاوه بر انتشار نسخه تازه‌تری از فیلم، قصد دارند قسمت دوم آن را هم به نمایش درآورند.

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...

کارتون هاچ، زنبور عسل

چشم‌هایش! نوید غضنفری کارتون «هاچ، زنبور عسل» چند مرتبه از تلویزیونمان پخش شد، اما تأثیرش برای بچه‌هایی مثل ما که اولین سریِ پخش آن را دنبال کرده‌اند نسبت به باقیِ دوره‌ها بیشتر است، دلایل زیادی هم دارد. یکی از مهم‌ترینِ آن‌ها این است که هاچ، اولین شخصیت کارتونی‌ای بود که در طیِ ماجرا دنبال مادر گمشده‌اش بود، سیل کارتون‌های ژاپنی‌ای که قهرمان‌هایشان، دنبال مادرانشان بودند بعد از این یکی سرازیر شد، مثل«بل و سباستین»،«دختری به نام نل» و حتی «بنر، سنجاب کوچولو» (با این که بَنِر خیال می‌کرد، مادرش «گربه» است!) به همین خاطر، تمِ «مادر گمشده» برای بچه‌هایِ پایِ تلویزیون‌نشینِ دوره‌های بعد از ما خیلی تکراری و نخ‌نما شده بود و مثل ما واکنش نشان نمی‌دادند. با این که …

فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...