درباره میمون و چهار تا بچه یتیمداری در باغوحش بعضی از کارتونها، یک قسمتی بود. حاضرم سرم را بدهم شرط ببندم که فقط به ما یک قسمتش را نشان میدادند. حالا معلوم نبود آن یک قسمت را کسی از فرنگ سوغاتی آورده بود یا از یک جایی کش رفته شده بود. ممکن هم بود از آسمان افتاده باشد یا اجنبیها، خیر امواتشان فرستاده باشند ایران. به هر حال آن خانم میمون متشخص و زحمتکش با بچههای قد و نیم قدش هم یکی از همین کارتونها بود. آنها توی باغوحش زندگی میکردند. معلوم بود مادر از قشر زحمتکش جامعه است (مثلا کارمند). بنا به دلایلی مجبور است بچههای صغیرش را خودش بزرگ کند. زن بیچاره، لباس پاره و وصله و پینهدار …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...کارتون گوفی
مربوط به مطلب کارتونهای دیسنی تعطیلات گوفی (Goofy) گوفی یکی از اهالی قدیمی دیزنی است. او همزمان با میکیماوس به دنیا آمد و ابتدا سگ دستآموز میکی بود. اما بعد، کمکم خودش صاحب شخصیت و خصوصیاتی مستقل شد و برای او کارتونهای جداگانهای ساختند. مجموع کارتونهای گوفی از 1944 تاکنون 46 قسمت بوده که سه تا از این کارتونهای 7 دقیقهای را تلویزیون ما سر هم کرده بود و به شکل یک فیلم کارتونی نشان میداد. در داستان اول فیلم، گوفی شکارچی ببر شد و به جنگلهای هند رفت و تازه وقتی با ببر بنگال روبهرو شد، فهمید که اینکاره نیست (1945 ـ (Tiger Troubleدر داستان دوم، گوفی خدمتکار یک شوالیه بود که روز نبرد، اربابش از حال رفت و …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...کارتون بنر
دک: بنر، کارتون سادهای بود، ساده و صمیمی تیتر: سنجاب زنگولهپا فکر میکنم تنها گربۀ مورد علاقهام در کارتونها، مادر بنر بود. مادر یک سنجاب. سنجاب کوچولویی که در تله آدمها گرفتار شده بود و این گربه او را در مزرعه نگه داشته بود و بزرگ کرده بود. فکر میکنم این بهخاطر همدردی با خود بنر بود، وقتی که باقی سنجابها به خاطر چیزهایی که از مادرش داشت، مسخرهاش میکردند. بنر، ماهی میخورد، موقع خواب دمش را بغل میکرد و زنگوله به گردنش داشت و برای همینها بقیۀ سنجابهای جنگل مسخرهاش میکردند. و من، هر وقت بنر مسخره میشد، قیافۀ همکلاسی یتیمم میآمد جلوی چشمم و آن روزی که بهخاطر حرفی مسخرهاش کردیم و بعد او با یک بغضی گفت: …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...کارتون باغ گلها
باغ گلها/ خِپِل (James the Cat) جیمزِ لوسیفر خِپِل، گربه سیاه و سفیدِ لوس و تنبل قصه، توی یک باغ پر از گل جا خوش کرده بود. گویا صاحب پولدارش موقع نقل مکان از خانه کنار باغ، او را جا گذاشته و با خود نبرده بود. گربه نازپرورده که لابد تا آن موقع پایش را از خانه بیرون نگذاشته بود و مرتب بهاش میرسیدند، باید از آن به بعد یکجوری اموراتش را در باغ میگذراند. این گربه که به قول سید بَرت در ترانه «:Lucifer Sam یه جوریه که نمیتونم وصفش کنم»، کمکم دوستانی پیدا کرد و دیگر به راحتی میتوانست با طرح نقشههایی از زیر کارها دربرود و به یللیتللیهایش برسد. دوستان خپل عبارت بودند از: فریدا، کانگورویی که …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...بچههای مدرسه والت
بچههای مدرسه والت (Cuore / Heart / School of Love) یک والس غمگین هر روز بعد از تمام شدن کلاسهای مدرسه، بدوبدو به خانه میآمدیم و دست و رو نشسته، مینشستیم پای تلویزیون تا موسیقی والس ایتالیاییالاصلِ «بچههای مدرسه والت» روی عنوانبندی کارتون، که تصاویری از معماری ایتالیایی شهر و منظره غروب دلگیر رودخانه میان آن بود و دست کمی از داستانهای دردناک و غمانگیز هر قسمت نداشت، شروع شود. خاطرهای که هنوز هم با دیدن هر فیلم ایتالیایی، ناخودآگاه در ذهنمان جان میگیرد. اوایل ماجرا است که معلم بچههای مدرسه تغییر میکند و آقای پِلبونی با آن عینک یکچشمی و خطهای پیشانیاش (با صدای مرحوم پرویز نارنجیها) که خیلی خشک و عصا قورت داده به نظر میرسد، به کلاس …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...