در این پست از بخش کارتون شما را دعوت به دیدن بخشهایی از عکسهای کارتون بینوایان میکنم…
اين، نامردي بود. نامردي محض بود كه از روي «بينوايان» براي بچهها، كارتون بسازند. ما بچه بوديم. ميدانيد؟ يك مشت بچة معصوم. با همان دهانهاي باز معروف، دماغهاي آويزان و چشمهاي بزرگ بيگناه كه قرار بود رنج، وسوسه، ايمان، ترديد، بيعدالتي، كفر و اندوه بشري را ببينند و با همان دهانهاي باز و دماغهاي آويزان يكجوري از پس آن بر بيايند. بعضي وقتها فكر ميكنم ما شانس آورديم كه آن ژاپنيهاي ديوانه به سرشان نزد، داستايفسكي را كارتون كنند. وقتي ژان والژان و ژاور ميتوانند كارتون شوند، راسكولنيكف چرا نتواند؟ بچهاي كه ميتواند ترديد يك دزد را با شمعدان نقره، بالاي سر يك كشيش، زير نور آن مهتاب لعنتي كه مثل وجدان بشريت، بيدار و تابان بود، هضم كند، ترديد جوان بيكارة روانياي را كه با تبر بالاي سر يك پيرزن نزول خور ايستاده را هم ميتواند. بله ما ميتوانستيم. اما اين نامردي بود. ما بچه بوديم. يك مشت بچة معصوم كه هر چه را ميديديم با دهان باز، باور ميكرديم. اين، «ماهيت» يك بچه است. ميدانيد؟ «بچگي» يك بچه است. ما بچگيمان را با ژان والژان، توي آن جنگل سياه دويديم و يك «قرص نان» را از دست بچهاي كه از وحشت، گريه ميكرد، دزديديم. ما با او توي تابوت خوابيديم و از دير بيرون آمديم. بله! «دير». بچگي ما دير هم داشت. ما دندانهايمان را كشيديم. موهايمان را فروختيم و همانطور كه پشتمان از سردي گلولههاي برف و تمسخر مردم، تير ميكشيد به دختر كوچولوي بدبختمان فكر كرديم كه پيش «تنارديه»هاي حيوان، فقيرتر و بدبختتر ميشد. بله! «تنارديههاي حيوان». بچگي ما تمثيل هم داشت. وقتي «رابرت» داشت، چطور ميتوانست تمثيل نداشته باشد؟ به عنوان يك بچه، ما از خود «كوزت»، «كوزت»تر بوديم. ما، بينوايان بوديم.
بينوايان و قصههاي ديگر
ماجراي پيدا كردن اطلاعات و تصاوير كارتون «بينوايان»، يكي از مهيجترين بخشهاي كار اين مجموعه بود. اولين بار در سايت گوگل دنبال تركيب دو كليدواژة بينوايان (Les Mirablse) و animation گشتيم. بعد لغت كوزت و انيميشن. بعد دنبال مقالاتي دربارة بينوايان و تبديلهاي آن به فيلم و اپرا و انيميشن. هيچكدام از اين روشها جواب نداد. جستوجو با اسم ويكتور هوگو هم همينطور. سايت رسمي طرفداران ويكتور هوگو (victorhugoonline.com) در اين زمينه اطلاعاتي داشت. 4 انيميشن از روي بينوايان. دو تايشان خيلي جديد (بعد از 2000) بودند، يكي يك كارتون كوتاه 7 دقيقهاي و يك سريال كارتوني به اسم «ماجراهاي ژان والژان» (1972) محصول شركت توئي. معلوم است كه فقط اين آخري ميتوانست هماني باشد كه ما ديدهايم. در جستوجوهاي بعدي اما مشخص شد كه اين كارتون هم كارتون موردنظر ما نيست. جستوجوي عنوان ژاپني «بينوايان» هم جواب نداد. به نظر ميرسيد كه ديگر بايد از اين كارتون مهم صرفنظر كنيم كه يكباره در يكي از صفحات كاتالوگفروش كارتون كه متعلق به يك كشور عربي بود، عكس كوزت پيدا شد. اسم فايل تصوير بود hikayat.jpg. همين شد موضوع يك جستوجوي جديد. جستوجو در سايتهاي اينترنتي مشخص كرد كه فقط دو كارتون هست كه عنوان عربيشان «حكايات» است. با پيدا كردن معادلهاي انگليسي و ژاپني اين دو تا، معلوم شد كه اسم آن كارتوني كه ما به نام بينوايان ديدهايم، «داستانهاي پريان از سراسر دنيا» يا manga fairy tales of the world. محصول مشترك كمپانيهاي dax (كه نل را هم ساخته) و madhouse (كه ماركوپولو را هم ساخته) در سال1976 و با 107 قسمت توي اين مجموعه، داستانهايي از تمام مجموعه ادبيات دنيا بود. از قصههاي ازوپ و كريستين آندرسن تا شاهكار ويكتور هوگو. براي ما 30 قسمت كارتون را سوا كرده بودند و به اسم «بينوايان» نشانمان دادهاند. ما بقية قسمتها را هم جداجدا (و بدون عنوان خاصي) ديدهايم.
نوشته های فوق به قلم حبيبه جعفريان و احسان رضايي می باشد که در نشریه همشهری جوان منتشر شده بودند.