واتو واتو مربوط به نسلي ميشود كه n جور كارتون با همين سوژه (تبديل شدن شخصيت به يك چيز ديگر) خلق شده بود و جواب هم داده بود.
كارتونهايي مثل بارباپاپا، جعبة اسباببازي، زومبيا زومبيا و… اما اين موجود عجيب و غريب و طبعا دوست داشتني (البته براي من، براي خيليها كلا واتوواتو لجدار بود، طوري كه با ديدن اين كارتون كهير ميزدند!) يك تفاوت بسيار عمده با بقية بر و بچي داشت كه تيريپشان عوض شدن بود، اينكه واتو واتو مثل موجودات تك سلولي مدام تكثير ميشد و هر واتو تبديل به هزاران واتو ميشد و از چفت شدن آنها به همديگر چيز جديدي تشكيل ميشد كه هيچ ربطي به هيچكدام از واتوها نداشت. چيزهايي مثل طناب، پل، ماشين و يا حتي ساختمان. كارتون از همان تيتراژ، تكليفش را با بچههاي پاي تلويزيون روشن ميكرد، آنجا كه گوينده ميگفت: «خارقالعاده، اعجابانگيز، موجودي مافوق تصور، پرندهاي به اسم واتو واتو!» و آنقدر با هيجان اين جملهها را بيان ميكرد كه قند را بدجور توي دل همه آب ميكرد. بعد با شروع شدن كارتون، واتو واتو را ميديديم كه مشغول گشت و گذار در شهر است و هر دفعه با يك شكل (عمدتا شهري) مواجه مي شد و در انتها با تبديل شدن به هزاران واتو، آن را حل ميكند. در قسمتي پل اصلي شهر شكسته است، در قسمتي ديگر ساختماني آتش گرفته و در قسمتي كشتياي در حال غرق شدن است. اما قسمت شاهكاري كه هنوز توي كلهام جا خوش كرده آن قسمت معروف سفر فضايي است. واتو واتو دارد به زمين ميآيد (خانة واتو واتو روي زمين نيست و آن طرف جو زندگي ميكند) كه سفينه اي را ميبيند. سرنشينان سفينه دچار مشكل شدهاند و از كمبود اكسيژن رنگشان بنفش شده است. ناگهان واتو واتو تصميم گرفت كه تكثير شود. پس از چفت شدن واتوها با همديگر يك سفينة جديد شكل گرفت و فضانوردان را به زمين برگرداند. گرافيك ساده و داستانهاي بسيار سادهتر آن كه بر خلاف تيتراژ كارتون و آن اغراق عجيب و غريب روي شخصيت واتو واتو، هيچ هيجان خاصي به دنبال نداشتند باعث شد توي كل كلهاي كارتونبازها كمتر كسي حتي يك قسمت از اين كارتون به خاطرش بيايد. اما همه بدون شك تيتراژ ميخكوبكنندهاش را به خاطر دارند. تيتراژي كه به اندازة كل قسمتهاي كارتون و يا حتي بيشتر ارزش داشت و همه را هيجانزده ميكرد و به انسان حالي ميكرد كه با يك كارتون فوقالعاده هيجانانگيز طرف است. در حاليكه اصلا اينطور نبود!
منبع: مجله ی همشهری جوان