سعدی
شيخ سعدي همه تعليمات حكمت و اخلاق و سلوك را كه طي قرن ها اندوخته شده بود يكجا گرد آورد . علاوه بر اين ، شيخ سعدي توانست چنان آيينه اي بسازد كه در آن نسل هاي پياپي فارسي دانان و فارسي خوانان ، صورت و سيرت خويش را بنگرند .
اين كاميابي سعدي ، در اين سخنوري استادانه ، مرهون كمال او در شاعري ، و آوردن حكايات مي باشد ، بطوري كه هرچه در خاطر او نقش بسته است در آيينه ي سخن خويش تجلي داده است .
اين مطلب را خود در بوستان چنين خلاصه مي كند .
نگفتند حرفي زبان آوران كه سعدي مثالي نگويد بر آن
تصور نشود كه سعدي محض صورت كلام را تجديد كرد . و فقط قامت كهن را كسوت جديد پوشانيد وي نمونه هاي فرهنگي سابق موجود را سرمشق خود قرار داد و به حسب آن زندگي كرد . به چنان نيكويي كه توفيق يافت آن را بطور مشخص يعني چنانكه آيينه پندار و سيرت شخصي او باشد بيان دارد .
در مورد شيخ سعدي ، ميتوان گفت كه وي همه سرمشق ها و نمونه هاي فرهنگي زمان خود را كه حاوي اندرزهاي سيرت و طريقه هاي سلوك تجلي مي كند. با زبان آوري استادانه و سخن بزرگ و ساده يعني سهل و ممتنع ادا مي كند .
سعدي (به نظر خود او) كيست ؟
سعدي سخنور است و نيز سخن پرور و سخن باز . حكايتي را مي آورد كه در ديار نظامي يعني شهر گنجه واقع شده است و آن احوال شهزاده اي ناپاك و بدهنجار است كه ساغر مي در دست و مست در مسجدي درآمده در مقصوره پارسايي مقيم بود با زبان دلاويز و قلبي سليم .
در اينجاست كه سعدي مي گويد :
اگر دست قدرت نداري ، بگوي كه پاكيزه گردد به اندر زخوي
بطور عام در مي يابيم كه سعدي خود را همطواز اشخاص قرار مي دهد كه در حكايت هاي خويش احوال ايشان را مي آورد . آنانكه در حالات دشوار جامعه مردمان را دستگير و رهنماي مي شوند وقتي آنان را اصلاح مي كنند كه صاحب جاه و منزلت اند. اين راهنمايي و اندرز دهي كاري آسان نيست بلكه سخت دشوار است .
سعدي را از روي خردمندي ، بالاتر و والاتر از ملوك و سلاطين در مي يابيم زيرا به ايشان اندرز مي دهد، و اين درهمه باب هاي گلستان و بوستان معلوم و مشهود است .
همچنان سعدي برتر است از آن ناصحان اهل ريا كه از كوچه ي درويشي نگذشته اند و دين را به دنيا مي فروشند .
زبان مي كند مرد تفسير دان كه علم و ادب مي فروشد به نان
كجا عقل يا شرع فتوي دهند كه اهل خود دين به دنيا دهند
سعدي مطمئن بود كه دينداري و عرفان و درويشي او برتر از نفع جويان ، اهل ظاهر است. بنابراين سعدي حكيمي است كه به اندرز اخلاق مي دهد آنهم مطابق به فرهنگ و تعليم متداول و معتبر . اما در كار و زندگي شخصي ديگر دخالت ندارد بلكه جويده است .
سعدي حكيم ، مخالف و برعكس مردمان بدهنجار است . از گفتن سخنان تلخ به ايشان باكي ندارد ، زيرا كه حقيقت تلخ است ، اما اندرز حكيم ، عادلانه است و راه وسط و نه دشنام تند است و نه سخن بي اثر ، بلكه پندي است ، گفته از روي دانش .
سعدي آگاه است كه از شر حاسدان نخواهد رسد پس آيا بايد كه خموشي گزيند ؟
درآن صورت از سعدي اثري نخواهد ماند . همان است كه از روي حقانيت وصفاي گفتار
خويش دلاورانه مي گويد :
نقابي است هر سطر من زين كتيب فرو هشته بر عارضي دل فريب
معاني است در زير حرف سياه چو در پرده معشوق در منچ ماه
در اوقات سعدي نگنجد ملال كه دارد پس پرده چندين جمال
مرا كين سخن هاست مجلس فروز چو آتش در و روشنايي و سوز
نه رنجم ز خصمان اگر بر تپند كز اين آتش پارسي در تبند
بارها در كلام او كلمات ((سعدي صفت)) را مي خوانيم . يعني كه خود را معيار سيرت كساني مي داند كه از هر فرصت براي طلب علم و معرفت استفاده مي ورزند .
برو خوشه چين باش سعدي صفت كه گردآوري خرمن معرفت
هرگاه شيخ سعدي به صيغه متكلم سخن مي گويد. چنان واقع مي شود كه مقصد او دادن اندرز باشد روايت كردن پند و اندرز كه حلمت سعدي از وي
و يا بيان حكايتي كه از آن بايد عبرت گرفت بيشتر در اين مورد ذكر محاسن بزرگان مي باشد و روايت كردن پند و حكمت كه سعدي از وي شنيده و درسي كه از وي آموخته است .
در نگاه سعدي والاترين حكيم جامعه همان است كه در جريان رويدادهاي عادي زندگي گوش به اندرزهاي بزرگان مي دهد. اين نصيحت شنوي از مشخصات سخن اخلاقي مي باشد كه در زبان فارسي آمده است و به هر سن و سال زندگاني تطبيق مي شود .
سعدي خويشتن را از درويشان مي شناسد و او صوفيان را مي شناسد و از ايشان قدرداني مي كند. در اين جهان ، سعدي خويشتن را نخست در روزگار كودكي در آغوش پدر و مادر مي يابد و گاهي خويشتن را درحالي مي بيند كه پدر شده است .
گاهي خود را ((چنان كه افتد و داني)) جوان عاشق پيشه مي يابد. گاهي طالب علم و زماني معلم و گاهي جامي و اكثر مسافر و جهانگرد و نيز درويش و هم شاعر معروف . پس مي بينيم سعدي خود را در جمله ي وزراء و اهل مكنت و يا پيشه وران غيره حساب نمي كند .
بلكه خويشتن را تماشا گر ايشان ميداند و احوال ايشان را حكايت مي كند .
در قسمتي از آثار سعدي از هر فرقه نمونه اي در مي يابيم كه احوال او بيان شده است مثلاً امير و خردمند اهل تقوي و اهل دنيا ، فقير و توانگر . پير و جوان هر يكي را خصلتي و صفتي است و مقابله ي اين صفات خود عبرت انگيز است .
حكايت بوستان و گلستان زندگي روزانه آدميان نمونه را بيان مي كند كه از آن فكر و پندار آدمي عبرت مي آموزد و زنده ترين از همه اين گروه عبرت انگيز چهره شخص شيخ سعدي شيرازي است.