سیمای زن در کلیله و دمنه نصرالله منشی
چکیده :
بیشتر شعرا و نویسندگان ادبیات ایران و جهان مرد بودهاند، به همین دلیل تفکر مرد سالارانه بر نوشتههای آنان سایه افکنده است.اینان به نوعی زنان را مورد ظلم و تحقیر قرار دادهاند یا حقوق آنان را نادیده گرفتهاند.این مقاله به بررسی نگرشهای زنستیز نصر اله منشی در ترجمه کلیله و دمنه میپردازد.هرچند او در ترجمه خود تا حدودی مقید به متن عربی بوده است، اما گاهی اوقات حکایتها یا جملاتی در مذمت سرزنش زنان به آن افزوده است و آنچه را در ناخودآگاه خد داشته به نحوی بروز داده است. پس از مقایسه متن نصر اللّه منشی و متن عری تمام مواردی که در متن عربی وجود ندارد و نصر اللّه منشی از خود به متن فارسی افزوده، اعم از حکایات و جملات در این مقاله ذکر شده است.ضمنا مزید اطلاع، متن(داستانهای بیدپای)که تحریر دیگری از کلیله و دمنه ابن المقفع است و(پنجا کیانه)که مستقیما از سانسکریت به فارسی ترجمه شده است در این مقایسه لحاظ شده است.
واژههای کلیدی:
کلیله و دمنه، نصر اللّه منشی، پنجا کیانه، داستانهای بیدپای، سیمای زن در نثر کلاسیک فارسی.
تاریخ ادبیات ایران و جهان گواهی عادل بر تحقیر و ستمی است که بر زنان روا داشته شده است.ظاهرا این تحقیر و ستم فقط مخصوص ایران و جوامع شرقی نیست بلکه در غرب اوضاع از این هم بدتر بوده است.به حدی که در فاصله سالهای 1848 تا 1990 سه جنبش فمینیستی در امریکا برای دستیابی به حقوق برباد رفته زنان به وقوع پیوست.(جنبش یا موج اول از سال 1848 تا 1920 موج دوم از سال 1920 تا 1970 و موج سوم از 1970 تا 1990)(مشیرزاده، 1383)
نخستین بیانیه بزرگ فمینیستی از«مری و لستون کرافت»انگلیسی است که آن را نقطه آغاز این اندیشه دانستهاند.بعد از آن برای به دست آوردن حق رای زنان، آزادی و رهایی از تحقیر… دهها انجمن حمایت از زنان تشکیل شد، از جمله:انجمن زنان مسیحی، انجمن زنان حرفهای، انجمن صلح زنان، انجمن ملی امریکایی حق رأی زنان، انجمن ملی زنان رنگین پوست، اتحادیه صلح زنان نیمکره غربی، آزادی زنان بوستن، کنفرانس ملی زنان سیاهپوست گاهی با شدت بیشتری ادامه پیدا کرد و منجر به این جنبش و تشکیل انجمنهای ضد مردانهای مانند انجمن نابودسازی مردان«اسکام» (MUCS nem gnittuc roF yteicoS شد، و حتی گاهی اوقات به عنوان اعتراض به خیانتپیشگی مردان حملاتی مسلحانه از طرف زنان علیه مردان صورت گرفت(همان، 237)بعدها دامنه این نظریه مانند بعضی از مکاتب دیگر ادبی از جامعهشناسی وارد ادبیات شد و بر داستانها و رمانهای گذشتگان و متأخرین نقدهای فمینیستی نوشتند.
بر عکس فرمالیستها و منتقدان نو در دهه 1930 و بزرگانی مانند هایدگر و گادامر که تأکید میورزیدند که متن را باید غیر شخصی قلمداد کرد(و به عبارت دیگر به نظرهای شخصی نویسنده نباید پرداخت)فمینیستها، در پی اعتراض به نحوه ارائه شخصیتهای زن در آثار ادبی هستند و چون اثر را باز نمود عقاید شخصی نویسنده میدانند، پدیدآورندگان آثار مردسالارانه را به باد انتقاد میگیرند.نظر آنها شبیه بعضی از افراد برجسته هرمونتیک از جمله شلایر ماخر، ویلهلم فن و ویلهلم دیلتای است که«مولف را در نوشتههایش جستجو میکردند.»(احمدی، 1379، 141)
«در نوشتههای نظریهپردازان فنینیست دو گرایش عمده در این شیوه نقد ادبی وجود دارد. الف-نقد زنان:در این نوع تقد به زن به عنوان یک نویسنده توجه میشود.
ب-جلوههای زن:این نظریه اساسا به این موضوع میپردازد که زن در آثار ادبی(به ویژه آثاری که مردان نوشتهاند)به چه صورت و با کدام نقشهای قالبی به خواننده ارائه شده است.به اعتقار هواداران این گرایش، نویسندگان مذکر اغلب بهطور ضمنی فرض میکنند که خواننده آثار آنان مرد است و به همین سبب تصویر ارائه شده از زن در آثارشان به گونهای است که با مقتضیات فرهنگ مردسالارانه تطبیق دارد.»(پاینده، 1382، 11)در ادبیات فارسی نیز به خاطر دید مردسالارانه کمابیش به جنبههای منفی زنان توجه شده است.«اساسا در باورها واعتقادات و روایات ما چنین است و حتی این بحث به آغاز آفرینش میرسد که حوا باعث هبوط آدم شد.» (شمیسا، 1378، 331)
هدف این مقاله بررسی دید مردسالارانه نصر اللّه منشی و سیمای زن در کلیله و دمنه نصر اللّه منشی است.
چنانکه مشخص است، کلیله و دمنه از زبان سانسکریت به پهلوی و از پهلوی به عربی و سپس به وسیله نصر اللّه منشی از عربی به فارسی دری ترجمه شد.در این کتاب گاهی زن چهره متعادل و خنثی و گاهی چهره مثبت و قابل قبول دارد.مانند زن هبلار در باب«پادشاه و برهمنان»یا مادر شیر در باب«گاو و شیر»یا مادر شیر در باب«شیر و شغال»یا حکایت زن مرزبان و بازدار در باب «بازجست کاردمنه»و گاهی از او چهره منفی و تحقرآمیز ساخته شده است، که آن را میتوان به دو دسته تقسیم کرد.
الف:مواری که در متن عربی وجود داشته و نصر اللّه منشی فقط آن را ترجمه کرده است.هر چند گاهی در ترجمه لحن تندتری وجود دارد.از جمله زن لاکپشت در باب«بوزینهو باخه»یا جمله«نابکارتر زنان اوست که با شوی نسازد»در باب پادشان و فنزه که ترجمه جمله«و شر الا زواج التی لا تواتی بعلها»در صفحه372 متن عربی است.
ب:مواردی که در متن عربی وجود ندارد و زاده فکر و زبان نصر اللّه منشی است.در این مقاله ابتدا حکایاتی را که قهرمان آنها زن نابکار و بدکاری است بهطور خلاصه ذکر میشود. سپس جملاتی را که نصر اللّه منشی در لابلای حکایات و ابواب، زبان طعن و تحقیر زنان گشوده است، با ذکر صفحه عینا نقل میشود و برای سهولت مراجعه به متن ابن مقفع برای خوانندگان، متن عربی را که فاقد آن بدگویی و اهانت است، ذکر میکنیم.همچنین متن«پنجا کیا»که در اواخر قرن دهم مستقیما از زبان سانسکریت به فارسی ترجمه شده است، نقل میشود.تا این توهم که این نکات در متن پهلوی و سانسکریت بوده و در ترجمه عربی حذف شده است، برطرف شود. متن دیگری که در این نوشتار مدنظر بوده«داستانهای بیدپای»است که در این زمینه با متن نصر اللّه منشی مشترکات فراوانی دارد، هرچند شدت لحن نصر اللّه منشی را ندارد.با این که این دو متن تقریبا همزمان با هم(متن نصر اللّه بین سالهای 538 تا 541 در هند)و(متن بید پای بین سالهای 541 تا 544 در موصل)نوشته شده است و با توجه به بعد مسافت بین هند و موصل، آن هم در فاصله زمانی کم، بعید است که از هم تاثیر گرفته باشند.اما با توجه به مطالب مشترک فراوان و حتی جملات شبیه به هم که بسیاری از آنها در هیچکدام از نسخ متن عربی ابن القفع نیست، باید در سخن بزرگانی همچون استاد دکتر خانلری که هرگونه تاثیرپذیری این دو کتاب را کاملا رد میکنند، (خانلری، مقدمه داستانهای بید پای، 1361، 21)شک کرد.اثبات این مطلب خود رساله مستقلی خواهد شد.بههرحال با مقایسه این چهار متن مشخص میشود که نصر اللّه منشی چگونه اهانتهایی را در مورد زنان روا داشته است و گاهی بدون دلیل، کلام را به سمت شعر یا ضرب المثلی که بر ضد زنان است، سوق داده است.
الف:حکایات:
1-زاهدی که پاشاهی او را کسوتی داد…که در باب شیر و گاو آمده است.
این حکایت از حیلهگری و بدکاری زنان در دو قسمت بحث میکند.
الف:«زنی بدکاره که کنیزکان آنکاره داشت و یکی از آنان در جمال رشک عروسان خلد بود و ماهتاب از بناگوش او نور دزدیدی…زهد در حلق زن بپرا کند.زن بر جای سرد شد.» (منشی، 1371، 74)این حکایات در داستانهای بید پای نیز آمده است.(البخاری، 1361، 84)اما در متن عربی ابن المقفع و پنجا کیانه نیامده است.(باید در صفحه 192 متن عربی و صفحه 35 پنجا کیانه میآمد)
ب:زن کفشگر و دوستش که سفیر آنان زن حجامی بود، (در باب شیر و گاو): «زن حجام بدو پیغام داد که شوی من مهمان رفت تو برخیز و بیا…مرد کفشگر شبانگاه حاضر شده بود و قبلا به زن خود مشکوک شده بود، زنش را کتک میزند سپس او را بر ستونی محکم میبندد.در این اثنا زن حجام که واسطه آن مرد و زن کفشگر است میآید و به زن کفشگر میگوید که دوست در انتظار اوست.پس خود را به جای زن کفشگر به ستون میبندد و او را پیش دوست میفرستد.کفشگر زن را صدا میزند اما زن حجام از اینکه مبادا قضیه فاش شود سکوت میکند.کفشگر بینی زن را میبرد و در دستش میگذارد و پیش معشوق تحفه فرست.پس از مراجعت زن کفشگر او را با بینی بریده از ستون باز میکند و به خانه میفرستد و خود را محکم به ستون میبندد و بعد از ساعتی دست به دعا بر میدارد که خدایا اگر من بیگناهم بینیام را سالم گردان.سپس کفشگر در نهایت تعجب زن خود را سالم مییابد و از او حلالیت میطلبد.از آن طرف نیز زن حجام بینی برده به خانه میرسد و صبحگاه شوهرش از او ابزار تیغ حجامت میخواهد و زن تأخیری میکند تا اینکه حجام در تاریکی شب از خشم تیغ را به سوی او میاندازد و زن فریاد بر میآورد، همسایگان که بینی زن حجام را بریده میبینند حجام را ملامت میکنند.(منشی، 1371، 74-79)این حکایت در متن عربی ابن مقفع نیامده است(باید در صفحه 190 میآمد)اما در داستانهای بید پای وجود دارد.(البخاری، 1361، 85)در پنجا کیانه نیز با اختلافاتی آمده است.(خالقداد، 1363، 46)
2-«زن بازرگان و نقاش و غلام او در باب بازجست کار دمنه»:
«آوردهاند در شهر کشمیر بازرگانی بود حمیر نام و زنی پیکر داشت و نقاشی استاد…با ایشان همسایگی داشت میان او و زن بازرگان معاشقتی افتاد.روزی زن او را گفت به هر وقت رنج میگیری و زاویه ما را به حضور خویش آراسته میگردانی.لا شک توقفی میافتد…چیزی توانی ساخت که میان من و تو نشانی باشد؟گفت چادری سازم…چون تو آن بدیدی به زودی بیرون خرام و غلامی این باب میشنود…آن غلام آن چادر را از دختر او عاریت خواست و زن را بدان شعار بفریفت…نقاش آرزوی دیدار معشوق میداشت در حال چادر به کتف گردانید و آنجا رفت. زن پیش او باز دوید و گفت ای دوست هنوز این ساعت بازگشتهای خیر هست که بر فور باز آمدی؟…(منشی، 1371، 137)این حکایت در داستانهای بید پای آمده است.(البخاری، 1361، 136)اما در متن ابن مقفع نیست(باید در صفحه 250 میآمد)در متن پنجا کیانه نیز نیامده است.
3-«درودگر و زن او و دوستان زن، در«باب بوف و زاغ»: «به شهر سراندیب درودگری زنی داشت…همسایهای بدو نظری افتاد…درودگر اعلام کردند…زن را گفت من به روستا میروم…زن را وداع کرد…چون بفت زن میزه را بیاگاهانید… چندانکه به خوابگاه رفتند برکت، بیچاره را زیر کت رفت…ناگاه چشم زن بر پای او افتاد… معشوقه را گفت:آواز باند کن و بپرس که«مرا دوست داری یا شوی»…زن گفت:زنان را از روی سهو و زلّت یا از روی شهوت از این نوع حادثها افتاد…و هرگز برخودار مباد زنی که شوی را هزار بار از نفس خویش عزیزتر و گرامیتر نشمرد…»(منشی، 1371، 221)عین همین حکایت در صفحه 192 داستانهای بید پای آمده است اما در متن عربی ابن مقفع نیست.(باید در صفحه 3 میآمد)این حکایت در پنجا کیانه آمده است.(خالقداد، 1363، 289)
ب:جملات:
1-الف، متن عربی:«فکففت یدی عن القتل و الضرب و طرحت نفسی عن المکروه و الغضب و السرقه و الخیانه و الکذب و البهتان و الغیبه و اضمرت و فی نفسی الا ابغی علی احد»(ابن المقفع، 1994، 157)(دست اط قتل و کشتار بداشتم و نفس زا از مکروه و خشم و دزدی و خیانت و دروغ و تهمت و غیبت و باز داشتم و در دل داشتم که بر کسی ستم نکنم).
1-ب، متن نصر اللّه:«سپس از رنجانیدن جانوران و کشتن مردمان و کبر و خشم و خیانت و دزدی اعراض نمودم و فرج را از ناشایست بازداشت و از هوای زنان اعراض کلی کردن و… (منشی، 1371، 51)
1-ج، پنجا کیانه:این جملات و بهطور کلی این باب(باب برزویه طبیب)در این کتاب نیامده است و طبیعی است.
1-داستانهای بید پای:«دست از کشتن و زدن و بر منشی کردن و خشم گرفتن و دزدی و خیانت کردن باز داشتم و آلت شهوت خویش در بند صیانت کردم و از هر سخنی و فعلی که به رنج کسی باز گردد پرهیز کردم.»(البخاری، 1361، 64)
اگرچه مضمون سخن، در داستانهای بید پای آمده است، اما تفاوت این دو سخن مشخص است.
2-الف، متن عربی:«و انما جعل الفضل لحازم البصیر با لامور و اما الکسلان المتمرد فان الفضل لا یصحبه.»(ابن المقفع، 289)(همانا فضل مخصوص دوراندیشان و آگاهان به امور است و با تنبلان دو دل میانهای ندارد)
2-ب، متن نصر اللّه:«که اقسام فضایل نصیب اصحاب بصیرت است و هرگز به کاهل متمرد نگراید و از وی همچنان گریزد که زن جوان شبق از پیر ناتوان»(منشی، 1371، 181)
2-ج، پنجا کیانه:«دولت از کسی میگریزد و رغبت به او نمیکند که از تردد و تدبیر دست کشیده بود و کاهل باشد و شوق و جد در کارها نداشته باشد، مانند زن جوان که از مرد پیر بگریزد و به او میل نکند.»(خالقداد، 1363، 212)
2-د، داستانهای بید پای:«اما هر کاهلی و عشوهپرستی و ناراستی پیشه گیرد، همه دلها از وی برمد، همچنانکه زن نکو روی با جمال از پیرمرد بیجمال بگریزد.»(البخاری، 1361، 168)
چنانچه مشخص است در متن عربی مشبه بهی وجود ندارد و در دو متن پنجا کیانه و داستانهای بید پای، «زن جوان و نکو روی»در مقابل«پیرمرد و پیرمرد بیجمال»آمده است اما زن جوان با شهوت که از پیر عذب و بیشهوت میگریزد تراوش ذهن نصر اللّه منشی است و پیداست با جملات دیگرچه مایه تفاوت دارد.
3-الف، متن عربی:«و قد قیل فی اشیاء لیس لها ثبات و لا بقاء:ظلل الغمامه فی الصیف.خله الا شرار و البناء علی غیر اساس و المال الکثیر»(ابن المقفع، 1994، 289)(و گفته شده است که در بعضی چیزها بقایی نیست:سایه ابر تابستان، دوستی اشرار، دیواری که اساس و بنیان محکم ندارد و مال زیاد)
3-ب، متن نصر اللّه، «و علما گفتهاند چند چیز را بقا نیست سایه ابر و دوستی اشرار و عشق زنان و ستایش دروغ و مال بسیار»(منشی، 1371، ص181)
3-ج، پنجا کیانه:«گفتهاند که لذت سایه ابر، دوستی دونان و حظ زنان و لذت غله نو و جوانی و مال به غایت اندکی میباشد.»(خالقداد، 1363، 213)
3-د، داستانهای بید پای:«و گفتهاند که چند چیز است که آن را بقا و ثبات نبود، سایه ابر و دوستی با ناکسان و عشق زنان و ستایش دروغ و کالای بسیار.»(البخاری، 1361، 168)
متن نصر اللّه و داستانهای بید پای شبیه همند اما در پنجا کیانه، «حظ زنان»آمده است که تندی لحن«عشق زنان»را ندارد.و در متن عربی ذکری از بیثبایی عشق یا حظ زنان به میان نیامده است.
4-الف، متن عربی:«و خیر الا خوان و الا عوان اقلهم مداهنه فی النصیحه و خیر الا عمال احلاها عاقبه و خیر النساء الموافقه لبعلها و خیز الثنا ما کان علی افواه الا خیار و اشراف الملوک من لم یخالطه بطرو خیر اخلاق اعوانها علی الوارع».(ابن المقفع، 1994، 206)(و نیکوتر یاان و دوستان کسانیند که در نصیحت چابلوسی نکنند و بهترین اعمال، اعمالی است که سرانجامی گوارا داشته باشد، و نیکوترین زنها، زنی است که با شوی خود بسازد و برترین ستایشها آن است که بزرگان بر زبان آرندو برگزیدهترین پادشاهان، پادشاهی است که سرمستی بدو راه نیابد و پسندیدهترین اخلاقها، اخلاقی است که به پرهیزگاری منجر شود.
4-ب، متن نصر اللّه:«مشفقتر زیردستان اوست که در رسانیدن نصیحت مبالغت واجب بیند و به مراقبت جوانب مشغول نگردد و بهتر کارها آن است که خاتمت مرضی و عاقبت محمود دارد و دلخواهتر ثناها آن است که بر زبان گزیدگان و اشراف رود و موفقتر دوستان اوست که از مخالف بپرهیزد و در همه معانی مواسا کند و پسندیدهترین سیرتها آن است که به تقوی و عفاف کشد و توانگرتر خلایق اوست که بطرنعمت بدو راه نیابد و ضجرت نعمت بر وی مستولی نگردد که این هر دو خصلت از نتایج طبع زنان است و اشارت حضرت نبوت بدین وارد:انکن اذ جعتن دقعتنّ و اذا شبعتن خجلتن.»(منشی، 1371، 95)نصر اللّه جمله«خیر النساء الموافقه لبعلها»«بهترین زنان آن است که با شوی بسازد»را که در محاسن زنان است که اعتقاد ما به عمد ترجمه نکرده و از همه بدتر، از خود جمله«ضجرت محنت بر وی مستولی نگردد»را اضافه کرده است تا کلام را آگاهانه به سوی حدیث نبوی سوق دهد و به مذمت زنان بپردازد.در حالی که نه تنها مذمت زنان و حدیث نبوی در متن عربی نیست بلکه نوعی محمدت و ستایش نسبت به زنان نیز در متن عربی دیده میشود.چنانکه ملاحظه خواهد شد در دو متن موردنظر دیگر نیز جمله مورد بحث در ستایش زنان است نه نکوهش آنان.
4-ج، متن داستانهای بید پای:«بهترین یاران آن بود که چون کای اندیشمند پیش آید صلاح کار و نصیحت نگاه دارد و بهترین کردارها آن بود که انجام او شیرینتر باشد و بهترین زنان آن بود که با شوی سازگارتر بود و بهترین ثناها و دعا و ستایش آن بود که بر زبان نیکمردان گذرد و بهترین پادشاهان آن بود که بطر و غرور به دل او راه نیابد و بهترین توانگران آن بود که زیر لگد آز کوفته نگردد.»(البخای، 1361، 99)
4-د، پنجا کیانه:«نیک خواه آن است که این کس را از کار بد سر انجام باز دارد و کار همان به که تیرگی ناپسندی دور بوده، به پسندیدگی روشن و آشکار شود و زن آن در خور ستودن است که در فرمان برداری شوهر ممتاز باشد و عاقل آن است که مردم دانا ستایش او نمایند و دولت آن است که از آن، مرد را غرور و تکبر حاصل نشود و راحتمند آنکه آلوده به هیچ طمعی نیست و دوست آن است که تکلف با وی در میان نماند.»(خالقداد، 1363، 92)
چنانکه نگفته پیداست در داستانهای بید پای و پنجا کیانه مانند متن عربی ستایش زنان مطرح شده است نه نکوهش، همین یک مورد میتواند دلیل خوبی برای اثبات زنستیزی نصر اللّه منشی باشد.
5-الف، متن عربی:«فان منزله المال عند العاقل بمنزله المدر و منزله الناس عنده فیما یحب لهم من الخیر و یکره کم الشر بمنزله نفسه».(ابن المقفع، 19994، 311)
(از نظر عاقل پول مانند کلوخ بیارزش است و مردم را در آنچه میپسندد و نمیپسندند مانند خود میداند.)
5-ب، متن نصر اللّه:«و منزلت مال را در دل از درجت سنگریزه نگذراند که اگر خرج کند به آخر رسد و اگر ذخیرت سازد میان آن و سنگ و سفال تفاوتی نماند و صحبت زنان را چون مار افعی پنداردکه از او هیچ ایمن نتوان بود و بر وفای او کیسهای نتوان دوخت.»(منشی، 1371، 208)
5-ج، پنجا کیانه، این جمله در این کتاب نیامده است(باید در صفحه 264 میآمد).
5-د، داستانهای بید پای:«منزلت مال به نزدیک خردمند منزلت کلوغ است، و منزلت زنانی که دل به دست ندارد منزلت مار افعی است و منزلت مردمان در دل او چون منزلت اوست آنچه ایشان را پسندد خود را پسندد و هرچه خود را نپسندد ایشان را نپسندد.»(البخاری، 1361، 185)
متن عربی و پنجا کیانه هیچکدام در مورد زنان سخنی به میان نیاوردهاند و بین گفتار نصر اللّه و داستانهای بید پای تفاوت فراوان است زیرا در داستانهای بید پای قید«زنانی که دل به دست ندارند»آمده که شامل همه زنان نمیشود.اما نصر اللّه منشی خشک و تر را با هم سوزانده و زنان را به صورت عام میآورد که شامل همه میشود، و از همه بدتر جمله(که از وی ایمن نتوان بود و بر وفای آن کیسهای نتوان دوخت)را که در هیچکدام از متنهای مورد بحث نیست، افزوده است.
6-الف، متن عربی:فقال الغراب:صدقّت ایها الملک.انه قلّما ظفر احد بغنی و لم بطغ و قلّ من اکثر من الطعام الا مرض و قلّ من وثق بوزراء السوء و سلم من ان بقع فی المهالک»(این المقفع، 1944، 326)(زاغ گفت ای پادشاه راست گفتی کمتر کسی است که پیروز شود و طغیان نکند، زیاد طعام خورد و مریض نشود، به وزیران نالایق اعتماد کند و سالم ماند و در ورطه هلاک نیفتد.)
6-ب، متن نصر اللّه:«گفت همچنین است که میفرماید و کم کسی باشد که ظفری یابد و در طبع او بغی پیدا نیاید و بر صحبت زنان حریص باشد و رسوا نگردد و در خوردن طعام زیادتی شره نماید و بیمار نشود و به وزیران رکیک رای ثقت افزاید و به سلامت ماند.»(منشی، 1371، 229)
6-ج، پنجا کیانه:در این کتاب این جمله نیامده است، (باید در 311 یا 312 میآمد).
6-د، داستانهای بید پای:«هر که ظفر یافت از بغی کم رهد و هر که بر صحبت زنان حریص گشت از رسوایی کم رهد و هر که در طعام و شراب از اندازه بگذشت از بیماری کم رهد.» (البخاری، 361، 198)در متن عربی و پنجا کیانه سخنی از زنان به میان نیامده است، اما در دو متن دیگر ظاهرا یکسان آمده است.
7-الف، متن عربی:«و نزل فر کب ظهر الغیلم فسبح به حتی اذا سبح به عرضّ له قبح ما اضمر فی نفسه من الغدر فنکس راسه فقال له القرد:ما اراک مهتما؟»(ابن المقفع، 1944، 337)(بوزینه
پایین آمد و بر پشت لاکپشت سوار شد، با شنا او را به پیش میبرد.در حین شنا کردن قباحت آنچه از بیوفایی که در دل نهفته داشت بر او آشکار شد، سرش را پایین افکند.بوزینه به او گفت به چه میاندیشی؟)
7-ب، نصر اللّه:«او را بر پشت گرفت و روی به خانه نهاد چون به میان آب رسید تأملی کرد و از ناخوبی آنچه پیش داشت باز اندیشید و با خود گفت:سزاوار چیزی که خردمندان از آن تحرّز نمودهاند بیوفایی و غدر است خاصه در حق دوستان واز برای زنان که نه در ایشان حسن عهد صورت بندد و نه از ایشان وفا و مردمی چشم توان داشت و گفتهاند که بر کمال زر به عون و انصاف آتش وقوف توان یافت و بر قوت ستور به حمل بار گران دلیل توان گرفت و سداد و امانت مردان به داد و ستد بتوان شناخت و هرگز قلم به نهایت کارهای زنان و کیفیت بد عهدی ایشان محیط نگردد.»
7-ج، پنجا کیانه:«میمون گفت اگر حال چنین است سخن در راه گوی که من بر پشت تو سوار شوم و چون کشف در دریا در آمده پارهای راه برفت، میمون از موج دریا مضطرب شده، گفت:ای برادر آهستهتر رو که مرا از این موج خیز بیم غرق است…پس با میمون گفت که من برای خاطر جفت خود ترا فریب داده به جهت کشتن آوردهام.»(خالقداد، 1363، 320) 7د، داستانهای بید پای:«حمدونه او را اجابت کرد و بر پشت او نشست و روانه گردید. چون پارهای برفتند سنگ پشب بایستاد و با خود اندیشه کرد و گفت که این کار که من میکنم غدر است و با برادر شایسته غدر کردن شرط نبود؟خاصه در حق زنان که هیچ عاقل را نسزد که دل بر عهد و وفای ایشان بنهد و همت در صحبت ایشان پیوندد و گفتهاند که زر را به آتش بتوان آزمودن و مردم را به سوزیان و چهارپای را به بار کردن و زنان را به هیچ حال نتوان دانست.» (البخاری، 1361، 207)
چنانکه مشخص است در متن عربی و پنجا کیانه در مذمت زنان سخنی نرفته است.ولی دو متن دیگر زبان به طعن زنان گشودهاند و طبق معمول گفتار نصر اللّه اهانت آمیزتر است.زیرا علاوه بر بدعهدی و بیوفایی میگوید:(نه ایشان مردمی چشم تون داشت.)
8-الف، متن عربی:«قال فیلسوف:ان الموده لا تثبتان علی حاله واحده ابدا و ربما حالت الموده الی العداوه و صارت العداوه و لایه و صداقه و لهذا حوادث و علل و تجارب»(ابن المقفع، 1944، 352)(برهمن گفت:دوستی و دشمنی هیچگاه بر یک حال نمیماند، چه دوستیها که به دشمنی مبدل گشته و چه دشمنیها که به دوستی تبدیل شده و این در بر گیرنده وقایع و علل و تجاربی است.)
8-ب، متن نصر اللّه:«برهمن جواب داد که:اغلب دوستی و دشمنایگی قایم و ثابت نباشد و هر آینه بعضی به حوادث روزگار استحالت پذیرد و مثال آن چون ابر بهاری است که گاه میبارد و گاه آفتاب میتابد و آن را دوامی و ثباتی بیشتر صورت نبندد.سحابه صیف لیس یرجی دوامها و وفاق زنان و قربت سلطان و ملاطفت دیوانه و جمال امرد همین مزاج دارد و دل در بقای آن نتوان بست.»(منشی، 1371، 266)
8-ج، پنجا کیانه:این مطلب در پنجا کیانه نیامده است
8-د، داستانهای بید پای:«فیلسوف گفت بباید دانستن که نه هر دوستی بر یک قاعده بماند و نه هر دشمنی بر یک نهاد بپاید.بسیار دشمنی بود که دوستی گردد و بسیار دوستی بود که دشمنی گردد و آن جز از گشت روزگار و طالع اختران نبود.»(البخاری، 1361، 215)
جز در متن نصر اللّه در سه متن دیگر از بیثباتی وفاق زنان ذکری به میان نیامده است.
9-الف، متن نصر اللّه:در ضمن گفتگوهای هبلار(ملک)و بلار آمده است«ملک گفت ملکه را هلاک کردی به سعی ضایع بیحق متوجه.گفت:سعی سه تن ضایع باشد:آنکه جامهای سپید پوشد و شیشهگری کند و گازری که همت جامه مرتفع دارد و همه روز در آب ایستد و بازرگانی که زن نیکو و کودک گزیند و عمر در سفر گذارد»(منشی، 1371، 381)
این گفتگو در متن عربی و داستانهای بید پای نیست و این باب در متن پنجا کیانه بهطور کلی وجود ندارد.
همچنین ابیاتی به فارسی و عربی در مذمت و نکوهش زنان به مناسبتهایی در متن نصر اللّه وجود دارد که در متن عربی، پنجا کیانه و داستانهای بید پای، نیست.
هرچند این ابیات سروده نصر اللّه منشی نیست اما انتخاب و ذکر آنها در کلیله و دمنه میتواند بیانگر تفکر زنستیزی او باشد به عنوان نمونه میتوان به ابیات ذیل اشاره کرد:1-
فان هی اعطتک اللیان فانها
لغیر ک من خلاّ نها ستلین
و ان خلقت لا ینقض النای عهدها
فلیس لمخضوب البنان یمین
(منشی، 1371، 248)
(پس اگر آن زن به تو نرمی نشان داد همانا که برای غیر از تو از دوستان خویش نیز نرمی نشان خواهد داد و اگر سوگند خود که دوری پیمان او را نمیشکند بدان که کسانی که سر انگشتانشان را خضاب میکنند(زنان)سوگند و قسم ندارند.)
2- ما للرجال و للکیاد؟و انما
یعتدّه النسوان من عادتها
(همان، 120)
(چه کار مردان را با کید و حیله و بدسگالی؟که این را زنان از عادات و خصال خویش میشمارند)
3- طلبت و فاء الغنیات و انما
تکلفت ایراء بمقدحه صلدا
(همان، 295)
جستم وفا از زنان سرود گوی(یا بینیاز به آرایش)و همانا رنج کشیدم و برخود گرفتم آتش افروختن به آتش زنهای سخت(که آتش از آن بیرون نیاید).
4- جائی که چو زن شود همی مرد
آنجا مرد است بو الفضایل
(همان، 91)
5-زن مرد نگردد به نکوبستن دستار(همان، 400)
6- زمانه ندارد ز من به پسر
نهانم چه ندارد چو بد دختری
(همان، 421)
این بیت آخرین بیت و تقریبا آخرین جملهای است که نصر اللّه در«خاتمه مترجم»که بعد از آخرین باب کلیله آورده است.ذکر میکند.یعنی در حقیقت آخرین ترکش را نیز به سوی زنان رها میکند.
نتیجه
از تمام مواردی که ذکر شد هیچکدام در متن عربی وجود ندارد.اما در سه متن دیگر مشابهاتی دیده میشود که به سه دسته تقسیم میشوند:
1-حکایات:قسمت الف حکایت اول و حکایت دوم در پنجا کیانه نیامده است.اما تمام موارد در دستانهای بید پای آمده است.
2-جملات:از مجموع نه عبارتی که از متن نصر اللّه ذکر شده است دو عبارت در پنجا کیانه و شش عبارت از آنها در داستانهای بید پای آمده است.اما چنانکه نقل شد در اکثر موارد لحن نصر اللّه تندی بیشتری دارد.لازم به ذکر است بعضی از ابواب که ایرانیان بر متن کلیله افزودهاند، طبیعتا در پنجا کیانه وجود ندارد، زیرا این کتاب از متن سانسکریت در قرن دهم به فارسی ترجمه شده است و از تغییراتی که در پهلوی، عربی و فارسی در کلیله و دمنه ایجاد شده مصون مانده است.به همین دلیل بعضی از عبارات که از بابهای بر افزوده نقل شده است بهطور طبیعی در این کتاب وجود ندارد.
3-ابیات:جز متن فارسی نصر اللّه هیچکدام از متون مورد بحث این ابیات را ندارند.پس چنانکه دیده شد، هم از نظر کمیّت تفکر زنستیزی در متن نصر اللّه منشی ملموستر است.
نکته آخر:با توجه به این که حکایات و جملاتی در پنجا کیانه و متن نصر اللّه و داستانهای بید پای مشترک است و احتمال این که دو متن فارسی(متن نصر اللّه و داستانهای بید پای)از پنجا کیانه به فارسی ترجمه شده باشند مال است.میتون حدس زد که متن عربی مورد استفاده نصر اللّه و بخاری یکی بوده و آن متن هیچکدام از متون موجود عربی نیست.
منابع و مآخذ
ابن مقفع، عبد اللّه، (1994)، کلیله و دمنه، تصحیح محمد المرصفی، مکتبه لبنان، ناشرون بیروت. احمدی، بابک، (1379)، هرمنوتیک مدرن، نشر قطره، تهران.
علوم انسانی دانشگا