تایپوگرافی و ارزشهای بصری حروف
عقیده بر این است طراحان وظیفه انتقال ذهنیات خود و پیام موضوع را در طرحهایشان بر تصویر و حروف قرار میدهند. اینک خط ، در روند تحولات جدید ، وظیفه خود را خوانایی و سهولت نگارش نمیداند و کم و بیش به فرمی زیبا تبدیل شده است که در درجه اول مفهوم نوشته را قبل از خوانده شدن ، بیان میکند.
در این دوره با رواج تایپوگرافی که سعی در تقویت ویژگی بصری حروف و نزدیک کردن نوشته به تصویر دارد ، برخی آن را با “خط نگاره” ، “خط نگاری” ، ” کالیگرافی” و “طراحی حروف” هممسیر میدانند. در حالی که تایپوگرافی ، اثری گرافیکی است که حروف ساختار اصلی آن را تشکیل میدهد و از فونتهای موجود با دخل و تصرفاتی که در آنها برای کشف ویژگیهای بصری حروف انجام میشود ، استفاده میکند. اما طراحی حروف به معنای آنست که الفبایی را طراحی کنیم که قابلیت تایپ در موقعیتهای گوناگون را داشته باشد. در حالی که تایپوگرافی هدف دیگری دارد ، برخلاف مسولیتی که در دنیای سنتی به خط واگذار شده بود تا با سهلترین و خواناترین صورت ، مفهوم خود را بیان نماید و در نگاه اول محتوا و مفهوم فرم یکجا به بیننده و خواننده القا شود.
اینک هنرمندان بدعت و شگفتی را به همراه زیبایی ، از اهداف مهم بصری تعیین کردهاند ، آنهم با سه اقدام مهم یعنی تغییر شکل در حروف (دفرماسیون) ، اغراق در حروف (اگزجریشن) و سادهسازی حروف (استیلزیشن) ، تا بتوانند زیبایی ، قدرت ارایه و روح تبلیغگرای آن را بالا ببرند. اما این روند در بعضی مواقع تا جایی پیش میرود که مانند نقاشی ، به حروف بعنوان فرم محض نگاه شده است. شاید این دید در نقاشی مشکلی نداشته باشد ، اما هنرمند گرافیست در روند کاربردهای روزمره ، زیبایی را باسودمندی وگویایی ترکیب میکند تا بتواند ذائقه بصری انبوه مخاطبان خود را که اغلب شهروندان معمولی هستند ، تغییر و ارتقا دهد. در این صورت است که بیننده و مخاطب با مشارکت فعال خود در فهم و خواندن خط جدید ، تلاش مینماید و این یکی از مهمترین ویژگیهای تایپوگرافی در خط معاصر است.
تحولات فرمی خط در ایران از سرلوحههای روزنامهها شروع شد و خوشنویسان که در آن زمان عهدهدار طراحی عنوان نشریات بودند ، به این مهم آگاهی داشتند که با باید برای طراحی عنوان ، زبان بصری جدیدی خلق نمود. آنها از خطهایی چون طغری و نستعلیق برای نوشتن عنوانها استفاده کردند و در ترکیب و نوع اتصالات آنها تغییراتی دادند. البته در پیشینه خوشنویسی ایران نمونههایی از این گونه تلاش را به وفور میتوان در دورههای مختلف دید. تلاشی که برای ابداع شکلهای نوین و کشف ظرفیتهای بصری نوشتار انجام گرفته است و در آن خط و نقش به گونهای همساز درهم میآمیزند. طراحی عنوان ، نوعی ویترین و نمایانگر فضا و روحیه مطلب است که امروزه کمتر به آن توجه میشود.
از طرف دیگر ، شاید هدف اصلی تایپوگرافی ، سرعت بخشیدن به ارسال هرچه سریعتر پیام و برقراری ارتباط بصورت زبان بصری نسبت به نوشتار عادی باشد و مضمونی که از تایپوگرافی در اذهان جای گرفته ، آنست که حروف را بصورت درهم ریخته بر روی کار قرار گیرند. در صورتی که تایپوگرافی چنین نیست. تایپوگرافی به معنای کشف ارزشهای بصری حروف برای بیان مفهومی جدید است و شاید بدلیل آنکه حروف چاپی فارسی به اندازه کافی دارای تنوع قلم و کاراکتر نیست ، اهمیت هماهنگی شکل و حروف با موضوع ، در جامعه ما بدرستی شناخته نشده و کمتر کسی به این نکته توجه کرده است.
ولی بطور طبیعی ، شکل حروف باید طوری انتخاب شود که دارای هماهنگی تصویری با محتوای آن باشد و در نتیجه درک مطلب برایش بهتر و مطبوعتر میشود. همان طوری که ” کیوستی واریس” چشمانداز فنلاند و گذشته آن را سرچشمه طراحی هنری و گرافیک فنلاند میداند ، ما نیز باید از جامعه و گذشته هنریمان تاثیر بگیریم.
تایپوگرافی فقط جابجا کردن خط کرسی حروف نیست و باید به ظرفیتهای حروف فارسی آشنا باشیم. حروف فارسی بخاطر فرم خاصی که دارد برخلاف حروف لاتین ، اگر فواصل بین حروف برداشته شود و بهم نزدیک یا به یکدیگر بچسبند ، خوانایی خود را از دست نداده و میتوان فرمهای خاصی را از ترکیب فونتهای امروزی براساس ترکیبات خوشنویسی گذشته بدست آورد. باید به این نکته توجه داشت که الفبا و حروف بعنوان نمادهایی که عهدهدار بار فرهنگی و عاطفی هستند ، چیزی فراتر از نمایش الفبایی حروف هستند و این تجربیات برای حروفچینی صفحات نیست ، بلکه برای طراحی عنوان فیلم ، کتاب ، پوستر و . . . است.
ما برای رشد و پیشرفت تایپوگرافی باید با شناخت و توجه به ملاکهای زیباییشناسی این هنر بر پایه گرایشهای بومی و ملی ، آن را در فضایی جهانی جستجو کنیم و با فهم صحیح از هنر ایران ، بویژه خوشنویسی ، تایپوگرافی ایران را از تایپوگرافی غربی متمایز کنیم.
عقیده بر این است طراحان وظیفه انتقال ذهنیات خود و پیام موضوع را در طرحهایشان بر تصویر و حروف قرار میدهند. اینک خط ، در روند تحولات جدید ، وظیفه خود را خوانایی و سهولت نگارش نمیداند و کم و بیش به فرمی زیبا تبدیل شده است که در درجه اول مفهوم نوشته را قبل از خوانده شدن ، بیان میکند.
در این دوره با رواج تایپوگرافی که سعی در تقویت ویژگی بصری حروف و نزدیک کردن نوشته به تصویر دارد ، برخی آن را با “خط نگاره” ، “خط نگاری” ، ” کالیگرافی” و “طراحی حروف” هممسیر میدانند. در حالی که تایپوگرافی ، اثری گرافیکی است که حروف ساختار اصلی آن را تشکیل میدهد و از فونتهای موجود با دخل و تصرفاتی که در آنها برای کشف ویژگیهای بصری حروف انجام میشود ، استفاده میکند. اما طراحی حروف به معنای آنست که الفبایی را طراحی کنیم که قابلیت تایپ در موقعیتهای گوناگون را داشته باشد. در حالی که تایپوگرافی هدف دیگری دارد ، برخلاف مسولیتی که در دنیای سنتی به خط واگذار شده بود تا با سهلترین و خواناترین صورت ، مفهوم خود را بیان نماید و در نگاه اول محتوا و مفهوم فرم یکجا به بیننده و خواننده القا شود.
اینک هنرمندان بدعت و شگفتی را به همراه زیبایی ، از اهداف مهم بصری تعیین کردهاند ، آنهم با سه اقدام مهم یعنی تغییر شکل در حروف (دفرماسیون) ، اغراق در حروف (اگزجریشن) و سادهسازی حروف (استیلزیشن) ، تا بتوانند زیبایی ، قدرت ارایه و روح تبلیغگرای آن را بالا ببرند. اما این روند در بعضی مواقع تا جایی پیش میرود که مانند نقاشی ، به حروف بعنوان فرم محض نگاه شده است. شاید این دید در نقاشی مشکلی نداشته باشد ، اما هنرمند گرافیست در روند کاربردهای روزمره ، زیبایی را باسودمندی وگویایی ترکیب میکند تا بتواند ذائقه بصری انبوه مخاطبان خود را که اغلب شهروندان معمولی هستند ، تغییر و ارتقا دهد. در این صورت است که بیننده و مخاطب با مشارکت فعال خود در فهم و خواندن خط جدید ، تلاش مینماید و این یکی از مهمترین ویژگیهای تایپوگرافی در خط معاصر است.
تحولات فرمی خط در ایران از سرلوحههای روزنامهها شروع شد و خوشنویسان که در آن زمان عهدهدار طراحی عنوان نشریات بودند ، به این مهم آگاهی داشتند که با باید برای طراحی عنوان ، زبان بصری جدیدی خلق نمود. آنها از خطهایی چون طغری و نستعلیق برای نوشتن عنوانها استفاده کردند و در ترکیب و نوع اتصالات آنها تغییراتی دادند. البته در پیشینه خوشنویسی ایران نمونههایی از این گونه تلاش را به وفور میتوان در دورههای مختلف دید. تلاشی که برای ابداع شکلهای نوین و کشف ظرفیتهای بصری نوشتار انجام گرفته است و در آن خط و نقش به گونهای همساز درهم میآمیزند. طراحی عنوان ، نوعی ویترین و نمایانگر فضا و روحیه مطلب است که امروزه کمتر به آن توجه میشود.
از طرف دیگر ، شاید هدف اصلی تایپوگرافی ، سرعت بخشیدن به ارسال هرچه سریعتر پیام و برقراری ارتباط بصورت زبان بصری نسبت به نوشتار عادی باشد و مضمونی که از تایپوگرافی در اذهان جای گرفته ، آنست که حروف را بصورت درهم ریخته بر روی کار قرار گیرند. در صورتی که تایپوگرافی چنین نیست. تایپوگرافی به معنای کشف ارزشهای بصری حروف برای بیان مفهومی جدید است و شاید بدلیل آنکه حروف چاپی فارسی به اندازه کافی دارای تنوع قلم و کاراکتر نیست ، اهمیت هماهنگی شکل و حروف با موضوع ، در جامعه ما بدرستی شناخته نشده و کمتر کسی به این نکته توجه کرده است.
ولی بطور طبیعی ، شکل حروف باید طوری انتخاب شود که دارای هماهنگی تصویری با محتوای آن باشد و در نتیجه درک مطلب برایش بهتر و مطبوعتر میشود. همان طوری که ” کیوستی واریس” چشمانداز فنلاند و گذشته آن را سرچشمه طراحی هنری و گرافیک فنلاند میداند ، ما نیز باید از جامعه و گذشته هنریمان تاثیر بگیریم.
تایپوگرافی فقط جابجا کردن خط کرسی حروف نیست و باید به ظرفیتهای حروف فارسی آشنا باشیم. حروف فارسی بخاطر فرم خاصی که دارد برخلاف حروف لاتین ، اگر فواصل بین حروف برداشته شود و بهم نزدیک یا به یکدیگر بچسبند ، خوانایی خود را از دست نداده و میتوان فرمهای خاصی را از ترکیب فونتهای امروزی براساس ترکیبات خوشنویسی گذشته بدست آورد. باید به این نکته توجه داشت که الفبا و حروف بعنوان نمادهایی که عهدهدار بار فرهنگی و عاطفی هستند ، چیزی فراتر از نمایش الفبایی حروف هستند و این تجربیات برای حروفچینی صفحات نیست ، بلکه برای طراحی عنوان فیلم ، کتاب ، پوستر و . . . است.
ما برای رشد و پیشرفت تایپوگرافی باید با شناخت و توجه به ملاکهای زیباییشناسی این هنر بر پایه گرایشهای بومی و ملی ، آن را در فضایی جهانی جستجو کنیم و با فهم صحیح از هنر ایران ، بویژه خوشنویسی ، تایپوگرافی ایران را از تایپوگرافی غربی متمایز کنیم.
حقيقت امر بر اين هست كه بحث تايپوگرافي در كشورمون بشدت رونق پيدا كرده كه در جايگاه خودش بسيار عالي و بجا و ضروري هست .
براي اينكه به اهميت اين مطلب پي ببريم كافيه يك نيم نگاه بندازيم به آثار گرافيك كه در خارج از كشورمون طراحي می شود . هيچ تا حالا از خودمون پرسيديم چرا آثار خارجي تا اين حد براي ما جذابيت ايجاد ميكنه ؟
بدون اينكه متوجه بشيم – در ناخودآگاهمون – هم تصوير جذبمون ميكنه و هم متن . ارتباط بين اينها رو خارق العاده حس ميكنيم . مثلا اگر به پوسترهايي كه در لهستان طراحي ميشده ( مكتب لهستان ) و می شود دقت كنيم ، اهميت متن و چگونگي نگاه بصري به اونها رو بهتر دريافت ميكنيم . منظور و هدف من فقط لهستان نيست ، منظور من وسعتي بيشتر از اينهاست . يا مثلا در همين نگارگري هاي كشورمون ، صفحه اي – مثلا از ليلي و مجنون نظامي – رو تصوير ميكردند و چند بيت مربوط به اون تصوير رو در جاي مناسبي از صفحه ميگذاشتند . اينها همه نشان دهنده اين هست كه فرمهاي بصري متون هم مثل تصوير اهميت دارندد . جالب بر اين هست كه پيامي كه در اثر گرافيكيمون – مثلا پوستر – ارائه ميكنيم با متن تموم می شود و به سرانجام ميرسه .
اينها رو گفتم تا به اهميت متوني كه در كارمون استفاده ميكنيم پي ببريم .
اينجا تايپوگرافي به كمك طراح مياد تا حروفي كه در كارش استفاده ميكنه را به نحوي جذابتر و كاربردي تر بكار ببره. درباره تعريف تايپوگرافي خيلي ها با هم اختلاف نظر دارند . يكسري بر اين معتقدند كه خوانايي بر زيبايي مقدم تره . يكسري 180 درجه برعكس فكر مي كنند .
نسل اول و دوم گرافيستهاي ما بر اين اعتقاد هستند كه تايپوگرافي با حروف چاپي روزنامه ها انجام می شود و از اين طريق در فرم حروف دخل تصرف كرده و فرمشون رو توانمندتر ميكنيم . شايد يكي از دلايلي كه می شود براي اين نسل آورد اين هست كه اكثرشون نقاش بودند و بر خاصيت تصويري حروف تكيه داشتند و دارندد . اما همينطور كه مياييم جلو تا به نسل چهارم ميرسيم و اونها به اين اعتقاد دارندد كه فونتهاي جدید حتی دست نوشته هم به جمع ابزار تايپي اضافه شده و اونها رو هم ميتونيم تايپوگرافي تلقي كنيم . بعضيها هم كه پا رو فراتر ميگذارند و طراحي فونت رو هم جزو تايپوگرافي ميدونند ( كه البته تعدادشون به نسبت بقيه خيلي كم است .
اينجا سوالي پيش مياد كه كدومشون درست میگویند ؟
به اعتقاد من ميانه روي در هر كاري به بهترين ختم می شود . می شود گفت هر دوشون درست میگویند . اينكه ميگم هر دو ، به خاطر اينه كه گروه سوم كه طراحي فونت رو هم تايپوگرافي ميدونن بنا به دلايلي كه بعدا ميگم ، اشتباه مي كنند .
اگر به گذشته برگرديم از سال 1468 م . که فن چاپ توسط گوتنبرگ اختراع شد هنرمندان سعی بر این کردند که صفحه ای که در آن کلمات چاپ می شود جلوه و زیبایی بیشتری داشته باشد . از همان زمان تلاش برای توانمندتر کردن حروف چاپی بیشتر شد . یکی از دلایل مهم این اقدام زیباتر کردن کتاب مقدس ( منظورم انجیل هست ) برای مسیحیان بود که جذابیت بیشتری برای آنها داشته باشد .
اگر بخواهيم به كلمه تايپوگرافي با دقت بيشتري نگاه كنيم می شود از هم جداش كرد و به type + graphic ميرسيم .
اعتقادات مشترك در نسل چهارم و دوم در اينهاست : تايپوگرافي زماني مطرح می شود كه متنمون قابليت تايپ داشته باشد / نگاه بصري به عنصر تايپي اولین و مهمترين چيز در تايپوگرافيه / تايپوگرافي براي يك اثر زماني مطرح می شود كه اون فونت طراحي شده باشد / طراحي فونت كار تايپوگرافر هست ولي تايپوگرافي نيست .
اما اختلافاتشون : نسل دوم بر اساس حروف چاپي روزنامه ها كار تايپوگرافي رو انجام ميده ولي نسل چهارم بر اساس هر فونتي كه تايپ بشه / نسل دوم بر خوانايي تاكيد خيلي زيادي دارد ولي نسل چهارم كمتر به اين قضيه دقت دارد.
در رابطه با اصولي كه نسل چهارم درباره تايپوگرافي به اون اعتقاد دارندد ، ميتونم بگم كه :
.1- امروزه اصول خوشنويسي وارد معقوله تايپ شده و با استفاده از يكسري از برنامه ها ميتونيم به خطوط خوشنويسي از جمله نستعليق و … غيره دسترسي داشته باشيم . اما خوشنويسي و خطاطي تعريف خودشون رو دارند و نمی شود اونها رو وارد تايپوگرافي كرد . خوشنويسي يعني خوش نوشتن بر اساس يكسري اصول و قواعد از پيش تعيين شده . خطاطي هم يعني خوشنويسي براي منظور و هدفي خاص . پس خوشنویسی و خطاطي وادي خودشون رو دارند . براي هندلترينگ يا همون نوشتاري كه بصورت عادي روي كاغذ انجام ميديم هم می شود همين رو گفت .
2 – اما درباره خوانايي اثر تايپوگرافي . همونطور كه در قبل گفتم ما با استفاده از متن ، پيامي كه در اثر گرافيكيمون ميخواهيم منتقل كنيم بصورت مستقيم ارائه ميكنيم . و كار گرافيك عرضه پيام بصورت تصويري هست . حالا اگر بخواهيم طوري روي فرم اين متن كار كنيم كه ديگر خوانده نشود يا اينكه به سختي خوانده شود ، پس انتقال پيامي نخواهيم داشت و اثر گرافيكيمون ناقص خواهد بود .
اما بايد تكليف بقيه فونتهاي تايپي هم مشخص بشه . چون اونها هم در آثار گرافيك حضور خواهند داشت .
در اينجا می شود گفت براي ارائه بهتر اونها هم ميتونيم اصول تايپوگرافي رو براشون اعمال كنيم . اما الزاما تايپوگرافي نيستند . همونطور كه براي طراحي تايپ فيس اصول تايپوگرافي رو از زير نظر ميگذرونيم و بهشون توجه داريم ولي كارمون تايپوگرافي نيست .
مصاحبه ای با استاد قباد شیوا
اين اتفاقى كه امروزه در گرافيك ما «تايپوگرافى» نام گرفته را چگونه مى توان تعريف كرد و چه موضعى بايد در مقابل آن گرفت؟
در واقع تايپوگرافى از وقتى گرافيك به وجود آمد، متولد شده است. از آنجا كه هنر گرافيك در غرب به وجود آمد تايپوگرافى هم ريشه در همانجا دارد. يكى از مواردى كه من روى آن تاكيد دارم اين است كه فرهنگستان وظيفه دارد براى تايپوگرافى معادل مناسب فارسى آماده كند تا ما استفاده كنيم، چون وقتى به مردم مى گوييم «تايپوگرافى»، متوجه منظور ما نمى شود و البته حق هم دارندد زيرا اين يك اصطلاح فرنگى است. به وجود آمدن چنين كلمه اى به رسايى مفهوم كمك مى كند، همانطور كه اصطلاح « نقاشى خط» توسط نقاشانى كه تحت تاثير انتزاع خط بودند به وجود آمد و بسيار هم زيبا است و يا «عكاسى» كه آقاى حقيقى براى آثار تركيبى عكس و نقاشى به كار برده اند. حالا اين جريانى هم كه امروزه به وجود آمده است كه گرافيست ها تحت تاثير خط هستند و به خط توجه مى كنند نه به عملكرد آن، بهتر است داراى عنوان جديدى شود، مثلاً «خط گرافيك». طراحان گرافيك بايد توجه كنند كه وقتى از لغت تايپوگرافى استفاده مى كنند و آن را همه جا به كار مى برند، حاصلش يك اغتشاش و سردرگمى فرهنگى است. هر گرافيستى كه تا به حال كار مى كرده، با هر ديد و نوع كارى، به شكلى با خط سروكار داشته است. از پوسترهاى اوليه تاريخ گرافيك كه خط، نقش بسزايى در تركيب بندى و ساختن فضاى آنها داشته است تا امروز. در واقع اكثر آثار گرافيكى داراى يك بخش تصويرى و يك بخش نوشتارى هستند. گاهى بخش نوشتارى اين آثار توسط خطاطان و خوشنويسان تهيه مى شود كه اين عمل تايپوگرافى نيست و اصطلاح مستقل و نام متفاوتى دارد كه به آن «كاليگرافى» مى گوييم. يا در مواردى ممكن است گرافيست متن را با دست بنويسد، البته نه با نگاه خوشنويسى كه اگر خوشنويسى باشد به طرف كاليگرافى رفته است. اين با دست نوشتن هم، يك هنر ديگر است كه فرنگى ها به آن «هندلترينگ» مى گويند. پس فقط كار با حروف چاپى (تايپ) هست كه كار با آن مى شود تايپوگرافى. يك كار با خط است كه مى شود كاليگرافى و يك نوشته دستى است كه هندلترينگ ناميده مى شود. به اين موضوع بايد توجه كنيم كه مردم عادى در مورد موضوعى كه تخصص ندارندد اشتباه كنند و آن را اشتباه بفهمند يك امر طبيعى است، اما جاى تاسف اينجاست كه اصطلاح تايپوگرافى توسط افراد متخصص و حتى اساتيد نيز اشتباه به كار برده مى شود و در جاى مناسب از آن استفاده نمى كنند. فرنگى ها به الفبا مى گويند «آلفابت» و يك حرف آن را مى گويند«لتر»، اما از وقتى كه تكنولوژى چاپ از زمان گوتنبرگ به وجود آمد يك لغت جديد به وجود مى آيد به نام «تايپ» كه وقتى در دايره المعارف ها نگاه مى كنيم، تايپ را نوعى حروف مى دانند كه به دليل ويژگى ها، خصوصيات و مصارف متفاوت، روى پايه هاى چوبى و يا سربى قرار گرفته و كنار هم چيده مى شوند. كار با اين حروف از قبل آماده و يك شكل، از اين جا به بعد ديگر «هندلترينگ» يا « كاليگرافى» نيست. اصطلاح تايپ كه به وجود آمد در غرب يك تخصص جديدى هم به وجود آمد به نام «تايپوگرافى». در واقع حروفى كه تكنولوژى به شما مى دهد، از هر نوع، «حروف سربى»، «لاينوترون» و يا غير آن، به دليل فنى ممكن است از نظر فرم مطلوب طراح گرافيست نباشند، براى همين يك تخصصى به وجود آمد و افرادى پيدا شدند كه مثلاً فاصله بين دو حرف را كه حروفچين به آنها داده و شايد زياد بوده كم كردند تا جملاتى كه حروفچينى شده فرم بهترى پيدا كند. به كسانى كه به اين حرفه مشغول بودند و هستند «تايپوگرافر» مى گويند كه تايپوگرافى مى كردند. يعنى حروف به دست آمده توسط تكنولوژى را از نظر فرم معالجه مى كردند. چه در قديم و چه امروزه، تايپوگرافرها كسانى هستند كه سروكار آنها با حروف چاپى است. اين عمل با نگاه و توجه به خوانايى و براى رسيدن به فرم بهتر انجام مى شود. مثلاً براى يك عنوان كتاب در ابتدا تايپوگراف تصميم مى گيرد كه از چه نوع «تايپ فيسى» استفاده كند. آيا اين «تايپ فيس»، سياه باشد يا نازك باشد و … بعد از آن فاصله بين حروف را كم كند يا زيادتر بشود؟ اين عمل يعنى معالجه حروف چاپى، يا همان تايپوگرافى است.
•آيا مى توانيم اين طور نتيجه گيرى كنيم كه تايپوگراف با استفاده از حروف چاپى كه داراى روحيه و كاراكتر ثابتى است و با تغييراتى، به آن چيزى كه گرافيست مى خواهد نزديك مى شود؟
بله، همين طور است. يك عمل كاملاً فنى – علمى و بسيار دقيق. ولى متاسفانه وقتى اين لغات وارد ايران مى شود حتى متخصصين هم برداشت هاى شخصى خودشان را منتقل مى كنند. و اين طور معمول مى شود كه شما هركار با متن و حروف كرديد به آن تايپوگرافى مى گويند! در صورتى كه اين صحيح نيست. بسيار جاى تاسف دارد كه حتى كلاس هايى گذاشته مى شود و نمايشگاه هايى برپا مى شوند تحت عنوان تايپوگرافى كه در آنها عمل تايپوگرافى انجام نمى شود. آنچه مى بينيم بيشتر خوشنويسى يا همان كاليگرافى است. حتى در آگهى دعوت به يك نمايشگاه تايپوگرافى هم مى بينيم كه از كاليگرافى استفاده مى شود. اين عمل باعث ايجاد و گسترش يك فرهنگ غلط و ناصحيح شده است. وقتى به دايره المعارف ها و لغت نامه ها مراجعه مى كنيم، تعريف مشخصى از تايپوگرافى ارائه شده است، اما وقتى در سطح جامعه به كارها نگاه مى كنيم چيز ديگرى مى بينيم. در نمايشگاه هايى هم كه تحت عنوان تايپوگرافى به وجود مى آيند تعداد كمى از آثار تايپوگرافى ديده مى شوند و بيشتر آثار به شيوه كاليگرافى يا هندلترينگ خلق شده اند. باز تأكيد مى كنم اين اشتباهات توسط كسانى معمول شده كه اين حركات را رهبرى مى كنند و شكل مى دهند. متاسفانه آن فرهنگى كه به همه آبگرمكن ها، «دئوترم» و به همه دستمال كاغذى ها «كلينكس» مى گويد به سطح اساتيد و روشنفكران امروز ما هم آمده و به هر عملى كه بر روى متن اتفاق بيفتد، تايپوگرافى مى گويند و اين خيلى بد است. البته بنده جدا از عنوان نمايشگاه ها، از ديدن خيلى از آثارى كه در اين زمينه خلق شده لذت مى برم، همان طورى كه از يك نقاشى خط يا اثر نقاشى و يا يك عكس خوب لذت مى برم و مى گويم دست هنرمندان ما درد نكند. اما اين آثار را در زمينه توليدات گرافيك مصرفى و رسانه اى قرار نمى دهم زيرا از اين منظر اين آثار پيام شان مخدوش است و خالى از ارتباط و پيام رسانى هستند.
•فضاى تايپوگرافى امروز ايران را به چه شكل مى بينيد؟
اتفاقى كه رخ داده را مى توان اين گونه معنى كرد كه چند سالى است تخريب حروف تبديل به هنر شده است. مثلاً «ى» را معكوس بگذاريم و يا «م» را به شكلى بگذاريم كه خوانايى آن را دچار مشكل كند و به آن تايپوگرافى بگوييم، در صورتى كه چنين چيزى در تايپوگرافى دنيا معمول نيست. بايد بدانيم تخريب هيچگاه هنر نيست. اگر شما در تايپ (حروف چاپى) كارى كرديد كه فرم آن بهتر و نتيجه كار خواناتر شد و دخالت كرديد تا گرافيك قوى ترى داشته باشيم، اين كار صحيح است و شما يك تايپوگراف ماهر و هنرمند هستيد. اما اگر كارى كنيم كه حروف خوانايى خودشان را از دست بدهند، اين ديگر صورت مناسب و صحيحى از تايپوگرافى نيست. كتابى به دستم رسيده كه هنوز نتوانسته ام عنوان روى جلد آن را بخوانم و جاى تاسف اينجاست اين اتفاق زير عنوان تايپوگرافى شكل مى گيرد. در كشور ما رفتارهاى مختلفى تحت عناوين متعددى شكل گرفته است كه اكثراً تخريبى هستند. شما به عنوان يك هنرمند مى توانيد يك استاتيكى را تغيير دهيد و دگرگون كنيد اما به شرط اينكه يك چيز متعالى تر و كامل تر از آن چيزى كه داشتيد به وجود بياوريد. نه اينكه مثلاً حروف را معكوس كنيد و از خوانايى دربياوريد. اين عمل حتى اگر تايپوگرافى باشد، يك «تايپوگرافى مخرب» است.
•با اين تعريف خوانايى شرط اصلى يك تايپوگرافى سالم و موفق است.
بله، ما هر كجا از كلمه استفاده مى كنيم، هدف خوانده شدن است. اگر شما به عنوان يك هنرمند كارى بكنيد كه كلمه خوانايى خود را از دست بدهد اين عملكرد شما غلط و نادرست است، مگر اين كه به آن تايپوگرافى نگوييم، مثل نقاشى خط. آن وقت ديگر هيچ اشكالى ندارد. براى نمونه آقاى «كلاين» با استفاده از روحيه و حركت حروف ژاپنى شاهكارهايى را خلق كرد و بسيار هم زيبا. اما در كار گرافيك كه صحبت از يك رسانه و ارتباط است نمى توان از حروفى كه براى خواندن هستند كار ناخوانا ساخت، ولى متاسفانه چون اين عمل تخريب، يك ظاهر نوآورانه و قالب شكنى دارد و متفاوت است تعداد زيادى از هنرمندان و دانشجويان ما هم جذب آن شده اند. اين يك ضرر فرهنگى است كه بايد چند نسل تحمل كند تا دوباره ما به نظم و شيوه درست برگرديم. الان تحت عنوان كار هنرى عملى شكل مى گيرد كه ضد هنر است. عنوان كتاب براى خواندن است. در تمام دنيا و در تمام زمان ها نيز اينگونه بوده ولى چرا اينجا به اين شكل است؟ گاهى از حروف براى ساختن يك بافت استفاده مى شود اشكالى ندارد و مى شود اين كار را كرد، ولى وقتى از حروف براى يك پيام استفاده مى شود شرايط فرق مى كند.
•با توجه به اينكه گرافيك جزيى از چرخه اقتصاد است آيا تايپوگرافى امروز براساس نياز اين چرخه شكل گرفته و يا عوامل ديگر هم دخيل بوده اند؟
يكى از رسالت هاى هنرمندان، نو آورى است كه حتى صنايع هم از نوآورى آنها استفاده مى كنند. اما اين نو آورى بايد تعريف داشته باشد. هيچ وقت نوآورى اى كه تخريب باشد، در دنيا مصرفى نداشته است. اما بايد بدانيم نوآورى كه در دنياى جديد در قالبى جديد ارتباط را ادامه بدهد و يا حتى مستحكم كند، سرمايه دار از آن استقبال مى كند. اين نوآورى ها براى بشر جنبه حياتى دارد. مشكل ما در ايران اين است كه هنرمندان گرافيك فقط كار خودشان را بى توجه به بازخورد اجتماعى آن انجام مى دهند و در شيوه عملكرد خود نيز بسيار تحت تاثير غرب هستند، براى همين ارتباط لازم برقرار نمى شود. گرافيك در ايران به جاى اينكه وسيله اى براى پيشبرد صنعت و فرهنگ و حتى سنت باشد، يك تقليد كوركورانه از استاتيك و شيوه غربى است و در اين مورد جامعه ما احساس ضعف مى كند چون نگرانيم كه از فرهنگ غرب عقب بمانيم، جماعت روشنفكر ما هم اين كار را مى كنند. هنرمندان بايد از اين حركات انحرافى پرهيز كنند، چون خود را انديشمند مى دانند. هنرمندان سعى نكردند مردم را بشناسند و نوآورى هايى انجام دهند كه با زندگى و فرهنگ آنها هماهنگ باشد.
•شايد خيلى ها براى اينكه متهم به «بازارى كارى » نشوند اين گونه عمل مى كنند و به اصطلاح از آن طرف بام افتاده اند.
كار بازارى، كارى است كه به خاطر ارتباطش بزك شده است، اما اگر شما بتوانيد كارى كه فروش كالا را بالا ببرد انجام بدهيد، هنرمند هستيد. مخصوصاً در گرافيك كه هنر رسانه اى و كار آن تسهيل در ارتباط است. يك طراح غربى به عنوان يك «سلف پروموشن» مقدارى حروف را به هم ريخته است و مى گويد خود حروف هم مى توانند بيان موضوع بكنند، حروف را ريز و درشت كرده، منتها همان طراح وقتى براى سينماى هند پوستر مى كشد از اين عمل پرهيز مى كند و پوستر فيلم هندى مى كشد. بعد كوكاكولا هم از اين روحيه استفاده مى كند و چون اين طراح از شهرتى هم بهره مند شده است به او سفارش مى دهد. دست او را هم باز مى گذارد تا هر كار دلش مى خواهد انجام بدهد و امضا هم بگذارد. در نتيجه آگهى خاصى ساخته شود براى گروه خاصى. اما توجه داشته باشيم همه اين موارد براى شرايط خاص است. شرايط اجتماعى ما خيلى متفاوت است. آيا اين شرايط اجتماعى همان شرايط خاص آن آگهى غربى است؟ در آنجا به دلايلى اين اتفاق ها يك جاهايى پذيرفته مى شود. ولى در اينجا شرايط هنوز به اين مرحله نرسيده است و كمبودهاى زيادى وجود دارد. جامعه ما الان نمى خواهد مثلاً «ب» را عمودى ببيند و حق هم دارد ولى طراحان ما توجهى به اين موضوع ندارندد.
•اما در نشر كه اصل بر خوانده شدن است از اين اتفاق استقبال شده و كتاب هاى زيادى با عناوين ناخوانا به بازار آمده است.
اين يك اتفاق مقطعى است و چند سال ديگر هيچ اثرى از آن ديده نخواهد شد و فقط نوعى مدگرايى است. اين «قيقاج گرافيك» بعد از چند سال كم كم از بين مى رود و تا هفت، هشت سال آينده ديگر اثرى از آن نخواهد بود. همانطور كه امروز بسيار كمتر از گذشته شده است. جامعه هنرمندى را قبول مى كند كه در جهت نياز او و درست حركت كند. مخصوصاً هنرمندان گرافيك. زيركى جامعه جلو ادامه اشتباه را خواهد گرفت. ده سال ديگر از اين نوع گرافيك و هنرمندان آن اثرى نخواهد ماند.
•علت استقبال بين المللى از اين كارها را در چه مى بينيد؟
يك پوسترى كه از ايران مى رود و در يك بى ينال فرنگى ارائه مى شود براى آنها خيلى جذاب خواهد بود چون براى آنها جديد است و تازگى دارد. يادمان باشد كه بى ينال ها فقط براى نوآورى ها است و با مردم كارى ندارندد. حتى ممكن است كسى كه جايزه اى به يك پوستر مى دهد، نداند كه موضوع و عملكرد اين پوستر دقيقاً چيست. به خصوص كه براى آنها كار روى حروف لاتين ديگر جذابيتى ندارد و حروف فارسى فضاى جديدى را از نظر فرم به آنها ارائه مى كند.
•با توجه به اينكه اين تايپوگرافى ها براساس حروف فارسى شكل مى گيرد، وضعيت حروف چاپى ما را به عنوان عناصر سازنده تايپوگرافى چگونه مى بينيد؟
بسيار بد! به جز معدود «تايپ فيس»هايى كه موجود است اكثر آنها زشت هستند. طراحى حروف براى تكنولوژى چاپ، كار بسيار مشكلى است و سرمايه گذارى زيادى نياز دارد. اگر شما بخواهيد يك سرى فونت طراحى كنيد بايد يك سال وقت بگذاريد. شما بايد يك سال تامين بشويد. ناشرين امروز ما اين كار را نمى كنند. از طرف ديگر، طراحى حروف كار بسيار مشكلى است چون جامعه و مردم به حروفى كه تا كنون ديده اند، عادت دارندد و يك تايپوگراف به خودش اجازه نمى دهد تا هر كارى كه بخواهد انجام دهد. بايد اعتراف كرد كه طراح داريم اما سرمايه گذار پيدا نمى شود