تاریخ معماری جهان
معماری غرب
محیط غار نشینی در طی هزاران سال هیچ مناسبتی برای آفرینش هنری پیشرفته و ظریف نداشته است زیرا تلاش برای صیانت ذات بیشترین بخش نیروی جسمی و فکری ایشان را به خود اختصاص می داده است .که آثاری را از خود به جا گذاشته اند. نخستین آثاری که از انسان بدست آمده است متعلق به چهل هزار سال پیش است که در دورانهای مختلف زمین شناسی که شامل دورانهای پارینه سنگی نو سنگی و عصر برنز و مفرغ قابل برسی است که مجموعه این فعالیتها منجر به پیدای تمدنهای مخلتف و ایجاد شهر ها و روستا ها بر روی سطح این کره خاکی گردیده است .بررسی این دورانها نیاز به نوشتها و کا غذ های فراوان دارد که خارج از توان این نوشتار است . اما بهترین مسیری که بر شناخت معماری غرب که همچون ریسمانی تافته از رشته الیافی که رنگ و مقاومتشان ثابت نمی ماند و هر بار به مناسبتی شکل و ظاهر و توان ریسمان دگرگون می گردد و تجربه های متنوع معماری غرب را به یکدیگر پیوند میزند ، را فرهنگ غرب سرا آغازش را معماری یو نان می داند که از نظر نویسندگان این نوشتار نیز مناسب برای آغاز این مجموعه نوشتار است .اما پیش از بررسی معماری غرب در دورانهای مختلف بهتر به دو نکته زیر توجه شود :
در آفرینش فضای معماری _ در گزینش مبانی و ابزارو در تعیین نحوه بر افراشتن پیکره کالبدی و در طریق بهره ورداری از آن _استدلال و گاه اسقرارهایی صورت می گیرند که زمینه اصلی شان ، به ادعای سازندگان و ناقذان اروپایی ، منطق است .
کاربرد منطق در تدوین شکل و معنای بناها ، به آنها اعتبار می بخشد و ، در صورت توفیق نیز بر اعتبار منطق می افزایدو آنرا ترویج می دهد.
۲٫ در سنجش و در باز شناسی فضای معماری – در گزینش معیارها و ضابطه ها و شیوه هایی که برای شناخت فراوده های دوران گذشته و یا همزمان با زندگی ناقدان نقطه عطف بوده اند- از استدلال ها و استنتاج هایی بهره گرفته شده و می شود که فرای قواعد منطقی تدوین شده نمی رود . هر گونه اظهار نظری در باره معماری غرب باید بر اساس و متکی بر چهار چوبی باشد که «منطقی» می نماید:عطف به منطق «ارسطویی»،عطف به منطق «دکارت» ،عطف به منطق«کانت»و عطف به منطق «هگل»و بالاخره عطف به منطق دیالکتیکی ماتریالیستی ،که از همان روزهای زندگی «هگل» چنان در فضای تنگ قرن نوزدهم اروپا طنین انداز شد .
معماری یونان
تاریخ معماری یو نان شامل دوره های مختلف بسیاری است که باستانشناسان این دوره ها را چنین تقسیم بندی میکنند:
۱-دوران و شیوه هندسی ۲- دوران کهن وش ۳- دوران کلاسیک ۴- دوران هلنیسم .
که هر کدام از این دوره ها شامل فضا و گستره مکانی خاصی را تحت پوشش قرار می دهند .
دوره اول دارای فضایی نا مشخص و گسترده و در واقع غیر قابل تعیین می باشد که مرکز ثقل آن را می توان آسیای کوچک دانست و دومی بیشتر مربوط به قلمرو حکومتی اسکندر است و شامل مناطقی می باشد که تحت نفوذ اسکندر قرار دارد که مر کز آن را بخش شمالی یو نان امرورزی می توان دانست سومی در واقع بیشتر فضایی اعتباری و قرار دادی می باشد زیرا بیشتر بر اثر جبر نظامیان به وجود می آمده است اما در دوره هلنیسم گسترش فرهنگ و تمدن یو نان است که در این دوره بوده که فرهنگ و تمدن یونان به سرزمینهای دور دست پای گذاشته است .
معماری رنسانس
هنر مند رنسانس ساحری است که طبیعت مادی را می شناسد و به آن عمل می کند در واقع در دوره رنسانس تطبیق معماری با انسان و طبیعت ، به اتکا یا به وسیله دانش ریاضی و تعبیر هایش دوباره مطرح می شود و تمام خصیصه های که یک مبحث زنده را به تدریج دارا شد تا جایی که تناسبات و اندازه ها فضای معماری تابع یک هارمونی کیهانی شدند. در واقع همانطور که لئوناردو داوینچی در رساله خود می نویسد :« برای آنکه نگار گری شایسته آفرینش باشد و مبدا هنر و علم گردد می باید جهانی شود. » که بعدها در قرن نوزدهم بر اساس این گفته انقلاب بزرگی در هنر و معماری پیش آمد .اما آنچه را که می توان در باره معماری رنسانس ایتالیا و اروپا ذکر کرد را به صورت مختصر در متن زیر می توان یافت:
«گونه های پر شمار تجربه های معماری سده میانی از دیدگاه معماران رنسانس نکته ای منفی بودو باید جای به شیوه واحدی در آفرینش معماری می داد و باید معطوف به ضابطه ها ومنظومه هاای معمارانه تازه ای می شد که در این دوران جهانی تلقی میشد در این دوران کمک گرفتن از هندسه به عنوان وسیلهای که در روان تر کردن ترکیبهای حجمی فرعی کاربرد فراوان داشت و به طراح کمک می کرد که به کمک اندازه هایی که از پیش درارتباط و در تناسب بایکدیگر سنجیده می شوند در تعیین عناصر فرعی معماری بامشکل روبرو نگردند.و گذری داشته باشند از فضای آکنده از گونه گونی تجربی به فضایی که در آن حساب و نظم در آفرینش معماری حاکم است ، که از طریق استدلالی کردن وو عقلانی کردن معمار یصورت می گرفت و همچنین از روش آفرینش و اجرای واحدهای معماری خاص سده میانه به روشی نوین روی آوردن و در پی آوردهای روابط اجتماعی و حرفه ای معماران بسیار دارای اهمیت بود . معماری رنسانس ایتالیا ، دارای بیانی ویژه است و از ابزاری نو و بس مهم برای مفاهیم خود بهره می برد که مهمترین آن را می توان شکل واقعی دادن به اندیشه فضایی که دارای خصیصه پرسپکتیوی است ،دانست. »
با توجه به مسائل بالا درمعماری رنسانس پنج نوع فرآورده معماری پدیدآمد که می توان به صورت مختصر چنین ذکر کرد۳۸:
– بناهایی که در طول بررسی معمول بیشتر مورد توجه قرار می گیرنند مانند کلیساها، نمازخانه ها و مقابر . دستورها و قواعد تنظیم و تدوین فضای معماری در این رده ساختمانها ، همه جا به گونه ای آزاد از سنت های موجود و نه در پیروی صرف از آنچه معماران پر توان شکل داده وبه کار برده اند می نمایند .
– همه جا چنین عنوان می شود که فضای معماری در دوران رنسانس ایتالیا، به دست معماران ، به شکل موجودیتی در آمد که ، در درونش ، طراحی معماری ، برنامه ریزی دیدی یا بصری می شد. که تازگی این امر در شکل اجرایی آن بود که بعدها دورنمایی پرسپکتیویه به آن افزوده شد که معماران متناسب با توان نظری خویش ، از آن بهره می گرفتند.
– در این دوران معماران چه در داخل و چه در خارج بنا به دنبال یک وحدت شکلی بودند که در گذر زمان از فضای درونی به بیرون بنا و در باز شناسی روحیه ای که درون بنا را هویت و شخصیت بخشیده و در تطبیق شکلی و معنوی و نمادین آن با روحیه ای از حجم بنا قابل درک تواند بود که چگونگی شکل پوسته میانی این دو ، نقشی اساسی دارد که می تواند نقطه حرکت طراحی معماران این دوره محسوب گردد.