دیکنز . چارلز
چارلز دیکنز Dickens, Charles رماننویس انگلیسی (1812-1870) پدر چارلز از خانواده متوسط و کمدرآمد و خودش کارمند کارپردازی اداره کشتیرانی و مردی خوشگذران و بیخیال بود. کودکی چارلز مانند کودکی قهرمانان آثارش در مشقت و رنج و ناکامی گذشت. خانواده بر اثر شغل پدر ابتدا در لندن، سپس در چتم Chatham اقامت گزید. خوشنشینی پدر او را بر آن داشت که در این شهر، در خانه زیبایی مستقر شود، جایی که اولین خاطرات “دیوید کاپرفیلد” قهرمان یکی از داستانهای دیکنز به آن ارتباط مییابد. چارلز کودکی خیالپرور و رنجور بود و قصههای فراوان و وحشتانگیزی که دایه برایش نقل میکرد، به ذهن او حوادث گوناگونی را القا میکرد که زمینه عناصر هراسناک داستانهای آیندهاش میگردید. در انبار خانه کتابهایی برای خواندن یافت و با آثار سروانتس و فیلدینگ و کتاب هزار و یک شب آشنا شد ونه تنها این آثار را میخواند، بلکه در تصور خود، همه قهرمانان کتاب را به نمایش درمیآورد و آنان را در گوشه و کنار چشماندازهای اطراف خود جای میداد، نتیجه آن شد که بسیار زود در وجود دیکنز رماننویس و هنرپیشهای بالفطره نمایان گشت. در این سالها “فانی” Fanny خواهردیکنز برایش پناهگاهی عاطفی به شمار میآمد و در دل این هنرمند جوان تصویرهایی از زن مطلوب و کامل نقش میزد. در 1823 پدر چارلز دیکنز به لندن منتقل شد و به سبب قرض فراوان، خانهای محقر در محلههای دور از مرکز شهر برای سکونت خانواده اختیار کرد، چارلز دیگر به مدرسه نرفت، بلکه با کمک خدمتکار به امور خانه میپرداخت. فانی خواهرش که نوازنده چیرهدستی شده بود، از محیط نکبتبار خانواده رهایی یافت و چارلز در مصیبتی جانکاه فرورفت و هرگز موفق نشد بر این ضربه روحی نائل آید. پدرش نیز به علت قرض بسیار به زندان افتاد. مادر، چارلز را در دوازده سالگی به کارخانهای فرستاد و او ناچار به کار پستی تن درداد. اگرچه مادر از شدت نیاز مالی به این کار اقدام کرده بود، چارلز او را نبخشود و پیوسته از احساس حقارت و تأثر شدید این دوره رنج میبرد. کارش سه ماه بیشتر ادامه نیافت، اما در نظرش دورهای بس طولانی آمد. کوچههای لندن، پس از کانون خانوادگی برای چارلز بهترین مدرسه بود و مایههایی برای رمان “الیورتویست” فراهم آورد. پس از رهایی پدر از زندان، خانواده گرد هم آمد و دیکنز از نو به تحصیل پرداخت و دوستان و محیط تازه یافت و برای رفقایش نمایشهایی ترتیب داد. چارلز در 1827 کارمند دفتر اسناد رسمی شد، در آنجا تندنویسی آموخت و در اواخر 1828 ابتدا منشی و تندنویس یکی از نمایندگان مجلس عوام و پس از آن خبرنگار روزنامه “مورنینگ کرونیکل” Morning Chronicle در پارلمان گشت و بر اثر نظارت در گفتگوها و مشاجرات نمایندگان نفرتی عمیق از دموکراسی دروغین در خود احساس کرد. در این زمان دیکنز جوان عاشق دختر زیبای یکی از مدیران بانک شد. خاطره این عشق موجب پیدایش یکی از قهرمانان داستان دیوید کاپرفیلد و بسیاری از چهرههای زنانه دیگر در آثارش گشت. کار چارلز از تندنویسی به روزنامهنگاری و وقایعنویسی انجامید و در این دوره سلسله مقالههای مصور و هجوآمیز از زندگی روزانه مردم انگلستان منتشر کرد که بسیار مورد توجه قرار گرفت. این مقالهها بعدها در کتابی بهنام “طرحهای باز” Sketches by Boz در 1835 انتشار یافت که اولین کتاب دیکنز به شمار میآمد. دیکنز در این زمان با سه خواهر زیبا آشنا شد و با یکی از آنان به نام “کاترین هوگارث” Catherine Hogarth ازدواج کرد. خواهر دیگر به نام مری Mary که علاقهای برادرانه با دیکنزیافته بود،مدتی بعد مرد! مرگ مری، دیکنز را بسیار آشفته حال کرد، با وجود این سومین خواهر یعنی جورجینا Georgina نیز که در کانون خانوادگی دیکنز بزرگ میشد، به نوبه خود نفوذ زنانه عمیقی بر سراسر زندگی چارلز باقی گذارد. پیروزی طرحهای باز موجب شد که از طرف ناشر سفارش یک سلسله نوشته دیگر به دیکنز داده شود و بدین طریق “یادداشتهای بازمانده باشگاه پیکویک” The Posthumous Papers of the Pickwick Club نوشته شد که ابتدا در روزنامهها و سپس در 1837 به صورت کتاب منتشر گشت. دیکنز در این اثر سرگذشت آقای پیکویک رئیس باشگاه و همچنین قصههایی از افراد مختلف و عجیب دیگر را با خصوصیتها و آداب و رسومشان بیان کرده و با قدرت تخیل خویش مخلوقهایی بدیع آفریده است. در این اثر صفحهای نیست که در آن شیوه نقل کامل و درخشان به کار نرفته باشد. دیکنز با این اثر ناگهان به شهرت رسید و وضع مالیش بهبود یافت و همینکه به دنیای ادب کشیده شد، با فعالیت و نیروی خلاقه شگفتانگیزش پی در پی رمانهای جذابی به مردم انگلستان عرضه کرد که همه با بیانی انتقادآمیز و هجوی تند از جامعه همراه بود. چارلز، نویسندهای که در کودکی رنج بسیار برده و مزه تلخ فقر را چشیده و نامهربانیها از خانواده خود دیده و در دوره جوانی در شغل تندنویسی و خبرنگاری با دقت به همه چیز گوش فراداده و با بینشی عمیق به همه چیز نگریسته، پس از آنکه به عالم نویسندگی وارد شد، به توصیف و بیان دردهای جامعه پرداخت- دردهایی که درد خود او بوده است. در 1838 رمان “الیورتویست” Oliver Twist انتشار یافت که قبلاً به صورت جزوههایی منتشر میشد. دیکنز در این اثر نشان میدهد که جنایت چگونه به وجود میآید و زندگی آدمی چگونه در معرض خطر قرار میگیرد. وی قصد دارد با این روش، تصور غلطی را که تا آن روز در ذهن رماننویسها از عالم جنایت وجود داشته، باطل کند. در همین سال “حوادث زندگی نیکولاس نیکلبی” The Life and Adventures of Nicholas Nickleby انتشار یافت که سودجویی اجحافآمیز بازرگانان را در تغذیه شاگردان مدارس یورکشایر Yorkshire نشان میدهد که به مرگ عدهای از کودکان بر اثر گرسنگی میانجامد –وضعی که دیکنز خود به خوبی درک میکند و حتی در بعضی از صحنههای کتاب از تجربه شخصی سود میجوید. در این اثر دیکنز با قدرت خارقالعاده، نه تنها موفق شده است که از قهرمانان برجسته داستان تصویرهای دقیق بسازد، بلکه از سلسله اشخاصی که هریک به نحوی با زندگی او رابطهای مییابد و همچنین از محلههای لندن وصفهای زیبا و گاه حزنانگیز به عمل آورد. در 1840 “دکان سمساری” The old Curisity Shop منتشر شد. دختری جوان با پدربزرگ پیرش در دکان غمانگیز و در میان اشیای کهنه و در محیط غبارآلود و غمگرفتهای که با جوانی او تضادی عجیب دارد، به سر میبرد. دختر با فداکاری از پدربزرگ مراقبت میکند و بر اثر حوادث و بدبختیهایی که به ورشکستگی پدربزرگ میانجامد و بر اثر فشار طلبکاران که مغازه را توقیف میکنند، همراه او میگریزد. این دو مدتها از ترس گرفتار شدن، از این سو به آن سو سرگردان و آواره میمانند تا سرانجام به کلبه محقری در کنار کلیسایی پناه میبرند، اما محرومیت و رنج و سرشکستگی، دخترک را از پای درمیآورد و به مرگ میکشاندش، چیزی نمیگذرد که پدربزرگ نیز به او میپیوندد. دیکنز موجود پاک و باصفا و فداکاری را پیش چشم میگذارد که در دنیایی نفرتانگیز به رنج و مرگ محکوم میگردد، دنیایی که در آن روابط عمیق انسانی رو به انهدام گذارده و روش استثماری و سرمایهداری دوزخی مرگبار پدید آورده است. رمان تاریخی “بارنبی راج” Barnaby Rudge (1841) درباره شورشهای ضدپاپ در 1780 قرار دارد. دیکنز در 1840 به امریکا سفر کرد و انتظار داشت که در این سرزمین، با دموکراسی واقعی روبرو شود، اما برخلاف امیدهایش به اصول بردهفروشی و ستمگری و سودجویی و اموری که به کلی با حقوق فردی مغایرت داشت، برخورد و در بازگشت به انگلستان “یادداشتهای امریکایی” American Notes را در 1842 و “ماجراهای زندگی مارتین چزلویت” The Life and Adventures of Martin Chuzzlewit را در 1844 انتشار داد که هجوی تند و نیرومند از ریاکاری و تسلط اهریمنی پول بر عالم انسانیت و خودخواهی در زندگی امریکایی بود. دیکنز در 1845 به ایتالیا سفر کرد، بر سر راه به پاریس رفت و با پذیرایی گرمی روبرو شد، اما این سفر او را از وضع اجتماعی کشورش منصرف نکرد. در ایتالیا رمان “سرود نوئل” A christmas Carol را نوشت که در 1843 منتشر شد و اشارهای صریح به عصیان جامعه بود. کتاب، موفقیت چشمگیری به دست آورد. دیکنز پس از گذراندن دورهای ملالتبار از نو به رمان بزرگی دست زد که در زمینه تحلیل روانی و اخلاقی بشر پیشرفت آشکاری را نشان میداد. رومان “دامبی و پسر” Dombey and Son (1848) مکافات خودپسندی و سرمایهداری نامعقول و سرشار از قساوت و کینهوری را در زندگی اشرافی قدیم نشان میدهد. دیکنز مدتی خارج از انگلستان به سر برد و از دور ناظر انقلابی بود که در کشورش در شرف تکوین بود. “نامهها” Letter این دوره از زندگی او را نشان میدهد. دیکنز که سراسر عمر را در وسوسه کودکی میگذراند، در 1849 رمان “دیوید کاپرفیلد” David Copperfield را منتشر کرد، که نوعی زندگینامه نویسنده است و به صورت اول شخص مفرد نقل شده و از نظر خود او بر سایر آثارش رجحان یافته است. کمتر اثری مانند دیوید کاپرفیلد توانسته است تا این حد از نزدیک حوادث واقعی و تکان دهنده زندگی کودک بینوایی را تجسم بخشد. دیوید کاپرفیلد شاهکار دیکنز است و به طور کامل محاسن و معایب او را در پرده نقاشی ستایشانگیزی ترسیم میکند. داستان “خانه غمزده” Bleak House (1853) هجو تند و نیرومندی است از اشتباهات قضایی و مخارج گزاف و خانه خرابکن دادگاهها که به ورشکستگی و مرگ قهرمان کتاب و عده دیگری از اشخاص داستان منجر میگردد. دیکنز از طرفی انسانی دموکرات به شمار میآمد و از طرفی تحت تأثیر عقاید خرافی طبقه خویش قرار داشت. این تضادها سرچشمه رمان “روزگار سختی” Hard Times (1854) گشت که وضع دشوار کارگران و ارتباط آنان با کارفرمایان و رفتار غیرانسانی را که مولود زندگی صنعتی است، پیش چشم میگذارد. در 1855 دختری که روزی عشق دیکنز را در جوانی به علت فقر و بینوایی رد کرده بود، بار دیگر در زندگی او ظاهر میشود، به او نامه مینویسد و دیکنز با او قرار ملاقات میگذارد، اما از دیدن زنی چاق و اطواری که جای آن دختر زیبا و دلفریب را گرفته بود، سرخورده میشود و از این دیدار مسخرهآمیز برای نوشتن کتاب “دوریت کوچولو” Little Dorrit مایه میگیرد. این کتاب (1857) مانند معمول بر زمینه کشمکشی روانی و اجتماعی قرار داشت، همچنین مبارزهای را بر ضد عوامل مخرب دموکراسی و ویرانکننده مذهب و امور دیگر نشان میداد. در 1857 دیکنز به هنرپیشه جوانی برخورد به نام “الین ترنان” Ellen Ternan و چنان عشقی از او در دل گرفت که از رعایت آداب و رسوم چشم پوشید، از همسرش با ده فرزند جدا شد و با الین که در واقع علاقهای به او نداشت، زندگی مشترکی پیش گرفت و از بیوفایی او رنج بسیار برد. این رنج در کتاب “آرزوهای بزرگ” Great Expectations در سه جلد (1861) و “دوست مشترک ما” Our Mutuel Friend (1865) منعکس میشود که نمودار خطوط برجسته و تازهای از عواطف و ارتباط نویسنده با زن است. دوست مشترک ما آخرین اثر کامل دیکنز است. پس از آن فعالیت شگرف و چرخ گردنده وجود او ناگهان از کار بازایستاد و به صورت دیگری خودنمایی کرد. به نوبت این مجله یا آن مجله را اداره میکرد. کتاب “اسرار ادوین درود” The Mystery of Edwin Drood در 1870 نوشته شد که به سبب مرگ نویسنده ناتمام ماند.
شیوه واقعبینی و واقعنگاری دیکنز لحنی پرجاذبه و مردمپسند دارد. سبک نوشتههایش نافذ، مطایبهآمیز، عرفانی،انسانی و خیالانگیز است که از زندگی خصوصی وی تأثیر پذیرفته است. ساختمان داستانهای دیکنز در وهله اول به نظر عجیب میآید، موضوعها متفاوت و گسترده است. در آغاز هرداستان دو یا سه نکته پرتحرک بیهیچ ارتباط آشکاری به چشم میخورد. اشخاص تازه و فراوان بلاانقطاع از گوشه و کنار وارد صحنه داستان میشوند، اما قدرت عظیم و خلاقه دیکنز پردههای نقاشی وسیعی از زندگی پیش چشم ما میگسترد که همه چیز را نیرومند و جاندار میسازد و در همه آنها ذوق نمایشی فراوان دیده میشود. هیچ نویسنده انگلیسی نتوانسته است چون دیکنز دنیایی گوناگون با خصوصیتهای متمایز از بیرحمی و رنج و مسخرگی بسازد یا مانند او چنین قانعکننده بیعدالتیها و ستمگریهایی که از طرف اشخاص بزرگ بر کودکان وارد میشود، در نظر مجسم کند. دیکنز محبوبترین و به قول عدهای بزرگترین نویسنده انگلستان است.
زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی.
چارلز دیکنز، که به عقیدهی جیمز جویس – نویسندهی بزرگ معاصر- از شکسپیر به این سو، تأثیر گذارترین نویسنده در زبان انگلیسی بوده است، در ۷ فوریه ۱۸۱۲ در لندپورت پورتسی متولد شد. او دومین پسر جان دیکنز، کارمند اداره کارپردازی بحریه بود. پدرش لاابالیگری و وامداریاش، کار را به جایی کشاند که به زندان مارشالسی انداختندش. به همین دلیل دیکنز ۱۲ ساله برای تأمین معاش خانه به کارخانهی واکس سازیِ «وارن» فرستادند. تا آزادی پدرش از زندان همچنان مجبور به کار بود تا که بالاخره بعد از مراجعت پدر توانست به مدرسه بازگردد.
سپس در دفتر وکالتی مشغول به کار شد و پس از بررسی زندگی شلوغ و متنوع لندن، بر آن شد تا روزنامهنگار شود. در این دوره، در شیوهای سخت از خلاصهنویسی، توانایی خود را نشان داد و در مارس ۱۸۳۲ در حالیکه جوانی حدوداً ۲۰ ساله بود، خبرنگار امور عمومی و پارلمانی شد.
دیکنز در سال ۱۸۲۹ دلدادهی دختری به نام ماریا بیدنل شد، اما والدین ماریا او را از لحاظ اجتماعی در سطحی نازلتر از خود، یافتند. این دلباختگی و برخوردی دیگر با او در میانسالی دیکنز، بعدها در عشق شخصیت معروف رمانش «دیوید کاپرفیلد» به دختری به نام «دورا» بازتاب یافت.
نخستین طرحوارهی دیکنز به سال ۱۸۳۳ با پیوستن به «مورنینگ کرونیکل» به عنوان «ناهار در پوپلار» منتشر شد و در پی آن، طرحوارههای دیگر. او در این سالها با پرسه در نواحی خارج از لندن و حضور در گردهماییهای انتخابات مقدماتی مجلس و تهیه گزارش از آن، وارد زندگی اجتماعی ای شد که گسترش آن، سریع و لحظه به لحظه بود. او در اوایل سال ۱۸۳۶، دو ماه پس از انتشار «طرحوارههایی از بوز»، با «کاترین هوگارت» ازدواج کرد و پس از آن برای نوشتن داستان زنجیرهایی که بعدها «نامههای پیکویک» نام گرفت، قرارداد بست. او پیش از آن سردبیری «بنتلیز مسیلانی» را پذیرفته بود که در آن، از سال ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ «الیور تویست» منتشر شد.
دیکنز در اوایل ۱۸۳۷، صاحب اولین فرزند خود از ده فرزند شد و در ماه مه، شاهد مرگ خواهر همسرش بود که از اوایل زندگی مشترک آن دو، با آنها زیسته بود. یاد فقدان شدید او برای دیکنز بعدها در بیماری سخت «رز میلی» در الیور تویست بزرگ داشته شد.
در سال ۱۸۳۸ از مدارس ارزان «یورکشر» دیدن کرد و در «نیکلاس نیکلبی»، دربارهی این اماکن نوشت. در همین روزها با زنی به نام آنجلا بروت کوتس آشنا شد و به دفاع از افکار بشر دوستانهی این زن پرداخت و کوشش اجتماعی خود را در خدمت اهداف او به کار بست. از جملهی این فعالیتها تأسیس خانهای برای زنان ساقط شده به سال ۱۸۴۷ بود. هر چند دیکنز در سال ۱۸۳۰ از بزرگان ادب آن روزگار محسوب میشد، اما او پس از آن نیز، از تلاش خود برای تاختن به بیداد و ستمگری و فخر فروشی، دست نکشید.
دیکنز با بسط طرح اولیهی «ساعت آقای همفری»، داستانی بلندی با عنوان «دکان عتیقه چی» نوشت و همچون گذشته، فریاد اعتراض خود را از به کارگیری کودکان در معادن، به گوش جامعهاش رساند و همچنین طنز تمسخر علیه «توریها» را در نوشتههای خود جای داد، کسانیکه مخالف تصویب قوانین انسانی بودند.
در سال ۱۸۴۲ با سفر به امریکا و به رغم استقبال گرمی که از او شد، «یادداشتهایی از امریکا» و «مارتین چارلز لویت» را به قلم آورد که آمیختهای بودند از ستودنیهای بسیار امریکا و البته همهی آنچه که در نگاه دیکنز نفرتانگیز آمدند. وی در سالهای ۱۸۴۴-۱۸۴۵ نیز از ایتالیا دیدن کرد و در آنجا ناقوسهای جنوا، عنوان «بانگ ناقوسها» را به ذهنش القا کرد، کتاب کوچکی که ضربهای بزرگ به نفع مستمندان روزگارش زد. در پی بازگشت از ایتالیا، چندی سردبیر دیلی نیوز (اخبار روز) شد و برای بهبود وضع مدارس ژندهپوشان و لغو اعدام مجرمان در ملأ عام، کمر همت بست. (مدارس ژندهپوشان مؤسساتی بودند که در آن کودکان فقیر به رایگان آموزش میدیدند)
«دامبی و پسر» را در پاریس و لوزان نوشت و بعد از نگارش رمان معروف «دیوید کاپرفیلد»، مجلهی خود «هاوسهولد وردز» (سخنان خانگی) را راه اندازی کرد. مجلهای که سبک سخن او بود، اساسی و انسانی. دیکنز در این ایام نویسندگی و روزنامهنگاری را با تئاتر – که اغلب به نفع مؤسسات خیریه برگزار میشد- در هم آمیخت
در سال ۱۸۵۱ به «تاویستوک هاوس» نقل مکان کرد که برای اسکان خانوادهاش و خانوادهی همسرش که در ایام عدم حضور دیکنز در وطن با خانوادهی او زندگی میکردند، به حد لازم، بزرگ بود و پس از این جابه جایی نگارش «خانه قانونزده» را آغاز کرد. دیکنز در سال۱۸۵۳«سرود کریسمس» را که ده سال پیش از آن نگاشته بود، برای جماعتی ۲۰۰۰ نفری خواند و در سال بعد توانست با انتشار «دوران سختی» در فروش مجلهاش «هاوسهولد وردز» که این روزها افت کرده بود، هیجانی به وجود آورد و با شیوع وبا در سال۱۸۵۴، در همین مجله مصراً خواستار بهبود وضع بهداشت جامعه شد.
وی پالمرستن و دولتش را به خاطر سوء ادارهی وحشتناک جنگ کریمه مورد انتفاد قرار داد و این انتقادها در بیکفایتی موصوف در «داریت کوچک» پی گرفته شد. او سرانجام موفق به خرید خانهای شد که از کودکی در رؤیاهای خود میپروراند، خانهای نزدیک راچستر – گذر هیل پلیس. اما در سال ۱۸۵۷ برای او واضح و عیان بود که ازدواج و زندگی مشترک او و همسرش به پایان خود نزدیک میشود. او که با شور و شوق بسیار، خواستار خوانش قطعاتی از کتابهایش برای علاقهمندان بود، در بحران جدایی از کاترین قرار گرفت. کاترین به تشویق مادرش از دیکنز جدا شد و شایعهی وجود رابطهی نه چندان خوشایند بین دیکنز و «الن ترنان» هنرپیشهی جوان بر سر زبانها افتاد. این شایعات و حرافیها، دیکنز را برای دفاع از بیگناهی خود و ترنان، وارد عملی پر هیاهو و به دور از احتیاط کرد.
در اوایل ۱۸۵۹ مجلهای تازه با عنوان آل ذیرراوند(سرتاسر سال) که با« داستان دوشهر» آغاز میشد، منتشر کرد؛ اما فروش آن دچار افت شد و برای بازگشت به وضع قبلی، انتشار «آرزوهای بزرگ» به او کمک کرد.
دیکنز چون همهی آدمها، زندگیای سراسر کاستی و تناقض داشته است. او رماننویس بزرگ دوران کودکی است، دورانی که توقعات و سرخوردگیهایش برای او، باعث بیگانگیاش با فرزندان خودش شد. و در این جا خالی از لطف نیست یادآوری تأثیر حضور پدری لاقید در زندگی او و به زندان رفتنش، آن جا که لاقیدی مضحکی در یکی از شخصیتهای داستانیاش به مسائل مالی شکل میبندد و زندان در آثار دیکنز به حقیقتی داستانی و اسطورهای بدل میشود.
او بزرگدارندهی زندگی خانوادگی است و با آنکه غوغای جدایی او از کاترین، به طرز دردناک بر سر زبانها میافتد، مدافع اخلاق امور جنسی است. و با آنکه علاقهاش به ترنان در ذهن عام گمانهایی میافکند، شیفتهی ابداع طرحهایی است بر محور راز و اختفا و افشا و این در حالی است که او میتواند راز زندگی خصوصیاش را حفظ کند. زندگینامهنویسان شخصیتهای زن ساخته و پرداختهی آثار مؤخر دیکنز را اغلب به شیوهای خام با ترنان یکسان پنداشتهاند؛ اگر چه نام او (الن) مؤکداً با نامهای استلا، بلا و هلنا لندلس پیوند میخورد، اما روحیات این اشخاص در رمانهای دیکنز تازگی نداشت. زندگینامه دیکنز هرگز چون یک رمان نوشتهی او نبود، هر چند سرشاری نیرو و خود مرکزی و کیفیت نمایشگونه، مشخصهی کار و زندگی اوست.
دیکنز نیز مانند بسیاری از رماننویسان دیگر (جورج الیوت، زولا، دفو و…) از روزنامهنگاری شروع کرد و سپس از واقعیت به خیال گرائید. وی نیز مانند دیوید کاپرفیلد در حالی مینوشت که مقید به سخن دیگران بود. کارش در مقام گزارشگر مذاکرات پارلمانی به او سرعت و دقت آموخت. از گزارشگری به شکل آزادتری از روزنامهنگاری گروید: «طرحوارههایی از بوز» در معنا مجموعه مقالاتی است که جریان تکامل رشد تدریجی این داستانسرا، شخصیتآفرین و تحلیلگر محیطها و اشیا را به دست میدهد. او هرچند هرگز از روزنامهنگاری نبرید و همواره سردبیر مجلات و سرگرم نوشتن مقالاتی برای روزنامهها و سخنرانیها بود، اما اثر ذکر شده، مثالی روشن از کوشش روزنامهنگاری است در اعتلا بخشی به استعدادهای نویسندگی خویش.
دیکنز ارائه کننده عوالم شهر است. دگرگونی شهر – چه از لحاظ اقتصادی و چه اجتماعی – و چیرگی او بر توصیف این دگرگونیها. در طرحوارهها به وضوح این توانایی را میبینیم. توصیف یک عمارت یا مؤسسه از زبان دیکنز، چیزی ورای وصفی خشک و خالی است از عمارتی بیجان. او ناظر تغیرپذیری ظاهر است و چنان توصیف میکند که گویی این عمارت ساکن نیست. او اشیا را در قیاس جنبههای متحرک جامعهای میبیند که در حال تبدل است. وقتی خیابانهای کثیف لندن را توصیف میکند چنین به ما میگوید:«نم همین قدر دزدانه و نرم فرود میآید که سنگفرش خیابانها را چرب کند.» میگوید:«چراغهای گازی به علت مه سنگین و تنبلی که بر هر چیز مینشیند رخشندهتر مینمایند.»
توصیف طرحوارهها چیزی است بسیار سینمایی که از خودداری دیکنز در توصیف صحنههای ساکن مایه میگیرد. اگر هم استثنایی بارز به چشم بیاید، بیگمان مؤید قاعده است.
طرحوارههایی از بوز، از ذوق و استعداد کمدی دیکنز نیز جان میگیرد. او کمدی را به گونهای توصیف میکند که ما متوجه تأثیر گرفتن او از این تجربه میشویم. بازیگران زن و دلقکها اغراق شدهاند، اما این اغراق به طور قطع ملهم از مبادی تئاتر روزگار خویشند.
یکی دیگر از استعدادهای نمایشی دیکنز، تأثر انگیزی و خوشمزگی است. یکی از طرحوارههای اولیه یعنی «مغازهی گروگیر» این تأثرانگیزی را به گونهای شایان بیان میکند. در این اثر، هم تجزیه و تحلیل است و هم اقناع – که هم تفاهم برانگیز است و هم ترحمانگیز.
«دیوید کاپرفیلد» به دوران پختگی و کمال هنری دیکنز تعلق دارد. حجم انتقاد صریح اجتماعی در این رمان کمتر از نوشتههای دیگرست. در این جا توجه نویسنده بیشتر به ماجراهای خانگی و روحانی است تا بیدادهای اجتماعی. هرچند با زندگیای که خود نویسنده داشته است، طبعاً توجه به مسائل روانشناختی از دید اجتماعی بارز و آشکار است. خفتهای شخصیت «پیپ» در این رمان، فرازجوییهایش، بزرگمنشیهای به خود بستهاش و نیز ترقی و تنزلش همه سمبولهای اجتماعی قابل شناختاند. این رمان در آن واحد تصویر یک شخصیت خاص و یک تعمیم نیرومند است.
دیکنز در چند رمان بعدی دیگرش رنجی بر خود هموار میسازد تا از هرگونه راهحل سادهای اجتناب کند. «دوران سختی»، « داریت کوچک»، «داستان دو شهر» و « آرزوهای بزرگ» دامنهی توقع خود را از خواسته محدود میکنند و از ما توقع ندارند که بنشینیم و همه کسانی را که اکنون پس از آن همه رنج، به رفاه رسیدهاند، ببینیم. اگرچه پرداخت شخصیتهای متعلق به طبقهی کارگر و مسائل صنعتی به شیوهای زمخت و احساساتی انجام شود، هنر« دوران سختی» در نوعی صداقت دربارهی تقلید اجتماعی شخصیت داستان است. ما در این جا بر خلاف «خانهی قانون زده»، از پی تشریح تخریب، در رسیدن ساختمانی در مقیاس کوچک را نمیبینیم.
بیقراری دیکنز برای خلق اثر همچنان باقی بود، اما سلامت او با خواندنهای پر از شیفتگیاش، روز به روز تحلیل میرفت. پس از سال ۱۸۶۰ (روزهایی که آرزوهای بزرگ قلم میخورد)، الن ترنان، گاه گاه در نزدش میماند. در ۹ ژوئن ۱۸۶۵، دیکنز با سانحهی قطار مواجه شد که در مؤخرهی «دوست مشترک ما» به آن اشاره میکند، اما با این همه، کتابخوانیهای او و سفرهایی که با این هدف داشت، ادامه یافت، چنانکه حدود ۱۸۶۷-۱۸۶۸ دیگر بار به امریکا رفت. او از لحاظ مالی هیچ کم نداشت، اما از نظر جسمانی شکسته به نظر میرسید.
بیاعتنایی او به هشدارها (فلج جزئی – ناتوانی در خواندن حروف سمت چپ و لنگش روز افزون پای چپ) تا بدانجا پیش رفت که در سال ۱۸۷۰ اقدام به یک رشته کتابخوانی جدید نمود. دیکنز در ۱۵ مارس برای آخرین بار «سرود کریسمس» را خواند و سرانجام در ۹ ژوئن ۱۸۷۰، در حالیکه «ادوین درود» به پایان نرسیده بود، به طور ناگهانی از جهان رفت.
چارلز دیکنز چشم از جهان فروبست تا خالق رمانهای ارزشمندی که رؤیاهای شبانهی میلیونها کودک و نوجوانی را که شیفتهی آثارش بودند با نوشتههایش تنها بگذارد.
این نویسنده معروف انگلیسی در سال 1812 در لندپرت پرتسموت به دنیا آمد و پس از 58 سال زندگی پرثمر در سال 1870 در کاوشیل روچستر وفات یافت. پدرش کارمند ساده نیروی دریایی بود و وضعیت مالی نابسامانی داشت . در سال 1823 که چارلز نوجوانی 12 ساله بود خانواده دیکنز به لندن نقل مکان کردند و در محله ای پست وفقیرنشین ساکن شدند به این ترتیب چارلز برای نخستین بار به این گونه مجامح راه یافت و از نزدیک با فرهنگ خاص حاکم براین گونه جوامع آشنا شد. زندگی در لندن برای خانواده دیکنز با رویدادهای تلخ و حوادث ناگوار همراه بود چرا که پدر چارلز در نتیجه بدهی های بسیار به دست طلبکارها به زندان افتاد و به سال زندان محکوم شد. چارلز برای گذراندن زندگی خود وخواهرش فانی در یکی از کارگاه های واکس سازی به کار پرداخت . و آنها در تمامی قدمی که پدرشان گرفتار بود . تعطیلات آخر هفته را در محوطه زندان و با او سپری کردند . پس از پایان دوره محکومیت آقای جان دیکنز،چارلز دیگربار فرصت یافت به کار مورد علاقه اش یعنی خواندن ،کتاب،نوشتن مقاله های کوتاه و کنکاش در زندگی بینوایان جامعه بپردازد . زمانی که پانزده سال بیشتر نداشت در یک دفتر اسناد رسمی استخدام شد و در مدتی کوتاه فن تند نویسی را بی آنکه معلمی داشته باشد آموخت. سپس به عنوان خبرنگار و تند نویس در مجله “مورنینگ هرالد” به کار پرداخت و رهمان زمان به دختر بانکداری ثروتمند آشنا شد . والدین دختربا ازدواج آنها مخالفت کردند وچارلز جوان و مغرور ،اما بی پول را ازخود راندند.
این حادثه دیکنز را وا داشت تا به گونه ای جدی وهدفمند به حرفه نویسندگی که از ذوق سرشار وتفکرخلاق او سرچشمه می گرفت بیندیشد پس از انتشار موفقیت آمیز مقاله های او که غالبا دارای مضامین اجتماعی و واقع گرایانه و برگرفته از تجربه های شخصی او بودند دیکنز به پهنه گسترده ادبیات روی آورد تا بتواند بیش از پیش به طرح دردهایی که بر پیکره بیمار قشر فقیر وتحقیرشده انگلستان چنگ انداخته بودند بپردازند در سال 1335 نخستین رمان بلند دیکز به نام طرح بز در 2 جلد انتشار یافت و نام او را به عنوان نویسنده ای که شهامت ابراز بی پرده واقعیات ناخوشایند رایج در جامعه را دارد بر سر زبانها انداخت. یک سال بعد چالز با کاترین هگارت ازدواج کرد و به شدت تحت تاثیر افکار خواهر زنش جورجینا قرار گرفت. ماجرای “آقای بیکویک” و”الیورتویست”و “ماجرای نیکلاس نیکبی”که حاصل این دوره هستند یک سال پس از انشار دیکنز منتشر شدند ونام او را فراتر از مرزهای کشورش پر آوازه ساختند. در سال 1840 دیکنز به آمریکا سفر کرد و تحت تاثیر نظام برده ای و پدیده های ناهنجاری چون سرقت،جنایت،و آدم ربایی مرسوم در این کشور”یادداشت های آمریکایی”را منتشر کرد. پنج سال بعد،پس از بازگشت از سفر ایتالیا دیکنز روزنامه “دیلی نیوز”را تاسیس کرد ،یکی از آثار به جای مانده از او “خاطرات سفربه ایتالیا”است که دراین روزنامه به چاپ رسیده است.در تمامی آثاراین نویسنده صاحب سبک –به ویژه درکتاب صاحب سبک-به ویژه د رکتاب دیوید کاپر فیلد و آرزوهای بزرگ – می توان نشانه هایی از دوران سخت کودکی او را یافت . نوشته های دیکنز ساده،یکدست،روان،زنده و همسو با واقعیت است . او نویسنده ای چیره دست است که ریالیسم پرتوان و جاندار با احساسات وعواطف رقیق انسانی در می آمیزد و سپس با لحنی برخواسته از نوعدوستی نامی خویش که گاه مضحک وطنزگونه است رفاهی چندش آورد و شرم انگیز خواننده را می خنداند و یا به گریه وا می دارد. دیکنز در تمامی رمانهایش پرده دارانه داردو همین ویژگی نادر موجب شده است که تنی چند از صاحب نظران او را یک نویسنده رئالیست نابغه به شمار آورند .کتابی به نام دیوید کاپرفیلد و آرزوهای بزرگ و آثار بزرگ دیگر او می تواند شاهدی معتبر بر این پندار باشد. د رآرزوهای بزرگ دیکنز، مفاهیم ذهنی و دستمایه تخیلات نبوغ آمیز خود را به بهترین شکل ممکن به تصویر کشیده و به خواننده انتقال داده است . گویی خود در تمامی حوادث حضور داشته و شاهد و ناظر وقایع بوده است . در سال 1875 دیکنز شیفته رقاصه ای زیبا به نام آلن ترنان شد. این عشق به رسوایی انجامید و کانون پر مهر خانوادگی نویسنده را بر هم ریخت. در” آرزوهای بزرگ” و “دوست مشترک” ما تامت روحی ناشی از این واقع به روشنی دیده می شود.
«چارلز دیکنز» روزنامه نگار، مقاله نویس و داستانسراى شهیر انگلیسى است که به زعم بسیارى بزرگترین رمان نویس تاریخ انگلستان به شمار مى رود. او در داستان هایش بیشتر به مقوله هاى اجتماعى مى پردازد و بر بى عدالتى، ریاکارى و بدى مى تازد. «دیکنز» خود در دوران کودکى و جوانى از بى رحمى هاى اجتماعى در امان نمانده و حتى در دوران نوجوانى مجبور به ترک تحصیل و کار در یک کارخانه شده است. شخصیت هاى خوب، بد و طنزآمیز داستان هاى «دیکنز» از قبیل «اسکروچ» خسیس، «دیوید کاپرفیلد» بلندپرواز و «آقاى پیک ویک» معصوم همگى، نسل هاى بسیارى از خوانندگان را به وجد آورده اند.
«چارلز دیکنز» در هفتم فوریه سال ۱۸۱۲ در «لندیورت» شهر «همپشایر» درست در خلال عصر نوین صنعتى پا به عرصه هستى گذارد. پدرش «جان» کارمند ساده دفتر امور مالى نیروى دریایى بود و به رغم حقوق خوبى که دریافت مى کرد همیشه با مشکلات مالى دست به گریبان بود. «دیکنز» دو سال بیش نداشت که خانواده به لندن نقل مکان کرد و او تحصیلات مقدماتى خود را همانجا گذراند و به واسطه استعداد بالا مورد توجه مسئولین مدرسه قرار گرفت. در سال ،۱۸۲۴ «دیکنز» ۱۲ساله مجبور به ترک تحصیل و در یک کارخانه واکس سازى مشغول به کار شد. در همین دوران بود که پدرش به دلیل بدهى به زندان افتاد و مادرش نیز در سن ۷۹سالگى از دنیا رفت و «دیکنز» جوان با ۴۰ پوندى که از مادرش به ارث برده بود بدهى پدرش را پرداخت کرد. او سپس مدتى را در آکادمى «ولینگتون» و مدرسه «داوسون» به تحصیل پرداخت و از سال ۱۸۲۷ به مدت یک سال در دفتر وکالت مشغول شد و در همان دوران تندنویسى را بسیار عالى آموخت و چیزى نگذشت که به عنوان سریع ترین و بى اشتباه ترین گزارشگر صاحب شهرت شد. او در خلال دهه ۳۰ با نشریات «ایونینگ کرونیکل» و برخى دیگر از ماهنامه ها شروع به همکارى کرد و بدین واسطه با معضلات اجتماعى بسیارى مواجه شد که بعدها در خلق آثارش از آنها الهام گرفت. «چارلز دیکنز» نویسندگى را از سال ۱۸۳۳ با داستان هاى کوتاه و مقالاتى که در هفته نامه ها به چاپ مى رسید آغاز کرد. سه سال بعد با «کاترین هوگارت» سردبیر هفته نامه «ایونینگ کرونیکل» ازدواج کرد و از او صاحب ۱۰ فرزند شد که در سال ۱۸۵۸ نیز به جدایى انجامید. «دیکنز» در دیالوگ نویسى استعدادى خارق العاده داشت و به همین سبب به راحتى شخصیت هاى داستان هایش را به بهترین وجهى از زبان خودشان ترسیم مى کرد. او که در این زمان بیشتر حرفه روزنامه نگارى را دنبال مى کرد بسیارى از داستان هاى معروف خود را ابتدا به صورت داستان هاى سریالى در روزنامه ها و هفته نامه ها به چاپ مى رسانید که از آنها مى توان به «الیور تویست» اشاره کرد که در خلال سال هاى ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ خلق شد. «الیور تویست» داستان دنیاى زیرزمینى شهر لندن است و محرومیت ها، سختى ها و فشارهایى که کودکان ضعیف و بى پناه در این شهر مه آلود متحمل مى شوند. داستان به قدرى تاثیرگذار و نافذ است که «دیوید لین» کارگردان سرشناس سینما را بر آن داشت تا به سال ۱۹۴۸ آن را بر روى پرده ببرد و جالب است که بدانید هم در زمان حیات «دیکنز» و هم در زمان ساخت فیلم «الیور تویست» شخصیت سیاه «آقاى فاگین» به شدت خشم یهودیان را برانگیخت و عاقبت این فیلم با ۱۲ دقیقه سانسور در سینماهاى آمریکا اجازه پخش گرفت. از دیگر آثار بسیار محبوب «دیکنز» مى توان به «سرود کریسمس» اشاره کرد که شخصیت زورگوى فریبکار و خسیسى به نام «اسکروچ» نقش اول آن است. اما اثر بعدى «دیکنز» یعنى «دیوید کاپرفیلد» بیشتر الهام گرفته از زندگى شخصى او و تجربه کار در کارخانه اش است.
«دیکنز» در خلال سال هاى ۱۸۶۹ و ۱۸۶۱ داستان «آرزوهاى بزرگ» را ابتدا به صورت داستان دنباله دار در نشریه خودش منتشر کرد که اولین قسمت آن در اول دسامبر ۱۸۶۰ به چاپ رسید. داستان زندگى پسرى به نام «پیپ» (فیلیپ پیریپ) آن قدر استادانه خلق شده بود که در زمره آثار محبوب «تولستوى» و «داستایفسکى» قرار گیرد. «دیکنز» هیچ گاه به موضوعات تاریخى علاقه اى نداشت و شاید «داستان دو شهر» در میان آثار او استثنایى باشد در زمینه ادبیات تاریخى. او سال هاى آخر عمر خود را به سفر و ایراد سخنرانى هاى بسیار گذراند و در آوریل سال ۱۸۶۹ نیز رمانى اسرارآمیز با نام «معماى اروین درود» آفرید. یک سال بعد «دوست دوجانبه ما» را خلق کرد که زمینه اى پرمعما دارد. او در همان سال در ۸ ژوئن بر اثر سکته ناگهانى قلبى درگذشت و بنا به وصیتش «مراسم تدفینى کم خرج و بسیار معمولى» براى او برگزار شد.
گردآورى و ترجمه: فرهاد کاوه
کلیه حقوق این نوشته وابسته به روزنامه شرق می باشد.
Salar
6th July 2006, 04:39 PM
نویسندگان با قلم خود نه تنها به بیانزندگیشان میپردازند بلکه دردها و مشکلاتجامعه را به نحوی مورد انتقاد قرار میدهند. درقرن 19 میلادی در انگلیس اختلاف طبقاتیزیادی به چشم میخورد. اشرافزادگان فقرا راتحت استثمار خود قرار میدادند و اکثر اقشارجامعه انگلیس را فقرا و بیبضاعتان تشکیلمیدادند. گدایی، دزدی، گرسنگی، بیماری،فحشا… به وضوح در سطح اجتماع آن دوران درانگلیس به چشم میخورد و از طرفی دیگرزندگیهای اشرافی، میزهای رنگارنگ غذا،لباسهای فاخر در طبقه ثروتمندان به وفور دیدهمیشود.
نویسندهای که میخواهیم به توصیف زندگیاو بپردازیم، در آن دوران رشد یافت و با فقر وگرسنگی ناآشنا نبود; زیرا موقعیت خانوادگیاشبه نحوی بود که با فقر دست و پنجه نرم میکرد. بهاین ترتیب مشکلات فقر و تفاوت زندگی فقرا باثروتمندان در داستانهایش به خوبی مشهوراست. شاید تاکنون متوجه شده باشید دربارهکدام نویسنده میخواهیم سخن به میان بیاوریم;بله، «چارلز دیکنز» که کتابهای داستانش ازمعروفترین کتب در میان کودکان و نوجوانان وبزرگسالان است. او بنیانگذار سبک رئالیسم درادبیات انگلیس میباشد و تحول عظیمی در آن بهوجود آورد. حال در ذیل به گوشهای از زندگیپرفراز و نشیب او میپردازیم.
کودکی او
«چارلز جان هافام دیکنز» در هفتم فوریه سال1812 در «لندپرت» یکی از بخشهای تابعه«پرتسی» در خانوادهای فقیر، چشم به جهانگشود. پدرش «جان دیکنز» کارمند دوم پایهاداره کارپردازی نیروی دریایی بود و مادرشالیزابت ده فرزند به دنیا آورد; که چارلز دومینآنان بود. دوران کودکی چارلز به دلیل نامناسببودن شغل پدر و فقر حاکم برخانواده، درمحرومیت و سختی سپری شد. جان دیکنز برایسر و سامان دادن به وضعیت اقتصادی خانوادهدر سال 1814 تصمیم به نقل مکان به جایی دیگرکرد تا شاید تغییری در زندگی آنان بوجود بیاید.
در آن زمان چارلز دو ساله بود. ابتدا به لندن وسپس در سال 1817 به چاتام کوچ کردند ودوباره در سال 1823 به لندن بازگشتند و در اینشهر اقامت گزیدند.
در اوایل سال 1824، اتفاق بسیار بدی برایخانواده افتاد. جان پدر خانواده به علتبدهکاری دستگیر و به زندان «مارشال سی»افتاد.آن دوران از بدترین و سیاهترین اوقاتزندگی چارلز محسوب میشد. آنقدر خانواده درفقر و بدبختی فرو رفته بودند که مادر چارلز مجبورشد با چهار فرزندش در زندان با شوهرش بسر بردو با غذاهای زندان شکم بچهها را سیر کند. چارلز12 ساله نیز برای کار در یک کارخانه واکسسازیمشغول به کار شد.
در این کارخانه، روی قوطیهای واکسبرچسب میزد و در هفته شش شیلینگ دستمزدمیگرفت و روزها یکشنبه را به زندان میرفت تادر کنار خانوادهاش باشد.
پدر چارلز چند ماه در زندان بود و افرادخانواده در اوج بدبختی و ناامیدی بسر میبرد.
چارلز بعدها در دوران جوانی اظهار داشت کههیچ گاه دوران سیاه و خاطرات تلخ آن زمان رافراموش نخواهد کرد. البته همه این خاطرات درذهن چارلز جمع شد و بعدها برای او الهامبخشخلق آثارش شد.
روزنه امید
درست در زمانی که خانواده هیچ امیدی بهزندگی نداشتند، ارثیه مادربزرگ آنان را نجاتداد و پدر توانست پس از سه ماه از زندان آزادشود و به زندگی سر و سامانی دهد. در آن زمانخانواده چارلز در «هامپستید» بسر میبردند.چارلز که قبلا در «چاتام» مدتی به مدرسه رفتهبود، اینک میتوانست در هامپستید به تحصیلادامه دهد. خواهرش «فافی» به چارلز علاقهزیادی داشت و برای او کتاب داستان میخرید;چرا که او علاقه زیادی به کتاب خواندن داشت.پدر چارلز در خانه کتابخانه کوچکی داشت کهمورد علاقه او بود و با مطالعه آثاری از نویسندگانقرن 18 روز به روز شور و عشق به مطالعه در اوزیادتر میشد. در ضمن، کسر تحصیلات رسمیخود را به این ترتیب جبران میکرد.
چارلز با خواندن آثار این نویسندگان پی بهمفاهیم ادبی و سبک در ادبیات برد. او حافظهخوبی داشت و همه را به ذهن سپرد. او از طریقتجربه، مطالب زیادی را آموخت و فقدان تعلیم وتربیت نتوانست مانع پیشرفت او شود و روز به روزدر تحصیل ادبیات پیشرفت کرد.
دوران نوجوانی
چارلز در سال 1827 در 15 سالگی در یکدفتر اسناد رسمی به عنوان شاگرد به کار پرداخت.در حیطه کار خود دوستان خوبی پیدا کرد. او فنتندنویسی را یاد گرفت و در سال 1829 درمحاکم قضایی به عنوان خبرنگار مشغول کار شد ویک سال بعد مخبر مجلهای به نام «مورنینگهرالد» شد.
او هفتهای 105 شیلینگ دریافت میکرد و ازاین بابت خوشحال بود; زیرا هم میتوانست یکمنبع مالی برای خانوادهاش باشد و لبخند برلبپدر و مادرش بیاورد و هم این که وارد حرفهایشده بود که آن را دوست داشت و مطابق با سلیقهو علاقهاش بود و به نظر خودش در دوران طلاییبسر میبرد.
نویسنده تازه کار
در سال 1833، چارلز نخستین اثر خود رابرای یک مجله ماهانه به رشته تحریر درآورد و ناممستعار «باز» را برای خود انتخاب کرد.
در سال 1836 اولین مجموعه نوشتههایخود را تحت عنوان «طرحهای باز» به صورتکتاب منتشر کرد و در همین سال با زنی به نام«کاترین هوگارت» پیمان زناشویی بست. درهمین سال، برای یک موسسه انتشاراتی شرحزندگی یک هنرمند کاریکاتوریست به نام «سیمور»را نوشت.
شهرت دیکنز در سال 1836 با نوشتنمقالاتی به نام «اوراق پیک و بک» به گوش همگانرسید. چارلز دیکنز فقیر و گمنام با نوشتن مقالات وداستانهایش توانست به شهرت و ثروت برسد ویکی از محبوبترین نویسندههای کشورش شد.فعالیت ادبی او بدون وقفه تا زمان مرگ ادامهداشت و حدود 30 سال به نوشتن رمان و داستانپرداخت. در سال 1838 کتاب «الیور تویست»و در سال 1839 «نیکلاس نیکلبای» و در سال1841 کتاب «ساعت دیواری ارباب همفری» رادر سه جلد نوشت که با استقبال بینظیری روبهروشد.
در سال 1842 به همراه همسرش به آمریکاسفر کرد و آنچه از آمریکا برداشت کرده بود، جزبردگی و بردهفروشی نبود; لذا برای تشریحاوضاع آمریکا خاطراتش را از آن سفر به نام«یادداشتهای آمریکایی» نوشت. در سال1843 کتاب «مارتین چازل ویت» را منتشرساخت که باز هم تاثیر گرفته از سفرش از آمریکابود.
در سال 1843 اولین کتاب مذهبی دیکنز بهنام «نغمه سرایی کریسمس» به چاپ رسید. او درسال 1845 به ایتالیا سفر کرد و در مراجعت،روزنامه دیلینیوز را تاسیس و منتشر ساخت وخاطرات سفر ایتالیا را در آن روزنامه به چاپرسانید. در سال 1849 دیوید کاپرفیلد را بهچاپ رسانید و به اوج شهرت ادبی دست یافت.
اواخر عمر چارلز دیکنز
دیکنز در زندگی زناشویی خود با «کاترینهوگارت» که تا سال 1858 دوام یافت، صاحبده فرزند شده و در همین سال به تدریس و ارائهدیگر آثار خود پرداخت.
با وجود اینکه به موفقیتهای زیادی دستپیدا کرده بود، فعالیتهای مستمر وخستگیناپذیر، قوای جسمی او را تحلیل برد.
دومین سفرش به آمریکا در سال 1867 بود،اما روزبهروز ضعیفتر میشد. پس از بازگشت ازآمریکا در سال 1870 به علت سکته مغزی در58 سالگی در محله گادهبل از توابع روچسترچشم از جهان فرو بست و در کلیسای وست مینستربه خاک سپرده شد; در حالی که آخرین اثرش بهنام «راز ادوین درود» را ناتمام برجای نهاده بود.از کتابهای معروف او میتوان به خاک متروک،روزگار سخت، دوریت کوچک، داستان در شهر،مسافر غیر تاجر، آرزوهای بزرگ و دوستمشترک ما اشاره کرد.
کتابهای او، آینه زندگی او
آثار و نوشتههای دیکنز برگرفته از خاطراتدوران کودکی و نوجوانی او میباشد. دیکنز درکتابهایش با بیانی ساده و شیرین به شرح وقایعآن روزگار پرداخته است.
سبک دیکنز رئالیسم است و زندگی طبقهمحروم و فرودست جامعه انگلیس را به خوبی بهرشته تحریر درآورده است. او توانسته عواطف واحساسات خود را بیان کند و داستانهای کتابشرا به نحوی ارائه دهد که برای خواننده ملموسباشد. او که در محلههای فقیرنشین روزگاری راسپری کرده بود، به خوبی زندگی مردم تنگدسترا در داستانهای الیور تویست و دیوید کاپرفیلدبه مردم زمان خود و آیندهاش نشان داد و یکی ازدلایل به شهرت رسیدنش نیز همین مساله بود.
متون داستانهای چارلز دیکنز به صورت تئاتر،فیلم سینمایی و کارتون درآمد و مورد توجهکودکان و نوجوانان و بزرگترها قرار گرفت. هنراو در نوشتن این طور است که همیشه داستانهایاو تازگی دارد و هیچگاه قدیمی نمیشود وهمیشه پرخواننده باقی مانده و باقی خواهن
«چارلز دیکنز» روزنامه نگار، مقاله نویس و داستانسراى شهیر انگلیسى است که به زعم بسیارى بزرگترین رمان نویس تاریخ انگلستان به شمار مى رود.«چارلز دیکنز» روزنامه نگار، مقاله نویس و داستانسراى شهیر انگلیسى است که به زعم بسیارى بزرگترین رمان نویس تاریخ انگلستان به شمار مى رود. او در داستان هایش بیشتر به مقوله هاى اجتماعى مى پردازد و بر بى عدالتى، ریاکارى و بدى مى تازد. «دیکنز» خود در دوران کودکى و جوانى از بى رحمى هاى اجتماعى در امان نمانده و حتى در دوران نوجوانى مجبور به ترک تحصیل و کار در یک کارخانه شده است. شخصیت هاى خوب، بد و طنزآمیز داستان هاى «دیکنز» از قبیل «اسکروچ» خسیس، «دیوید کاپرفیلد» بلندپرواز و «آقاى پیک ویک» معصوم همگى، نسل هاى بسیارى از خوانندگان را به وجد آورده اند.
«چارلز دیکنز» در هفتم فوریه سال ۱۸۱۲ در «لندیورت» شهر «همپشایر» درست در خلال عصر نوین صنعتى پا به عرصه هستى گذارد. پدرش «جان» کارمند ساده دفتر امور مالى نیروى دریایى بود و به رغم حقوق خوبى که دریافت مى کرد همیشه با مشکلات مالى دست به گریبان بود. «دیکنز» دو سال بیش نداشت که خانواده به لندن نقل مکان کرد و او تحصیلات مقدماتى خود را همانجا گذراند و به واسطه استعداد بالا مورد توجه مسئولین مدرسه قرار گرفت. در سال ،۱۸۲۴ «دیکنز» ۱۲ساله مجبور به ترک تحصیل و در یک کارخانه واکس سازى مشغول به کار شد. در همین دوران بود که پدرش به دلیل بدهى به زندان افتاد و مادرش نیز در سن ۷۹سالگى از دنیا رفت و «دیکنز» جوان با ۴۰ پوندى که از مادرش به ارث برده بود بدهى پدرش را پرداخت کرد. او سپس مدتى را در آکادمى «ولینگتون» و مدرسه «داوسون» به تحصیل پرداخت و از سال ۱۸۲۷ به مدت یک سال در دفتر وکالت مشغول شد و در همان دوران تندنویسى را بسیار عالى آموخت و چیزى نگذشت که به عنوان سریع ترین و بى اشتباه ترین گزارشگر صاحب شهرت شد. او در خلال دهه ۳۰ با نشریات «ایونینگ کرونیکل» و برخى دیگر از ماهنامه ها شروع به همکارى کرد و بدین واسطه با معضلات اجتماعى بسیارى مواجه شد که بعدها در خلق آثارش از آنها الهام گرفت. «چارلز دیکنز» نویسندگى را از سال ۱۸۳۳ با داستان هاى کوتاه و مقالاتى که در هفته نامه ها به چاپ مى رسید آغاز کرد. سه سال بعد با «کاترین هوگارت» سردبیر هفته نامه «ایونینگ کرونیکل» ازدواج کرد و از او صاحب ۱۰ فرزند شد که در سال ۱۸۵۸ نیز به جدایى انجامید. «دیکنز» در دیالوگ نویسى استعدادى خارق العاده داشت و به همین سبب به راحتى شخصیت هاى داستان هایش را به بهترین وجهى از زبان خودشان ترسیم مى کرد. او که در این زمان بیشتر حرفه روزنامه نگارى را دنبال مى کرد بسیارى از داستان هاى معروف خود را ابتدا به صورت داستان هاى سریالى در روزنامه ها و هفته نامه ها به چاپ مى رسانید که از آنها مى توان به «الیور تویست» اشاره کرد که در خلال سال هاى ۱۸۳۷ تا ۱۸۳۹ خلق شد. «الیور تویست» داستان دنیاى زیرزمینى شهر لندن است و محرومیت ها، سختى ها و فشارهایى که کودکان ضعیف و بى پناه در این شهر مه آلود متحمل مى شوند. داستان به قدرى تاثیرگذار و نافذ است که «دیوید لین» کارگردان سرشناس سینما را بر آن داشت تا به سال ۱۹۴۸ آن را بر روى پرده ببرد و جالب است که بدانید هم در زمان حیات «دیکنز» و هم در زمان ساخت فیلم «الیور تویست» شخصیت سیاه «آقاى فاگین» به شدت خشم یهودیان را برانگیخت و عاقبت این فیلم با ۱۲ دقیقه سانسور در سینماهاى آمریکا اجازه پخش گرفت. از دیگر آثار بسیار محبوب «دیکنز» مى توان به «سرود کریسمس» اشاره کرد که شخصیت زورگوى فریبکار و خسیسى به نام «اسکروچ» نقش اول آن است. اما اثر بعدى «دیکنز» یعنى «دیوید کاپرفیلد» بیشتر الهام گرفته از زندگى شخصى او و تجربه کار در کارخانه اش است.
«دیکنز» در خلال سال هاى ۱۸۶۹ و ۱۸۶۱ داستان «آرزوهاى بزرگ» را ابتدا به صورت داستان دنباله دار در نشریه خودش منتشر کرد که اولین قسمت آن در اول دسامبر ۱۸۶۰ به چاپ رسید. داستان زندگى پسرى به نام «پیپ» (فیلیپ پیریپ) آن قدر استادانه خلق شده بود که در زمره آثار محبوب «تولستوى» و «داستایفسکى» قرار گیرد. «دیکنز» هیچ گاه به موضوعات تاریخى علاقه اى نداشت و شاید «داستان دو شهر» در میان آثار او استثنایى باشد در زمینه ادبیات تاریخى. او سال هاى آخر عمر خود را به سفر و ایراد سخنرانى هاى بسیار گذراند و در آوریل سال ۱۸۶۹ نیز رمانى اسرارآمیز با نام «معماى اروین درود» آفرید. یک سال بعد «دوست دوجانبه ما» را خلق کرد که زمینه اى پرمعما دارد. او در همان سال در ۸ ژوئن بر اثر سکته ناگهانى قلبى درگذشت و بنا به وصیتش «مراسم تدفینى کم خرج و بسیار معمولى» براى او برگزار شد.