در این پست از معرفی فیلمهای کلاسیک، به معرفی فیلم شورش در کشتی بونتینی می پردازم که تازه دیدمش…
ویلیام بلای( 1817ـ 1754) نویسنده انگلیسی، رمان حاضر را براساس خاطرات و مشاهداتش از شورش در کشتی تجارتی((بونتی)) که فرماندهی آن را برعهده داشت، به رشته تحریر کشیده است .در این شورش((بلای)) و هجده تن از خدمه به دستور ((فلچر کریستین))، رهبر شورشیان کشتی، به دریا افکنده میشوند .بلای و دوستانش پس از سفری پنج هزار کیلومتری با قایقی کوچک و پشت سرنهادن مخاطرات، نجات مییابند .کتاب شرح این مسافرت پر مخاطره است . (+) البته داستان که فیلمها رو از روی اون ساختند برمبنای رمانی نوشته چارلز برنارد نوردهوف و جیمز نورمن هال هستش.
تا کنون فیلمهای مختلفی از این داستان ساخته شده که خوب هر کدومش بازسازیهای به نسبت موفقی بوده اند.اما من در اینجا قصد معرفی نسخه 1962 رو دارم.
شورش در کشتی بونتنی – کارگردان : لوئیس مایلستون – فیلمنامهنویس : چارلز لدرر، اریک امبلر، ویلیام ل. دریسکول، بوردن چیس، جان گی و بن هکت، برمبنای رمانی نوشته چارلز برنارد نوردهوف و جیمز نورمن هال.
هنرپیشگان : مارلون براندو، ترور هوارد، ریچارد هریس، هیو گریفیث، ریچارد هیدن، تاریتا و تیم سیلی.
خلاصه داستان:دسامبر سال ۱۷۸۷. کشتی بونتی از انگلستان به مقصد تاهیتی به حرکت در میآید تا هزاران اصله درخت نان را از آن جزیره به جامابیکا ببرد. فرمانده کشتی، “ناخدا بلای” (هوارد)، دریانوردی کارآزموده اما مستبد است که بهزودی غیظ خدمه را برمیانگیزد. “فلچر کریستیان” (براندو) افسر اول کشتی، نیز دریانوردی ماهر است که بهدلیل تشخصی که دارد چندان مورد علاقه ناخدا نیست. بهدلیل کوشش فاجعهآمیز “بلای” که تصمیم میگیرد تا طی نیمه زمستان کیپهورن را دور بزنند، کشتی زمانی به تاهیتی میرسد که درختهای نان در حالت غیرفعال قرار دارند. حالا ناخدا خشم میگیرد، اما خدمه از اینظکه ناچار هستند چهار ماه را در آن جزیره بهشتی بگذرانند، شادمانی میکنند. سرانجام بونتی بار دیگر روانه دریا میشود. اینبار دردسرها جدی میشود و “کریستیان” با رهبری یک شورش، کنترل کشتی را در اختیار میگیرد…
نا گفته نمونه که کسانی که نسخه 1935 رو دیدند اون رو بهترین نسخه میدوند و همچنین در جایی خوندم که مارلون براندو از بازی خودش توی این فیلم اصلا راضی نبوده.در ضمن نسخه 1984 با بازی مل گیبسون سومین اقتباس سینمایی از یک قصه ی پر آوازه (پس از نسخه های فرانک لوید در 1935 و لوییس مایلستون در 1962) بود که اون هم چنگی به دل نمیزد.
در هر صورت که من از دیدن این فیلم قدیمی هم لذت بردم و فیلم زیبایی بود و یک نکته رو که خواستم در آخر به اون اشاره کنم ، اون حس سلطه ی انگلیسی ها و رهبرانشون بود که برای رسیدن به اهدافشون این گونه به ظلم با افرادشون رفتار می کردند.