لازمه عاشقیست رفتن و دیدن ز دور ور نه ز نزدیک هم رخصت دیدار هست
لذت اندر ترک لذت بود، ای آزادگان ما گدایان ترک این لذت نمی دانسته ایم
لطف حق با تو مدارا ها کند چون که از حد بگذزد رسوا کند
لوتی تو برو لقمه ی خود گاز بزن کم پشت سر خلق خدا ساز بزن
لب میالای به شعری که ندارد شوری شاعری قدرتو داند که شعوری دارد.
لبخند تو خلاصه خوبیهاست لختی بخند خنده گل زیباست
لبت نه میگوید و انگار میگوید دلت اری که اینسان دشمنی یعنی که خیلی دوستم داری
لب و دندان ستایی همه توحید تو گوید مگر از اتش دوزخ بودش روی رهایی
لب سرچشمه و طرف جویی نم اشکی و با خود گفتگویی
حافظ
حافظ
لابه بسیار نمودم که مرو سود نداشت زان که کار از نظر رحمت سلطان می رفت
حافظ!
حافظ!
لبت شکر به مستان داد و چشمت می به می خواران منم کز غایت حرمان نه با آنم،نه با اینم
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش نیست بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد
لب لعل و خط مشکین چو آنش هست و اینش نیست بنازم دلبر خود را که حسنش آن و این دارد
لاله زار امشب پراز خون گشته است گویی امشب یک فرشته از زمین دل کنده است
شاعر:منیره برخوردار
شاعر:منیره برخوردار
لعلی نسفت کلک در افشان شهریار در رشته چون کشم در و لعل نسفته را
لبخند تو را چند صباحیست ندیدم یک بار دگر خانه ات آباد بگو سیییییب
دوستان عزیز اگر بیتی با این حرف سراغ دارید در قسمت نظرات عنوان کنید تا اشعار به روز رسانی شود و یک منبع غنی برای ادبیات دوستان فراهم آوریم.