صبح روزی پشت در می آید و من نیستم قصه ی دنیا به سر می آید و من نیستم
میثم امانی
صمنا با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم
حافظ
صبر بر جور رقیب چه کنم گر نکنم؟ همه دانند که در صحبت گل خاری هست
سعدی
صبر بر درد، نه از همت مردانه ی ماست درد از او، صبر از او، همت مردانه از اوست
مصاحبی نائینی
صبر تلخ آمد و لیکن عاقبت میوه ی شیرین دهد پر منفعت
مولوی
صبر و ظفر دوستان قدیمند بر اثر صبر نوبت ظفر آید
حافظ
صد حیف که ما پیران جهان دیده نبودیم روزی که رسیدیم به ایام جوانی
واعظ قزوینی
صد خانه اگر به طاعت آباد کنی زان به نبود که خاطری شاد کنی
سمنانی
صد هزاران کعبه را دیدم به خلوتگاه دل عشق را نازم که بر رویم در دل باز کرد
منیر لاهوری
صراف سخن باش و سخن بیش مگو چیزی که نپرسند تو از پیش مگو
سعدی
صفایی ندارد ارسطو شدن خوشا پر گشودن، پرستو شدن
سید حسن حسینی
صورت نبست در دل ما کینه ی کسی آیینه هر چه دید فراموش می کند
سلیم تهرانی
دوستان عزیز اگر بیتی با این حرف سراغ دارید در قسمت نظرات عنوان کنید تا اشعار به روز رسانی شود و یک منبع غنی برای ادبیات دوستان فراهم آوریم.