گئومات یا گئوماتا به پارسی باستان


گئومات یا گئوماتا به پارسی باستان: ، نام مغی بود که به نوشته کتیبه بیستون وانمود کرد که پسر کوروش بزرگ، بردیا (اسمردیس)است و تخت پادشاهی را از آن خود کرد. هیچ رویدادی به اندازه تحول جانشینی داریوش اول بر کمبوجیه دوم، به طور مفصل در تاریخ مکتوب هخامنشیان نیامده و در موردش بحث نشده است .

داستان بردیای دروغین از زبان داریوش

بنا به روایتی که در کتیبه بیستون آمده‌است، کمبوجیه پیش از رفتن به مصر برادر خود، بردیا، را کشته بود لیکن مردم از این موضوع خبر نداشتند. از این رو گئومات توانست خود را در نزد عامه، بردیا جا زند و بعد از نشستن بر تخت (در پارس) به کشتن نزدیکان که از این راز اطلاع داشتند پرداخت. کمبوجیه پیش از آنکه بتواند این بردیای دروغین را به زیر کشد، درگذشت. سرانجام داریوش بزرگ به کمک دیگر نجبای پارسی در طی کودتایی گئومات را کشت و خود بر تخت نشست.

این واقعه را داریوش بزرگ در کتیبه بیستون خود بیان کرده، کتیبهٔ مزبور به سه زبان نوشته‌شده، زبان پارسی قدیم، عیلامی و زبان بابلی و خیلی مفصل است. عین بیان او که به زبان‌های اروپائی ترجمه شده، به فارسی کنونی ترجمه و در ذیل درج گردیده‌است.”داریوش شاه می‌گوید،

این است آنچه من کردم، پس از آن که شاه شدم، کمبوجیه پسر کوروش از دودمان ما پیش از این شاه بود. از این کمبوجیه برادری بود، بردی نام، از یک مادر و یک پدر با کمبوجیه، بعد کمبوجیه بردی را کشت، با اینکه کمبوجیه بردی را کشت، مردم نمی‌دانستند او کشته شده، پس از آن، کمبوجیه به مصر رفت، بعد از اینکه کمبوجیه به مصر رفت، مردم بد دل شدند، اخبار دروغی در پارس و ماد و سایر ممالک با شدت منتشر شد. پس از آن گئومات مغ برخاست و مردم را فریب داد که من بردی، پسر کوروش، برادر کمبوجیه، هستم. پس از آن تمام مردم بر کمبوجیه، شوریدند، او تخت را تصرف کرد. پس از آن کمبوجیهٔ مرد، به دست خود، کشته شد. این اریکهٔ سلطنت که گئوماتای مغ از کمبوجیه انتزاع کرد، از زمان قدیم، در خانوادهٔ ما بود بنابراین گئوماتای مغ، پارس و ماد و ممالک دیگر را از کمبوجیه گرفت و به خود، اختصاص داد. او شاه شد. کسی از پارس و ماد و یا از خانوادهٔ ما پیدا نشد که این سلطنت را از گئوماتای مغ باز ستاند. مردم از او می‌ترسیدند، چه عدهٔ زیادی را از اشخاصی که بردیا را می‌شناختند، می‌کشت. از این جهت می‌کشت که خیال می‌کرد، کسی مرا نشناسد و نداند، من پسر کوروش نیستم. هیچکس جرئت نمی‌کرد چیزی دربارهٔ گئوماتای مغ بگوید تا اینکه من آمدم از اهورامزدا یاری طلبیدم، اهورامزدا مرا یاری کرد. من با کمی از مردم، این گئوماتای مغ را با کسانی که سر دسته همراهان او بودند، کشتم. در ماد قلعه‌ای هست که اسمش سی ک ی هواتیش (سیکایاووش) آنجا من او را کشتم. پادشاهی را از او باز ستادم به فضل اهورامزدا شاه شدم، اهورامزدا شاهی را به من اهدا کرد. سلطنتی را که از دودمان ما بیرون رفته بود، برقرار کردم، آنرا بجایی که پیش از این بود، باز نهادم، بعد اینطور کردم، معابدی را که گئوماتای مغ خراب کرده بود، برای مردم مرمت کردم، بازار و حشم و مساکنی را که گئوماتای مغ از طوائف گرفته بود، به آنها رد کردم، مردم پارس و ماد و سایر ممالک را بحال پیش برگرداندم. بدین نحوه آنچه را که از جایش به در رفته بود، به احوال پیش عودت دادم. به فضل اهورامزدا اینکارها را کردم. آنقدر رنج بردم تا طائفه خود را به مقامی که پیش داشت، رسانیدم.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *