زنان در جامعه شناسی


زنان در جامعه شناسی

دیگان نویسنده کتاب “زنان در جامعه شناسی” معتقد است عبارت “پدران بنیانگذار” جامعه شناسی همواره شامل مردان بوده است و فقط برخی مانند هس، مارکسون و ستین ازعبارت “مادران بنیانگذار” استفاده کرده اند. از نظر اوبسیاری از زنان بنیانگذار جامعه شناسی، زندگی خود را وقف ازبین بردن نقش سنتی زنان و ستم گستره در پیرامون نقش مادری کرده اند. مادران همواره نقش سرویس دهنده و خادم پدران، شوهران و پسران را داشته اند. به نظر وی عبارت “خواهران بنیانگذار” در جامعه شناسی از اقتدار بیشتری نسبت به دو عبارت فوق برخوردار است بطوریکه از درگیری هردو جنس و محدوده های سنتی درحال تغییر جامعه شناسی و زنان سخن می راند. عبارت خواهران بنیانگذار با عبارت سیاسی فمینیستی “خواهری” بسیار درپیوند است (دیگان، ص2).

او درتحقیق گسترده خود برای شناسایی زنان جامعه شناس از 5 معیار اساسی بهره جسته است که دیرک کسلر برای مطالعه جامعه شناسان اولیه آلمان استفاده کرد (همانجا؛ ص 7):

  1. اشغال کرسی آموزشی یا آموزش جامعه شناسی
  2. عضویت درانجمن جامعه شناسی هریک از جوامع
  3. نگارش مقالات یا کتب جامعه شناختی
  4. تعریف و معرفی خود بعنوان جامعه شناس
  5. تعریف ومعرفی فرد بعنوان جامعه شناس ازسوی دیگران

او معتقد است زنان جامعه شناس دارنده جایزه صلح نوبل بعنوان خواهران بنیانگذار عبارتنداز(همانجا، ص 8):

جین آدامز 1931، امیلی گرنه بالچ 1946، آلوا میردال 1982. علاوه براین زنان رئیس درانجمن جامعه شناسی امریکا عبارتندا: دوروتی اس ..توماس 1948، میرا کوماروسکی 1973، آلیس روسی 1976، ماتیلا وایت ریلی 1986، جین هابر 1989 و.. . ازسوی خواهران بنیانگذاردارنده صلح نوبل اقدامات زیرصورت گرفته است:

کمک به قربانیان زلزله، مبارزه علیه تبعیض  وستم بر زنان و رهایی از سلطه مردانه برآنان، سازماندهی انجمن های داوطلبانه، تلاش برای تغییر حق زنان در بازار کار، فعال گرایی و تلاش برای صلح. ازنظر او درتاریخ جامعه شناسی امریکا حضورزنان دارای 4 دوره بندی است: عصر تعریف حرفه ای، عصر طلایی، عصر تاریک و عصر معاصر.

عصر تعریف حرفه ای:
نخستین زنانی که قبل از 1890 بطورحرفه ای مشغول کاربودند بخشی ازآنان آگاهی فمینیستی درحال ظهور راشکل بخشیدند. آنان پیشروان ایجادیک فرصت برای کار زنان بعنوان معلم، نویسنده و مبارز برای شکستن موانع آموزش عالی زنان بودند. آنان علاوه بر این گشاینده درهای ورود به یک حرفه جدید یعنی جامعه شناسی بودند. بطوریکه اغلب با تعریف دینی جهان و جایگاه زنان درآن به مبارزه  برخاستند. هریت مارتینی، یکی از نخستین بنیانگذاران عمده جامعه شناسی بعنوان یک حوزه، مشروعیت یافته بود. جایگاه او از این نظر با جایگاه هر مردی درعصر او نظیر کنت و توکویل اگربالاتر نبود، برابری می کرد. ترجمه او از اثر کنت، سبب آشنایی کنت درزبان انگلیسی بعنوان بنیانگذار شد. او نه تنها نظراتش را درباره جامعه به رشته تحریر درآورد بلکه درحمایت از رشته جوان جامعه شناسی نیز مطالبی نوشت.

افراد دیگر عبارت بودند از: مادام دستل که تحلیلگر جتماعی فرانسه عصرناپلئون بود. او هیچ ارتباطی با رشته رسمی جامعه شناسی نداشت ولی یک نظریه پرداز زن درباره جامعه بود. ژوزفین باتلر نیز ارتباطی بارشته نوظهور جامعه شناسی نداشت ولی آثار او در باره رفتار روسپیان و جامعه، دیگرزنان جامعه شناس نظیر مارتین را تحت تاثیر قرارداد. نظریه پردازان نخستین فمینیست نظیر ماری ولستونکرافت و لوسی ستون و ماتیلا ژوسلین گیج، بنیانگذاران اصلی نظریه فمینیستی هستند که پیشاهنگ جامعه شناسی فمینیستی شدند. رز فایرستون درسال 1887 دکترای جامعه شناسی را دردانشگاه ووستر دراوهایو را دریافت کرد. او اولین زنی بود که دکترای جامعه شناسی دریافت کرد و چه بسا اولین زن دکترا درجامعه شناسی درجهان بشمار برود (همانجا، ص 13-14).

عصر طلایی از1890 تا 1920
جامعه شناسی در1892 اولین باربعنوان رشته و دپارتمان مستقل دردانشگاه شیکاگو تاسیس شد. دراین عصر دو نسل اززنان وجود داشت:

الف) نسل بین سالهای 1855 تا 1870. پیشروانی که به کار زنان درجامعه بافضای های متمایز برای هرجنس کمک کردند. این ایدئولوژی جنسیتی، در دکترین فضاهای مجزا اجازه رشد شبکه زنان درجامعه شناسی را داد. این حرکت بامطالعه خانه، زنان و کودکان و خانواده شروع شد. بخاطر حساسیت فرهنگی و عاطفی زنان، آنان متخصصان ایدآلی بودند که از دانش برای بهبود جامعه بهره بردند: ساختن جامه انسانی تر. شبکه  مردان بسیار انتزاعی، روشنفکر و دانشگاهی بودند.

ب) نسل دوم زنان دراین عصر متخصصانی بودند که به اعتبار مردانه دردانشگاه دست یافتند ولی برخی از آنان، گاهی مجبورشدند دنیای متمایز زنان را در درون جامعه شناسی اعمال کنند. آنان دراین عصر با گسترش شبکه قدرتمند خواهران به یاری ثبت نام خود دراین حرفه، دستیابی  به شغل، پایداری دراین حرفه با زبان سخت، مستند سازی زندگی زنان، شرکت درنگرش به یک جامعه برابرخواه تر، گفتگوی موثر و لابی برای برابرسازی و قانونی کردن آن، تاسیس سازمان های اجتماعی زیاد و نوشتن کتاب و مقاله پرداختند . آنان با هم دوست، متحد، عاشق و همکار بودند. آنان نخستین موج از فمینیزم بودند و جامعه شناسی از زندگی و کار آنان جداناپذیر نبود. تغییر نقش زنان درجامعه متصل به علم اجتماعی نوظهور و ازجمله جامعه شناسی بود. این زنان دارای دوبخش از 1890 تا 1920 بودند:

1) نسل پیشرو. این نسل برای حق زنان دردستیابی به آموزش عالی و برابری کاردربیرون ازخانه و استفاده از علوم اجتماعی برای مستند سازی فرصت های زندگی محدودشده زنان تلاش کردند. جین آدامز چهره اصلی این رویارویی جامعه شناختی در قلمرو جامعه شناسی کاربردی و اندیشه اجتماعی بود. او موسسه بزرگ “جامعه شناسی زنان” رابنام هال هاوس راسرپرستی  می کرد. این موسسه مدل جدیدی ازکارحرفه ای را ایجاد کرد که درآن خانه و محل کار درهم آمیخته بود. این موسسه نوعی کمون یا سالن روشنفکری بود. برخی از بزرگان زن جامعه شناسی دراین موسسه عبارت بودند از: ای آبوت، ف کلی، ف کلوو، جی لوتروپ، م مکدول، آ. م. مکلین، ب. وب، ا. بارنت و آ. ماسوریک.

میراث فرهنگی جین آدامز کارکرد دو جریان اصلی اندیشه بود: فمینیزم فرهنگی و پراگماتیزم انتقادی. فمینیزم فرهنگی عبارت ازنظریه جامعه ای بود که فرض می کرد ارزش های سنتا تعریف شده زنانه نسبت به ارزش های مردانه برتر هستند. پراگماتیزم انتقادی نظریه علمی بود که به نیاز کاربست دانش برای مسائل روزمره مبتنی بر تفسیر انتقادی ارزش های لیبرال و مترقی تاکید داشت و پراگماتیزم او بازتحلیلی بود از سنت جامعه شناسی انگلستان (وب، بوث، گدس و بارنت)، روسیه (تولستوی، کروپتوکین) و آلمان (مارکس و انگلس). صلح جویی او درآغاز جنگ جهانی اول درتضاد با حمایت عمومی از جنگ قرار گرفت. او ناگزیر از انتخاب بین نگرش فمینیستی یک جامعه همیار و تعهد دمکراتیک خود به یک جامعه درشرف جنگ بود و با هزینه شخصی و فکری زیادی، یک رویکرد ضد نظامی گرایی اتخاذ کرد. بخاطرهمین صلح جویی و درعین حال تناقض های ناسازگار دردرون نظریات فمینیستی او، وی سالهای زیادی از جامعه و رشته جامعه شناسی دورماند. حذف او همزمان با حذف هم نسل های او ازجمله امیلی باخ و آن اسپنسر شد و درهمین عصر حتی افراددیگری از کشورهای دیگر بامشکل مواجه شدند. مثلا آلیس ماساریک و الکساندرا کولونتای درانقلاب بلشویک ها به زندان افتاد و باترایس وب که درتغییرحکومت فابین ها و کارانجمن جامعه شناسی لندن مشارکت داشت دستخوش همین نابسامانی شد.

2) نسل اولین متخصصان. درعصر نسل پیشرو، بسیاری از زنان جوان به تحصیل درجامعه شناسی مشغول شدند و درحاشیه دپارتمان های مردانه جامعه شناسی، به مبارزه پرداختند: ادیت ابوت، سوفنسیبا برکی رینیج، کاترین دیویس، ای هیوز و جسی تانت. بسیاری از زنان یا خواهران جامعه شناس از 1920 به بعد ازدپارتمان های جامعه شناسی مردانه دور شده و به دپارتمان های خدمات اجتماعی و مردمشناسی سوق یافتند.

عصر تاریک در طلوع پدرسالاری

درامریکا ضدیت با کار و نوشته های زنان جامعه شناس پس ازجنگ جهانی اول آغاز شد. با این جنگ شبکه زنان جامعه شناس درنقاط دیگر نیز آسیب دید مثل انگلستان، آلمان، فرانسه، چکسلواکی و شوروی. آنان به شهروندان درجه دو در جامعه شناسی مسلط مردانه تبدیل شدند که فاقد شبکه قدرتمند زنان بودند. افرادی چون ج.برنارد، راثکاوین، ف.دانوان، ه.م.هاگس، د.توماس، ف.کارپف، ه.ماورر، م.الیوت، ب.بیرد، ا.بلک، پ.یانگ، و و.پالمر. این عده  برای کار نیازمند حمایت مردان قدرتمند بودند.

متخصصان آموزش دیده در رکود بزرگ 1929 تا 1939 ازجمله جامعه شناسان نیز از این رکود آسیب دیدند. دراین دوره کار ریاضیاتی بعنوان کار زنان در جامعه شناسی تعریف شد و این حرفه بیشتر فنی بود تا خلاقیت و قدرت تحلیل که توسط مردان تسخیر شده بود. پس از عصر رکود کار ریاضیاتی امری پیچیده شناخته شد و مردان نیز بدان روی آوردند ولی هنوز جمعیت شناسی یکی از مشروع ترین رشته های  ویژه زنان است: افرادی چون مارگارت هاگود، آلوا میردال، د. س. توماس و ایرن تایبر از بزرگان جمعیت شناسی شناخته شدند. مثلا ایرنه دیگز به مطالعه ناهنجاری جوانان سیاهپوست پرداخت، آلوا میردال به مطالعه ارتباط سن و فقر، جامعه، کودکان و خشونت پرداخت. الیزابت برایان لی آغازگر کارنامه فعال و منتقد اجتماعی بخصوص علیه پدر فاشیست امریکایی، کاگلین بود. مردانی چون رابرت مرتن و رابرت لیند و سی رایت میلز دردانشگاه کلمبیا زمینه ورود زنان به جامعه شناسی را مجددا باز گشودند.

درطی سالهای 1939 تا 1950 سیمون دوبوار با حمایت ژان پل سارتر دردنیای مردانه بعنوان یک دنیای محاصره شده توسط پدرسالاری، باقی ماند ولی دربیرون ازتحول جامعه شناسی دردانشگاههای مردانه فعالیت کرد. بین سالهای 1950 تا 1960 جای زنان درخانه همراه با خانواده بود. دراین سالها تعدادی زن وارد جامعه شناسی شدند مثلا سخنرانی بتی فریدان در ناآرامی های دانشجویان در 1963 علیه موقعیت نابرابر زنان در جامعه سبب شهرت او شد.

عصر جدید
مبارزه زنان برای فرصت های برابر در جامعه شناسی با فعالیت آلیس روسی و فراخوان غیرعادی اش بنام “برابری بین جنسیت ها” اولین صدایی بود که وارد جامعه شناسی شد. در1969 زنان فعال درجنبش زنان اولین سازمان جامعه شناسی زنان را”جامعه شناسان برای زنان و جامعه” (اس.دبلیو.اس) را تشکیل دادند. دراین عصر زنان اگرچه دارای سازمان مشخصی هستند و به ریاست حتی انجمن جامعه شناسی امریکا دست یافتند ولی هنوز درکسب موقعیت های شغلی، کسب کمک هزینه های تحصیلی و دریافت حقوق چندان نقش مهم و برابری نداشتند.

درعصرجدید جامعه شناسی زنان درجامعه شناسی عمدتا ازنظر هستی شناختی یا شناخت شناسی عمدتا روی مسائل زنان، کودکان، ازدواج، خانواده، طلاق، سالخوردگی، تولد کودکان، مزدخارج از خانه، ساختمان اجتماعی زندگی زنان، مسائل رنگین پوست ها، سالخوردگان و فقرا و عدم خشونت متمرکز بود ولی مردان درجامعه شناسی بیشتر روی کلیسا، نظامی گری، سازمان بروکراتیک، سیاست حکومتی، دولت ملت، جرم و خشونت، فناوری، بازار بین الملل و خودکشی کار کردند. زنان جامعه شناسی بیش از مردان به نقد آموزش و رشته جامعه شناسی پرداختند چرا که ازنظرتاریخی موانع بیشتری را شاهد بودند. جامعه شناسی کاربردی ازعلاقمندی های آنان بود. زنان عمدتا پس از بزرگ شدن فرزندانشان تازه مرحله رشد در جامعه شناسی را طی می کردند.

به تعبیر دیگان، زنان درجامعه شناسی هنوز از پارادایم پدرسالارانه یا دوگانه گرایی استفاده می کنند. زنانی که از ناهمگرایی بین زن و مرد دور می شوند چندان جایی در جامعه شناسی نمی یابند. انتقاد از آثار پژوهشی می بایست نوعی گفتمان باشد نه نظرات ضدیت آشتی ناپذیر. او بر این باور است که بجای مدل دیالکتیکی، به یک مدل  مولتی لکتیک باید رسید که درآن همه ایده ها، اعمال و گروهها گاهی مکمل، گاهی حمایت کننده، گاهی درتضاد و گاهی منزوی کننده دیگری هستند. مفاهیم باز، انعطاف پذیر و پیچیده تر با شناخت شناسی زنان بهتر تناسب دارد. امروزه بسیاری از زنان موثر در جهان جامعه شناس هستند.

حضور روزافزون زنان در جامعه شناسی دردنیا نشانگر این است که پارادایم های جامعه شناسی در شرف تغییرات جدی است. می توان با توجه به آنچه که گذشت چنین برآورد کرد که حضور زنانه جامعه شناسی آثار انسانی خاص خودش را گذارده و بر محورهای زیر خواهد پرداخت:

. ضدیت با توتالیتاریانیزم و استبداد های تمامیت خواهی که مهمترین نوک حمله رابسوی زنان نشانه گرفته اند. این امر ناشی ازاین است که ساختارقدرت درتوتالیتاریانیزم و دیکتاتوری ها مردانه بوده و هست،

. علیه پدر سالاری و مردسالاری در نهاد خانواده و تلاش برای حفظ و دفاع از حقوق زن بعنوان همسر، مادر، خواهر ، عروس و سایر نقش های اجتماعی او،

. علیه استثمار کارگران و بویژه استثمار کارفرمایان مرد از زنان خواه از نظر جنسی یا بهره کشی ارزش افزوده حاصل از کار آنان،

. برابرخواهی جنسی از نظر حقوق شهروندی، مشارکت مدنی، در بازار کار و همچنین در تقسیم کار اجتماعی درخانه و کار و  رفع ستم جنسی ازسوی نهادهای رسمی دربخش های مختلف،

. خشونت ستیزی علیه زنان و کودکان و خشونت زدایی درجامعه و راه اندازی جنبش های دفاع از کودکان و زنان آسیب دیده و نهادهای غیر دولتی و داوطلبانه مردمی برای این مهمف

.صلح جویی و جنگ ستیزی بویژه آنکه عمده قربانیان بی گناه جنگ ها زنان و کودکان هستند و اکثریت قریب به اتفاق جنگ ها نیز توسط مردان صورت گرفته است و راه اندازی جنبش های ضدجنگ در اغلب کشورها،

. پایه گذاری و توسعه و ترویج جامعه شناسی انسان گرا، فمینیست، ضد تبعیض و عملگرا و ایجاد پل ارتباطی بین این رشته و دانش آموختگان آن با نهادهای دیگر اجتماعی و رویارویی با مسائل احتماعی در جامعه،

.ضدیت با نژاد پرستی و حاشیه نشین کردن زنان، سیاهپوستان، مهاجران، وبرخوردهای قومیتی و دینی که در هریک از این تبعیض ها زنان دستخوش تبعیض مضاعف و دوگانه می شوند،

تلاش برای دفاع از حقوق اقلیت های جنسی و روابط آزاد جنسی و حقوق جنسی زنان و سایر هم جنس گرایان و بی جنس یا دوجنس گرایان.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *