مبانی فلسفی حقوق بشردوستانه 


مبانی فلسفی حقوق بشردوستانه   (دکترمحمد حسین طالبی)
باسمه تعالی
مقدّمه
این نوشتار در صدد آن است که بنیاد های آنچه را که در اسلام، حقّ بشردوستانه و نه تنها قانون بشردوستانه تلقّی می‌شود معرّفی کرده و تحلیل فلسفی نماید. بنابراین، ابتدا به بررسی مفهوم واژه «حقّ» پرداخته، سپس نگاهی هستی شناسانه به مسئله «حقّ» نموده است. در ادامه به انواع حقوق، یعنی حقّ خدا و بشر، و نیز مبانی فلسفی آنها اشاره نموده و در پایان به تبیین مبنای فلسفی انواع حقوق بشر دوستانه در اسلام پرداخته است.
1- چیستی حقّ
در حوزه دانش فلسفه حقوق ، واژه حقّ بر‌گردان کلمه Right در زبان انگلیسی و ترجمه اصطلاح Droit در زبان فرانسه و Recht در زبان آلمانی است. فیلسوفان حقوق در محتوای مفهومی این واژه اتّفاق نظر ندارند.
برخی از فیلسوفان حقوق معاصر در غرب مانند جوزف رَز به پیروی از جرمی بنتام حقّ را حاوی نوعی سود و منفعت دانسته‌اند. به همین دلیل این نظریّه در حوزه معنای حقّ به نظریّه منفعت معروف شده است. طرفداران این نظریّه عقیده دارند که چون هر نوعی از حقّ، گونه‌ای تکلیف را بر شخص مکلّف الزام می‌کند و تکلیف نیز حاوی تعهّد به اعطای منفعت به فرد صاحب حقّ می‌باشد؛ به این دلیل، مفاد حقّ نوعی سود و منفعت است. گفتنی است، بنابر عقیده این گروه، حقوق نیز به لحاظ مقدار سوددهی دارای درجات مختلفی است؛ همچنان‌که صاحبان حقّ نیز مراتب گوناگونی دارند. گاهی صاحب حقّ یک فرد است، گاهی یک گروه، گاه یک یا چند جامعه انسانی یا جامعه‌ای جهانی، گاهی حیوانات و گاه نیز همه موجودات زنده‌ای که در یک محیط، زیست می‌کنند. ولی به هرحال، تنها در صورتی موجودات می‌توانند صاحب حقّ محسوب شوند که در فرآیند تقابل میان حقّ و تکلیف دارای نوعی منفعت گردند.
اگر بخواهیم با معیارهایی که تعالیم اسلام به جهانیان عرضه کرده است نظریّه فوق را ارزیابی کنیم، باید بگوییم که واژه حقّ در این نظریّه جامع افراد، یعنی در برگیرنده همه مصادیق حقّ نمی باشد. زیرا چنان‌که بعداً نیز اشاره خواهد شد یکی از کسانی که قطعاً صاحب حقّ است خداوند متعال می‌باشد. او که به دلیل واجب الوجود بودن ذات مقدّسش دارای درجات نامحدود کمال است نیازی به هیچ‌گونه سود و منفعتی ندارد، درحالی که دارای حقوق بسیار زیاد است.
نظریّه مهمّ دیگری که در میان آراء فیلسوفان حقوق غرب درباره مفهوم حقّ رایج است، به نظریّه انتخاب معروف است. این نظریّه در حوزه فلسفه حقوق انگلاساکسون به هارت انگلیسی نسبت داده می‌شود و تاکنون فیلسوفان زیادی به آن گرایش پیدا کرده‌اند. محتوای این نظریّه عبارت است از اینکه: حقّ همواره نوعی سلطه شخص صاحب حقّ بر متعلّق حقّ است. به بیان دیگر، صاحب حقّ می‌تواند انجام تکلیف را از شخص مکلّف درخواست نموده یا آن را از وی اسقاط نماید.
نظریّه رایج در میان فیلسوفان حقوق مسلمان نیز همین نظریّه است. به همین دلیل در حوزه دانش فقه اسلامی گاهی از حقّ تعبیر به خیار می‌شود. یعنی صاحب حقّ مختار است تا متعلّق حقّ را طلب کند؛ یا ذمّه مکلّف را از آن بری‌ء نماید.
به نظر می‌رسد این تعریف از واژه حقّ نیز نمی‌تواند جامع همه مصادیق حقّ باشد. به بیان دیگر، حقوق واجب الاستیفاء در این تعریف نمی‌‌گنجد. برای مثال، حقّ حیات را در نظر می‌‌گیریم. این حقّ یکی از حقوق انکار ناپذیر انسان‌ها در همه جوامع بشری است. براساس آموزه‌های دین اسلام، خداوند که خالق بشر است موهبت حیات را به بشر عطا فرموده تا انسان بتواند با استفاده مطلوب از آن در مسیر تکامل خویش گام بردارد. با وجود اینکه حیات و سلامتی حقّ مسلّم بشر می‌باشد و دیگران مکلّف به پرهیز از اموری هستند که باعث به خطر افتادن آن یا از دست دادن آن می‌شود، خود انسان ها که صاحبان این حقّ می‌باشند بر این حقّ سلطه ندارند. یعنی مختار نیستند که اگر بخواهند از داشتن آن صرف‌نظر کنند، یعنی حیات خود را نابود کنند؛ یا تکلیف را از دیگران در رعایت این حقّ که همان اجتناب از امور تهدید کننده حیات و سلامتی است اسقاط نمایند.
به لحاظ بعد معرفت شناسانه، بهترین تعریفی که می توان برای واژه حقّ در حوزه دانش فلسفه حقوق ارائه نمود عبارت است از«برخورداربودن از چیزی». کلمه «چیز» در این تعریف فقط می‌تواند به معنای «داشتن یک صفت» و یا «انجام دادن یا ترک نمودن یک عمل» باشد. به نظر می‌رسد که این تعریف از واژه حقّ هم جامع همه مصادیق حقّ است و هم موارد غیر مربوط به حقّ را از دایره حقّ خارج می‌کند. برخوردار بودن به معنای سود بردن نیست تا اینکه گفته شود شخص برخوردار حتماً واجد منفعتی می‌شود. پس بر اساس این تعبیر، خدا هم می‌تواند دارای حقّ باشد. همچنین حقیقت برخوردار بودن ملازم با نوعی سلطه، یعنی اجازه ترک نیست تا اینکه گفته شود صاحب حقّ می‌تواند از حقّ خود صرف‌نظر کند؛ بلکه می تواند به منزله جنس برای امور واجب و غیر واجب باشد. بنابراین، در ماهیّت حقوق واجب الاستیفاء نیز نوعی برخورداری از داشتن وصفی یا انجام کاری ملاحظه می‌گردد.

2- هستی حقّ
پس از شناخت مفهوم واژه حقّ باید جنبه هستی‌شناسانه محکیّ این مفهوم را نیز بررسی کنیم تا معلوم شود مفهوم حقّ از چه نوع وجودی حکایت می‌کند.
با نگاه هستی‌شناسانه به محکیّ مفاهیم کلّی می‌توان آن ها را به سه دسته تقسیم نمود. زیرا مفهوم کلّی:
الف) یا قابل حمل بر امور عینی است، یعنی اتّصاف آن خارجی است، مانند مفهوم انسان که بر افراد خارج از ذهن اطلاق می‌گردد؛
ب) ویا تنها بر مفاهیم و صورت های ذهنی حمل می‌گردد، یعنی اتّصاف آن ذهنی است، مانند مفهوم نوع که در ذهن صفت ماهیّت افراد متّفقه الحقیقه قرار می‌گیرد.

1- در صورت دوّم، محکیّ مفهوم کلّی همواره موجودی ذهنی است. چنین مفهومی یکی از عناوین موجود در علم منطق است. به این دلیل، به این دسته از مفاهیم، مفاهیم منطقی گفته می‌شود. مفاهیمی از قبیل مفهوم جنس، فصل، نقیض و عکس از نوع مفاهیم منطقی‌اند.

نوع اوّل مفاهیم، یعنی مفاهیمی که بر اشیاء خارجی حمل می‌شود، بر دو دسته است:
2- مفاهیمی که ذهن به طور خودکار از موارد خاص انتزاع می‌کند. یعنی آن مفهوم، انعکاس ذهنی مستقیم از یک واقعیّت خارج از ذهن است. به بیان دیگر، ذهن ما در مواجهه با موجودات واقعی ماهیّت‌های جوهری و عرضی آن ها را مستقیماً، یعنی بدون هیچ‌گونه دخل و تصرّفی در آن ها درک می‌کند. به این گونه مفاهیم، مفاهیم ماهوی گفته می‌شود. تمام ماهیّت‌های ده گانه ارسطویی – مقوله جوهر و نه مقوله عرضی – در این دسته از مفاهیم قرار دارند. مثلاً مفهوم انسان مفهومی ماهوی است.
3- گاهی یک مفهوم از نوعی مقایسه میان دو یا چند واقعیّت خارج از ذهن به دست می‌آید. محکیّ چنین مفهومی یک ماهیّت نیست؛ بلکه حقیقتی است که عقل آن را پس از مقایسه دو یا چند واقعیّت خارجی کشف می‌کند. بنابراین، چنین مفاهیمی دارای منشأ انتزاع خارجی می باشند. به این مفاهیم، مفاهیم فلسفی گفته می‌شود. مثلاً ذهن مفهوم علّیّّت را از مقایسه دو امر واقعی که یکی از آنها به لحاظ وجودی به دیگری وابسته است انتزاع می‌کند، همچنان‌که مفاهیم علّت و معلول نیز از آن مقایسه به دست می‌آیند. بنابراین، محکیّ مفاهیم سه گانه علّت، معلول و علّیّت، ماهیّت‌ها نیستند؛ بلکه نحوه وجود حقایقی هستند که ذهن آنها را با یکدیگر مقایسه می‌کند.

مفهوم حقّ در حوزه دانش فلسفه حقوق مفهومی فلسفی است. این مفهوم در مورد فاعل ممکن الوجود مختار از مقایسه رابطه او با کمال واقعی مورد انتظار که در اثر انجام فعل می‌تواند به آن نائل شود بدست می‌آید. مفهوم حقّ در مورد واجب الوجود که او هم فاعلی مختار است از مقایسه وی با هدف فعلش انتزاع می‌شود؛ گرچه مقصود او از انجام دادن یک فعل به کمال رسیدن نمی‌باشد.
بنابراین، در پرتو شناخت هدف خدا از آفرینش که فعل او است و نیز مقایسه او با آن هدف می‌توان حقوق خدا را شناسایی کرد. همچنین برای شناخت حقوق بشر ابتدا باید کمال‌های واقعی بشر را بشناسیم؛ آن‌گاه پس از مقایسه او با آن کمال ها حقوق وی را نیز شناسایی کنیم. کوتاه سخن اینکه فراهم نمودن تمام زمینه‌های رسیدن فاعل مختار به هدف مطلوب، یعنی به کار بردن تمام وسایلی که او را به هدف مطلوب می‌رساند از مصادیق حقوق او به شمار می‌آید. به بیان دیگر، به لحاظ فلسفی رابطه میان حقوق هر فاعل مختار با هدف مطلوب او ضرورت بالقیاس است. یعنی این حقوق علّت تأمین هدف‌اند.

3- حقوق خدا
هدف خدا از آفرینش انسان در این جهان متعلّق دو نوع اراده تکوینی و تشریعی او است. اراده تکوینی خدا به این هدف تعلّق گرفته است که زمینه تکامل اختیاری را برای انسان به طوری فراهم کند که اگر وی بخواهد، بتواند در این دنیا با اراده آزاد خویش در پرتوی بندگی و قرب خدا به مقام خلیفه اللّهی برسد. خداوند این هدف را چنین تأمین کرده است: از یک سو مسیر تکامل، یعنی راه تقرّب، را به بشر نشان داده و از سوی دیگر، لوازم پیمودن این مسیر مثل اعطای اصل وجود (یعنی حیات و سلامتی)، اختیار ونیز توان پیمودن راه بندگی را به او عطا کرده است. پس خداوند نسبت به ایجاد این امور حقّ تکوینی دارد.
امّا متعلّق اراده تشریعی خداوند تکامل اختیاری بشر است. به بیان دیگر، چون خداوند کامل مطلق است همه کمالات را دوست دارد. او اراده کرده، یعنی دوست دارد که انسان به کمال برسد. به همین دلیل همه وسایل این هدف تشریعی را برای انسان مهیّا ساخته است. بنابراین، او نسبت به آن هدف تشریعی، حقّ تشریعی دارد. حقّ تشریعی در مقابل حقّ تکوینی است. مراد از حقّ تشریعی خداوند آن است که اعمال انسان و سایر موجودات مختار مطابق اراده تشریعی او باشد. بنابراین، انجام هرگونه کاری که مخالف اراده تشریعی خدا باشد، یعنی ارتکاب هرگونه گناه موجب تضییع حقّ خدا می‌شود.

4- حقوق بنیادین بشر
هدف مطلوب در مورد انسان به هنگام انجام کارهایش رسیدن به کمال‌های معنوی، یعنی کمال های اخلاقی است. بنابراین، انسان‌ها برای تحصیل این کمال ها – که همگی کمال واقعی‌اند – حقّ دارند زمینه‌ها و وسایل رسیدن به آنها را فراهم کنند. بر اساس آموزه های دین اسلام، می‌توان تقرّب به خداوند متعال، یعنی عبودیّت بشر نسبت به خدا را محور و جوهره همه کمال‌های حقیقی بشر معرّفی نمود. امّا این پرسش که چرا وصول به کمال واقعی – یعنی نزدیک شدن به خدا و بندگی او – معیار پیدایش حقوق بشر است، پرسشی است که تعالیم دین اسلام پاسخ آن را چنین می‌دهند:
خداوند درقرآن کریم می‌فرماید: «و نفخت فیه من روحی»، یعنی من روح خود را در کالبد انسان دمیدم. بر اساس کلام خدا در قرآن، حقیقت بشرعبارت است از روح انسان که جلوه گاه نور خداوند است. این روح از عالم امر به سرای ناسوت فرود آمد و در بدن جسمانی جای گرفت تا پس از گذراندن یک دوره تکامل اختیاری دوباره از بدن مفارقت جسته و به عالم ملکوت که یکسره از مادّه عاری است، مراجعت نماید و به این وسیله در جوار رحمت و نعمت‌های خداوند قرار گیرد تا روزی که دوباره به بدن جسمانی مراجعت کند و در محکمه عدل الهی جواز ورود به بهشت جاویدان را دریافت نموده و در آنجا برای همیشه سکنی گزیند.
پس چون از یک سو، هدف تکوینی خداوند از آفرینش انسان در این جهان ایجاد زمینه‌های به کمال رسیدن بشر است، واز سوی دیگر، هدف انسان در انجام کارهایش تحصیل کمال واقعی می‌باشد، هم خدا و هم انسان حقّ دارند تا از وسایلی استفاده کنند که این هدف را برای ایشان تأمین می‌کند.
گفته شد که هدف مطلوب از زندگی بشرتحصیل کمال‌های واقعی است که بر اساس آموزه‌های دین اسلام، تنها در پرتوی بندگی خدا بدست می‌آید. بنابراین، با توجّه به هدف مذکور، بشر نسبت به آنچه که برای رسیدن او به کمال مطلوب ضروری است حقّ دارد؛ گرچه این حقوق در وضع قوانین بشری در برخی از جوامع مورد توجّه قرار نگیرد. این نوع از حقوق بشر ریشه همه حقوق دیگر انسان می‌باشد. بنابراین، حقّ رسیدن انسان به کمال‌های معنوی ارزش ذاتی دارد. سایر اموری که در این جهان با عنوان حقّ بشر دارای ارزش می‌شوند، ارزش تبعی دارند. یعنی در صورتی دارای ارزش می‌باشند که در مسیر تکامل اختیاری بشر قرار گیرند. حقوق اقتصادی، قضایی، سیاسی و… از این قبیل‌اند. پس حقّ تکامل معنوی بشر معیار سنجش سایر حقوق است. به همین دلیل مسئله رشد و تکامل بشر مسئله‌ای است که در تمام شئونات مربوط به زندگی بشر به عنوان مهمترین امر باید به آن توجّه شود.
انسان‌ها در فرآیند رسیدن به کمال‌های مطلوب دست کم دارای حقوقی بنیادین هستند که خداوند آنها را به طور تکوینی و یا تشریعی به بشر ارزانی داشته است و کسی حقّ سلب آنها را از او ندارد. زیرا مسئله رشد و تکامل بشر مهمترین امری است که در تمام جنبه‌های زندگی او، اعمّ از شرایط صلح و جنگ، باید مورد توجّه باشد.
مقصود از حقوق بنیادین بشر حقوقی است که استیفای آنها برای رسیدن انسان به رفاه و سعادت ابدی ضرورت دارد. حقّ حیات (سلامتی)، قدرت، علم و اختیار ارکان حقوق بنیادین بشر می‌باشند. به بیان دیگر، انسان در فرایند تکامل معنوی خویش باید دست کم دارای چهار ویژگی باشد که هریک از آنها به عنوان حق ضروری بشر در مسیر تکامل معنوی و رستگاری جاودانه‌اش به شمار می‌آید:
1. انسان باید راه وصول به کمال را بداند، یعنی باید دارای علم به چگونگی پیمودن مسیر باشد. خداوند این علم را به دو صورت دراختیار بشر قرار داده است:
الف) یا به طور فطری در نهاد بشر قرار داده و او با اتکای به عقل خویش و بدون نیاز به امر دیگری از معلوم آگاهی دارد.
ب) و یا از طریق وحی بر پیامبران، یعنی از راه تشریع ادیان، بشر را از کیفیت پیمودن مسیر تکامل باخبر نموده است.
2. بشر برای دستیابی به تکامل معنوی باید توان و قدرت طی راه تکامل را داشته باشد.
3. او برای وصول به مقصود باید انتخابگر باشد. یعنی از روی اختیار مسیر کمال را انتخاب نموده و در آن گام بگذارد.
4. شرط دیگر پیمودن مسیر کمال، داشتن حیات است. کسی که هیچ وقت در این دنیا نباشد هیچ‌گاه نمی‌تواند به کمال دست یابد.
وجود این حقوق چهارگانه بنیادین و سزاواری انسان برای وصول به مقام خلیفه اللّهی به حقّ بنیادین دیگری در میان حقوق بشر اشاره می‌کند که حقّ کرامت نام دارد. حقّ کرامت به معنای حقّ رعایت عزّت نفس آدمی است. به خاطر این اصل است که خداوند به انسان تمام حقوق بنیادین را عطا فرموده تا در ازای استفاده از آنها به بالاترین کمالات نائل شود. حقّ کرامت حقّی غیر مشروط است. یعنی همه انسان‌ها در هر سرزمینی که زندگی کنند، یا به هر زبانی که سخن بگویند، یا به هر رنگی که باشند، یا به هر آیینی که معتقد باشند، تنها به دلیل اینکه دارای روحی هستند که از عالم امر به آنها افاضه شده است دارای احترام‌اند. حتّی شاید روزی گمراهان به دلیل بهره‌مند بودن از روح انسانی که قابلیّت تکامل را دارد به دنبال کشف حقیقت رفته و در این دنیا موجبات سعادت جاوید را برای خود فراهم کنند.
به همین دلیل دین مبین اسلام و رهبران برگزیده اش در تمام موقعیّت‌های زندگی بشر به گونه‌ای انسان‌ها را راهنمایی کرده‌اند تا از حقّ کرامت‌شان به بهترین وجه پاسداری شود. بنابراین، در اسلام از سلب هریک از حقوق بنیادین بشر به شدّت نهی شده است. زیرا سلب هر یک از این حقوق به سلب حقّ کرامت منتهی می‌شود. لذا خداوند در قرآن کریم می‌فرماید: «من قتل نفساً بغیر نفس او فساد فی الارض فکانّما قتل النّاس جمیعاً و من احیاهاً فکانّما احیا النّاس جمیعاً.» یعنی هرکس انسانی را بدون اینکه کسی راکشته باشد یا فسادی انجام داده باشد (یعنی بدون اینکه مستحقّ کشته شدن باشد) بکشد، مثل این است که همه بشر را کشته و هرکس انسانی را از مرگ نجات دهد، مثل این است که همه انسان‌ها را حیات بخشیده است. از این آیه شریفه فهمیده می‌شود حقّ حیات هر انسان به منزله حقّ زندگانی همه انسان‌ها است.
البتّه ناگفته نماند که ممکن است حقّ کرامت انسان به خاطر داشتن اعتقادی یا انجام دادن عملی به کلّی از بین برود و آن زمانی است که شخص به سبب آن اعتقاد یا عمل ، به لحاظ معنوی سقوط کرده و یکسره استعداد تکامل را از دست بدهد. از نظر اسلام، اعتقاد به شرک از جمله عقایدی است که اگر صاحب آن قبل از مردن توبه نکند همواره در جهان آخرت در عذاب خواهد بود. همچنین قرآن کریم کشتن انسان بی‌گناه و با ایمان را از روی عمد، از جمله آن اعمالی می‌داند که گناه آن نابخشودنی است و چنین قاتلی را مستحقّ عذاب جاویدان می‌شناسد؛ زیرا وی حقّ کرامت و عزّت خود را به کلّی از دست داده است و بنابراین، چنین شخصی در دنیا محکوم به مرگ است.
در میان روایت‌های اسلامی نیز عبارت‌هایی وجود دارد که احترام و عزّت انسان با ایمان را از احترام قبله مسلمانان – که از احترامی بسیار زیاد برخوردار است – بیشتر دانسته‌اند. همچنین فلسفه بسیاری از احکام اسلامی بر لزوم رعایت احترام و حقّ کرامت انسان تأکید دارند. مواردی مانند ممنوعیّت غیبت کردن، تهمت زدن، تصرف عدوانی اموال، ضرر رساندن به دیگران و ده‌ها مورد دیگر همگی حکایت از اهمیّت حقّ کرامت انسان در اسلام می‌کند.

5- حقوق بشردوستانه در اسلام
به دلیل اینکه هدف خداوند از خلقت بشر فراهم نمودن زمینه‌های به کمال رسیدن انسان بوده است، روح کلّی حاکم بر قوانین اسلام هدف مزبور را دنبال می‌کند. تأمین این هدف مبتنی بر اصولی است که بنیادی‌ترین آنها حقّ کرامت انسان می‌باشد. این حقّ کرامت، نه تنها در شرایط صلح، بلکه در مواقع جنگ نیز باید رعایت گردد. اسلام قوانین مربوط به جنگ را به گونه ای تشریع نموده است که با کمترین خونریزی وتخریب، آن هدف کلّی همراه با حفظ کرامت انسان تأمین شود. از این رو، با اعمالی که درجنگ با عزّّّّت و کرامت بشر در مسیر تکامل وی ناسازگاری دارد مخالف است.
دین اسلام احکام ویژه‌ای مربوط به زمان جنگ وضع نموده که می‌توان به حفظ کرامت انسان‌ها به عنوان فلسفه این احکام اشاره نمود. اینک به پاره‌ای از حقوق بشر‌دوستانه افرادی که به نوعی با جنگ ارتباط دارند اشاره می‌شود.

5-1 کسانی که در جنگ شرکت نمی‌کنند.
امام صادق (ع) فرمود: هر وقت پیامبر اسلام (ص) می‌خواست گروهی را به جنگ بفرستد جنگجویان را فرا می‌خواند و به آنها می‌فرمود: «به یاد خدا و با نام خدا و در راه خدا روانه جنگ شوید.» سپس به آنها سفارش‌هایی می‌نمود از جمله اینکه «از کشتن افراد سالخورده، کودکان و بانوان پرهیز کنید.»
پرواضح است که مقصود حضرت پیامبر(ص) کسانی بوده است که در جنگ بر علیه مسلمانان شرکت نداشتند. این افراد دارای احترام و حقّ کرامتند. زیرا استعداد تکامل در آنها از بین نرفته است. به همین دلیل امام صادق‌(ع) در حدیثی دیگر از پیامبر اسلام (ص) چنین نقل کرده است:
«…لانّ رسول الله (ص) نهی عن قتل النّساء و الولدان فی دار الحرب الاّ ان یقاتلن..» یعنی پیامبر (ص) کشتن زنان و خردسالانی که در سرزمین کفّار بر علیه مسلمانان نمی‌جنگند ممنوع کرد.
امام علی (ع) نیز در جنگ جمل به اصحاب خود فرمود: «کسانی که در خانه خود مانده اند و در جنگ شرکت نمی کنند در امان هستند.»
امّا کسانی که در صدد مبارزه بر علیه حکومت اسلامی باشند، از هیچ حقّ کرامتی برخوردار نیستند و جزای آنها مرگ است؛ چرا که آنها هدفی جز فساد نمودن بر روی زمین و گمراه کردن مردم و مسدود نمودن راه‌های تکامل و سعادت بشر ندارند.

5-2. اسیران جنگی
دین اسلام که دین رحمت است همواره در پی هدایت مردم می‌باشد. از این رو به پیروان خود سفارش نموده که در جنگ‌ها اسیران را نکشند؛ آنها را شکنجه نکنند و اصلاً به آنها آزار نرسانند. و این نشانگر احترام و حقّ کرامتی است که دین اسلام برای انسان‌ها قائل است؛ حتّی اگر ایشان پیرو این دین نباشند. شاید روزی حقیقت را دریافته، گام در مسیر هدایت گذاشته و به تکامل نفس خویش بپردازند تا به سعادت برسند.
در روایتی از امام زین العابدین (ع) نقل شده است که ایشان فرمود: «اگر دشمنی را در جنگ به اسارت گرفتید و او از راه رفتن عاجز است و با خود وسیله ای ندارید که بتوانید او را با خود ببرید، وی را نکشید؛ بلکه رهایش کنید.»
رفتار همراه با رأفت امام علی (ع) در آخرین روزهای زندگی با قاتلش ابن ملجم مرادی که در دست او و فرزندانش اسیر بود، حکایت از سیره محبّت‌آمیز امامان (ع) با اسیران می‌کند.
امام علی (ع) فرمود: «اطعام الاسیر والاحسان الیه حقّ واجب.» یعنی غذای کافی دادن به اسیر و نیکی کردن به او از حقوق واجبی است که اسیر دارد.
از امام صادق (ع) نیز چنین روایت شده است: «اطعام الاسیر حقّ علی من اسرّه.» یعنی به اسیر باید غذای کافی داد و این حقّی است که او بر ذمّه اسیر گیرنده دارد.

5-3 مجروحان جنگی
به دلیل اینکه اسلام در صدد هدایت مردم است تا آنها با اختیار خود به کمال مطلوب دست یابند، از تمام فرصت‌ها برای هدایت بشر به بهترین شیوه استفاده کرده است. یکی از این موارد، سفارش به نکشتن مجروحان در میدان جنگ است؛ شاید که در اثر این ترحّم بعد از بهبودی گام در مسیر هدایت گذارند.
امام علی (ع) در روز نبرد با اصحاب جمل در بصره به فرمانده سپاه خود، مالک اشتر فرمود: «به کسانی که در جنگ به سوی تو نمی آیند یا از تو می گریزند یورش مبر و مجروحان را نیز به قتل مرسان.»

5-4 محیط زیست:

الف) در مناطق جنگی
یکی دیگر از لوازم رعایت حقّ کرامت انسان ِ در حال جنگ حفظ محیط زیست وی و پرهیز از هرگونه آلودگی آن است. در این زمینه نیز سفارشات و دستورهایی از پیامبر اسلام (ص) و امامان معصوم (ع) رسیده است.
حضرت پیامبر (ص) فرمود: «درختان خرما را آتش نزنید، آنها را در آب غرق نکنید، درختان میوه را قطع نکنید، مزارع را به آتش نکشید…. حیوانات را ذبح نکنید؛ مگر اینکه به گوشتشان برای خوردن نیاز داشته باشید.»
نهی از این امور و نیز از موارد مشابه که به نوعی به حیات و زندگانی مردم آسیب می رساند همگی به طور واضح بر این مطلب دلالت دارد که اسلام دین زندگی، رحمت و عطوفت، گذشت و ایثار است. تا آنجا که امکان دارد با کمترین خسارت به دنبال از بین بردن ریشه ظلم و فساد بر روی زمین است تا زمینه بروز استعدادهای معنوی انسان‌ها را در مسیر خودسازی ایشان فراهم سازد.

ب) در مناطق غیر جنگی
امام صادق (ع) از امام علی (ع) نقل می کند که «پیامبر اسلام (ص) از ریختن سمّ در سرزمین مشرکان نهی فرمود.»
براین اساس، اسلام با کاربرد سلاح‌های هسته‌ای، شیمیایی و میکروبی چه در مناطق جنگی و چه در مناطق غیر جنگی به کلّی مخالف است.
همچنین بمباران شهرها و تخریب زیرساخت‌های مورد استفاده عموم مردم مثل جاده ها و پل هایی که در پیشبرد جنگ و پیروزی دشمن نقشی ندارند از نظر اسلام ممنوع است.
جلوگیری نمودن از رسیدن آذوقه (آب و غذا) به قوای متخاصم ویا شهروندان عادّی قبل و بعد از تصرّف محیط زندگی ایشان به کلّی ممنوع است.
ممنوعیّت همه این امور به سبب این است که حقّ کرامت انسان‌ها رعایت شود تا همواره مسیر تکامل بر روی آنها باز باشد که اگر بخواهند بتوانند به سعادت جاوید نائل شوند. این است هدف غایی از خلقت انسان، تشریع ادیان و بعثت پیامبران.

نتیجه
مفهوم حقّ در حوزه دانش فلسفه حقوق مفهومی فلسفی است. این مفهوم به معنای «برخورداربودن از داشتن یک صفت، یا انجام دادن یا ترک نمودن یک عمل» می‌باشد و ازمقایسه رابطه میان فاعل مختار و هدف فعلش انتزاع می‌شود. چون هدف واقعی انسان از زندگی در دنیا رسیدن به سعادت است، وی در فرآیند رسیدن به کمال‌های مطلوب دست کم دارای حقوقی بنیادین می‌باشد که خداوند آنها را به طور تکوینی و یا تشریعی به بشر ارزانی داشته است و کسی حقّ سلب آنها را از او ندارد. زیرا مسئله رشد و تکامل بشر مهمترین امری است که در تمام جنبه‌های زندگی او، اعمّ از شرایط صلح و جنگ، باید مورد توجّه باشد.
حقّ حیات (سلامتی)، قدرت، علم و اختیار، ارکان حقوق بنیادین بشر می‌باشند. وجود این حقوق و سزاواری انسان برای وصول به مقام خلیفه‌اللّهی به حقّ بنیادین دیگری در میان حقوق بشر اشاره می‌کنند که «حقّ کرامت» نام دارد. حقّ کرامت به معنای حقّ رعایت عزّت نفس آدمی است. به خاطر این اصل است که خداوند به انسان تمام حقوق بنیادین را عطا فرموده تا در ازای استفاده از آنها به بالاترین کمالات نائل شود. حقّ کرامت حقّی غیر مشروط است.
دین مبین اسلام و رهبران برگزیده‌اش در تمام موقعیّت‌های زندگی بشر به گونه‌ای انسان‌ها را راهنمایی کرده‌اند تا از حقّ کرامتش به بهترین وجه پاسداری شود. بنابراین، در اسلام از سلب هریک از حقوق بنیادین بشر به شدّت نهی شده است. زیرا سلب هر یک از این حقوق به سلب حقّ کرامت منتهی می‌شود.
حقّ کرامت، نه تنها در شرایط صلح، بلکه در مواقع جنگ نیز باید رعایت گردد. اسلام قوانین مربوط به جنگ را به گونه‌ای تشریع نموده است که با کمترین خونریزی وتخریب، آن هدف کلّی همراه با حفظ کرامت انسان تأمین شود. از این رو، با اعمالی که درجنگ با عزّّّّت و کرامت بشر در مسیر تکامل وی ناسازگاری دارد مخالف است.
به همین دلیل در اسلام احکام ویژه‌ای برای زمان جنگ وجود دارد که بر اساس آنها باید از حقوق کسانی که به خاطر جنگ در معرض نابودی قرار می گیرند صیانت شود. زیربنای این حقوق حقّ کرامت انسان‌ها است.
فهرست منابع
قرآن کریم
الحرّ العاملی، محمّد بن حسن (1412 ق.) وسائل الشّیعه الی تحصیل مسائل الشّریعه]1100-1080ق.[، ج11، چاپ ششم، بیروت: دار احیاء التّراث العربی.

مصباح، محمّد تقی (1365) آموزش فلسفه، ج 1، تهران: مرکز چاپ و نشر سازمان تبلیغات اسلامی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *