حقوق بشردوستانه درسیره وسنت امام علی (دکترواسعی)
فهرست مطالب:
مقدمه/3
الف:اصطلاح شناسی /4
ب:مبانی و اصول حقوق بشردوستانه/5
ج:زمینه اعمال حقوق بشردوستانه/6
د:حقوق بشردوستانه اسلامی/6
جنگ در سیره امام علی(ع)/7
غرض از جنگ، هدایت یابی/8
حاضران میدان نبرد/9
1-مجروحان جنگی/12
2-اسیران/13
3-تسلیم شدگان و فراریان/15
کنشهای اخلاق مدارانه/17
الف:پرهیز از اعمال روشهای خشونتی/17
ب:دوری از بد رفتاری با کشتگان/18
ج:پرهیز از ورود به خانه و پردهدری و اخذ اموال/18
نتیجه/19
منابع/19
به نام خدا
مقدمه :
[یا مالک]و اشعر قلبک الرحمه للرعیه و المحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعاُ تغتنم اکلهم ،فانهم صنفان ؛اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق،یفرط منهم الزلل و تعرض لهم العلل و یؤتی علی ایدیهم فی العمد و الخطا فاعطهم من عفوک و صفحک مثل الذی تحب ان یعطیک الله من عفوه وصفحه.
” حقوق بشردوستانه” اصطلاح چندان کهنی نیست که در میان اندیشهوران و انساندوستان جا یافته است و شاید هنوز به درستی زوایای آن کاویده نشده و برای بسیاری از پژوهشگران تفاوت آن با دیگر اصطلاحات، به ویژه «حقوق بشر» روشن نباشد و به طریق اولی نگاه به این مقوله از منظر دین و دادههای دینی در تاریکی و ابهامی بیشتر قرار دارد. این نوشتار بر آن است تا در راستای تصویر نگرۀ اسلام به مقولۀ حقوق بشردوستانه و سیرۀ جنگی امام علی پرداخته تا نشان دهد که آن حضرت بر اساس چه رویکردی و چگونه به این مقوله نظر داشته و آن چه در سیرۀ وی تبلور یافته با آن چه در حقوق بشردوستانه عنوان می شود، چه هم نواییهایی دارد. کوشش نویسنده آن است که با جستجو در منابع تاریخی، حدیثی و گاه فقهی،رگههایی از سیرۀ امام را یافته و منعکس سازد؛ هر چند اذعان دارد که آن چه در این مجموعه گرد میآید نه از جامعیت و فراگیری کافی بهره دارد و نه از تأمل و تعمقی که شایستۀ موضوعی با این اهمیت است؛ اما بیتردید پنجرهای به سوی اندیشهگری عالمانهتر میگشاید.
چنان که روشن است امام علی از سال 35 هجری تا سال 40، تابع شرایط و مقتضیاتی که در جامعۀ اسلامی پیش آمد، سکان خلافت اسلامی را عهدهدار گردید .او بر خلاف خلفای پیشین، آگاهانه و عامدانه از حرکتهای توسعهطلبانه و کشورگشایانه پرهیز کرد و در طی دوران نه چندان دراز حکومت خویش، نبردی با سرزمینهای خارجی و کفار نداشته است؛ اما از آن رو که روی کار آمدنش، از همان آغاز با مخالفتهای دستههایی از رقیبان و اقتدارجویان همراه بود، به ناگزیر درگیریهای داخلیای را رقم زد که به رغم خواست وی، به نبردهای جنگی کشیده شد؛ جنگهای جمل (ناکثین)، صفین (قاسطین) و نهروان (مارقین) محصول چنین رقابتهایی بود. برابر این رویدادها، امام در نبردهای جنگی خویش، عملاً با دستهای از دشمنان سر و کار یافت که از نظر دیانت و شریعت، ولو به ظاهر، با او هم سویی داشتند و این انگیزههای دیگر بود که آنان را به ستیزهگری واداشته بود و بالطبع رفتاری ویژه و متناسب با جنگاوران مقابل و طلب می کرد و بیتردید آن چه در این مقال گفته میشود با در نظر داشت مقولههای پیش گفته قابل پیجویی است و این که اگر طرف مقابل امام دستهای از خارجیان و کافران قرار میگرفتند، آن حضرت چگونه عمل میکرد و چه شیوهای پیشه میساخت، تنها در پرتو تحلیل سیرۀ وی در همین نبردها، دست یافتنی است.
آن چه از امام در مواقع مختلف و به مناسبتهای گوناگون بروز یافته وآن حضرت اکیداً یاران خویش را به تبعیت از آنها فراخوانده، حکایتگر آن است که اگر در مقابل او دستهای از اغیار و غیر همکیشان نیز قرار میگرفتند، آن حضرت هم چنان رفتاری مشابه آن چه در سه جنگ داخلی پیشه کرده بود، در پیش میگرفت و میکوشید با رعایت حقوقی که هم اکنون از آن با عنوان «حقوق بشردوستانه» یاد میشود، رفتار نماید و این از اصرار وی در جاهای مختلف مبنی بر تبعیت از سنت رسول خدا، و نیز با شناخت از روح لطیف و بلند او به دست آمدنی است.
در این نوشتار پس از تبیین مفهومی اصطلاح «حقوق بشر دوستانه» در گمان نویسنده، نشان داده میشود که در سیرۀ امام چه تعاملی با این مقوله روا داشته شده ، و بالتبع نشان داده میشود او که به توصیههای اخلاقی و رعایت حقوق بشردوستانۀ بلند فرمان میدهد، نه از ترس و درماندگی، یا برای یافتن مفر و راه کاری جهت سازماندهی مجدد قوای جنگی و تثبیت موقعیت، یا جستجوی شیوههایی برای به زانو در آوردن دشمن، بلکه در عین اقتدار، برتری و شجاعت به چنین سیاستی روی میکند و او کسی است که شیوههای جنگی را به درستی میداند و تاکتیکهای نبرد از آزمودههای چندین سالۀ اوست و آموزههای نظامی، وی خود زبانزد و الگوی جنگاوران است؛ اما استراتژی دینی و اخلاقی وی است که او را به چنین سمت و سو کشانده است. شاید آن چه در مطلع مقاله آمده بتواند تصویری کم رنگ از نگرش و اعتقاد وی را بر نماید، آن جا که به مالک اشتر میفرماید:«مهربانی بر رعیت را برای خود پوششی گردان و دوستی ورزیدن با آنان را و مهربانی کردن با همگان، و مباش همچون جانوری شکاری که خوردنشان را غنیمت شماری! چه رعیت دو دستهاند: دستهای برادر دینی تواند، و دستۀ دیگر در آفرینش با تو همانند.گناهی از ایشان سر میزند یا علتهایی بر آنان عارض میشود، یا خواسته و ناخواسته خطایی بر دستشان میرود، به خطاشان منگر و از گناهشان در گذر، چنان که دوست داری خدا بر تو ببخشاید و گناهت را عفو نماید.»
انسانی با نگرش فوق، در تعامل با آدمیان، حتی دشمنان جنگی خویش و در میادین نبرد ، با پایبندی به اصول ارزشی گام بر میدارد و در این مقاله شمهای از آن بیان میگردد.
الف : اصطلاحشناسی حقوق بشردوستانه
«حقوق بشردوستانه» که از طرف سازمان صلیب سرخ جهانی و هلا ل احمر ، طراحی و باب شده، در پی رخدادهای جنگی و نبردهای نظامی، و با اندکی توسعه در مفهوم آن برای حمایت از نیروهای اپوزیسیون و برانداز، شکل گرفته است تا به گونهای از شکست خوردگان ، اسیران، مجروحان و غیر رزمندگان و دیگر محرومان حمایت کند؛ اما این حرکت مبارک و میمون، که در صورت و ساختار بیسابقه بوده ، از نظر محتوایی و مبانی دارای دیرینهای بس دراز است. از این رو جا دارد در آغاز نگاهی به تعریف این اصطلاح و به دنبال آن به تمایز آن با «حقوق بشر» افکنده شود.
اصطلاح «حقوق بشر دوستانه» (Humanity law) ، بر خلاف اصطلاح «حقوق بشر» (Human Right) که برای استیفای حقوق بشر از آن حیث که بشر است، طراحی شده و ریشه در شخصیت و شأنیت مخاطب ذی حق دارد، ناظر به شخصیت و هویت فاعل و یاریگر دارد، به این معنا که انسان به جهت انسان بودن و ارزشداری، از ارتکاب دستهای از اعمال پرهیز دارد و آن را بر خلاف کمال و والایی خویش می داند و همین ویژگی او را به نگاهی ملاطفتآمیز و دوستانه با دیگران و حتی با دیگر موجودات و پدیدهها میکشاند . انسان زیباییخواه که فطرتاً به چنین وصفی متصف است از پایمال کردن گل زیبایی میپرهیزد و برای بزرگداشت و احترام به خویشتن، آن گل را مینوازد و برای آن هزینه میکند و هر چه آدمی از والایی بیشتر بهره داشته باشد توجه و عنایتش به این امور بیشتر میگردد و اخلاقیات ریشه در این خصوصیت دارد؛ ایثار، احسان، دستگیری از دیگران، خدمت به خلق و … زادۀ چنین عنصر بشریاند. براین اساس، انسان به حکم انسانیت خویش، دگر دوستی پیشه میکند و حقوقی را که خود به دیگری اعطا نموده، برای خویشتن الزامآور میسازد و بدان تن میدهد، بنابراین حقوق بشردوستانه، حقوقی ناشی از بشردوستی انسان یاریگر است نه از حیث بشریت فرد یاری شونده، آنگونه که در حقوق بشر ملحوظ بوده است. با این سخن میدان مشترک این دو اصطلاح، نادیده نمیشود و بیگمان این دو از یکدیگر بیگانه نیستند؛ اما حقوقی با دو رویکرد کاملاً متفاوت را برای آدمی تعریف میکنند.
ب : مبانی و اصول حقوق بشردوستانه
برابر تعریفی که بیان گردید، «حقوق بشردوستانه» همچون اصطلاح هم سوی خویش بر اصل کرامت بشر، برابری آدمیان و عدالت محوری، به منظور دستیابی به امنیت و آزادی بیان و عقیده، استوار نیست، بلکه اصول و مبانی دیگر و نیز مقصود دیگری است که به رعایت چنین حقوقی میانجامد و به زعم نویسنده آن اصول چنین است:
1 .ب: حس نوعدوستی: بشر ذاتا ًبه همنوعان خویش علاقه دارد و این علاقهمندی از آغاز حیات وی که مدیون و مرهون والدین خویش است، آغاز میگردد و تا آخرین لحظههای زندگی وی که حضور دیگران به آن معنا میبخشد ، ادامه مییابد و هر چند نوعدوستی آدمی، لزوماً بر پایههای ارزشی استوار نیست و ممکن است نیازمندی انسان، شهوترانی بشر و یا استخدامخواهی واقتدارجویی وی را به چنین حسی بکشاند؛ اما دگردوستی معطوف به جایگاه والای آدمی نیز به شدت در آن اثرگذار است.
2 .ب: کرامتجویی و بزگواریخواهی: طبع بشر به کرامت و بزرگواری گرایش دارد، هر انسانی دوست دارد با زندگی کریمانه خویش، حضور خود را در هستی معنا ببخشد و کمتر آدمی یافت میشود که از چنین ویژگی بر خوردار نباشد، هر چند ممکن است انسانی، راه و رسم بزرگواریخواهی را به خطا برای خویش برگزیند، اما به هر روی او نیز در رسیدن به آن هدف و دست یافتن به آن غرض با دیگران هم سوست و این خصلت بشری به دستگیری از دیگران و ملایمت و ملاطفت با آنان حکم میکند.
3.ب: کمالجویی و زیباییطلبی: بشر از آن رو که دارای شعور و عقلانیت است، به سوی کمال و زیبایی گرایش تمام دارد و این کمال و زیبایی گاه در امور حسی و خارجی است؛ همچون دستیابی به علم و ثروت و جمال و …. گاه در امور معنوی و روحانی است که با رویکرد به امور اخلاقی و از خود گذشتگی معنا مییابد و مصداق روشن اینها یاری به دیگران و دوست داشتن آنان است.
4.ب: اخلاقیات برین: تمایز آدمی بادیگر موجودات، بیش از هر چیز، توجه او به دستهای از اخلاقیات است که بی آن که نفعی برای او داشته باشد، اشباعگر وجود اوست و در منطق ادیان، این اخلاقیات ریشه در عقاید معنویتگرایی دارد که پاداش اعمال انسانی را به گونهای جبران می نماید و همین تعامل امر زمینی با فرّه آسمانی، بسیاری از آدمیان را به سوی ایثار و احسان و یاریگری میکشاند .
5.ب: دستورات آسمانی: بیگمان بر فراز همه اصول بیان شده و برای دسته کثیری از آدمیان، دستورات دینی و آسمانی بزرگترین ترغیب کننده به انجام اعمال نیک و دوری گزیدن از زشت رفتاری است و کمک به هم نوعان، بیهیچ گفتگویی برترین عمل نیک آدمی است.
مجموعه اصول بیان شده، در نظر نگارنده مبانی بشردوستی آدمیان است که چون آن را در قالب آیین نامه و قواعد تدوین کرده و بدان پایبندی نشان دادهاند، التزام به آن، حقوقی را برای کمکپذیر ایجاب میکند و سازمانهای ذیربط میتوانند به استناد تعهدی که جوامع بشری به همراهی با آن قوانین دادهاند، آنان را ملزم به رعایت آن حقوق گردانند، نه آن که کمکپذیر ذاتاً از چنین حقی برخوردار باشد. توضیح بیشتر مطلب در پی میآید.
ج: زمینۀ اعمال حقوق بشردوستانه
بر اساس آنچه گفته شد و تمایز بنیادینی که میان اصطلاح «حقوق بشردوستانه» و «حقوق بشر» نشان داده شد، لازم است جهت فهم بهتر گفتههای پیشین بر این نکته تاکید ورزید که حقوق بشردوستانه در زمینه و زمانی کاربرد دارد که فردی خود را با اختیار در معرض خطر قرار داده و یا مختار گونه وارد این عرصه شده است و علیالقاعده چنین فردی، خود را از حقوق ذاتی بشر مسلوب ساخته است . مصداق روشن این مورد عرصههای جنگی به معنای اعم آن است؛ در میادین نبرد دستهای از انسانها به هر غرض ودلیلی به عنوان مهاجم و یا به عنوان مدافع، حضور مییابند و صد البته عدهای از مردم نیز به طور ناخواسته با آن چه پیش آمده ارتباط مییابند و صحنه جنگ، ذاتاً عرصه زد و خورد و سختی و کشتار است و انتظار اولیه آن است که هر یک از طرفین برای از پای درآوردن رقیب به شیوهها و تاکتیکهای خشونتبار متوسل گردند، بیآنکه حریم و محدودیتی داشته باشند و از پای در آوردن رقیب نیز به اعمال روشهای سخت و خشن پیوند خورده است و بدواً هر گونه اعمال روشی مشروعیت مقطعی مییابد، اما کنوانسیون ژنو و پروتکلهای الحاقی با تدوین آییننامه حقوق بشردوستانه بر این شدند تا برابر اصول و مبانی بیان شده، حتی در چنین عرصههایی، آدمی را به پایبندی اصولی ملزم سازند و با تذکر شأن و والایی انسان، او را به رفتاری قاعدهمند و دارای قلمرو تعریف شده بکشانند و حریمهایی برای وی مشخص سازند .
د: حقوق بشردوستانه اسلامی
در تفکر اسلامی که به اعتقاد مسلمانان، برترین دستورات انساندوستانه در آن آمده است، لاجرم به تعریف روشنی از قواعد نبرد مبتنی بر انسان دوستی اشاره شده است که با کاوش در متون اولیۀ دینی به آسانی قابل اصطیاد است و جا دارد که اندیشمندان اسلامی با استقصای موارد آن به تدوین آیین نامهای دست بزنند که برابر آن حقوق بشردوستانه آشکارا در آن آمده باشد. در این نوشتار به دستهای از آن حقوق که در سیره امام علی (ع) تبلور یافته پرداخته میشود.
جنگ در سیره امام علی (ع)
در تفکر اسلامی که امام تجسم آن است، جنگ از جایگاه ویژهای برخوردار است و امام نیز برابر آن، به نبرد مقدس (جهاد) اهتمام ویژه میورزد. این مقوله از آن رو شایسته یادآوری است تا روشن گردد آن چه در اسلام و سیرۀ امام، به عنوان دستورات بشردوستانه عرضه شده از سر جنگ گریزی و ترس، و یا زبونی و معاملهگری نبوده است.
در قرآن کریم، آیات بسیاری آدمیان را به جهاد که نبرد مقدس دینداران علیه کافران طاغی است فرمان داده و قتال را امری عظیم شمرده و آن را از شاخصههای مسلمانی دانسته است. قرآن، مسلمانان را به آمادگی تام و تمام در مواجهه با دشمن فراخوانده و بدانان فرموده است: «واعدّوالهم ما استطعتم من قوۀ و من رباط الخیل ، ترهبون به عدو الله و عدوکم» و در جای دیگر مسلمانان را به مواجهه همهگونه با دشمن دعوت نموده و آورده است : «فمن اعتدی علیکم فاعتدوا علیه بمثل مااعتدی علیکم» و درآیهای دیگر به روشنی راز و رمز کارزار بیان گردیده و علت مشروعیت آن و بلکه ضرورت آن باز گفته شده است، آن جا که خداوند، ورود به جنگ و عرصه نبرد را امری لازم و حافظ و دست آوردهای معنوی و متعالی بشر میخواند ( وقاتلوهم حتی لاتکون فتنه و یکون الدین لله ) و روشنتر از این در بخشی از آیۀ چهل سوره حج آمده است: «و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض لهدّ مت صوامع و بیع و صلوات ٌ و مساجدُ یذکر فیها اسم الله کثیراً و لینصرن الله من ینصره . » و اگر خداوند بعضی از مردم را به وسیلۀ بعضی دیگر دفع نکند، دیرها و صومعهها و معابد و یهود و نصاری، و مساجدی که نام خدا در آن بسیار برده میشود، ویران میگردد و خداوند کسانی را که یاری او کنند، یاری میکند. در این آیه خداوند به صراحت، ضرورت جنگ و برخورد با متجاوزان به حریم انسانی را بیان میدارد.
امام علی (ع) که اسوۀ مسلمانی و تجسم دادههای قرآنی است، در مواقع بسیاری به ضرورت جنگ اشاره کرده و آن را به عنوان روشی برای فرو خواباندن طغیانگری سرکشان بر شمرده است و آن حضرت میفرماید: «ان الله فرض علی الامه فجعل علی الرجل الواحد ان یقاتل عشره من المشرکین» . خداوند قتال را بر امت واجب کرده است و بر یک فرد تکلیف نموده تا با ده تن از مشرکین کارزار کند.
او هم چنین مسلمانان را در ترغیب به نبرد، با تاکید بر حق شمشیر، از آنان میخواهد تا حقوق شمشیرهای خویش را ادا کنند و پس از حمله پا به گریز نهند و میفرماید : «عادوالکرّ واستحیوا من الفر ، فانه عارباق فی الاعقاب و الاعناق و نار یوم الحساب و طیبوا عن انفسکم انفساً و امشوا الی الموت [ مشیاً ] سجحاً.» و گریز را موجب عذاب آخرت میشمارد و میگوید: «والله لئن فررتم من سیف العاجله لاتسلموا من سیوف الاخره و انتم لهامیم العرب و السنام العظم فاستحیوا الفرار فانه فیه ادراع العار و لوج النار» و در جای دیگر ادامه میدهد که: «ان فی الفرار موجده الله والذل اللازم و العار الباقی و ان القار لغیر مزید فی عمره و لا محجوز (محبوب)بینه و بین یومه ،….»
از توصیههای امام به اصحاب خویش در هنگامۀ جنگ آن بود که: «ثم ان الرعب و الخوف من جهاد المستحق للجهاد و المتوارزین علی الضلال، ضلال فی الدین و سلب للدنیا مع الذل و الصغار و فیه استیجاب النار بالفرار مت الزحف عند حضره القتال ، یقول الله ، با ایهاالذین آمنوا اذا لقیتم الذین کفروا زحفاً فلا تولو هم الادبار.» و درباره خویش میفرماید: «که انی لم افرّ الزحف قطاً و لم یبارزنی احد الاسقیت الارض من دمه.»
از آن چه بیان گردید، نگرۀ اسلامی به مقولۀ جنگ و نگرش امام به آن به دست میآید. آن حضرت پایداری در جنگ را از شاخصههای جوانمردی و انسانیت میداند و گریز از آن را ننگی میشمارد که برای همیشه دامنگیر آدمی خواهد شد و جالب آن که وقتی آن حضرت متوجه حرکت سپاه دشمن میگردد، به یاران خویش توصیه میکند که پیش از میدانگیری آنان، وارد عرصه گردند و به نبرد با آنان بپردازند و میفرماید: «اغزوالقوم قبل ان یغزوکم فوالله ما غزی قوم قطا فی عقر دیارهم الا ذلّوا …. و بدینگونه رزمندگان را به پیش تازی در جنگ دعوت میکند، اما در عین حال برای نبردهای مقدس خویش، حریمها و اصولی را قائل است و رعایت آنها را به یاران خویش تو صیه میکند.
غرض از جنگ، هدایتیابی
نبردهایی که در طول تاریخ، در زندگی بشر روی داده، عموماً به انگیزههای سیاسی و اقتدارجویانه و توسعهطلبانه بوده است و کمتر میتوان در آنها تحکیم بنیادهای اخلاقی و انسانی را جستجو کرد؛ اما آن چه در سیره انبیاء و اولیای الهی آمده است، اساساً متفاوت با آنهاست. در آموزههای ادیان الهی، به ویژه دین اسلام، جنگ وسیلهای است که در پرتو آن رسیدن به هدف مقدس تأمین میگردد و تا زمانی ادامه آن تجویز میگردد که آن هدف تحقق نیافته باشد و پس از آن دیگر نمیتوان به تداوم نبرد اندیشید. خداوند در قرآن تصریح میکند که : «و قاتلوا التی تبغی حتی تفیئی الی امر الله» …، با آنان که ظلم و ستم میکنند، کارزار کنید تا به فرمان الهی گردن نهند. قتال در این فرهنگ، برای تسلیمسازی سرکشان ستمگر است و آنگاه که اینان دست از ستم خویش برداشتند و کوتاه آمدند، دیگر مجوزی برای تداوم قتال دیده نمیشود. امام علی (ع) نیز، که در طول خلافت کوتاه مدت خویش، به ناچار با سه دسته از مخالفانش به کارزار پرداخت، هدفی جز هدایتگری آنان نداشته، چنان که آن حضرت خود در نبرد صفین به آن تصریح میکند و در پاسخ به آنان که از گفتگوهای پیوسته امام با دشمن دل خوش نبوده و انتظار مبادرت به جنگ داشتند، میفرماید:« به خدا سوگند من حتی یک روز جنگ را به تأخیر نینداختم، جز آن که آرزو داشتم گروهی به من بپیوندند و توسط من هدایت یابند و در پناه نور من زندگی کنند و این برای من دوست داشتنیتر از آن بود که آنان را بکشم.« فوالله ما دفعت الحرب یوماً الا و انا الطمع ان تلحق بی طائفه فتهتدی بی و تعشوا الی ضوئی ، و ذلک احب الی من ان اقتلها» .
امام با لحاظ حق بشردوستانه، از پناه بردن به شمشیر و قتال، تا آن جا که ممکن باشد پرهیز میکند و میکوشد تا به طرق مسالمتآمیز، به هدایت مخالفین خود دست یابد. اودر عین این که میفرماید : «انفروا رحمکم الله الی قتال عدوکم و لاتثاقلوا الی الارض فتقروا بالخسف و تبؤوا بالذل و یکون نصیبکم الاخص و ان اخا الحرب الارق و من نام لم ینم عنه». گروه گروه روی به جنگ دشمنتان نهید و در خانهها و شهرهایتان درنگ مکنید، که به ستم گرفتار شوید و به خواری دچار ، بهرهتان پست و کم و کارتان پریشان و درهم و به راستی که برادر جنگ هوشیاری است و هر کس بخواهد، او از وی غافل نمیگردد. با این وصف سپاه خویش را به خویشتنداری و صبوری فرا میخواند، از آن رو که غرض از نبرد را اتمام حجت بر دشمن میداند و میفرماید : «لاتقاتلوهم حتی یبدؤوکم فانکم بحمدالله علی حجه ترککم ایاهم حتی یبدؤکم حجه اخری لکم علیهم» در نبرد با دشمن [حال که به مواجهه برخاستهاید و وارد میدان شدهاید] آغازگر نباشید تا آنان جنگ را شروع کنند، چون به شکر خداوند شما بر حجت هستید و از این که آنان را رها سازید تا جنگ را آغاز کنند، حجت دیگری برای حقانیت شماست.
با این سخن امام حقانیت سپاه خویش را برمینماید و همرزمان خود را به توجه به آن فرا میخواند تا انگیزه انتقامجویی یا برتریطلبی و یا قدرتنمایی آنان را به عرصه نبرد نکشاند.
حاضران میدان نبرد
رویدادهای جنگی، همیشه و یا غالباً از دامنههای گستردهای بر خوردار میشوند که به طور خواسته یا ناخواسته ، گروههای بسیاری را در برمیگیرد. همۀ آنان که در گیر و دار جنگ، با آن پیوند میخورند، لزوماً جنگنده و مستحق ستیزه نیستند. در یک نگاه کلی، چند دسته از آنان را میتوان شماره کرد که در میادین جنگی حضور دارند؛ اما به حکم انسان دوستی، رعایت حال آنان و در نظر گرفتن حقوقی برایشان، شایسته انسان کریم است.
الف: آنان که به حکم ضرورتهای منطقهای و محیطی و یا تابع رزمندگان و جنگاوران در معرکهها داخل شدهاند. افراد بسیاری بیآن که خود خواسته باشند و یا انگیزۀ جنگاوری داشته باشند، وارد عرصۀ جنگ میشوند و به ناچار خود را در معرض خطر قرار میدهند. در نبردهای گذشته، که پیشامدهای جنگی، زماندار و دراز مدت بود، دستهای از اعضای خانوادۀ رزمنده او را همراهی میکردند و به همین جهت کودکان و زنان و افراد غیر جنگجو در میان سپاهیان قرار میگرفتند که در تعریف نظامی، جزو رزمندگان و یا جنگ افرازان به شمار نمیآمدند و نیز افرادی که در سرزمینهای جنگی زندگی میکنند از این سنخ میباشند و در دنیای کنونی که دامنۀ جنگها به حکم ابزار پیشرفتۀ جنگی گستردگی نامعقولی یافته است، این دسته پرشمارترند، اینان کسانی هستند که نه جنگاورند و نه به درخواست خویش پا به میدان نهادهاند و بالطبع باید مشمول ملاطفت و مساعدت انساندوستی جنگاوران قرار گیرند.
در سنت دینی و سیرۀ گفتاری و رفتاری امام علی (ع) ، آشکارا ملایمت و دوستیورزی با این دسته توصیه شده است.از پیامبر (ص) نقل است که به هنگام ارسال سپاه به آنان می فرمود: «انطلقوا باسم الله و بالله و علی مله رسول الله و لاتقتلوا شیخا فانیا و لا صغیرا و لا امراه ،.پیران سالخورده و کودکان و زنان را نکشید.» امام نیز بر همین منوال مشی مینمود.آن حضرت در آغاز نبرد ناکثین، وقتی دو سپاه مقابل یک دیگر قرار گرفتند، در ضمن خطبهای به یارانش فرمود: «ولا تهیجوا امرا ﺓ باذی ، و ان شتمن اعراضکم و سببن امرائکم و صلحایک، فانهن ضعاف القوی و الا نفس و العقول»، آن حضرت صریحاً سپاه خویش را از اذیت و آزار زنان پرهیز میدهد و لو این که آنان آبرویشان را برده و امیران و صالحانش را دشنام داده باشند، زیرا آنان کمتوان، ضعیف و احساسیاند و امام در ادامه به فرمان الهی در این خصوص اشاره میکند و میفرماید: «لقد کنا نؤ مر بالکف عنهن و انهن لمشرکات و ان کان الرجل لیتناول المراﺓ بالهراوﺓ و الجریده، فیعیربها وعقبه من بعده.»
از ابی مخنف است که امام فرمود: « ایاکم و النساء و ان شتمن اعراضکم و سببن امراءکم فلقد رأینا فی الجاهلیه و ان الرجل لیتناول المرا ه بالجریده او الهراوﺓ فیعیربها هو و عقبه من بعده.» و در جای دیگری امام سپاه خود را ازحمله به آنان که از سپاه خارجاند، منع میکند و میفرماید : «لاتطلبوا من کان خارجاً من العسکر. چنا ن که از آن حضرت منقول است که لاتقتلوا النساء و لاالصبیان و لا الشیخ الکبیر و … زنان و کودکان و سالخوردگان را مکشید.»
آن چه در این سخنان مایۀ تأمل است، آن است که امام کشتن زنان را امری ناشایست و نهی شده در دین، و در کلامی دیگر کاری ننگین و غیر انسانی دانسته که حتی اعراب جاهلی نیز از آن عار داشتند. این گفتههای امام – که به سنت رسول خدا که در جاهای مختلف، مجاهدان را به پرهیز از کشتن این دسته و راهبان و احبار سفارش می فرمود مستظهر است – سیرهای ریشهدار در زندگی سیاسی – اجتماعی او بود.
این شیوه که در خصوص نوجوانان نیز معمول بود، در روایتی دیگر به امری کاملاً انساندوستانه تعلیل شده است؛ خمیر بن مالک میگوید: شنیدم عمار بن یاسر از امام علی (ع) در خصوص اسیر کردن نوجوانان و نابالغان پرسید، آن حضرت فرمود: آنان به اسارت گرفته نمیشوند.سپس چنین ادامه داد، ما با کسانی میجنگیم که با ما در پیکارند. امام با این سخن نشان داد که افرادی که اهل مقاتله و مبارزه نیستند، باید از خشونت جنگ به دور باشند.
ب: کسانی که به حکم وظیفۀ شغلی و به اجبار دستور مافوق واز روی اکراه به میدان جنگ پا مینهند و دغدغۀ آنان بیش از آن که کشورگشایی و توسعۀ اقتدار سیاسی باشد، کسب معیشت و گذران زندگی است و اگر راه دیگری برای آن بتوانند بیابند بدان روی کرده و از جنگ دست میکشند، بشر دوستی آدمی، حقی برای اینان ایجاب میکند تا بیهوده قربانی سرکشی و اقتدار جویی دیگران نگردند. امام علی (ع) برای جلوگیری از ریخته شدن خون این دسته از آدمیان و نیز ابراز بشردوستی خویش، به گونههایی میکوشد تا آن جا که ممکن است جان اینان حفظ گردد و نبردی رخ ندهد. او به سپاه خویش فرمان میدهد تا آغاز گر جنگ نباشند و بدانان میگوید: «و لاتقاتلوهم حتی یبدؤوکم فانکم بحمدالله علی حجه و توکلتم ایاهم حتی یبدؤوکم حجه اخری.» با آنان به قتال نیاغازید تا آنان شروع کنند چون شما به شکر خداوند، بر حق و حجت هستید و از این که آنان را رها سازید تا جنگ را بیاغازید، حجت دیگری برای حقانیت شماست. او میکوشد تا زمینههای بازگشت فریب خوردگان و ناراضیان جنگ فراهم گردد و آنان به سوی حق باز گردند و امام بدین طریق آغوش حقیقت را به سوی دشمن میگشاید تا آنانی که طالب حقند، در آن قرار گیرند. او هم چنین میفرماید: «لاتدعوّن الی مبارزه فان الداعی باغ» . هرگز دعوتگر به جدال و مبارزه مباش، چون چنین انسانی ستمگر و متجاوز است.
امام در عین این که کوتاهی در جنگ و فرصت دادن به دشمن و عدم ورود به عرصه مبارزه را ذلت و خواری قوم میشمارد، و طبیعتاً هوشیاری و آمادگی را لازمۀ آن به حساب میآورد؛ اما آغازگری نبرد را ، بغی و ستمگری میداند ، از آن رو که میداند دستهای از افراد حاضر در نبرد از سر ناچاری و یا جهل دست به سلاح بردهاند و تأنی و صبوری، گاه فرصتی بدانان میدهد تا آزادگی خویش را بیابند .
روشنتر از آنچه بیان گردید ، فرمانی است که امام نسبت به فراریان و آنان که عدم تمایل خویش به جنگیدن را ابراز داشتهاند ، بیان میکند . آن حضرت با فریاد بلند در نبرد جمل، که به ناحق علیه امام طراحی شده بود ، اعلام میکند که « ایها الناس لاتتبعوا مدبرا … و من القی السلاح فهو آمن و من اغلق بابه فهم آمن ؛ ای مردم ، کسی را که از جنگ روی برگردانده جستجو و تعقیب نکنید …. و هر کسی اسلحه خویش بر زمین نهاده در امان است و او که در خانهاش را بسته نیز در امان میباشد و منادی آن حضرت فریاد بر میآورد:« لا تتبعوا مدبرا و لامن القی سلاحه » و نیز چنان که در پیش بیان گردید ، امام از سپاه خویش میخواهد تا کسی را که از لشکر خارج است، به کارزار نکشانند.
بنابر آن چه گفته شد، همه آنان که در میدان کارزار حضور یافتهاند ، لزوماً شایسته جنگیدن و کشته شدن نیستند و به حکم انسان دوستی باید برایشان حقوقی در نظر گرفت و آنان را مشمول بزرگی و بزرگواریخواهی خویش قرار داد .
اصول و مبانی حقوق بشردوستانه در مقولات پیش گفته، اندکی طبیعی مینماید و با آن چه در کنوانسیون حقوق بشردوستانۀ ژنو و پروتکلهای الحاقی آن آمده، انطباق دارد؛ اما به راستی این که چنین حقوقی، به عنوان سیرۀ ثابت و سنت الهی فردی در آید، امری شگفت است. امام علی (ع) بر این اساس به طراحی زندگی خویش روی داشت و میکوشید تا در هر جا و موقعیتی، کریمانه و انسان دوستانه وارد عمل شود. علاوه بر گفتههای پیشین، همچنان باب اعمال حقوق بشردوستانه به روی دستههای دیگر گشوده است، آنان که با آگاهی و اختیار وارد عرصۀ جنگ شده و به آتشافروزی پرداختهاند و بالطبع هر گونه حقوق بشری را از خود سلب کردهاند؛ اما به هر دلیلی از ادامۀ جنگ بازماندهاند؛ یا از آن رو که دچار جراحت و زخم گردیدهاند ویا به دست سپاهیان اسیر شدهاند و یا پا به فرار نهادهاند. به راستی قوانین جنگی در بارۀ اینان چه حکمی صادر میکند؟ در نگاه اولیه، تنها راه پیش روی این دسته آن است که به جزای اعمال خویش رسیده و کشته شوند؛ ولی بزرگواری آدمی و انسانیت او، حکم دیگری را تجویز میکند که در عین مجرمیت رزمنده و جنگاور، حقوقی را برای او ایجاب میکند و این حقوق به صراحت در سیرۀ امام علی (ع) قابل پیگیری است.
1-مجروحان جنگی
جنگهای بشری، پیامدهای ناگواری را به دنبال دارند که گریز از آن به هیچ گونهای میسور نیست، به ویژه در عصر کنونی که بشر با بکارگیری تکنولوژی و صنعت، تحولی در جنگ افزارهای خویش پدید آورده که به آسانی آدمیان بسیاری را به زانو در میآورد. در میدان نبرد دستهای از آدمیان دچار صدمه و جراحتهایی میگردند که نه تنها امکان جنگیدن برای آنان فراهم نیست، بلکه حتی نمیتوانند از صحنۀ نبرد بگریزند و در چنین حالتی با اینان چه باید کرد؟ آدمیانی که به شدت نیاز به مدارا و مداوا نیز دارند. به حکم اولی قوانین جنگی، با چنین افرادی، جز خشونت طریق دیگری نمیتوان روا داشت؛ اما این فقط قوانین قتال نیست که بر رفتار آدمی حکم میراند، بلکه دستهای از اصول انسانی و اخلاقیات متعالی نیز گریبانگیر بشر میشود و از او میخواهد تا نسبت به از پا افتادگان ملایمت و همراهی کند. امام (ع) بارها برای مساعدت و عدم خشونت نسبت به مجروحان هشدار داده است. آن حضرت در نبرد جمل، ضمن توصیههایی، به مجاهدان فرمان میدهد «و لایزفف علی جریح» نسبت به مجروحان عجله نکنید و در بیان دیگر و در نبرد صفین از آن حضرت نقل است که فرمود: «ولاتجهزوا علی جریح و یا لاتجیزوا علی جریح» در این سخنان امام رزمندگان را از سختگیری نسبت به مجروحان باز میدارد و از آنان میخواهد تا خود را برای کشتن مجروحان آماده نسازند. این شیوه آن چنان جا افتاده بود که وقتی آن حضرت، فرماندهی را به سر کوبی شورشیانی میفرستاد آنان به خویش جرأت نمیدادند تا از این سنت علوی- نبوی تخطی نمایند، چنان که وقتی معقل از طرف امام مأموریت مییابد تا به اهواز رفته و غائلۀ آنجا را فرو بخواباند، طی نامهای به گزارش فعالیت خویش میپردازد و مینویسد؛ «…. فانا لقینا المارقین و قد استظهروا علینا بالمشرکین فقلنا منهم ناساً کثیراً و لم نتعد فیهم سیرتک ، فلم نقتل منهم مدبراً و لا اسیراً و لم نذفف منهم علی جریح». ما با مارقینی که از طرف مشرکین علیه ما پشتیبانی میشدند، روبرو شدیم و مردم بسیاری از آنان را کشتیم؛ ولی در رابطه با آنان از سیرۀ تو تعدی نکردیم، بنابراین کسی که از جنگ کناره گرفت و نیز اسیر را نکشتیم، مجروحان را نیز به قتل نرساندیم.
آن چه در نگاشتۀ معقل جلب توجه میکند، استناد عملش به سیرۀ امام علی (ع) است، گویی برای آنان این امری روشن و تثبیت شده بود که آن حضرت رفتار سختگیرانه با مجروح را ناپسند میدارد و با این که مجروح از رزمندگان دشمن به شمار میآید؛ اما امام به حکم بشردوستی، حقوقی را برای آنان در نظر میگیرد.
2-اسیران
دستۀ دیگری که در جنگ، به هر دلیلی از ستیزهگری و نبرد باز میمانند، اسیراناند، کسانی که تا توانایی و قدرت بیشتر داشتند به مبارزه پرداخته و سپس به دست رقیب خویش گرفتار آمدهاند. بیگمان حکم اولیۀ نظامیگری به کشتن اینان و شکنجه کردنشان حکم میدهد ، چنان که جنگهای تاریخ نمونههای بسیاری از آن را در خود جای داده است و همین امر موجب توجه دستهای از انسان دوستان به وضع قوانین حقوق بشردوستانه شده است؛ اما امام علی (ع) بر خلاف چنین سنت پایدار، و به پیروی از سیرۀ پیامبر (ص) و تبعیت از فرامین الهی، به گونهای دیگر با چنین آدمیان مواجه میگردد. او در نبردهای سه گانهای که به ناچار وارد آن گردید، اصحاب خویش را به مدارا با اسیران فرا میخواند، همانگونه که پیامبر (ص) چنین روشی را توصیه میفرمود، چنان که آوردهاند وقتی ابن اکوع که از جاسوسسان دشمن در فتح مکه بود و در نبرد حنین به اسارت مسلمانان در آمد، به دست فردی انصاری و به تحریک عمر، به قتل رسید و چون این خبر به رسول خدا رسید، نارحت شد و فرمود:« الم آمرکم ان لا تقتلوا اسیراً» ؟ آیا شما را فرمان نداده بودم که اسیری را نکشید؟
امام علی (ع) نیز در نبرد جمل یاران خویش را به همین فرمان انسانی، دعوت میکند و میگوید: « لاتقتلوا اسیرا.» آن حضرت، برابر آن چه بیهقی از ابی فاخته آورده است، در جنگ صفین، وقتی اسیری را نزد وی آوردند و آن اسیر از امام خواست تا وی را « صبرا» نکشد؛ یعنی محبوس نسازد که در آن حال کشته شود، امام فرمود: من تو را بدین گونه نخواهم کشت، من از خداوندی که پروردگار عالمیان است میترسم و سپس او را رها ساخت. این رفتار بشردوستانه آن چنان بزرگ است که امام شافعی،با شگفتی میگوید: نبرد صفین شعلهور بود و معاویه با تمام توان خویش، در تمام روز میجنگید و گاه هم سطح سپاه علی (ع) میشد و گاه برتری مییافت و در همین حال علی به اسیری از یاران معاویه میگوید: من تو را صبراً نمیکشم؛ چون از خداوند عالمیان در هراسم. و داستان اسارت اصبغ بن ضرار ازدی که طلایهدار و دیدهبان معاویه بود، از کتاب وقعه صفین شنیدنی است: « امام علی (ع) اَشتر را به جنگ او گسیل داشت و اشتر بیآن که کشتاری رخ دهد او را اسیر کرد.» علی همواره از کشتن اسیرانی که سلاح بر زمین افکنده و دست از جنگ برداشته بودند، نهی میکرد. از این رو اشتر شبانه او را به اردوگاه خود آورد و استوارش ببست و نزد (دیگر) یارانش افکند تا صبح درآید. اصبغ که شاعری سخنور بود، در آن حال که یارانش خفته بودند به بانگ بلند چنان که اشتر بشنود به خواندن این اشعار پرداخت: ای کاش امشب تا ابد چادر تیرۀ خود را از سر مردم نگیرد و هرگز به روز نرسد، و هم چنان تا قیامت بپاید، چه من به دمیدن صبح، نگران برافروختگی لهیب جنگ و کشتارم و … صبحگاه اشتر نزد علی آمد و گفت: ای امیرمؤمنان، این مرد از دیده بانانی است که دیروز اسیرش کردم، به خدا اگر میدانستم که قتلش رواست او را کشته بودم، دوش نزد ما به سر آورد و [با شعر خود] ما را دستخوش خلجانی در دل کرد. اگر سزاور قتل است، هر چند ما را خوش نیاید، او را بکش و اگر بخشودنش بر تو رواست او را به ما ببخشای. گفت: ای مالک او را به تو بخشودم، اگر کسی [از آنان] را اسیر کردی مکش، زیرا اسیر قبله پرستان نه فدیه میدهد و نه کشته میشود. اشتر گفت: فرمان تراست که ما احکام و فقه را از تو فرا گیریم و نظری جز آن نداریم، او به قرارگاه خود بازگشت. »
بارزترین مصداق ملایمت و مساعدت با اسیر، در زندگی امام علی (ع)، رفتاری است که آن حضرت در خصوص ابن ملجم روا میدارد؛ هرچند این فرد در میدان نبرد مصطلح به اسارت در نیامده؛ اما هم اکنون در دست فرزندان امام علی (ع)، اسیر است و امام به فرزندش میفرماید: « اطعموه و اسقوه و احسنوا اساره ان عشت فانا ولی دمی اعفو ان شئت وان شئت استقدت و ان مت فقتلموه فلا تمثلوا.»
مجموعۀ رفتارهایی که بیان گردید، در فقه شیعه و نیز سنی مایۀ گفتگوهایی است، بدین معنا که به راستی نسبت به مجروح و اسیر، با چه شرائط و در چه جاهایی باید ملایمت نشان داد. چنان که ابن ادریس حلی، در خصوص اسیران نکات قابل توجهی دارد. او مینویسد که اسیران نزد ما دو دستهاند، یک دسته آنانیاند که پیش از فروکش کردن جنگ و تمام شدن آن، به اسارت در آمدهاند که بر امام جایز نیست اینان را نگهدارد، بلکه باید آنان را بکشد و گردنشان را بزند، یا دستها و پاهایشان را قطع کند و بگذارد تا بمیرند، مگر این که مسلمان شوند که در این صورت از قتل میرهند. اما دستۀ دوم، اسیری است که در پایان جنگ گرفته میشود، در این صورت امام مخیر است که بر او منت نهاده و آزادش گرداند یا او را به بردگی بگیرد و یا در مقابلش فدیه طلب کند؛ ولی نمیتواند او را بکشد. ابن ادریس در ادامه مینویسد: هر کس که اسیری در دستش بود، واجب است تا او را طعام دهد، و سیرابش کند.
رفتار با اسیران، که در فقه اسلامی و شیعی مبحثی را به خود اختصاص داده، مقولهای در خور تأمّل بیشتر است، چون گاه دستهای از فقهاء به شدت عمل با آنان توصیه نموده و حکم کردهاند و تنها با دستهای از اسیران مدارا را جایز دانستهاند، آنان که پس از اتمام جنگ و فروکش کردن نبرد به اسارت در آمدهاند مشمول این قاعدهاند.
چنان که شیخ طوسی آورده است: هر اسیری که پس از پایان جنگ به چنگ مسلمین در آمد، مجازند بر او منت نهاده و آزادش گردانند و یا او را به بندگی بگیرند و یا فدیه گرفته و آزاد کنند؛ اما نمیتوانند او را به قتل برسانند. ولی آن دسته از کافران که در هنگامه شعلهوری آتش جنگ به اسارت درآمدند، بر امام جایز نیست که آنها را نگه دارد، بلکه باید به قتلش برساند، بدینگونه که دستها و پاهای او را قطع کند تا خون از او رفته و جان دهد جز آن که مسلمان شود. ابن زهره مینویسد، همه کافران که با اسلام مخالفند، در جنگ کشته میشوند چه در حال گریز باشند، یا حمله کننده باشند یا اسیر و مجروح باشند.
بیگمان آن چه در فقه شیعه آمده است ناظر به اوضاع سخت نبردی است که در نگه داشت اسیر، جدا از هزینۀ نگهداری و مراقبت، خطر ضربه از پشت و ایجاد مشکل در اردوگاه سپاه اسلام را به دنبال دارد و در چنین حالتی، تدبیر امور جنگی و مدیریت عاقلانه، به عدم همراهی با دشمنِ در اختیار حکم میکند؛ چرا که هنوز جنگ دامنۀ خویش را توسعه میدهد و مبارزه با جنگاوران دشمن در هر حال امری خردمندانه است؛ اما آن گاه که ستیزهگری خاتمه یافت و دیگر جنگی در میان نیست، دیگر رفتار خشن با اسیر در حوزۀ انتقامجویی و عقدهگشایی قرار میگیرد که علیالقاعده از انسان دارای شأن و شخصیت، اعمال آن پسندیده نیست و طبعاً حقوق بشردوستانه وارد عرصه میشود، چنان که بیان گردید.
در سیرۀ امام علی (ع)، امر فراتر از این دیده شده است و او حتی در کشاکش جنگ و در میدان نبرد نیز با اسیران به نیکویی رفتار میکند و اصحاب خویش را نیز به عمل بدان توصیه مینماید. در سیرۀ امام آمده است که «کان علی اذا اخذ اسیراً من اهل الشام خلی سبیله الا یکون قتل من اصحابه احداً فیقتله به ، فاذا خلی سبیله فان عاد الثانیه قتله و لم یخله سبیله.»
3- تسلیم شدگان و فراریان
گرچه در ضمن مباحث پیشین به این دسته نیز اشارتی رفته است، اما به جهت اهمیتی که دارد، نگاهی استقلالی به آن ضرورت مییابد.
در میدان نبرد گاه دستهای از رزمندگان، به هر دلیلی از آن چه پیش آمد، خود را ناهمسو یافته و پا به فرار مینهند و بدین گونه خویشتن را از صحنۀ درگیری بیرون میافکنند و یا در مواجهه با مسلمانان، متنبّه شده و دست از طغیانگری خویش بر میدارند، و تسلیم مسلمانان میگردند، بدیهی است که انتقامجویی و حتی جنگاوری و اقتدارجویی، بشر را به رفتاری خشونتبار با اینان فرمان میدهد و مجاهدان را به سوی نابودسازی آنان فرا میخواند؛ اما سنت اسلامی و سیرۀ علوی، به مجاهدت با نفس، و مدارای با اینان دستور میدهد . خداوند در قرآن میفرماید: «وقاتلو هم حتی لا تکون فتنه و یکون الدین لله فان انتهوا فلا عدوان علی الظالمین؛ و با آن ها پیکار کنید تا فتنه باقی نماند، و دین مخصوص خدا گردد، پس اگر دست برداشتند [دیگر بدانان کاری نداشته باشید، زیرا] تعدی جز بر ستمکاران روا نیست.» و در آیۀ پیشتر خداوند چنین فرموده است: « فان قاتلو کم فاقتلوهم کذالک جزاء الکافرین فان انتهوا فان الله غفورٌ رحیم؛ پس اگر با شما پیکار کردند، آنها را به قتل برسانید، چنین است جزای کافران و اگر خودداری کردند، خداوند آمرزنده و مهربان است.» بر اساس این آیات و دیگر دستورات الهی، چون دشمن دست از پیکار کشید و تسلیم شد، دیگر نیازی به دوامبخشی نبرد نیست.
امام علی (ع) در خصوص آنان که به گونهای علامت تسلیم شدن خود را ابراز مینمودند، به یاران خویش میفرمود تا از کشتنشان صرفنظر کنند و آنان را به حال خویش وا نهند و هم چنین نسبت به کسانی که از صحنۀ جنگ کناره میگرفتند و پشت به آن میکردند، امر به ملایمت و رفتار انساندوستانه میفرمود. در نبرد جمل آن حضرت منادی خویش را فرمان داد تا فریاد برآورد که: « الا لایتبع مدبر … و من اغلق بابه فهو آمن و من القی السلاح فهو آمن و لاتأخذ من متاعهم شیئا.» آگاه باشید که پشت کننده به جنگ تعقیب نمیشود … و هر که درب خانهاش را بسته درامان است و هر کسی که اسلحه بر زمین نهاد نیز در امان میباشد. ابن ابی الحدید آورده است که آن حضرت فرمود: « و اذا هزمتوهم فلاتتبعوا مدبراً». هر گاه دشمن از شما گریخت، دیگر در پی او نروید و دنبالش نکنید. و همو نقل میکند که امام یارانش را از ستم و آغازگری جنگ و کشتن فراری و مجروح نهی میفرمود. همین سیره و سنت امام علی (ع) است که دشمن سرسخت وی را به اعجاب وا میدارد و با تعظیم به امام زینالعابدین میگوید: « ما رایت احداً اکرم غلبه من ابیک ما هو الا ان ولینا یوم الجمل فنادی منادیه لایقتل مدبر و لایذفف علی جریح .» فردی را بزرگوار تر از پدرت ندیدم که در نبرد جمل، چون پا به فرار نهادیم، با این که در مقام پیروزی و برتری بود، منادی اش ندا در داد که گریزانی کشته نمیشود و بر مجروحین اعمال خشونت نمیگردد.
این سیرۀ امام علی (ع) که به عدم تعقیب و کشتن فراری، در پیکار جمل فرمان میداد، اندکی با آن چه برابر دستهای از روایات، در نبرد صفین بروز یافته، متفاوت است، چرا که آوردهاند آن حضرت در این نبرد فراریان را میکشت و حتی مجروحان را نیز از پای در میآورد و حتی مذکور است که این تفاوت رفتاری و سیرۀ دوگانه، ابان ابن تغلب را به پرسشگری واداشت و از عبدالله بن شریک پرسید که: « ما هاتان السیرتان المختلفان؟» این دو سیرۀ متفاوت از چیست؟ او گفت: « ان اهل الجمل قتل طلحه و الزبیر و ان معاویه کان قائماً بعینه و کان قائدهم .» در این روایت ، عبدالله چنین استدلال میکند که علت فرمان امام علی (ع) در نبرد جمل مبنی بر عدم قتل فراریان آن بود که آنان طلحه و زبیر، سردمداران نبرد را خود به قتل رسانده بودند و امام از باب پاداشدهی به آنان، از کشتنشان صرفنظر کرد؛ اما در نبرد صفین چنین نبود؛ چون معاویه که رهبری آنان را بر عهده داشت، هم چنان در میان آنان حضور داشت. بر این اساس، چنین وا نمود میگردد که عمل امام در مساعدت و ملایمت با اهل جمل ، نه از سر انسان دوستی و در نظر داشت حقوق بشردوستانه، بلکه داد و ستدی سوداگرانه بود.