بين کارتونهاي اين شکلي ژاپني که آن موقع زياد از تلويزيونمان پخش ميشد، «مهاجران» و «خانواده دکتر ارنست» تمِ داستاني تقريبا مشابهي داشتند، خانوادههايي که زادگاهشان را ترک ميکردند و ميخواستند به استراليا مهاجرت کنند، با اين تفاوت که در «مهاجران»، خانوادة سالم به مقصدش ميرسيد و آنجا مشکلاتش شروع ميشد اما خانوادة دکتر از اقبال بدشان، سفر دريايي را انتخاب کردند و يکهو طوفان به کشتيشان زد و فقط کل خانوادة دکتر(؟) نجات پيدا کردند و به يک جزيرة متروک پناه بردند.
داستانِ اين سري کارتوني محصول کمپاني «نيپون» با عنوان اصلي «فلون در جزيرهاي عجيب» براساس رمان مشهور «خانواده سوئيسي رابينسون» نوشتة يوهان ديويد وايس است که تا حالا فيلم و سريالهاي زيادي از روي آن ساخته شده و يکي از شبکههاي تلويزيوني خودمان هم سريال داستانياي با عنوان «خانوادة رابينسون» پخش کرد. ماجرا اينطوري شروع ميشود که دکتر ارنست رابينسون با خانوادهاش در شهر بِرنِ سوئيس زندگي ميکنند، روزي يکي از دوستان دکتر، از استراليا، نامهاي برايش ميفرستد و از دکتر ميخواهد که به استراليا سفر کند، بالاخره تعارف هم که بگيرنگير دارد و دکتر به اتفاق همسرش، آنا و پسر بزرگش، فرانتس و دخترش فلون (که راوي داستان هم است) و برادر کوچکشان، جک، سفر درياييشان به استراليا را شروع ميکنند، اما از آنجا که دوستِ استراليايي دکتر ارنست، جد بزرگواري دارد، طوفان نميگذارد مهمانهاي محترماش به مقصد برسند! آنها توي جزيرهاي گير ميافتند اما از آنجا که دکتر قصه علاوه بر علم طب و پزشکي، تجربههاي فراوان و متفاوتي دارد تمام چشم اميد ما و کل خانواده در طول داستان به قدرت و درايت دکتر است! اتفاقهاي جور واجوري که براي اهالي خانواده، توي جزيره پيش ميآيد، خوراکِ داستانهاي پنجاه اپيزودِ (هر قسمت 25 دقيقه) اين سري کارتوني نسبتا طولاني است. بعد از چند قسمت يک کاپيتان لاابالي به اسم مورتون که در يکي از قسمتها ميخواست به بچهها سيگارِ برگ درست کردن ياد بدهد و با واکنش تند همسر دکتر مواجه شد و پسربچة رنگين پوستي به اسم تامتام، که اوايل اصلا حرف نميزد و کمکم صدايش درآمد، به کاراکترهاي کارتون اضافه ميشوند و البته حيوانِ سنجاب مانندِ عجيبي با نام«Petite Cuscus» که فلون و جک اسمش را مِرکِر گذاشتند. / منبع: همشهری جوان