طبيعت در آثار معماران



نقش سمبل‌هاي طبيعت و جهان هستي در نگال فرمال معماران

طبيعت و آثار طبيعت در طول تارخي هميشه منبع الهام و سرمشق خلاقيتهاي انسان بوده است. طبيعت اين معلم بزرگ تاريخ، در زمينه‌هاي مختلف منشا خدماتي براي انسان جست و جوگر و كنجكاو بوده كه زمان آن به قدمت خود تاريخ مي‌رسد و در اين روند، انسان بعداز گذر از قهر طبيعت، توانسته است چيرگي‌هاي خود رابه او نشان دهد.

اما طبيعت به عنوان منبع و نيروي ارزنده در خدمت انسان بيش از آنكه به انسان عقل گرا در امور كمي و تكنيكي كمك كند، نياز روحي و احساسي او برآورده ساخته است. شعر، ادبيات، هنر، فرهنگ و تمدن انسانهاي مختلف در جوامع گوناگون همراه با سنتها و ارزشهاي آنان درطول تاريخ، هميشه طبيعت رابه عنوان نمادي الهام بخش اختيار كرده است. معماري به عنوان يك علم و هم به مثابه يك هنر در طول تاريخ منشاء آثار بسياري از معماران و دوره‌هاي معماري بوده است،‌در اينجا، اين مبحث سعي در شناسايي و نقش طبيعت در معماري و آثار معماران از قديم تا حال دارد و در گذر از موضوع طبيعت و نقش عوامل طبيعي و محيطي معماري، با عنايت به موضوعاتي همچون معماري و سمبل‌هاي طبيعت،‌احترام به طبيعت در آثار معماري پيشينيان و معاصران و با توجه به اينكه مثلث طبيعت، انسان و اثر معماري ارتباطي هميشگي بوده است، حاصل گفتار عمدتاٌ به اين سو برده مي‌شود كه استفاده شكلي و فرمي معماران گذشته و حال در يك اثر معماري شناخته شود. هر چند كه نقش عوامل طبيعتي در ساخت يك اثر معماري بسيار فراوان هستند اما به اين بيشتر توجه خواهد شد كه نقش فرمال طبيعت در معماري و معماران چيست.

معماري، رابطه انسان با طبيعت

ساختن براي بشر يك نياز و يك ضرورت است. شايد اولين نيازي كه انسان اوليه در خود احساس كرد، احساس يك سرپناه بود. دراين خصوص ساختن ابتدايي‌ترين بناها به يك برنامه‌ريزي و تصميم‌گيري نياز داشت. معماري اصيل همان معماري توده‌ها و به عبارتي معماري مردمي است و اين گاه با معيارهاي پيشينيان وگاه به آگاهي شخص سازنده از شيوه درست انجاك كار، بر طبق عرف جامعه‌اش، از پيش تعيين شده‌اند، اما نياز انسان به اينكه از ساختمان به عنوان وسيله‌اي براي بيان احساسات مشتركش استفاده كند، در يكي از ابتدايي‌ترين مراحل رشد معماري، منجر به ظهور و پيدايش معماري متعالي گرديد.

انسان ظرفيت آن را دارد كه از طريق تجارب ويژه‌اي كه در پي تصميمات موفق و آفريننده خود به دست آورده، از نظر فرهنگي شكوفا شود. وي به هنگام ساختن يك بنا ممكن است اعمالي راانجام دهد كه از انديشه خودش نشات گرفته باشد، چنانچه گويي انديشه‌هاي او و به يك معنا خود و در فضاي ساختمان و در طرح آن آميخته هستند. معماري يك اجتماع انساني از طريق انديشه و تقليد به وجود مي‌آيد و متحول و و متكامل مي‌گردد. انسان اين را كشف نمود كه تصميماتي كه در طراحي و آفرينش يك ساختمان و براي برآوردن نيازهاي زندگيش، اتخاذ مي‌نمايد، بين او و ساختمان رابطه‌اي مي‌آفريند كه به اين زندگي معني مي‌دهد. معماري به نوعي از سازندگي گفته مي‌شود كه مردم به وسيله آن به هويت خود پي مي‌برند و به اين هويت مفهوم مي‌دهند.

انسان در دوران مختلف تاريخي تا به حال با دستكاري در محيط،‌ آن را براي خود به صورت بهينه‌اي درآورده است، عناصر و عوامل طبيعت نقش به سزا در چگونگي و روند شكل گيري اين محيط مصنوع دارندو و محيط مصنوع بعد از ايجاد و بهره‌برداري نيز متقابلاً در شكل گيري شخصيت، رفتار و نظام عملكردي انساني موثر است. انسان در جهت تكامل و پيشرفت و بهيسازي رواني ـ جسمي خود ادراك و ارتباط با محيط خود و ديگران، همچنين تجريبات گذشتگان و ايده‌آل آيندگان را معيار و ملاكي موثر براي خود قرار مي‌دهد. حيات انسان با شناخت دقيق و آگاهانه از اصل تطبيق محيطي نمايان مي‌سازد كه نيازها و خواسته‌هاي انسان، يعني آن تمايلات و احساسات منطقي وجود همچون ابزار و وسيله‌اي هستند كه طبيعت، آنها را براي رسيدن به هدف و مقصود خويش ساخته است. انسان و رابطه او با طبيعت داراي تكامل دائمي است، انسان با طبيعت رابطه دارد و مي‌خواهد طبيعت را در استخدام خود درآورد، جامعه بشري بدون شك در رابطه با طبيعت تكامل پيدا كرده است.

بشر در طول تاريخ از هنگامي كه سرپناه، مسكن، محل زيست، محل كار و يا هر نوع فضايي را ساخته و موردبهره‌برداري قرار داده، هميشه عوامل طبيعت در اين ساختار يك طرف مهم و اساسي نقشه‌ها و طرح‌هاي او بوده‌اند. معماري انسان در اين دوران تاريخي آگاهانه دو مضوع فرم و عملكرد را آشكارا دربرداشته است.
ارتباط انسان با طبيعت (از جنبه عملكردي)

استفاده از طبيعت (مواد و مصالح، آب، جنگل و … )
مقابله با طبيعت (بلايا)، سيل، سرما، گرما، آتش سوزي، باران، زلزله و …
كنار آمدن با طبيعت و الهام گرفتن از آن

اما در اينجا اگر الهام و بهره‌گيري انسان را از طبيعت تنها از جنبه هنري آن در نظر بگيريم شكلهاي مختلف زير را داريم.
ارتباط انسان با طبيعت (از جنبه شكلي)

استفاده از شكل و فرمهاي طبيعت به صورت دو بعدي (نقاشي، طراحي، حكاكي و … )
استفاده از شكل و فرمهاي طبيعت سه بعدي (معماري؛ مجسمه سازي، نقش برجسته و … )
استفاده از طبيعت به صورت انتزاعي

تنسب در طراحي معماري نشان دادهاست كه در خصايص عملكردي، ساختمان و قابليتهاي كاري انسان ريشه‌هايي داردكه ما به واسطه آنها، اندازه‌ها و شكل‌هاي دلخواه خود را پيدا مي‌كنيم، اما جدا از اين رابطه تمامي مفهوم هر طرح معماري بايستي در حوزه «احساس از تناسب» قرار بگيرد و اين احساس، احساسي است نسبت به آنچه اقتضا و مناسبت دارد. در واقع مسايل مربوط به مناسبت و تناسب و سليقه در رابطه بنا با محيط اطرافش به طور جدي عرض اندام مي‌كنند.
عناصر طبيعت، سمبل‌هاي معماري

از ديرباز انسانها، پاره‌اي اشيا و مظاهر طبيعي همانند درختان، نمادها،سنگهاي استوار و با تپه‌هاي مخروطي را ارج گذاشته‌اند، آنها توده‌هاي خاكي‌اي ساخته و بر فراز آن سنگها و يا تنه درختان را برافراشته‌اند، تا به آنها مفاهيمي مذهبي و يا جادويي بدهند. آنگاه قربانگاه بر پا كرده و بناهايي ساخته‌اند تا وسايل عبادت و يا قرباني كردن را در آنها جاي دهند. آنها به ساختن معابدي مبادرت كرده‌اند كه نه تنها به هويت و آمال رفيع خود، بلكه به نيرو و مسند وجود يك روح و يا يك وجود خداگونه نيز معنا بدهند. مذهب در شكل بسيار اوليه‌اش حالتي كاربردي داشته و طالب دستاوردهاي انتفاعي مانند باروري، باران، آفتاب و گردش فصول بوده است.

عوامل احساسي را كه مناسب بيان يك معماري هستند مي‌توان در دو نوع دانست، اول جنبه‌هاي واقعي مربوط به معماري مانند مصالح،‌ساختار، بافت، رنگ، عملكرد، فضا، تناسبات و .. و دوم همدلي، همفكري و همدردي با كساني است كه اين بناها را بنياد نهاده‌اند ويا در آنها رفت و آمد مي‌كنند. همه اينها را بايد به احساس وابستگي به اطراف ساختمان نيز افزود. در اطراف بناي يك معماري عواملي بسيار هستند كه معمار به عنوان سرچشمه بيان احساسات خود از آنها استفاده مي‌كند. در اين ميان طبيعت به مثابه يك عامل موثر نقشي مهم دارد. اشكال طبيعت در هر سرزميني و در ميان هر ملتي و جامعه‌اي شاخص‌ها و ارج‌هاي متفاوت دارد، نور آفتاب، شاكله خورشيد، درختا، باد، دريا، جنگل ، كوير و كو ه و … همگي نمادهايي هستند در تمدن‌ها و فرهنگهاي مختلف كه بيان فلسفي آن و به شكل و حجم درآوردن آن ـ البته به فرمي مستقيم و يا انتزاعي ـ براي معمار سرمشق است.

به كارگيري فرمهاي اجرام طبيعتي در معماري، نشانه گرايش انسان به آثار خلقت و تاثيرات آن است. فرمهاي طبيعت گذشته از نقش موثرشان چه در زمينه عملكردي و چه در باب زيبايي، از احترام و تقدس در فرهنگها، و اقوام ملل مختلف برخوردارند. به عنوان مثال حيوانات و پرندگان در كشورهاي مختلف و در آيين‌ها و جوامع گوناگون بنا به گذشته فرهنگي آنها، هر يك تقدس خاصي دارند. اين حيوانات از آنجا كه در در نوع خود داراي ويژگي‌ خاص و مظهر نوع خود هستند و حتي ممكن است نوعي پرنده انتزاعي و افسانه‌اي باشند ولي بدان سبب كه زاييده خيال يا قرارداد شده ذهنيت انساني است، به صورت سمبل‌ و نماد در فرهنگ يك ملت جاي مي‌گيرند. هم اكنون اين سمبل‌ها نظير فيل، سيمرغ، درنا، شاهين، عقاب، شير، پاندا، خرس و … را به خوبي در تصوير سازي‌هاي آثار كشورهاي مختلف مي‌بينيم، همين نكته را در خصوص پرندگان مي‌توان درنشانه‌ها و آرمهاي هواپيمايي مختلف كشورها مشاهده كرد.

اما معماري به تنهايي بيانگر و گوياي چگونگي ذهنيت انسانها نيست بلكه خود معماري و ويژگي‌هايش في نفسه داراي ماهيتي است كه بازتابهايي دارد و به گونه ارتباطي دو سويه عمل مي‌كند و آنچه را كه انسانها مي‌توانند باشند يا بشوند شكل مي‌دهد، روابط انسان با محيطش و تاثيرات آن در معماري وي متجلي مي‌گردد و همسازي با محيط آسايش را در شئون زندگي انساني جاري مي‌كند.
طبيعت در آثار پيشينيان

آثاري كه از هزاره‌هاي پيش و عهد باستان به جا مانده، عموماً بناهايي هستند كه كمتر مشخصه‌اي از معماري مردمي و يابومي دارند و غالباً بناها، قصرها و كاخ‌هاي حاكمان، پادشاهان و امپراتوران است، بنابراين اولين جنبه ديداري اين آثار عظمت بزرگي و وسعت بناهاي مذكور است، اما نقش طبيعت در اين آثار واز ديد فرمال، بيشتر نقش و اشكال درختان، حيوانات و … است كه درظاهربنا و در ابتدا به صورت رنگي يا برجسته بوده است. در بناي بازسازي شده ايشتاگيت بابل كه در موزه برلين قرار دارد اين نقوش به وضوح و زيبايي،‌نقش گرايش طبيعت را در آثار معماري بيان مي‌كند. اين اشكال به صورت احجام سه بعدي و بعدها در اكثر بناهاي به جا مانده به چشم مي‌خورد و از آنجا كه عوامل طبيعت در نوعي تقدس در باورهاي ملي و ديني پيدا مي‌كنند، ظهور آنها در بناها و غالباٌ در مكانهاي ويژه جاي مي‌گيرند.

از قديمي‌ترين نمونه‌هاي معماري باستان كه به طور شاخص با الهام طبيعت و اعتقاد به رب النوع‌ها و خدايان شكل گرفته، اهرام مصر و مجسمه‌هايي همچون ابوالهول است. اهرام سه گانه مصربه طور مشخص و در كنار آنها اهرام كوچكتر همچون سلسله كوه‌هاي مختلفي را بيان مي‌كند كه در نظر زيردستان آن زمان اين القاء را برساند كه پادشاه، عظمتي همچون كوه داشته. تركيب انسان ـ حيوان را نيز در مجسمه ابوالهول مي‌توان نشانه‌اي از باورهاي وراي اين جهان و ملهم از نشانه‌هاي فراطبيعت دانست.



در معماري ايران، چه دردوران باستان و چه در دوران اسلامي، نمادگرايي و از جمله نمادگرايي كه اشكالي از طبيعت را به همراه داشت، پيوسته در آثار تاريخي و فرهنگي به چشم مي‌خورد. در اين ميان، چشم اندازه‌ها، كوه‌هاي عظيم پر برف، دره‌هايي به پهناي يك ايالت، جلگه‌هاي وسيع درخشان،‌مستلزم ايجاد بناهايي متناسب با آن شكوه و عظمت بوده است. در يك چنين مجموعه‌هاي گنجينه‌اي، تمايل به استفاده جسورانه از مقياس و تناسب اجتناب ناپذير مي‌نمايد. خصلت حيرت انگيز جهان طبيعي باز هم دلالتهاي ديگري عرضه كرد، جهان آسماني و برين براي اين مردم واقعيتي والا داشت. باران زندگي بخش و نيروي سودمند خورشيد ازآسمان ناشي مي‌شد. نظم خدشه ناپذير صورتهاي فلكي حاكي از جهان برنامه‌دار يبا حركت منظم و نقاط ثابت بود كه وقت را نشان مي‌داد. خصلت نمادين كوه و نقش قاطعش در پاسداري از محصولات زراعي و حيات، در سراسر تاريخ معماري ايران ادامه يافته، گاه به صورت نمادهاي خاص و گاه به شكل‌هاي دقيق‌تر و عموماً با استفاده از آرايش‌هايي كه خواستار رويش است،‌ظاهر شد. درختان انبوه، كاخ را احاطه مي‌كرد و از لحاظ معماري به صورت بخشي از آن در نظر گرفته مي‌شد به صورتي كه باغهاي وسيع، تمام جوانب اصلي بنا را به صورت قرينه فرا مي‌گرفت. در اين صحنه‌هاي پيوند طبيعت و معماري همه نوع درخت كاشه شده بود و مي‌توان يقين داشت كه كاشت وخاصيت هر درختي دقيقاً و به صورت هماهنگ سازمان داده مي‌ش‌د. در باغ خواه طبيعتي بود، خواه ساخته دست آدمي، انسان با محيط طبيعي خود محشور بود، اين باغ‌ها از روزگار هخامنشيان با نام «پرديس» تا به حال و با شكل‌ها و نامهاي مختلف وجود داشته‌اند. در اينجا، زمين وحشي و عقيم به كمال مقدر خويش دست مي‌يافت و ديگر شمن آدمي نبود و نسبت به نيازهاي او بي‌توجه نبود بلكه بر عكس آسايش، آرامش و شادي وي را تامين مي‌ساخت، باغ ايراني به عنوان مظهر و واسطه‌اي از طبيعت وحشي و بكر با محيط زيست انسان، نه تنها جاي امن و آسايش كه در عين حال جايي آرام براي تفكر و انديشه بود آرمان باغ چنان نيرومند و بادوام بود كه سرانجام گذر آن به شهرسازي ايران و در اصفهان با نام چهارباغ ظاهر گشت تاثيرات طبيعت در همه هنرهاي ايراني به خوبي مشهود است، در واقع باغبان، معمار، بافنده،‌نقاش، شاعر و … كار خود را با احساس عارفانه و نيز با تعقل و تخيل انجام مي‌دهند.

باغ ايراني مانند معماري، شعر، نقاشي، موسيقي و ساير آثارهاي هنري ايران در چهارچوب سنت و اصول ازبدايع و ظرايفي برخوردار است وبر قله «وحدت در تنوع و تنوع در وحدت» ايستاده است. درباغ ايراني،‌مانند معماري ايراني، هيچ چيزي بي‌مورد و يا فقط براي زيبايي وجود ندارد. آنچه مفيد و لازم است، زيبا عارضه مي‌شود و جلوه‌اي دركمال جمال دارد، درباغسازي مناطق گرم و خشك، براي مقابله با گرماي طاقت فرسا و گزند شديد آفتاب سوزان، سعي در ايجاد بيشترين سايه است. باغهاي فراوان و ماندگار در ايران و كنار آثار معماري آن همچون باغ فين كشان، باغ شاهزاده كرمان، باغ نارنجستان شيراز، نگاه معماران گذشته از آميزش معماري با طبيعت است.

بعضي آثار قديمي چه در ايران و چه در ديگر كشورهاي جهان علاوه بر عملكرد خاص خود،‌باز نگاه جستجوگر و زيباطلب انسان را ازطبيت دور نگه نداشته است. هميشه پل‌ها نمايشگر ارتباط و دسترسي بوده و دليل اصلي شكل‌گيري آنها نياز به گذراز روي آب رودخانه به انگيزه‌هاي مختلف نظامي، اجتماعي ـ شهري بوده است. چيزي كه امروز پلهاي ارتباطي شهري بر روي رودخانه‌ها تنها انگيزه ساخت آنها را در قالب طرحهاي شهري توجيه مي‌كند فقط همين است، يعني پل تنها به مثابه ارتباط شهري و وسيله‌اي براي رفت و آمد وسايط نقليه. اما نگاه معماران هنرمند گذشته در احداث چنين بناهايي نيز به دنبال حداكثر بهره‌مندي لذت ـ بصري و مرتبط ساختن انسان با طبيعت بوده است، معماري اين پل‌ها نشان از اين واقعيت دارد كه به انسان بر روي رودخانه فرصت تاملي و درنگي بدهد و برفراز آن چه به صورت ايستاده و چه به صورت نشسته جايگاهي را سواي مسير سواره‌ها قرار دهد تاانسان با طبيعت پيوندي نزديك‌تر داشته باشد. بر روي چنين پل‌هايي آشتي انسان با طبيعت به واسطه معماري اتفاق مي‌افتد كه انسان به جهت غلبه او بر طبيعت سيال (رودخانه) احداث كرده است تا پل‌ها چيزي بيش از وسيله عبور از رودخانه باشند. اغلب از لحاظ تناسب و جلوه، زيبايي چشمگيري داشتند وقدرت و برازندگي را نمايش مي‌دهند. دو پل مشهور اصفهان بر روي رودخانه زاينده رود به بهره‌برداري استادانه از روي رودخانه با نسيم خنك و جريان زندگي بخش طبيعت يعني آب اختصاص يافته است. اين پل‌ها نه تنها براي حركت و گذر، بلكه براي توقف هم طراحي شده بودند و در آنها مكاني براي تفرج است و نگاهي و توجهي شوق انگيز به طبيعت كه معرف ويژگي انساني معماري ايراني است.

طبيعت و معماري معاصر

با پايان گرفتن قرن بيستم، بازگشت جدي به طبيعت و بهره‌برداري صحيح و سالم از آن مي‌رود كه انسان را در آستانه قرن جديد به دستاوردهاي جديدي در نگاه تازه به طبيعت قرار دهد. مدينه فاضله قرن بيستمي و روياهاي شهرسازي لوكوروبوزيه امروز به كابوس تبديل گشته است. ديروز و در پيش از مدرنيسم، ميدان‌ها، خيابانها، كوچه‌ها، بازارها و باغ‌ها، جاهايي براي ديدار مردم بودند، ساختمانها خود در اطراف كوچه و خيابان و بازار احساس هويت مكاني مي‌داد، شبكه‌هاي ارتباطي شهري مناظري گوناگون و بديع داشت و از فضاهاي آن به شكل‌هاي مختلفي استفاده مي‌گشت. فضاهايي كه به گونه‌هاي مختلف طبيعت را در كنار خود داشت. اما پس از آن، بناها و ساختمانها ظهوري گستاخانه و لجام گسيخته داشت و با ايجاد محيطي بي‌روح، روح انساني را خسته كرد و دستاورد آن در معماري چنين بود كه ايده جعبه بتني مدرنيسم پايان خوشايندي ندارد. در دهه اخير و بعد از نهضت مدرنيسم، تلاشهايي جهاني براي ايجاد فضاهايي لطيف، گرم، هيجان انگيز و با احساس انجام گرفته است و سعي شده طبيعت نقشي اساسي‌تر در زندگي و كار انسانها داشته باشد.

در سال 1939 فرانك لويدرايت با طرح خانه آبشار امتزاجي عجيب بين طبيعت و سكونت انسان به وجود آورد. سقف‌ها و بالكن‌ها وسيع و متقاطع در بالا و صخره‌هاي طبيعي در پايين بنا، همراه با جريان نهر، و آبشار آميزه‌اي يگانه را بوجود آورد و بدين گونه علاقه خود را و توجه زيست انسان را به طبيعت مورد تاكيد قرار داد.


رايت از آغاز خانه‌هايش را با طبيعت مي‌آميخت. اين تمايل وي در تركيب معماري و طبيعت چندان است كه اغلب نمي‌توان تشخيص داد كجا ساختمانلهاي وي آغاز مي‌شوند و كجا طبيعت پايان مي‌يابد. وي در مورد خانه شخصي‌اش بر روي تپه كه فرمي مشخص و دقيق داشت مي‌گويد،‌من هرگز خانه‌اي را بر راس تپه‌اي نمي‌سازم بلكه در امتداد برجستگي تپه خانه را مي‌سازم و اين خود نشان مي‌داد كه وي كوشيده است قرار دادن خانه، در موقعيتي خاص انحناي پيوسته و زيباي تپه به ديده‌ايد. در تفاوت نگاه‌هاي دو آرشيتكت بزرگ معاصر مي‌توان گفت كه لوكوربوزيه با انديشه‌هايش در طراحي و خلق معماري خواسته است طبيعت را به داخل و اطراف معماري بكشاند. در صورتي كه «رايت» در اين رهگذر به طبيعت دست نزده است.

از ديرباز بر مساله ارتباط ساختمان با طبيعت دو جواب متفاوت يافت شده كه هر دو نحوي هميشه درست و صادق بوده‌اند. معابد يونان در آغوش طبيعت اما با چهره‌اي متمايز از آن ساخته شده‌اند و شهرهاي قرون وسطايي چنان با طبيعت درآميخته‌اند كه انگار جزيي از طبيعت هستند. در دوره معماري معاصر، لوكوربوزيه نگاهي تازه به طبيعت ارائه كرده وي با طرح ويلاي «ساوا» در پوآسي فرانسه و ايجاد يك تراس وسيع در آن، با قرار دادن قاب‌هايي خالي در نماي آن واسطه‌اي بين معماري داخل و طبيعت بيرون به وجود آورده، در حقيقت با ايجاد اين نوار باز در ديوار تراس،‌مناظري قاب شده و تابلو مانند را به ديده آورده است.


از معماراني كه در پايان نهضت معماري مدرن نگاهي خلاقانه، انحصاري و جسارت آميز به فرمهاي غيرعادي و در حقيقت برگرفته از طبيعت داشت«يرن اوتزن» است، اوتزن در سفرهايش متوجه شد كه بر خلاف معماري غرب، در معماري شرق سطوح افقي جايگاه ويژه‌اي دارند. در طراحي سريع از يك خانه ژاپني فقط بامي را از آن خانه را بر سكويي نشان ميدهد. در طرحي ديگر از ابر و دريا، باز همين توجه وي به خطوط و سطوح افقي چه در تجسم دريا و چه در تصوير توده ابر آشكار است، وي ريشه طبيعت گرايي و ارتباط ماوراء طبيعي آن را در معماري شرق در اين تصاوير نهفته مي‌يابد و در حقيقت خود اين اشكال و ديدگاه فلسفي آنها مبنايي براي رويش طرحي اوليه به نام اپراي سيدني د استراليا مي‌گردد. وي مي‌گويد در طرح تاقي‌هاي اپراي سيدني و صفحات شيشه‌اي مقابل آن از حركت طبيعي


و ديناميكي بال يك پرنده در حال پرواز الهام گرفته است. اما از بناهاي چند دهه اخير كه به شكلي مونومانتالي و نمايشي نيمه رئاليستي از فرم و شكلي طبيعي در قالب يك پرنده (عقاب) مورد استفاده قرار گرفته، بناي فرودگاه جان.اف.كندي اثر اروسارينن است. اين بنا پرنده‌اي بزرگ را مي‌ماند كه در حال فرود يا اوج گيري است، شكل عقاب مظهري براي كشور و پرواز به نشانه پروازهاي خطوط هوايي است. در اينجا فرم، نمادي از عملكرد را نشان مي‌دهد و در واقع آميزه‌اي از حركت تكنولوژي و بيان پرواز است.


همواره با نام آلوارآلتو و معماري او دو نكته قرين است:«چوب» و «فرم موجي شكل» جنگل‌هاي فنلاند و فراواني چوب در اين سرزمين موجب گشت كه وي با ديدي معمارانه از امكانات اين ماده طبيعي استفاده كند و آن را به استادي و هنرمندانه به كار برد. تاثير فنلاند همه جا در كارهاي آلتو هويداست و قدرتي كه طرحهاي او از آن برخوردار است از اين سرزمين مايه مي‌گيرد. يكي از جنبه‌هاي اصيل و درخشان او اين بود كه هنرش و اثرش معرف محيطي بود كه او در آن پرورش يافته بود، تاثير فنلاند با مجموعه‌اي ازجنگل‌هاي وسيع و ده هزار درياچه در كارهاي آلتو، همان استفاده مطلوب از چوب و شكل منحني و موجي درياچه‌هاي طبيعي است، در اينجا طبيعت نقشي اساسي در فرمهاي معمارانه پيدا مي‌كند. آلوار آلتو، در استفاده از محصولات صنعتي در معماري، همچون صندلي، مبلمان، ميز، چراغ، لوستر و .. همگام با معماريش به شيوه‌اي هنرمندانه و آزاد، از زبردست‌ترين معماران معاصربود. در اين راستا وجدت فرم برگرفته از طبيعت را به خوبي در كارهايش مي‌توان ديد. اين بهره‌گيري از طبيعت در آثار هنرمندان، گاه تاثير فرمي و شكلي دارد و همچون آثار آلوار آلتو فرم حجمي و فضايي محصول به شكل‌هاي مختلف عناصر طبيعتي در مي‌آيند، و گاه همچون ديگر آثار هنرمندان اثر لوسيانو ويستوسي نقوش و اشكال طبعيت بر روي اشياء مورد نيازانسان نقش مي‌بندند.

مركز جهاني شركت يونيون كاربايد كه توسط كوين روش طرح و اجرا شده است نمونه‌اي از معماي است كه به نحوي وسيع و نزديك با طبيعت محيط عجين شده است.


اين مركز بزرگ با حجم وسيع خود كه تنها داراي 3200 اتاق كارمندان و داراي فضاي پاركينگ براي 3000 تا 4000 اتومبيل است باشكلي اسفنجي و ستاره‌اي شكل خود به گونه‌اي در روي زمين تكثير فرمي دارد كه تمامي فضاهاي آن به طريقي از نور، تهويه و مناظر طبيعي محيط استفاده مي‌كنند. علاوه براين شكل انحناي آن از بالا به نگاه اول به مثابه خزنده‌اي در ميان سبزه‌زارست كه دست و پاهاي زياد آن همان فضاهاي پاسيويي شكل بزرگ و تكثير گونه اسفنجي است. احترامي كه به طبيعت گزارده شده در ديد اول اين است كه ارتفاع ساختمان در بيرون از زمين كه حدود 5 طبقه است هم ارتفاع و يا حتي كوتاه‌تر از درختان جنگل محيط است و مي‌شود گفت كه هيچگونه ابزار وجود متظاهرانه‌اي در چشم انداز محيط نكرده. از آثار ديگر «كوين روش» كمپاني بيمه عمر كالج واقع در


ايندياناي امريكا است. اين مجموعه كه داراي سه بلوك متشابه بوده و تا 9 بلوك قابل افزايش است با نماي شيشه‌آي خود گوياي شكل الماس است كه با وجوداستخر ميان آنها و انعكاس آفتاب در آب و شيشه‌ها، تلالوي خاصي به محيط مي‌دهد. علاوه بر اين، شكل خاص كوه مانند آن با سازه‌اي استوار و محكم در بيان ظاهري خود مفاهيم بيمه را با استفاده از عناصر طبيعت يعني كوه والماس به خوبي بيان كرده است.

از نمونه‌هاي ديگر معماران معاصر، آثار ازتادائو آندو ژاپني است . وي طراحي معماري و خلق بناي يك معماري را به عنوان جزيي از طبيعت قلمداد مي‌كند، او بدين سبب كه احجام معماري خودنوعي تپه، درخت، سنگ و صخره، آب و … هستند نگاهي طبيعت گرا به معماري دارد. در آثار و كه عمدتاً از بتن عريان مي‌باشدلطافت و ظرافت سبك سنتي ژاپني را در طرحهاي ساخته شده‌اش به خوبي مي‌توان مشاهده كرد. در حقيقت از مصالح و موادي همچون بتن استفاده مي‌كند و از آن احساسي به شكل چوب بيان مي‌كند. تادائو آندو با مجموعه خانه‌هاي روكو


گاه خودرا به معماري خانه‌ها به مثابه يك عضوي از طبيعت در مقياس بزرگتري مطرح مي‌سازد. اين مجموعه خانه‌ها كه در شيب تند يك كوه قرار دارند با پيروي از شكل خاص اندازه‌هاي سنتي ژاپن، مكعبهايي گاه پر و گاه خالي را همچون سنگهاي صخره‌اي به بيننده تداعي مي‌كند و در واقع در يك شيب 60 درجه ارتباطي منطقي بين ساختار و طبيعت ايجاد مي‌كند. وي علاوه بر طرح ايده‌هايي همچون هماهنگي بنا و احترام به طبعيت، ايجاد تمركز در يك محوطه باز، ارتباط بين زيبايي وسادگي، توجه به شرايط فرهنگي، اقليمي و اعتقادي استفاده كننده، آوردن طبيعت در بنا را باعث افزايش روحيه كاركنان و يا جان گرفتن انسان در خانه مي‌داند. مجموعه‌هاي مسكوني «روكو»ي تادائو آندو در واقع مدل‌ها و طرحهاي امروزي معماري‌هاي سنتي و مردمي همچون ماسوله در ايران است .شهر ماسوله و نمونه‌اي مشابه آن در ايران و خارج از ايران نمونه‌هايي از هماهنگي معماري با طبيعت است .اين نوع معماري خاص كوهستاني در وراي ارتباطهاي اجتماعي، بدين شيوه طبقه‌اي بناها، خواص معماري كوهستانها رابه طريقي با طراحي و فرايند فعاليتهاي شهري توازن بخشيده و به نحوي متعالي از آن استفاده مي‌كند و در اين گذر هيچگونه صدمه‌اي به طبيعت و مناظر محيط نمي‌زند.

ايتسوكوهاسهگاوا از آرشيتك‌هاي معاصر زن ژاپني است كه در آثارش به وفو از علايم و شكل‌هاي مشخص طبيعت استفاده مي‌كند، هر چند كه شيوه وي در به كارگيري مصالح عمدتاً بتن و در مقدار زياد از صفحات و ميله‌ها و توري‌هاي فلزي، فايبرگلاس و پلاستيك است و اين به نوبه خود با بافت خاصي كه اين مواد دارد، بيان خاصي را نيز به بيننده القاء مي‌كند، ولي نكته اين است كه او ا فرم و شكل‌هاي منحني و حركت فرم استفاده مي‌كند. درختان،‌آب، باد واجرام سماوي ديگر به وضوع به شكلهاي معين در ابعاد مختلف آشكار است.

در طرح نمايشگاه جهاني ناگويا در سال 1989 ميلادي علاوه بر اينكه نمايشگاه از غرفه‌هاي خيمه‌اي شكل و به گفته خودش برگرفته از حجاب زنان مسلمان (چادر) بود، درختان نخلي شكل و لوتوس و حجم صخره‌اي شكل به نشان يك كوه و از جنس فايبرگلاس و فلز و نيز كف مرمرين آن بانقش خاص خود كه بياني از ساحل ماسه‌اي، صدف‌هاي دريا و .. بود همگي نشان وبرگرفته از طبيعتي است كه وي در آثارش اصرار بر حضور آنها دارد. به گفته وي در ژاپن، نور، باد و هوا با فصول مختلف سال تغيير مي‌كند و اين خود زمينه‌اي است كه حالات مختلف طبيعت را بتوان به گونه‌هاي مختلف و متنوع آفريد.

در طرح ديگر وي يعني مركز فرهنگي شوناداي به طور آشكار ازيك كره زمين به عنوان مركز اجتماع و صحنه تئاتر اين مجموعه استفاده شده است، او با استفاده از گنبدهاي ژئودزيك مختلف بيان‌هاي سمبليك از كره ماه، كره زمين و كهكشان را ارائه مي‌دهد و در حقيقت خارج از استفاده از طبيعت زمين، نگاهي به آسمان و كهكشان در معماري‌اش دارد.

از طرحهاي مشهور دهه اخير كه يك گروه از معماران جوان نروژي به نام اسنوهتا برنده آن شدند، طرح كتابخانه بزرگ اسكندريه در مصر است. شكل ساختمان همچون دايره‌اي بزرگ از شيشه است كه به طور شيبدار روي زمين قرار گرفته و به سمت شمال يعني درياي مديرانه قرار دارد و اين به تبيعت از طبيعت و نماد خورشيد در مصر باستان تشبيه مي‌شود. با وجودي كه ورودي در طبقه همكف قرار دارد، در نيمه راه صعود به اين فضاي پر عظمت، صفحه مدور بام، زمين را مي‌شكافد و از سمت دريا شباهت آن به آشكارا همانند خورشيد در حال طلوع است.

اين نوع به كارگيري در معماري معاصر و متاخر نگاهي تازه است كه آثار معاصر را از ديدگاه مونومنتال غني‌تر مي‌سازد. بناي بزرگ و يادمان گراند آرك اثر اسپريكلسن خارج از كاربرد و عملكرد بنا، در جايگاه مركزي آن در يك فضاي باز، سقف پارچه‌اي كامل آن به شكل يك توده ابر است، در نمايي كه از دو طرف گراند آرك مشاهده مي‌شود اين سقف پارچه‌اي شكل در زمينه آبي آسمان نمايي طبيعي و كادر شهر را همچون يك تابلوي نقاشي بيان مي‌كند.

از آثار معاصر كه نماي طبيعت‌گرا در جنبه‌هاي بصري آشكارا چشم نواز است،‌طرح بناي بيناد وازارلي در فرانسه توسط ژان سونيه و دومينيك رونسري است كه علاوه بر تاثير پذيري از آثار نقاشي خود وازارلي، استفاده از فرم طبيعت و عناصر طبيعت در آن مشهود است،


در نماي ايستاده ديوارهاي مختلف در جهات گوناگون و ناشي از پان فضاهاي شش گوش لانه زنبوري است،‌دايره‌هاي بزرگ سفيد بر روي ديوارها شمايي از خورشيد راگوياست كه با انعكاس استخر بزرگ جلوي آن، طلوع خورشيد را با افق دريا تداعي مي‌كند معماران امروز در فرمگيري فضاي معماري به جهت تنوع و نوآوري، گاه به گذشته‌هاي دور چشم دارند تا با نوعي تداعي بصري، بتوانند گذشته را بازسازي كنند. در طرح خانه ساحلي اثر گروه ويليام مورگان با بهره‌گيري از نوع زيست و مسكن غارنشيني و با استفاده از شرايط توپوگرافيكي محيط و ساختن آن در دل تپه ساحلي، فرم خانه‌هاي مغازه‌اي رابه وجود آورده كه تنها روزنه‌هايي (البته بزرگتر از گذشته) به بيرون دارند.

پوشش سقف‌ها وديواره‌ها به صورت يك تپه طبيعي از نظر هماهنگي خود را با طبيعت حفظ كرده است.

معماري پايدار

در معماري معاصر، تغييراتي كه باتوجه به معيارهاي زيست اقليمي و پايداري پديد مي‌آيند. هرروز اهميت بيشتري مي‌‌يابند. سخن از پايداري در معماري رامي‌توان به تصور و طراحي ساخت و سازهاي آينده تعبير كرد. آن هم نه تنها با پايداري فيزيكي ساختمان، بلكه با پايداري و حفظ اين سياره و منابع انرژي آن، بدين ترتيب اين گونه به نظر مي‌رسد كه مي‌توان پايداري رابر پايه الگويي تصور كرد كه در آن مواد و منابع در دسترس، بيش از هدر دادن يا نديده گرفتن‌شان، با كارآيي بيشتري به كار گرفته شوند. به طور خلاصه منظور از بوم شناسي ساختمان اين است كه بر قابليت ساختمان براي تلفيق عوامل محيطي و جوي، و تبديل آنها به صورت كيفيت‌هاي فضايي و آسايش و فرم تمركز گردد.
معماري پايدار و فن آوري پيشرفته

بيان و ابزار دستاوردهاي علمي و فني، همواره از وظايف توسعه معماري مدرن بوده است. مدرنيست‌هاي اوليه معماري نظير لوكوربوزيه و گروپيوس، به فن آوري به مثابه نيرويي كه تغيير را موجب مي‌شود، توجه مي‌كردند و بنابر همين ملاحظات بود كه انسان آن را در معماري از آن خود ساخت و مورد ستايش قرار دارد. معماري مدرن، از سالن توربيسن (1909) پيتر به رنز براي شركت آ.ا.گ در برلين، تا ساختمان سيگرام (1958) ميس ون در روهه در نيويورك، همواره مقاصد پيشرفت فن آورانه را تائيد كرده و به كار گرفته است. در چند دهه اخير نيز،‌اين حساسيت در تحول معماري «هاي تك»، جنبشي كه ريشه‌هاي آن از لحاظ فن آوري به برداشت‌هاي خوشبينانه دهه 1960 برمي‌گردد، كاملاً آشكار است. اين دهه، مقارن با پيشرفت‌هايي در صنعت هوا ـ فضا بود كه انسان را به كره ماه برد، و موجب پيامد تحريك آميزي شدكه خبر از نسل معماران آگاهي نظير گروه آركي گرام مي‌داد، كه امروزه معماران ماهر و با نفوذي نظير ريچارد راجرز، نيكلاس گريمشاو، و مايكل ها پكينز را نيز دربرمي‌گيرد.

البته نكته‌اي كه مي‌توان به آن اشاره كرد، جنبه‌ انتقادي تعامل بين معماري و فن آوري است و اين نكته به گونه‌اي كه در آن، اين دو همواره شكل جديدي به يكديگر مي‌دهند. براي روشن شدن امر، مي‌توان به معماري «هاي تك» اشاره كرد، معماري «هاي تك» از دل مشغولي اوليه خود با منطق خشك توليد كلان، در ادامه به تلفيق با كاركرد گرايي شديد رو آورده است. از سوي ديگر مشاهده مي‌شود كه توليد فرايندهاي صنعتي منطقي به صورت ساخت و سازهاي ساختماني، منجر به محيط‌هاي خنثي، انعطاف‌پذير، و بي‌مصرف شده و در كل به صورت سبكي پيچيده و مبهم درآمده است. خوشبختانه حساسيت در برابر چنيني وضعيتي، روابط گسترده‌تر از جمله ساخت مكان، تفاهم اجتماعي، مصرف انرژي، شهرسازي و آگاهي زيست محيطي را به وجود آورده، به طوري كه امروز «اكوتك» را در برابر«هاي تك» قرار داده است.

نكته تعيين كننده ديگر درباره اين رويكرد خاص، تعامل خلاق بسياري از رشته‌هاي تا پيش از اين نيمه وابسته به هم است ـ براي نمونه مهندسي ساختاري و تاسيسات، مصالح ساختماني، علوم كامپيوتري و زيست محيطي ـ كه به نوعي معماري انجاميده است كه دامنه وسيع‌تري از تجربيات گوناگون را در اختيار ما مي‌گذارد كه تا پيش از اين هركز ممكن نبود و نيز نوعي معماري كه مي‌تواند با نيازهاي متغير جامعه معاصر سازگار شود. ريچارد راجرز، كه مي‌توان از او به عنوان يكي از معماران آگاه و بصير امروز نام برد، مي‌گويد: خلق معماري كه فن آوري جديد را دربرداشته باشد، مستلزم گسسن از ايده جهان ايستاي افلاتوني است، جهاني كه با شيء متناهي عالي‌اي بيان مي‌شود، كه نه چيزي را مي‌توان به آن افزود و نه از آن جدا كرد. و اين برداشتي است كه از آغاز تا به امروز بر معماري تسلط داشته است. همچنين به عوض تعريف معماري به گفته شيلينگ، يعني معماري به مثابه موسيقي منجمد، امروزه معماري بيشتر شبيه به موسيقي مدرن يا جاز يا حتي شعر نگريسته مي‌شود،‌كه «بداهه گويي» در آن نقش دارد، معماري نامشخصي كه هم ثبات و هم تغييرا در برمي‌گيرد.

به هر حال روابط معمارانه، اجتماعي و فن آورانه از نوعي معماري با عنوان معماري اكو تك خبر مي‌دهد كه طيف گوناگوني از ساختمانها را دربردارد. در برخي كتابها، از جمله منابع اشاره شده در اين بررسي، اين گونه ساختمانها را با عنوانهاي بيان ساختاري، مجسمه‌سازي با نور،‌صرفه جويي در انرژي، واكنشهاي شهري، ساخت اتصالات و نمادگرايي شهري دسته بندي و معرفي كرده‌اند. يكي از وجوع مشتركي كه در ميان تفسير و توجيه اين نوع معماري مي‌توان به آن اشاره كرد اين است كه معماري و فن آوري مي‌توانند از يكديگر ياد بگيرند.

بيان ساختاري

زماني آوره آروپ، مهندس ساختاري عالي قدر، گفت : « آنچه مهندس به عنوان ساختار مي‌بيند، معمار به مثابه مجسمه به آن مي‌نگرد. البته، در واقع هر دو وجود دارد» افزايش توان بالقوه بيان از طريق مهندسي ساختاري، تجسم آشكار همزيستي بين معماري و فن آوري است. امروزه مهندسان به عنوان مفسران و حاميان امكانات فن آورانه، به تدريج نقش خود را از نامرئي بودن، گمنام بودن، كارمند بودن و نظاير اينها، تا در آمدن به صورت همكاراني كه در ائتلافي خلاق با معماران كار مي‌كنند، ارتقاء‌داده اند. با رشد كارهاي مهندسي چند رشته‌اي كه شكل گيري موسساتي همچون موسسه آوه آروپ و شركا رابه دنبال داشت، نسل جديدي از مهندس ـ معمارها، كسب شهرت و آوازه را آغاز كرده‌اند. براي نمونه مي‌توان به پيتر رايس اشاره كرد، كه تا زمان مرگ آوه آروپ در سال 1992،نمونه درخشان اين فلسفه دورگه بود. فردي كه با آرامش و بي‌اعتنا به عنوان، نياز مهندس به رويكرد طراحي كردن را واقع بينانه تشويق و ترغيب مي‌كرد.
معماري و صرفه جويي در انرژي

بيش از سي سال است كه رابطه انسان با جهان طبيعي، به دليل رخ دادن طيف وسيعي از بحران‌هاي محيطي، در رده مقوله‌هاي خاص و گاه آزارنده درآمده است. در سطح وسيع، موضوع‌هاي توسعه پايدار، استفاده از انرژي و محيط گروي، اكنون در راس برنامه بيشتر حكومت‌هاست. در مقياس شخصي، آگاهي محيطي فردي براي حمايت از مصرف كننده و ايجاد فضاي سبز و سبك‌هاي زندگي گوناگون همچنان رو به رشد است. تا اين مرحله از كار، در اثر فشارهاي سياسي واقتصادي و اجتماعي سعي شده است تا راهبردهاي آتي مشخص و تعيين شوند، ولي تعامل محيط مصنوع با جهان طبيعي به صورت موضوع پيچيده‌اي همچنان مورد توجه همگان است.

با اين حال نگرش‌ها و مهارتهاي معماران مدرن، در هر جا كه اعمال گردد، اساساٌ در بعد جهاني مطرح مي‌شود. طراحي شهرها و ساختمانها در سرتاسر جهان گاه موجبات بهبود و گاه تخريب محيط زيست ا در زمين فراهم مي‌سازد. تاثيرات زيست محيطي اينها فقط بومي نيست، بلكه اقيانوس‌ها و نقاط قطبي و لايه‌هاي جو را نيز در مي‌نوردد. با در نظرگيري هم پيوندي اين تاثيرات، طراحي ساختمانهايي كه ويژگي‌ صرفه جويي در انرژي و همچنين حفاظت منابع طبيعي را در خود داشته باشند، در زمره اصلي‌ترين مسئوليت‌هاي معماران قرار مي‌گيرد.

امروزه استفاده كنندگان از ساختمان، چه در منزل و چه در محيط‌هاي كاري، نياز به آسايش و راحتي بي‌قيد و شرط دارند. اين امر خود منجر به نيازي فزاينده به انرژي در بخش خانگي و صنعتي شده است. انسان اكنون از لحاظ صرفه جويي در انرژي در موقعيتي قرار دارد كه هيچگاه تا بدين حد بحراني نبوده است. براي اجراي استانداردها و معيارهاي دائمي صرفه جويي در انرژي، تعيين و كنترل دقيقن مصرف انرژي در ساختمان، امري حياتي است. فن آوري مربوط به اين هدف نيز بسيار پر اهميت است. به هر حال، فن آوري صرفه جويي در انرژي در طراحي پايدار،‌روندي است همواره روبه تحول.

منابع

1.زيگفريد گيدئون،فضا،زمان و معماري ،ترجمه منوچهر مزيني، شركت انتشارات علمي و فرهنگي،چاپ سوم ،1365

2.اريك نيوتن، معني زيبايي، ترجمه پرويز مرزبان، انتشارات انقلاب اسلامي(فرانكلين )1359.

3. ه.ه.و جنسن،تاريخ هنر، ترجمه پرويز مرزبان، انتشارات انقلاب اسلامي(فرانكلين)1359.

4.بروس آلسوب، يك تئوري نوين درمعماري، ترجمه پرويز فروزي، كتاب سرا، چاپ اول 1374.

5.تاريخ معماي و شهرسازي ايران، مجموعه مقالات كنگره ارگ بم.جلد 1و2 ميراث فرهنگي كشور، چاپ اول 1374.

6. فريزر ريكي، طراحي درمحيط مصنوع، ترجمه رحيمي، ايران بدي، بهشتي ،انتشارات گوتنبرگ.

7.نجم الدين بمات،شهر اسلامي، ترجمه محمدحسين حليمي، منيژه اسلامبولچي، انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، چاپ اول،1369.

8.مجله آبادي، فصلنامه مطالعات و تحقيقات شهرسازي و معماري،سال پنجم، شماره هفدهم. تابستان 1374.

9. نشريه ايران زمين. معاونت امور سياحتي و زيارتي وزارت ارشاد، شماره 4 و 5 بهار و تابستان 72.


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *