گر مرد رهی میان خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت عطار نیشابوری گر نمی کوشی به درمانم به آزارم مکوش مرهم دل نیستی، بر سینه پیکانی چرا؟ حمید سبزواری گر تو خواهی عزت دنیا و دین عُزلتی از مردم دنیا گزین سهایی گفت آسان گیر بر خود کارها کز روی طبع سخت می گیرد جهان با مردمان سخت کوش حافظ گفتم از دل برود چون ز مقابل برود غافل از اینکه چو رفت از پی او دل برود امید اصفهانی گفتم که خطا کردی و تدبیر نه این بود گفتا چه توان کرد که تقدیر چنین بود حافظ گفتن بسیار نه از نَغزی است ولوله ی طبل ز بی مغزی است جامی گفته بودم چو بیایی غم …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...کارمند محتوی گذار 4
شعر بازی – راهنمای اشعار برای مشاعره – شروع بیت با حرف ک
کربلا به خون خود تپیدن است جرعه جرعه مرگ را چشیدن است مرتضی امیری کار با جذبه ی عشق است عزیزان ور نه بوی پیراهن یوسف گرهی بر باد است صائب تبریزی کار پاکان را قیاس از خود مگیر گر چه ماند در نبشتن شیر شیر مولوی کاش می دیدی به چشم عاشقان رخسار خویش تا دریغ از چشم خود می داشتی دیدار خویش صائب تبریزی کاش می شد که پریشان تو باشم یا نباشم یا از آن تو باشم سلمان هراتی کدام دانه فرو رفت در زمین که نرست چرا به دانه ی انسانیت این گمان باشد مولوی کرد روزی که قضا شادی و غم را قسمت چشم خونبار من شد، لب خندان از تو حزین لاهیجانی کردم سفر …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...شعر بازی – راهنمای اشعار برای مشاعره – شروع بیت با حرف ق
قطره ای کز جویباری می رود از پی انجام کاری می رود قدر و بهای مرد نه از جسم فربه است بل قدر مردم از سخن و علم پر بهاست ناصر خسرو قرض است کارهای بدت نزد روزگار یک روز اگر ز عمر تو ماند ادا کند شفایی کاشانی قضا رفت و قلم بنوشت فرمان تو را جز صبر کردن چیست درمان ویس و رامین قطره ی اشکیم اما در درون دل نهان گر به سوی دیده ره یابیم دریا می شویم مسکین بخارایی قفس تنگ فلک، جای پرافشانی نیست یوسفی نیست در این مصر که زندانی نیست صائب تبربزی قلب هر خاکی که بشکافد، نشانش عاشقی ست هر گلی که غنچه زد، نامش شقایق می شود خلیل ذکاوت قناعت …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...شعر بازی – راهنمای اشعار برای مشاعره – شروع بیت با حرف ف
فرا موشم مکن چون من فراموشت نخواهم کرد تو در من آتشی هستی که خاموشت نخواهم کرد فارغی از قدر جوانی که چیست تا نشوی پیر ندانی که چیست نظامی فاش می گویم و از گفته ی خود دلشادم بنده ی عشقم و از هر دو جهان آزادم حافظ فرزند بنده ای است خدا را، غمش مخور تو کیستی که به ز خدا بنده پروری سعدی فرض ایزد بگذاریم و به کس بد نکنیم آنچه گویند روا نیست نگوییم رواست حافظ فریاد که از عمر جهان هر نفسی رفت دیدیم کزین جمع پراکنده کسی رفت هوشنگ ابتهاج فریاد که گر تشنه در این شهر بمیرم جز دیده کس آبی به لب من نچکاند خواجوی کرمانی فکر فردای خود …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...شعر بازی – راهنمای اشعار برای مشاعره – شروع بیت با حرف غ
غافل از مور مشو گرچه سلیمان باشی که ز هر ذره به درگاه خدا راه بود صائب تبریزی غرق خون بود و نمی مرد ز حسرت فرهاد خواندم افسانه ی شیرین و به خوابش کردم فرخی یزدی غلط است این که گویند به دل رهست دل را دل من ز غصه خون شد، دل تو خبر ندارد عرضی شیرازی غم به هر جا که رود سرزده آید، به دلم چه کنم؟ خانه ی من بر سر راه افتاده است سنجر کاشانی غمگین مکن اگر نکنی شاد خاطری گر مرهم دل نشوی نیشتر مباش صائب تبریزی غمناک نباید بود از طعن حسود ای دل شاید که چو وابینی خیر تو درین باشد حافظ غیبت نکرده ای که شوم طالب حضور پنهان …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...