در فراسوی حقوق معاهدات: پدیداری حقوق عرفی جدیدی در حمایت از میراث فرهنگی*
فرانچسکو فرانکیونی**
مترجمان:علیرضا ابراهیمگل***و فرزانه آقاشاهی****
چکیده
از نیمه دوم قرن بیستم به این سو،حقوق بینالملل حمایت از اموال فرهنگی بهویژه از طریق معاهدات و اسناد حقوق نرم [1]توسعهیافته است.اما وضعیت حقوق بینالملل عرفی در این زمینه چگونه است؟آیا تعهداتی با ویژگی کلی قابل اعمال بر تمام دولتها در زمینه احترام و حفظ میراث فرهنگی وجود دارد؟ این مقاله رویه بینالمللی اخیر در زمینه رفتار با اموال فرهنگی را در چهار بخش مختلف مخاصمات مسلحانه،اشغال،همکاری علیه تجارت غیرقانونی و میراث معنوی مورد مطالعه قرار میدهد و به این نتیجه میرسد که هستهای از تعهدات ماهوی و شکلی در حقوق بینالملل در حال شکلگیری است پیامد آگاهی از این امر است که حفظ تنوع گستردهء میراث فرهنگی جهان،قسمتی از منفعت کلی بشریت است.
حقوق بینالملل قابل اعمال بر اموال فرهنگی،در پنجاه سال اخیر،پیشرفت مستمر و قابل ملاحظهای کرده است.از زمان ایجاد[2] یونسکو-سازمان فرهنگی،علمی و تربیتی ملل متحد- معاهدات چند جانبهء زیادی منعقد شدهاند که به یافتن تعریف دقیقی از مفهوم«میراث فرهنگی» که سابق بر آن گیجکننده1و پراکنده بود کمک کردهاند2[3][4]حقوق بشردوستانه متضمن قواعد خاصی راجع به حمایت از اموال فرهنگی در مخاصمات مسلحانه،خواه بینالمللی،خواه داخلی است. ر ک.کنوانسیونهای چهارگانه 1949 ژنو و پروتکلهای 1977 الحاقی بهویژه بند 1 ماده 52 و مواد 53 و 85 پروتکل شماره 1 و مواد 1 تا 16 پروتکل شماره 2.تعهداتی برای پیشگیری و مقابله با تجارت غیرقانونی اموال فرهنگی منقول4توسط تعداد روزافزونی از کشورهای صادرکننده و وارد کننده[این اموال]به رسمیت شناخته شده است.5 مفهوم بدیع«میراث جهانی»مبنای گسترش یک نظام همکاری بینالمللی برای محافظت و ارتقای اهمیت و ارزش برخی از اموال فرهنگی و طبیعی است که دارای ارزش استثنایی جهانی هستند.6اخیرا و در آغاز قرن 21 حمایت بینالمللی از میراث فرهنگی در سطح معاهداتی به میراث فرهنگی زیر آب7و میراث فرهنگی معنوی نیز گسترش یافته است.8باتوجه به اینکه تقریبا تمامی دولتها به عضویت برخی از این معاهدات درآمدهاند،برخی از آنها نظیر کنوانسیون 1972 راجع به حمایت از میراث جهانی فرهنگی و طبیعی که امروزه 183 کشور به عضویت آن درآمدهاند ویژگی تقریبا جهانی یافتهاند.دیگر معاهدات،اگرچه ارزش حقوقی جهانی به دست نیاوردهاند،اما با رشد مستمر و روزافزون تعداد دولتهای عضو مواجه شدهاند؛ازجمله کنوانسیون 1970 پاریس«راجع به تدابیر لازم برای ممنوعیت و جلوگیری از واردات،صادرات و انتقال مالکیت غیرقانونی اموال فرهنگی»و کنوانسیون 1954 لاهه راجع به حمایت از اموالفرهنگی در مخاصمات مسلحانه9و پروتکلهای الحاقی منضم به آن.[5]
اما آیا امروزه در کنار این مجموعه از معاهدات،هستهای از اصول کلی حقوق بینالملل عام قابل اعمال در حمایت از میراث فرهنگی که مستقل از تعهدات ناشی از آن معاهدات برای تمام دولتها الزامآور باشد،وجود دارد؟دیوان بینالمللی دادگستری هیچگاه مجال آن را نیافته که راجع به این مسئله اظهارنظر کند.دعوای لیختن اشتاین علیه آلمان در مورد استرداد برخی آثار هنری مصادره شده پس از جنگ جهانی دوم در کشورهای ثالث،از مرحله ایرادات مقدماتی فراتر نرفت و دیوان خود را فاقد صلاحیت برای رسیدگی اعلام کرد.11در قضیه دیگری نیز که دیوان اروپایی حقوق بشر فرصت یافت به ایجاد تعادل گاه دشوار میان حقوق خصوصی و منافع عمومی نسبت به اشیای فرهنگی بپردازد،رأی صادر شده از اعمال خشک و دقیق مقررات پروتکل اول راجع به حمایت از اموال خصوصی فراتر نرفت.12از سوی دیگر،در کنار کاستی و قلّت رویه قضایی بینالمللی،مستمرا مشاهده میشود که رویه بینالمللی و دکترین در این حوزه تا یافتن اصول کلی قابل مقایسه با آنهایی که برای حمایت از دیگر«منافع عمومی بینالمللی»پذیرفته شدهاند راه درازی دارد،منافعی همچون حقوق بشر و حقوق محیط زیست که امروزه عموما بهعنوان بخشی از حقوق بینالملل عرفی شناخته شدهاند.13
علیرغم این تأخیر در سطح دکترین و رویه قضایی بینالمللی،بعضی تجلیات و مظاهر رویه دولتها و رویه قضایی،حاکی از آن است که حمایت از میراث فرهنگی،بیش از پیش به یک دغدغه جامعه بینالمللی تبدیل شده است و به منظور حمایت از میراث فرهنگی دیگر کشورها در قلمروهای خارج از حوزه قضایی ملی و حتی داخل در قلمروها و مناطق تحت صلاحیتشان، برخی تعهدات درزمینه حقوق عرفی به دولتها تحمیل میشوند.
در محدوده این مقاله مختصر،سعی خواهم کرد به شیوهای ترکیبی،اصول در حال ظهوری را که به اعتقاد من،حقوق بینالملل عرفی در این حوزه هستند،طرحریزی کنم.دیدگاه اساسی که مرا به بازسازی این اصول برانگیخت،احترام و حمایت اموال فرهنگی است که بخشی از منافع عمومی جامعه بینالمللی را تشکیل میدهد،چرا که تخریب یا ویرانی قسمتی از میراث
فرهنگی،همانطور که در مقدمه کنوانسیون 1972 یونسکو آمده«…فقر شوم میراث تمام ملل جهان است».برای تسهیل مطالعه منظم و سیستماتیک این مسئله،این اصول در چارچوبهای مختلف(جنگ یا صلح)که در آنها مسئله حمایت از گونههای مختلف اموال فرهنگی(چه منقول یا غیرمنقول)،باتوجه به موقعیت و ماهیت آنها(سرزمینی یا فراسرزمینی،مادی یا معنوی)مطرح میشود مورد بازسازی قرار میگیرند.
1.تعهد به محافظت از اموال فرهنگی درصورت وقوع مخاصمه مسلحانه
حقوق بینالملل کلاسیک بر آزادی دولتها در انهدام یا غارت اموال هنری یا تاریخی دولتهای دشمن در صورت جنگ،محدودیتهای بسیار ناچیزی قائل شده است.بدون اینکه نیازی به اشاره به دوران کلاسیک باشد که در آن مثالهای قابل توجهی از انهدام کامل میراث فرهنگی دشمن به چشم میخورد،14کافی است یادآور شویم که حتی در دوران«رنسانس»که موفقیت هنر و زیبایی را بهعنوان نمادهای قدرت در خدمت دولت و کلیسا میبیند،پدر علم سیاست مدرن،«ماکیاولی»بر لزوم انهدام کامل شهرهای فتح شده تأکید میکرد.15یک قرن بعد، «آلبریکوس جنتیلی»،از پدران علم مدرن حقوق بینالملل برای فصل ششم اثر اصلیاش با نام ”” De jure belli Libri tres ‘‘عنوان معنادار«حق تصاحب اشیا در زمان جنگ»را انتخاب کرده بود.به نظر میرسد غارت و چپاول رم توسط ارتش آلمانی شارل پنجم،جنگ 30 ساله قرن هفدهم[6]و غارت سازماندهی شده توسط ناپلئون بهویژه در طول جنگ با ایتالیا،همگی بهگونهای مؤثر،حاکی از توجه به هشدار ماکیاولی به همراه نقش جدیدی است که به میراث فرهنگی بهعنوان عنصری برای اشتهار قدرتهای اروپایی اختصاص یافته است.
تنها در نیمه قرن نوزدهم بود که مشروعیت انهدام و غارت در هنگام جنگ در معرض تردید قرار گرفت.در ایالات متحده،نخستین گام به سوی محدودیت ابزارها و وسایل جنگی و نحوه مبادرت به جنگ با کد«لیبر»و به نام استاد دانشگاه کلمبیا آغاز شد که در طول جنگ داخلی امریکا نگاشته و در سال 1863 توسط ارتش متحد مورد قبول واقع شده بود.اصول کد«لیبر»در
«اعلامیه بروکسل»1874 نیز که در پایان یک کنفرانس بین الدولی پذیرفته شد قید شده و در مواد 8 و17 آن ممنوعیت حمله یا غارت اموال و مؤسسات مذهبی،آموزشی،هنری و علمی توسط متخاصمین مقرر گردیده است.اگرچه اعلامیه بروکسل به علت مخالف انگلستان، هیچگاه از لحاظ حقوقی الزامآور نشد،اما تأثیر قابل توجهی بر تحول حقوق و رویه بعدی داشت. این اصول که تقریبا عینا در«دستورالعمل آکسفورد»راجع به جنگ زمینی مصوب سال 1880 مؤسسه حقوق بینالملل تکرار شدهاند و در مواد 34 و 53 ممنوعیت اعمال جنگی علیه مجسمههای تاریخی،آرشیو و آثار هنری را مورد تأیید قرار میدهند،متعاقبا در معاهدات الزامآور ناشی از کنفرانسهای صلح 171899و 181907گنجانده شدهاند.
علیرغم پیشرفت چشمگیری که با پذیرش این اسناد کنوانسیونی به چشم میخورد،هنوز نمیتوان در ابتدای قرن بیستم وجود یک قاعده حقوق بینالملل عرفی که دولتها را به احترام به میراث فرهنگی در زمان جنگ ملزم کند،تأیید کرد.چیزیکه هنوز در این دوران جایش خالی است، تعریف قاعدهمندی از آن چیزی است که ما آن را میراث فرهنگی تلقی میکنیم.حمایت به یک گروه خاص از«اموال فرهنگی»اعطا نمیشود،بلکه به صورت پراکنده شامل برخی اموال میشود که با استفاده از روش تجربی بهعنوان مراکز تاریخی،مذهبی و آموزشی شناسایی شده و شایسته حمایتند؛ زیرا بیدفاعند و در مالکیت خصوصی یا عمومی قرار دارند و یا همچون بیمارستانها،کارکردی بشردوستانه دارند.19نهایتا این حمایت نیز با قیود«تاحدامکان»و«در صورت تمایل»مشروط میشود20و این امر،خصیصه قاعدهمندی و هنجاری این مقررات معاهداتی را به میزان قابلتوجهی تضعیف میکند.
تنها بعد از جنگ جهانی دوم21و با پذیرش منشور ملل متحد و ممنوعیت توسل به زور، اعلام اصول اساسی حقوق بشر و حقوق بشردوستانه در اعلامیه جهانی 1948،و کنوانسیونهای ژنو 1949 شرایط تاریخی مناسبی در سطح جهانی برای تدوین اصول کلی درزمینه حمایت از اموال فرهنگی در هنگام مخاصمات مسلحانه فراهم شد.در این اوضاع و احوال،یونسکو نقش (17).[7]ماده 56 قواعد منضم به کنوانسیون دوم لاهه 1899 راجع به جنگ زمینی.
اصلی را بهعهده داشت.از ابتدای دهه 1950،یونسکو در اتخاذ کنوانسیونهای بینالمللی،و توصیهها و اعلامیههایی که در مجموع به توسعه حقوق بینالملل عام کمک میکنند،مشارکت داشته است.این مشارکت در سطوح مختلفی قابل بررسی است.
سطح نخست،مربوط به مفهومسازی گروه«اموال فرهنگی»بهعنوان یک گروه حقوقی مستقل است که به دلیل ارزش ذاتی فرهنگ،نه بهعنوان پیامد غیرمستقیم حمایت از مالکیت یا حاکمیت،باید مورد حمایت بینالمللی قرار گیرند.کنوانسیون 1954 لاهه نیز مؤید این تلقی مفهومی براساس سه معیار حقوقی است و تعریف اصیل و یکنواختی از«اموال فرهنگی»ارائه داده است:
1.«اهمیت زیاد»آن اموال برای تمدن ملل،
2.معیار رده شناختی که بر شناسایی سه گروه از اموال مبتنی است،22و 3.معیار ثبت در فهرست حمایت ویژه که به اموال دارای ارزش و اهمیت استثنایی اعطا میشود.
در سطح دوم و در کنار تعریف حقوقی آن،کنوانسیون لاهه این مفهوم را طرح کرد که اموال فرهنگی،نه به خاطر ارزش مادی آنها،بلکه بهعنوان عناصر منفعت بشری در حفظ مشارکت گسترده تمام ملل در فرهنگ و تمدن جهانی باید مورد حمایت قرار گیرند.این اندیشه در عبارت مشهوری که در مقدمه کنوانسیون 1954 آمده،بیان شده است:«با اعتقاد به اینکه خسارت به اموال فرهنگی متعلق به هر ملت به هر روش،خسارت به میراث کل بشریت تلقی میشود،زیرا هر ملت سهم خویش را در فرهنگ جهانی دارا است».
در سومین سطح،عملکرد یونسکو به تقویت حمایت از میراث فرهنگی در صورت وقوع مخاصمات مسلحانه از طریق توسعه تدریجی اصل مسئولیت بینالمللی کیفری فردی برای اعمال جدی تخریب و خسارت زدن به اموال فرهنگی کمک کرده است.پروتکل دوم الحاقی 1999 به کنوانسیون لاهه که در سال 2004 لازم الاجرا شد،بخش چهارم خود را به این اصل اختصاص داده و مقرر میکند که دولتهای متعاهد ملزمند مقررات کیفری را در حقوق داخلی خویش برای مجازات مسئولین ایراد خسارات و صدمات«جدی»به میراث فرهنگی وضع کرده یا چنین مقرراتی را در صورت وجود حفظ کنند.برای نقضهای شدیدتر همچون تخریب اموال ثبت شده در فهرست اموال مورد«حمایت مشدد»23[8]یا تخریب اموال مورد حمایت پروتکل در
مقیاس وسیع،ماده 16 مشروط بر اینکه شخص تحت تقیب در قلمرو مقر دادگاه یافت شود صلاحیت جهانی را مقرر میکند.24در کنار اسناد یونسکو،اسناد مؤسس محاکم کیفری بینالمللی و رویه قضایی آنها نیز به اصل مسئولیت کیفری برای صدمات و خسارات شدید به تمامیت میراث فرهنگی در چارچوب مخاصمات مسلحانه پرداختهاند.بند«د»ماده 3 اساسنامه دادگاه کیفری بینالمللی یوگسلاوی مقرر میکند که«تخریب،غارت و ایراد خسارت عمدی به مؤسسات مذهبی و آموزشی،بناهای یادبود،و آثار هنری و علمی،از جمله جنایات جنگی تلقی میشود».در اساسنامه دیوان کیفری بینالمللی نیز مقررات مشابهی وجود دارد(ش 9 قسمت «ب»بند 2 ماده 8 و شق 4 قسمت«ج»بند 2 ماده 8).دادگاه یوگسلاوی تاکنون مقرره خاص بند«د»ماده 2 را در مجموعهای از قضایا که مهمترین آنها مربوط به حمله به شهر تاریخی «دوبرونیک»25بود،اعمال کرده است.در این قضیه،دادگاه فرصت یافت این مطلب را تأیید کند که«جرم تخریب یا ایراد خسارت عمدی به مؤسساتی که به اهداف مذهبی،خیریهای،آموزشی، هنری و علمی اختصاص داده شدهاند و تخریب بناهای یادبود تاریخی و آثار هنری و علمی، نقض ارزشهایی است که مورد حمایت ویژه جامعه بینالمللی است».26رویه قضایی آن دادگاه از مقرره خاص مندرج در بند«د»ماده 3 فراتر رفته و در یک سری قضایا پذیرفته است که تخریب عمدی اموال مذهبی و فرهنگی یک ملت یا یک گروه میتواند جنایت«علیه بشریت» به خصوص جنایت آزار و اذیت باشد که در بند«ح»ماده 5 اساسنامه پیشبینی شده است:«…در واقع،تمام بشریت از تخریب یک فرهنگ مذهبی منحصر به فرد و اشیای فرهنگی مربوط به آن دچار صدمه و زیان میشود».سرانجام آنکه مسئله مهمتری که این ماده به آن میپردازد آن است که رویه قضایی دادگاه یوگسلاوی صراحتا پذیرفت که جرمانگاری تخریب عمدی میراث فرهنگی توسط حقوق بینالملل عرفی تأیید شده است.28دیگر تجلیات رویه بینالمللی معاصر،نشان میدهند که چگونه ممنوعیت اقدامات اعمال تخریب عمدی اموال فرهنگی دارای اهمیت بسیار و بدون هرگونه توجیه ضرورت نظامی توسط حقوق بینالملل عرفی در حال تأیید است. کنفرانس عمومی یونسکو در 17 اکتبر 2003 اعلامیه راجع به تخریب عمدی میراث فرهنگی را که چه در زمان جنگ و چه در زمان صلح اعمال میشود با کنسانسوس اتخاذ کرد.29[9]یک سال پس از این اعلامیه مهم،تخریب عمدی یک مال دارای اهمیت تاریخی و فرهنگی مهم در حقوق بینالملل عرفی و از طریق رویه قضایی بینالمللی،غیرقانونی توصیف شده است.در مورد تخریب استلهای ماتارا30در چارچوب مخاصمه بین اریتره و اتیوپی در سالهای 2000-1998 کمیسیون دعاوی که به موجب توافقات صلح منعقده در 12 دسامبر 2000 در الجزایر تأسیس شده بود رأی داد که اتیوپی بهعنوان دولت اشغالگر،مسئول تخریب عمدی استلها است،شیئی که از منظر تاریخی برای اریتره اهمیت بسیار دارد.از آنجا که هیچیک از اتیوپی و اریتره عضو کنوانسیون 1954 لاهه نبودند،این تصمیم برای بازسازی حقوق بینالملل عرفی که توسط کمیسیون در زمینه حمایت از اموال فرهنگی درصورت وقوع مخاصمات مسلحانه انجام شد از اهمیت زیادی برخوردار بود.کمیسیون در بند 13 تصمیم خویش،صراحتا تأیید میکند که «سقوط استل نقض حقوق بینالملل بشردوستانه عرفی است».31
به اینترتیب،براساس دادههای رویه بینالمللی و برخلاف آنچه برخی نویسندگان همچنان از آن حمایت میکنند،32میتوان نتیجه گرفت که امروزه یک اصل کلی حقوق بینالملل شکل گرفته که تمام دولتها را ملزم میکند در صورت وقوع مخاصمات مسلحانه،از اقدام به تخریب عمدی اموال فرهنگی که از اهمیت ویژهای برای یک ملت یا بهطور کلی جامعه بینالمللی
برخوردار است،خودداری کنند.
2-تعهد به خودداری از تصاحب و انتقال اموال فرهنگی در سرزمینهای اشغال شده نظامی و تعهد مربوط به استرداد
جدا از تخریب اموال فرهنگی بر اثر اقدامات جنگی،خطر مهم برای میراث فرهنگی از ناحیه مخاصمات مسلحانه،تصاحب و انتقال غیرمجاز اموال فرهنگی در طول دورههای اشغال نظامی است.در گذشته،این خطر در رویه رسمی غارت توسط ارتشهای اشغالگر متبلور میشد.امروزه، اگرچه این رویه رسما محکوم شده،اما عوامل دیگری نظیر تقاضا در بازار بینالمللی برای اموال فرهنگی و نفرت نژادی برای حفظ و تقویت آن تصمیم میگیرند.فرازونشیبهای اخیر در مورد اموال فرهنگی مسروقه از موزهها و کلکسیونها در افغانستان و عراق طی حمله و اشغال نظامی که بعدا در موزهها و نزد اشخاص خصوصی در قسمتهای مختلف دنیا یافت شدهاند،33و34 نشاندهندهء تأثیر بیاندازه بازار بینالمللی است که بیش از پیش متقاضی اشیای هنری و قدیمی است.از سوی دیگر،جنگ بالکان در سالهای دهه 1990 با بیرحمیهای بیشمارش نشان داد که تا چه اندازه نفرت نژادی،بهترین محرک برای شعلهور ساختن بدترین تعصبات روح بشری است،تعصباتی که با هدف تبعیضآمیز و ستمگرانه محو فرهنگ کسانی که آنها را تولید کردهاند یا مالک آنها هستند،برخی مؤسسات مذهبی،فرهنگی و اشیای هنری را نشانه رفتهاند.35
در مقابل این خطرات فزاینده،پاسخ حقوق و رویه بینالمللی چیست؟
در سطح حقوق معاهداتی،منع غارت اموال فرهنگی در سرزمینهای اشغالی توسط قواعد منضم به کنوانسیون چهارم 1907 لاهه راجع به جنگ زمینی(مواد 47-46)پذیرفته شده بود.این قواعد،دولتهای عضو را متعهد میکرد،روشهای قانونی نقض این ممنوعیت را تضمین کنند (ماده 56).36پس از جنگ جهانی اول،تعهد به استرداد برخی اشیای فرهنگی در معاهدات صلح
گنجانده اما در عمل،اجرای این تعهد آشکارا مشکلساز شده بود؛همچنانکه اتریش از استرداد اموال به مجارستان با این استدلال قابل بحث خودداری میکرد که این اموال بخشی از یک کلکسیون عمومی شده و باید یکدستی آن حفظ شود.37علیرغم این سوابق،در مدت جنگ جهانی دوم نیز اغلب سرزمینهایی که توسط آلمان،اشغال نظامی شدند با هدایت و کنترل نهاد رسمی،تحت یک غارت برنامهریزی شده و علمی آثار هنری قرار گرفتند.اما در سال 1943 دولتهای متحدی که اعلامیهء لندن را پذیرفته بودند،اعلام کردند هر آنچه در توان دارند برای ابطال تحصیل اموال از جمله اموال فرهنگی که توسط آلمان و متحدانش در سرزمینهای اشغالشده رخ داده است،به کار خواهند گرفت،حتی اگر آن اقدامات ظاهرا قانونی و مشروع باشند.38
مسلما اعلامیه لندن نتوانست اثر معجزهآسای بطلان تمامی اقدامات مربوط به تحصیل غیرقانونی اموال فرهنگی را سبب شود،اما دعاوی اقامه شده در دادگاه نورمبرگ علیه جنایتکاران مهم نازی را تحتتأثیر قرار داد و برخی از آنها به خاطر جنایات ارتکابی علیه میراث فرهنگی محکوم شدند.39این اعلامیه موجب شد که اصل اساسی مندرج در آن-تعهد به اجتناب از ضبط اموال فرهنگی در سرزمینهای تحت اشغال نظامی-در کارهای مقدماتی یونسکو برای تدوین کنوانسیون 1954 لاهه و در نگارش متن کنوانسیون 1970 یونسکو راجع به قاچاق اموال فرهنگی درج شود.40در هنگام پذیرش کنوانسیون لاهه،به منظور مقابله با درخواستهای برخی کشورها،بهویژه بریتانیا و ایالات متحده،این اصل از متن خود کنوانسیون جدا گردید و در اولین پروتکل الحاقی به کنوانسیون گنجانده شد.41پروتکل مزبور که همزمان با کنوانسیون مورد پذیرش واقع شد،اصل مندرج در اعلامیهء لندن را مورد تأیید قرار داده،به طرز بیسابقهای دیگر مقررات آن را کامل و طرفهای متعاهد را ملزم میکند:«…اموال فرهنگی را که به صورت
مستقیم یا غیرمستقیم از یک سرزمین اشغال شده وارد قلمرو آنها شده است نزد شخص ثالثی به امانت بگذارند و در پایان مخاصمات،آنها را به مقامات صالح در سرزمینی که قبلا تحت اشغال بود،مسترد کنند»(بند 2 و 3 ماده 1).
نه اعلامیه لندن و نه مقررات پروتکل الحاقی به کنوانسیون لاهه،هیچ کدام نتوانستند مانع غارت و انتقال اموال فرهنگی طی جنگ جهانی دوم و مخاصمات مسلحانه بعدی به خارج از سرزمینهای اشغالی شوند.ضعف این اسناد تا جایی که به اعلامیهء لندن مربوط است ناشی از ماهیت صرفا سیاسی آن و در مورد پروتکل الحاقی به کنوانسیون لاهه ناشی از این خطر بود که امکان داشت این مقررات به صورت غیرمستقیم در موارد درخواست استرداد توسط قاضی داخلی، قابلاعمال قلمداد شود.این گفته در مورد قاضی هلندی،نمادین باقی ماند؛چرا که او اعمال مقررات خاص پروتکل را که برای استرداد موزائیکهای باارزشی که بهطور غیرقانونی از منطقه تحت اشغال ترکیه خارج شده بودند و مورد استناد کلیسای ارتودکس قبرس قرار گرفته بود با این استدلال که این مقررات،تعهداتی با ماهیت کاملا بین الدولی ایجاد میکنند و قادر نیستند از مقررات قانون مدنی در زمینه تحصیل مالکیت اموال تخطی کنند،رد کرد.42
اما علیرغم این نقاط ضعف،رویهء بینالمللی در مورد اشیای فرهنگی مسروقه یا اشیایی که بهطور غیرقانونی از سرزمینهای اشغالی خارج شدهاند،نشانگر پیشرفت مستمر به سوی شناسایی یک اصل کلی است که این نوع انتقال را منع کرده،تعهد به استرداد را مقرر میکند.در سطح معاهداتی،تعداد قابلتوجه و رو به افزایشی از دولتها،کنوانسیون لاهه را تصویب کردهاند(113 دولت به کنوانسیون و 91 دولت به پروتکل نخست منضم بر آن ملحق شدهاند).برخی دولتهای مهم نظیر ایالات متحده که به کنوانسیون نپیوستهاند،تأکید کردهاند که اصول آن را بهعنوان حقوق عرفی اعمال خواهند کرد.43یونسکو در حال تدوین یک مجموعه اصول راهنما در زمینه استرداد[اموال فرهنگی]است.44رویه قضایی ملی در حال ظهور است که تفسیری از قواعد حقوق داخلی ارائه میدهد که ملهم از تمایل به استرداد اموال فرهنگی به مالکین اصلی یا به
مؤسساتی است که آن اموال در سرزمینهای اشغالی از آنها خلعید شده است.45[10]
حوادث مربوط به حمله به عراق توسط نیروهای مسلح ایالات متحده و انگلستان و پذیرش تعهدات بینالمللی در این رابطه این دو دولت بهعنوان نیروهای نظامی اشغالگر،پیشرفت دیگری در تأیید اصل ممنوعیت هرگونه اقدام به تصاحب اموال فرهنگی در کشور اشغال شده و تعهد به استرداد در صورت انتقال غیرقانونی آنها محسوب میشود.46شورای امنیت بهموجب قطعنامه 1483 سال 2003 که طبق فصل هفتم منشور ملل متحد اتخاذ گردید،تصمیم گرفت که«تمام دولتهای عضو»سازمان ملل متحد باید تدابیر مناسبی را به منظور اطمینان از استرداد اموال فرهنگی که به صورت غیرقانونی از موزه ملی،کتابخانه ملی و دیگر مراکز در عراق منتقل شدهاند به مؤسسات عراقی به کار بندند.به موجب این قطعنامه که براساس فصل هفتم منشور برای تمام دولتهای عضو الزامآور است شورای امنیت تعهد نیروهای اشغالگر در سطح حقوق بینالملل عام را یادآور میشود،مبنی بر اینکه آنها باید بهگونهای عمل کنند که اموال فرهنگی در سرزمینهای اشغالی منتقل نشوند یا در صورت انتقال غیرقانونی و غیرمجاز مسترد شوند.47
اصل همکاری در زمان صلح درزمینه پیشگیری و سرکوب قاچاق اموال فرهنگی منقول
یکی از خطرناکترین و جدیترین تهدیدات برای میراث فرهنگی،آنهم در عصر بازار جهانی،
تجارت غیرقانونی و مخفیانه اشیاء هنری و قدیمی است.اگرچه ما از یک سو،از سودمندی آزادسازی هرچه گستردهتر بازار اموال فرهنگی به منظور تبادلات فرهنگی و ارتقای شناختهای علمی جانبداری میکنیم،48با این حال،امروزه خرید و فروش مخفیانه و غیرمجاز اشیای هنری و قدیمی به پراکندگی میراث فرهنگی،تجزیه آن و تخریب اشیاء پیچیده و نابودی اطلاعات ضروری برای تحقیقات باستانشناسی منجر شده است.به علاوه،تجارت مخفیانه،اگرچه ممکن است قاچاقچیان بیوجدان را ثروتمند کند،نتیجه آن همیشه فقر میراث ملی کشورهای مبدأ است که خود را از منابع مهم صنعت فرهنگی و توسعه توریسم محروم میبینند.در نتیجه ضرورت همکاری بینالمللی در اشکال مختلف در رویه بینالمللی معاصر احساس میشود.
نخستین شکل این همکاری،پذیرش معاهدات چندجانبهای است که دولتهای عضو را به همکاری در سطح حقوق عمومی بهمنظور پیشگیری از قاچاق اشیای فرهنگی مسروقه یا اموالی که به طریق غیرقانونی به کشورهای دیگر صادر شده است ملزم میکند.مهمترین نمونه از این قبیل،کنوانسیون 1970 پاریس است که ماده 2 آن صراحتا مقرر میکند:«…واردات،صادرات و انتقال غیرقانونی مالکیت اموال فرهنگی یکی از علل اصلی فقر میراث فرهنگی در کشورهای مبدأ این اموال است و همکاری بینالمللی یکی از مؤثرترین طرق حمایت از اموال مربوط به ایشان در مقابل تمام خطرهایی است که پیامدهای آن محسوب میشوند».این کنوانسیون در ابتدا توسط دولتهایی تصویب شد که غالبا«صادرکننده»اموال فرهنگی بودند و بعدا مهمترین کشورهای«واردکننده»از جمله ایالات متحده،فرانسه،سوئیس،انگلستان و ژاپن نیز به آن ملحق شدند.
تدریجا و به میزانی که در سطح اخلاقی،سیاسی و حقوقی نسبت به قابل پذیرش نبودن وجود بازار بیقاعدهای از اموال فرهنگی آگاهی پیدا میکنیم،فکر همکاری پیشی میگیرد و بیش از پیش حداقل در سطح شکلی به یک اصل دارای محتوای حقوقی و الزامآور تبدیل میشود.اتحادیهء اروپایی با دستورالعمل 7/93 مورخ 15 مارس 1993 برای تضمین استرداد اموال فرهنگی که بهطور غیرقانونی از قلمرو یک کشور عضو خارج شدهاند سازوکاری را برای آزادی جریان کالاها و تعهد دولتهای عضو به همکاری در سطح دیپلماتیک و قضایی مقرر کرده که بسیار مستعد نقض است49و در عینحال،اخذ مجوزی از جامعه برای صادرات اموال فرهنگی به خارج از قلمرو گمرکی اتحادیه نیز در آن مقرر شده است.50در کنار این چارچوب حقوقی در
سطح جهانی و منطقهای،همکاری بینالمللی در زمینهء مبارزه با قاچاق اشیای فرهنگی در سطح عملیاتی نیز توسط«اینترپل»که ازجمله وظایفش،تسهیل همکاری بینالمللی برای بازیابی اموال فرهنگی مسروقه است51و همچنین ایکام(شورای بینالمللی موزهها)که سازمانی تخصصی در زمینه محافظت از میراث فرهنگی و مبارزه با قاچاق است و دبیرخانه و مرکز اطلاعات آن در مقر یونسکو در پاریس قرار دارد،تحقق مییابد.52
دومین تجلّی اصل همکاری که در رویه اخیر مبارزه با قاچاق اموال فرهنگی خود را نشان میدهد،شبکه رو به گسترشی از توافقات دوجانبه است که به موجب آنها دولتهای وارد کننده میپذیرند برای کمک به دیگر دولتها در تلاشهایشان برای از بین بردن قاچاق فزایندهء برخی اموال فرهنگی و بهویژه اشیای قدیمی،تدابیری فوری اتخاذ کنند.ایالات متحده در انعقاد این نوع توافقات پیشگام بوده است.از سالهای دهه هفتاد به اینسو،توافقاتی برای همکاری میان کشورهای آمریکای لاتین به منظور مبارزه با غارت فزایندهء آثار هنری دورهء پیش کلمبین منعقد شدهاند و بعد از الحاق ایالات متحده به کنوانسیون 1970 یونسکو،این شبکه به کشورهای دیگری همچون کانادا و ایتالیا نیز توسعه یافته است.53
سومین شکل همکاری در این حوزه که میتواند مهمترین شکل آن نیز باشد،درسطح حقوق خصوصی و دقیقا در زمینه شناسایی عنوان مالکانه برای اموال فرهنگی مسروقه یا اموالی که بهطور غیرقانونی خارج شدهاند خود را نشان میدهد.کنوانسیون 1970 یونسکو به این حوزه نمیپردازد،زیرا حوزه اعمالش به معاملاتی محدود است که مورد توجه موزهها و«دیگر مؤسسات مشابه»است(ماده 7)،بدوناینکه به سایر وضعیتهای تجارت اموال فرهنگی میان اشخاص خصوصی توجه کند.این خلأ با انعقاد کنوانسیون 1995«یونیدروا»54راجع به اموال فرهنگی مسروقه یا صادر شده به طریق غیرقانونی رفع شده است که اصول بسیار پیشرفتهای را برای همکاری و هماهنگی میان نظامیهای حقوقی از طریق تثبیت قواعد یکنواخت در زمینهء تحصیل عنوان مالکیت اموال فرهنگی ارائه میکند.این کنوانسیون ابتدا مقرر میدارد که:«متصرف مال فرهنگی مسروقه،باید آن را مسترد کند».55این مقرره بدین معنا است که دولتهای دارای
سنت قارهای حقوق نوشته که در نظم حقوقی خود تحصیل مال از غیرمالک توسط متصرف با حسننیت را میپذیرند،باید قوانین خویش را در جهت منفعت برتر استرداد اموال مسروقه تغییر دهند.علاوه بر این،کنوانسیون مزبور همکاری بسیار دقیقی را در سطح قضایی اقتضا و این تعهد را برای قاضی مقر دادگاه ایجاد میکند که به قوانین عمومی کشور مبدأ اموال فرهنگی در مواردی که آن قوانین،حفاریهای غیرمجاز را همچون سرقت تلقی میکند،توجه نشان دهد. نتیجهء این امر آن است که اشیایی که حاصل کاوشهای باستانشناسی غیرقانونی هستند،حتی آنهایی که در زمینهای خصوصی انجام گرفتهاند،از نظر کنوانسیون باید همچون اشیای مسروقه تلقی شوند.
مسلما این اشکال بسیار خاص همکاری بینالمللی که توسط کنوانسیون«یونیدروا»مقرر شدهاند نمیتوانند از هماکنون و از پیش،قسمتی از حقوق بینالملل عام تلقی شوند.اما در زمینه مبارزه با تخریب و پراکندگی میراث فرهنگی،آنها یک جنبه بسیار مترقی از اصل کلی همکاری بینالمللی هستند که در وجدان حقوقی معاصر شکل گرفته که ایجاب میکند که هردولت با حسننیت،منافع مشروع دیگر دولتها و افراد برای حفظ میراث فرهنگی خود را درنظر بگیرد.
اموال فرهنگی بهمنزله میراث مشترک بشریت
همانطور که میدانیم اصل«میراث مشترک بشریت»در حقوق بینالملل معاصر در رابطه با وضعیت منابع فضاهای مشترک،بهویژه اعماق دریاها و کره ماه،مطرح شد در حوزه اموال فرهنگی،این اصل نقش کاملا متفاوتی را ایفا میکند.این اصل بروضعیت حقوقی اموال فرهنگی که ممکن است تحت حاکمیت دولت سرزمینی یا در مالکیت اشخاص خصوصی یا مؤسسات عمومی قرار گیرد،اعمال نمیشود،بلکه حاکی از آن است که در کنار عناوین مالکیت فردی و ملی،جامعه بینالمللی نیز در حفظ و بهرهمندی از این اموال منفعتی کلی دارد.
از این جهت،مفهوم میراث مشترک قابل اعمال بر اموال فرهنگی به اصل«دغدغه مشترک بشریت»که در رابطه با اموال عمومی محیط زیستی مطرح شد نزدیکتر است تا به اصل «میراث مشترک بشریت»که مربوط به منابع فضاهای مشترک است.حوزههایی که در آنها این اصل پذیرفته شده یا در حال شکلگیری است به ترتیب عبارتند از:اموال فرهنگی بااهمیت استثنائی جهانی و میراث زیر آب که میتوانند در فضاهای ماورای صلاحیت ملی ملتها یافت شوند.
گروه نخست،شامل آن قبیل اموال فرهنگی است که در حوزهء اعمال کنوانسیون یونسکو راجع به حفاظت از«میراث جهانی»قرار میگیرند.این کنوانسیون که در 23 نوامبر 1972 و همزمان با کنفرانس استکهلم راجع به محیط زیست انسانی پذیرفته شد،میان حفاظت از اموال
فرهنگی و اماکن طبیعی بااهمیت فوق العاده رابطه برقرار میکند و برای حمایت از این اموال به منظور حفاظت از آنها و انتقالشان به نسلهای آینده،یک سیستم چندجانبه همکاری را برقرار میسازد.کنوانسیون میراث جهانی به این اصل بسیار مترقی عینیت میبخشد که برخی از میراث فرهنگی و طبیعی،اهمیتی جهانی دارند و در نتیجه جامعه بینالمللی در کل باید برای تضمین حفاظت از آنها همکاری کند.باتوجه به اینکه اکنون 183 دولت عضو کنوانسیون هستند واقعا میتوان گفت که اشاره به جامعهء بینالمللی در کل در اینجا دیگر یک فرض حقوقی محض نیست و در حال تبدیل شدن به یک واقعیت در سطح سیاسی و نهادی است.کمیته میراث جهانی،ارگان منتخب دولتهای عضو این کنوانسیون،راجع به ثبت اموال فرهنگی دارای اهمیت استثنایی و جهانی در فهرست موضوع ماده 11 که توسط دولتهای عضو پیشنهاد شدهاند، تصمیم میگیرد.این کمیته،صندوق میراث جهانی را اداره میکند که در آن،هم مشارکتهای بودجهای دولتها و هم مشارکتهای فوق العاده خارج از بودجه کنوانسیون(مواد 15 تا 18)باهم تلاقی دارند.وجود منابع مالی،امکان کمک و مساعدت بینالمللی به کشورهای در حال توسعه را چه در سطح آمادگی،برای بقیه پروندههای پیشنهاد اماکن و محلها،توسعه برنامههای مدیریت و غیره،چه در سطح پشتیبانی فنی از حفاظت و چه در موارد اضطراری(مخاصمات مسلحانه یا بلایای طبیعی)فراهم میسازد.منفعت کلی بشریت در مدیریت این سیستم همکاری ازطریق مشارکت مستقیم ارگانهای غیردولتی،علمی و تخصصی همچون،اتحادیه بینالمللی حفاظت از طبیعت،56شورای بینالمللی اماکن و بناهای یادبود،57و مرکز بینالمللی مطالعه حفاظت و احیای اموال فرهنگی،58در فرایند تصمیمگیری تقویت میشود.د 35 سالی که از تصویب کنوانسیون گذشته،کنوانسیون در طول زمان تحول یافته و خود را با واقعیتهای جدید سازگار نموده است حوزه اعمال کنوانسیون از سالهای دهه 90 به اینسو به دورنمای فرهنگی که در کنوانسیون پیشبینی نشده بود،گسترش یافت.معیارهایی برای شناساندن ارزش«استثنایی و جهانی»تدارک دیده شدند که گوناگونی و تنوع فراوان میراث فرهنگی و طبیعی جهان را باارزش تلقی میکنند و اخیرا به منظور محدود کردن تعداد اماکن و محلهایی که هردولت میتواند ثبت آنها را در فهرست پیشنهاد دهد،ضوابط محدودکنندهای توسط کمیته وضع شدهاند.در ابتدای سال 2006، تعداد اماکن و محلهای این فهرست مشتمل بر 628 مورد اموال فرهنگی،160 محل طبیعی و 24 مورد واجد هردو خصیصه اموال فرهنگی و محلهای طبیعی بوده است.حتی اگر کنوانسیون 1972 مالکیت احتمالی و حاکمیت دولت سرزمینی را بر اموال ثبت شده در فهرست را تغییرندهد،همینکه این اموال بهعنوان«میراث بشریت»شناخته میشوند،دلیل موجهی است بر اینکه دولت سرزمینی،نمیتواند به منظور توجیه هرگونه بهرهبرداری یا کنترل بر یک مال فرهنگی ثبت شده در فهرست که ممکن است ارزش جهانی استثنایی آن را در معرض خطر قرار دهد،بهاستثنای حیطه تحت صلاحیتش59استناد کند.حیطه تحت صلاحیت دولت باید تابع منفعت برتر حفاظت اموال دارای ارزش جهانی استثنایی باشد.دولتهای عضو کنوانسیون-که تقریبا نمایانگر کل جامعه بینالمللی دولتها هستند-این محدودیت را پذیرفتهاند که یکی از اشکال مداخله در حوزه صلاحیت ملی است که توسط کمیتهء میراث جهانی پیشبینی نشده است، خواه به صورت پیشگیری مستمر دولت در مورد حفاظت از اموال بر مبنای گزارشهای دورهای موضوع ماده 29 باشد،خواه در موارد خطرهای بالفعل یا بالقوه که میتواند تمامیت برخی اموال را به خطر اندازد و در نتیجه کمیته را به تصمیمگیری نسبت به ثبت یک مال در فهرست«میراث در معرض خطر»تحریک کند(موضوع بند 4 ماده 11).
در چارچوبی متفاوت،اصل میراث مشترک بشریت،تحول و تکامل انواع قوانین و مقررات مربوط به تنظیم فعالیتهای کاوش و بازیابی اشیای باستانی زیر آب را مشروط کرده است.حتی اگر باتوجه به اینکه پذیرش کنوانسیون اخیر یونسکو راجع به میراث فرهنگی زیرآب(2001)با مخالفت و رأی ممتنع دولتهای بسیاری روبهرو شده،آن کنوانسیون را اعلام کنندهء حقوق بینالملل عرفی ندانیم،بازهم نمیتوان انکار کرد که عنصر اصلی این کنوانسیون،یعنی شناسایی حمایت از میراث فرهنگی زیرآب بهعنوان عنصری از منافع کلی بشریت،در رویه بینالمللی تأیید شده است.60ماده 149 کنوانسیون 1982 حقوق دریاها،حداقل تا جایی که به این هنجارهای بنیادین مربوط است و اعلام کنندهء حقوق بینالملل عام تلقی شده،مقرر میکند تمام اشیای دارای ماهیت باستانی و تاریخی واقع در عمق آبهای بینالمللی،باید حفاظت شوند و در جهت منافع بشریت در کل مورداستفاده قرار گیرند.ماده 303 آن کنوانسیون با همان تفکر مقرر میکند،تمام دولتها متعهدند از میراث فرهنگی زیر آب حفاظت و برای تحقق ملموس این حمایت از یکدیگر همکاری کنند.کنوانسیون 2001 یونسکو،با اعلان تعهد کلی حمایت از میراث فرهنگی که حداقل به مدت 100 سال برای منافع بشریت در زیر آب باقیمانده است(ماده 1)و به خصوص با[پیشبینی]تدابیر حفاظتی از آن اشیاء در محل(ماده 2)،این اصول را تأیید میکند. به موجب این اصل،ماده 4،حذف«قانون کالای بازیافتی»و«قانون کشف»را که قبلا سوءاستفاده تجاری و قاچاق فرهنگی زیرآب را تشویق میکرد مقرر میکند.ماده 2
دولتها را به اتخاذ تدابیر حمایتی منطبق با استانداردهای فنی و مندرج در پیوست کنوانسیون در مناطق مجاور ناحیه تحت صلاحیت ملی خویش ملزم میسازد.مواد 9 تا 11،آئینی را به منظور تضمین شفافیت و همکاری بینالمللی در مورد فعالیتهای مربوط به کاوش و بازیابی اشیای باستانی زیر آب از طریق اطلاع به مقامات ملی و یونسکو مقرر میدارد.
این دسته مقررات کنوانسیون به لحاظ پیچیدگیشان و اینکه نمیتوان آنها را بخشی از حقوق بینالملل عرفی تلقی کرد،مورد انتقاد قرار گرفتهاند.در عین حال،باتوجه به مدت زمان کوتاهی که از پذیرش کنوانسیون گذشته نمیتوان پیشبینی کرد که آیا این سند به یک سند کنوانسیونی دارای ویژگی جهانی،همانند دیگر کنوانسیونهای یونسکو تبدیل خواهد شد یا خیر.با این وجود، آنچه که در چارچوب بحث حاضر مهم است،شناسایی بیتردید منافع عمومی در حفاظت از اموال فرهنگی زیر آب در مقابل خطر انهدام و پراکندگی توسط جامعه بینالمللی است که امکان دارد به سبب بهرهبرداری تجاری بیرویه از آن میراث،بسیار ناشناخته باقی بماند؛امری که برای پیشبرد شناخت تاریخ بشریت و تمدن آن بسیار ضروری است.
5.حمایت از فرهنگهای زنده
آن دسته از قواعد بینالمللی که موضوع تحلیل پیشین بودند مطابق با تفکری که در دنیای غرب از میراث فرهنگی وجود دارد و آن را بیان هنری و جاودانه و در تمام موارد مادی،ابتکارات و خلاقیتهای بشری میداند،همگی به اموال فرهنگی منقول یا غیرمنقول ولی مادی مربوط میشوند؛اما میدانیم که حمایت از یک مال فرهنگی در سطح حقوقی با ماهیت غیرمادی آن تعارضی ندارد،همچنانکه سیستمهای تضمین بینالمللی حقوق مالکیت فکری که تولیدات فرهنگی مانند موسیقی،ادبیات و هنرهای بصری را هم پوشش میدهند مؤید این گفته هستند. با این وجود اسناد بینالمللی مربوط به حقوق مالکیت فکری تمایل دارند که از منافع نویسنده یک اثر یا یک اختراع حمایت کنند تا از بهرهبرداری اقتصادی از آنها.این اسناد از ابرازت هنری یا فرهنگی،آنطور که باید حمایت نمیکنند و کمتر از آن ساختارها و نهادهای اجتماعی هستند که پایه و مبنای فرایند ابرازات بدیع و خلاقانه در یک جامعه خاص هستند.
بهمنظور رفع این خلأ در اواخر قرن گذشته،در سطح دیپلماتیک جهت توسعه حقوق بینالملل خاص برای حمایت از میراث فرهنگی معنوی و تجلیات زنده فرهنگ و تنوع آن، ابتکارات زیادی صورت گرفتهاند.نخستین ابتکار عمل به سال 1989 باز میگردد و آن توصیه یونسکو برای حمایت از فرهنگ سنتی و محلی بود.61این ابتکارعمل،یک سند حقوق نرم است
و نشاندهندهء فضای جنگ سرد ناشی از تقابل میان فرهنگ برگزیده و فرهنگ بومی است. امروزه استفاده از عبارت«بومی»اشاره به سنتهایی دارد که شادابی و ظرفیت تکثیر دوباره خویش را از دست دادهاند و در نتیجه برای دلایل اساسا تجاری باز تفسیر میشوند.در سالهای دهه 1990،دو ابتکار عمل دیگر یونسکو،رویکرد جدیدی را در حمایت از فرهنگهای زنده ایجاد کردند.نخستین رویکرد شامل اتخاذ خطوط راهنما برای حمایت از گنجهای انسانی زنده بود، برنامهای که هدف از آن ترغیب توسعه یک قانون داخلی است که قادر به تضمین بقای هنرها و حرف قدیمیباشد که در یک اقتصاد جهانی شده در معرض خطر نابودی هستند،اما برای انسجام جامعه و محافظت از میراث فرهنگی مادی اهمیت بسیاری دارند.62دومین ابتکار عمل، برنامه تأیید شده کنفرانس عمومی 1997 یونسکو برای اعلام شاهکارهای میراث شفاهی و غیرمادی بشریت است.این ابتکار،برنامهای است که هدفش،انتخاب اشکال و مکانهای برپایی مراسم سنتهای فرهنگی با کیفیت عالی در حوزههای تئاتر،رقص،نمایشهای بدون کلام غمانگیز،موسیقی و دیگر حوزهها ازطریق یک رقابت بینالمللی است.بر پایه این تجارب در اوایل سال 2000 در یونسکو تصمیم گرفته شد مذاکراتی برای پذیرش یک سند هنجاری چند جانبه به منظور حفظ میراث فرهنگی غیرمادی آغاز شود.نخستین گام در مارس 2001 و در گردهمایی [11]کارشناسان در«گرینزان کاوور»در ایتالیا،به منظور ارائه تعریفی از مفهوم گمراه کننده «میراث معنوی»برداشته شد.تعریف پذیرفته شده توسط گروه کارشناسان،خصیصهای بسیار مردمشناختی داشت و درمفهوم میراث معنوی،آیینها،رویهها و شناختهای مردم،هنرها و خلاقیتهایی که از الهاماتشان ناشی میشود را دربر میگرفت،الهاماتی که نشانگر تحول و آثاری است که از آن ناشی میشوند و منابع،فضاها و چارچوب اجتماعی را که برای ماندگاریشان ضروری هستند دربر دارد.این فرایندها به جوامع زنده مفهومی از استمرار را نسبت به نسلهای قبلی اعطا میکنند و برای هویت فرهنگی خود و حفاظت از تنوع و خلاقیت فرهنگی بشریت مهم هستند.این تعریف مجددا مورد بحث و بررسی قرار گرفت و با تغییرات مختصری در متن (ماده 2)کنوانسیون حفاظت از میراث فرهنگی معنوی که توسط کنفرانس عمومی 17 اکتبر 2003 یونسکو پذیرفته شده آمده است.این کنوانسیون در 20 ژانویه 2006 لازم الاجرا شده است.
اگرچه این کنواکسیون رسما یک سند سنتی ایجاد کنندهء اتفاقنظر راجع به تعهدات بین الدولی است،از نظر ماهوی،یک نظام تعهدات بینالمللی را ایجاد میکند که دولتهای متعاهد به منظور محافظت از سنتها و فرهنگ زنده،نسبت به گروههای انسانی،جوامع فرهنگی در سرزمینهای
خود یا در خارج برقرار میکنند.در این مفهوم،ایدهء محافظت از میراث فرهنگی معنوی به حمایت حقوق بشر بسیار نزدیک است.همانند حقوق بشر،هدف از حمایت از میراث فرهنگی،منابع دولتی نیست،بلکه برعکس ارزش انسانی ارادهء خلاق،آزادی ابراز باورها و اعتقادات،چه به صورت شخصی و چه به صورت جمعی،خواه عمومی یا خصوصی،ملتها،گروهها و اقلیتها است.در تعهدات بینالمللی ناشی از این سند حمایت از میراث فرهنگی،مانند حقوق بشر، گرایش در این جهت است که در حیطه صلاحیت ملی دولت نفوذ و قواعدی را برای احترام و تعهداتی را نسبت به اشخاص و جوامع فرهنگی واقع در سرزمینش به او تحمیل کند.در نتیجه، علت وجودی کنوانسیون حمایت از میراث فرهنگی معنوی،تنها حمایت از منافع ملی هردولت نیست،بلکه بیشتر به دنبال حفظ مال مشترک جامعه بینالمللی در کل،یعنی تنوع و گوناگونی فرهنگ بشری است.63در عین حال،ارتباط این کنوانسیون و حقوق بشر در مستثنا کردن رویهها رویههای تبعیضآمیز نسبت به زنان یا مغایر کرامت انسانی-از حوزه اعمال کنوانسیون،خود را اساسی هویت گروههای انسانی که آن را به وجود آورده و امانتدار آن هستند آشکار میسازد. جنبه اخیر به خوبی در ماده 2 راجع به تعاریف مورد تأکید قرا گرفته است،آنجا که میخوانیم: «…میراث فرهنگی معنوی که نسل به نسل منتقل شده و توسط جوامع و گروهها در تعامل با محیط،طبیعت و تاریخشان بازسازی شده است و یک احساس هویت و پیوستگی برای آنها فراهم میآورد موجب مشارکت در احترام به تنوع فرهنگی و خلاقیت بشری میشود».همراستا با این تعریف،کنوانسیون در سطح هنجاری،برای جوامع،گروهها و حتی اشخاصی که در چارچوب تدابیر حفاظتی اتخاذ شده توسط هردولت،میراث فرهنگی معنوی خویش را ایجاد و منتقل کردهاند،نقش مهمی را قائل میشود.65متأسفانه کنوانسیون در سطح نمادین تااندازهای ضعیف به نظر میرسد و نسبت به اهدافش درزمینه هنجاری،مأیوس کننده است.ماده 5 ایجاد کمیتهای برای حفاظت از میراث فرهنگی معنوی را پیشبینی میکند.اما این نهاد که کارکردش ایجاد و انتشار فهرستی از میراث فرهنگی معنوی است،ارگانی دولتی است که جوامعی را کهمیراث فرهنگی مورد بحث کمیته را تشکیل میدهند،نمایندگی نمیکند.66در مورد اینکه در واقع چگونه میراث فرهنگی معنوی میتواند از دید یک ارگان دیپلماتیک محافظت شود شک و تردید وجود دارد،ارگانی که مشارکت نهادین نمایندگان جوامعی که این میراث را به وجود میآورند و حفظ میکنند،نمیپذیرد.
علیرغم این نقطهضعف،کنوانسیون میراث معنوی،شایستگی آن را داشته که توجهات بینالمللی را به تأثیر جهانی شدن بر تنوع فرهنگی در جهان طب کند.این امر،محرکی شد برای مذاکراتی که در مدتی کوتاه به پذیرش کنوانسیون جدید یونسکو راجع به تنوع فرهنگی در 20 اکتبر 2005 انجامید.67یکی از مهمترین تلاشهای این کنوانسیون،گنجاندن حفاظت از تنوع فرهنگی ملل در نظام سازمان جهانی تجارت است.رویهای در گات وجود دارد که استثنای صریحی را بر آزادی مبادلات نسبت به حفاظت از میراث فرهنگی(بند«و»ماده 20)راجع به گنجینههای ملی باارزش هنری،تاریخی و باستانشناسی قائل میشود.با این حال،سازش میان آزادی تجارت و حفاظت از تنوع بیانتهای فرهنگهای زنده ملتها،باتوجه به خصیصهء حقوقی «خدمات»و«صنعت»که دربر گیرنده بسیاری از تجلیات فرهنگی مانند سینما،تلویزیون و تعلیم و تربیت در بافت یک اقتصاد جهانی است،مسئلهای بسیار دشوارتر به وجود میآورد.ماده 20 کنوانسیون راجع به روابط با دیگر معاهدات به شیوهای بسیار انعطافپذیر و برپایه اصول بسیار کلی حمایت متقابل،تکمیلی بودن و عدم تبعیت،به این مسئله میپردازد.در عین حال،بند 2 این ماده مقرر میکند:«هیچ چیز در کنوانسیون حاضر نباید بهگونهای تفسیر شود که حقوق و تعهدات طرفین به موجب دیگر معاهداتی را که عضو آن هستند تغییر دهد».در نتیجه،این مسئله باید از طریق فرآیند سیاسی یکپارچهسازی تدریجی ملاحظات مربوط به حمایت از تنوع فرهنگی در نظام حقوقی تجارت جهانی حلوفصل شود.در عینحال،کنوانسیون میتواند از هماکنون منبع الهامی برای مفسران و قضاتی باشد که باید راجع به یک مورد عینی تعارض تصمیم بگیرند که آیا باید برای حمایت از تنوع تجلیات فرهنگی اولویت قائل شوند یا به دیگر تعهدات بینالمللی،یعنی تعهدات در زمینه آزادی تجارت ارجحیت دهند.
نتیجهگیری
از این تحلیل کوتاه از نظام بینالمللی حمایت از اموال فرهنگی،چه نتایجی قابل استنباط است؟ همانطور که ملاحظه کردیم،بخش اعظمی از این نظام پیچیده از معادات و در مقیاس کوچکتر از اسناد هنجاری«حقوق نرم»که در چارچوب یونسکو پذیرفته شدهاند،تشکیل شده است.اما نظریهای که در نوشته حاضر،رویه بینالمللی را بر مبنای آن مورد بررسی قرار دادیم این است که در حال حاضر در زمینه حمایت از میراث فرهنگی،[مجموعهای از]اصول کلی در سطح حقوق عرفی شکل گرفته یا در حال شکلگیری است.راجع به منشأ این اصول،این اندیشه وجود دارد که میراث فرهنگی هر ملتی موضوع منفعت کلی جامعه بینالمللی در حفظ و بهرهمندی از آن است و در نتیجه،احترام به آن،موضوع تعهدی با ویژگی عام المشمول و تابع یک منفعت عمومی است.اعمال این اصل در رویه بینالمللی این امکان را برای ما میسر ساخت که کاربردهای عینی مختلف آن را بازسازی کنیم.اولین کاربرد آن،مربوط به ممنوعیت اعمال تخریب اموال فرهنگی با اهمیت در زمان جنگ،بدون هرگونه ضرورت نظامی است. همانطور که دیدیم،هنگامی که این تخریب با قصدی تبعیضآمیز نسبت به یک جامعه یا گروه خاص همراه باشد،میتواند مسئولیت کیفری بینالمللی مرتکبان آن را به واسطه ارتکاب یک جنایت بینالمللی در پی داشته باشد.دومین کاربرد،مربوط به تعهد به استرداد اموال فرهنگی است که به طریق غیرقانونی از سرزمین اشغالشده نظامی مستقل شدهاند.سومین کاربردی که شناسایی شد راجع به تعهد شکلی همکاری در زمان صلح برای تسهیل استرداد اموال فرهنگی مسروقه یا اموالی است که بهطور غیرقانونی صادر شدهاند و همچنین تعهد به جلوگیری از تخریب و پراکندهسازی میراث فرهنگی در مناطق خارج از صلاحیت ملی و بهویژه میراث فرهنگی زیر آب است.تا جایی که به فرهنگهای زنده و تنوع فرهنگی مربوط است.از هماکنون این امکان وجود ندارد که قواعد عرفی قابل اعمالی برای همه دولتها بازسازی شود.با این حال، باید پذیرفت که ابتکارات معاهداتی اخیر در این زمینه به زودی دو نتیجه را در پی خواهند داشت:
1.اینکه دولتی بتواند برای گریز از رویههای شوم یا خطرناک برای میراث فرهنگی معنوی جوامع و گروههای واقع در سرزمینش،در پشت مفهوم حوزه صلاحیت ملی پنهان شود را بسیار مشکلتر میسازد.
2.تلاش برای سازش و ایجاد یکپارچگی میان حمایت از تنوع فرهنگی و دیگر تعهدات بینالمللی بهویژه در زمینه آزادی تجارت الزامی میکند.
[1] مشخصات و مأخذ اصل مقاله بدین شرح است: Fancioni.Francesco,Au Dela Des Traies:L”Emergence D”un Nouveau Droit Coutumier Pour La Protection Du Patrimoine Culturel,Revue General De Droit International Public,Tome lll,No.l,2007, . pp.19-41
[2] Elusif ،با مراجعه به فرهنگهای مختلف فرانسوی معنای دقیقی برای این کلمه پیدا نشد،لذا ما واژه گیجکننده را به جای آن گذاردیم.
[3][3] اصطلاح ترکیبی«اموال فرهنگی»،نخستین بار توسط کنوانسیون 1954 لاهه راجع به حمایت از اموال فرهنگی در مواقع بروز مخاصمات مسلحانه به کار رفت.در اسناد بینالمللی قبلی،مفهوم واحدی از اموال فرهنگی وجود نداشت،اما به اشیایی که دارای ارزش تاریخی،ماندگار یا بشری هستند و باید در برابر اقدامات جنگی مورد حفاظت قرار گیرند،اشارهای کلی شده بود. در این خصوص رجوع کنید به مواد 27 و 56 قواعد منضم به کنوانسیون چهارم لاهه 1907 و ماده 5 کنوانسیون نهم لاهه.
[4] ر ک.کنوانسیونهای چهارگانه 1949 ژنو و پروتکلهای 1977 الحاقی بهویژه بند 1 ماده 52 و مواد 53 و 85 پروتکل شماره 1 و مواد 1 تا 16 پروتکل شماره 2.
[5] پروتکل الحاقی بر کنوانسیون 1954 لاهه راجع به حمایت از اموال فرهنگی درصورت وقوع مخاصمات مسلحانه و پروتکل شماره دو 1999 لاهه به منظور حمایت از اموال فرهنگی در صورت مخاصمات مسلحانه.
[6] یکی از مثالهای خیلی معروف،تصرف کتابخانه«پلاتین دوهدلبرگ»است که بعد از آن توسط امپراتور«باواروا ماکسیمیلین»به پاپ گریگور پانزدهم اهدا شد.رک. F.Ch Visscher,International Protection of Works of Art and Historic Monuments,US Department of . Stote,Documents and State,June 1949,p.823
[7] .قابل ذکر است در سالهای پیش از جنگ جهانی دوم،دو ابتکار عمل مهم برای حمایت بینالمللی از اموال فرهنگی اتخاذ شد. اولین آن پیمان«دوریچ»مصوب 15 آوریل 1935 واشنگتن بود که برای نخستین بار این اندیشه که اموال فرهنگی،میراث مشترک فرهنگ تمام ملل را تشکیل میدهند در آن مطرح شد.دومین ابتکار طرح پیشنهادی جامعه ملل برای یک کنوانسیون عام راجع به حمایت از اشیای فرهنگی بود که باتوجه به غارتهایی که در این دوره در جنگ داخلی اسپانیا انجام شده بود،ارائه شد.اما ارزش این دو ابتکار برای بازسازی اصول کلی محدود باقی میماند؛چرا که نخستین سند،یک ویژگی منحصرا منطقهای داشت و دومین ابتکار به تصویب سندی هنجاری منتهی نشد.
[8] ولین دسته،شامل اموال منقول و غیرمنقول،بناهای تاریخی،مراکز باستانشناسی،آثار هنری و مجموعههای علمی است که معیار«اهمیت زیاد»را محقق میکنند.دومین دسته،شامل بناهایی است که اموال فرهنگی را در خود جای دادهاند، مانند موزهها،کتابخانهها و آرشیوها و سومین دسته شامل مراکز تاریخی و یادبود میشود(ماده 1).
[9] متن اعلامیه در پایگاه اطلاعاتی یونسکو به نشانی http://www.unesco.org قابل دسترسی است.رک. : F.Lenzerini,The UNESCO Declaration Concerning the International Destruction of Cultural Heritage . One Step Forward and Two Steps Back,IYlL,vol.XIII,2003,p.131,sss
[10] رک.قضیه معروف Church of Cyprus and the Republic of Cyprus v.Golberg راجع به استرداد موزاییکهای قدیمی کاناکاریا که پس از اشغال سرزمین قبرس شمالی توسط ترکیه به ایالات متحده صادر شده بودند.رأی بخش هفتم 1990 917 F3 d2 78 و همچنین قضیه اخیر«آلتمان»در دادگاههای فدرال ایالات متحده در دعوالی عضوی یک خانواده یهودی که اتریش را به علت اذیت و آزارهای نازیها ترک کرده بود و در اتریش نقاشیهایی را که در اصل متعلق به خانواده خواهان بود بهدست آورده بود.پس از آنکه دیوان عالی ایالات متحده مصونیت دولت اتریش در برابر محاکم ایالات متحده را رد کرد در سال 2006 از طریق داوری فیصله یافت.مراجعه شود به رأی 15 ژانویه 2006 قابل دسترس به نشانی: www.adele.at
[11] Voir>http://portal.unesco.org/cug/culture/Recommandation Sur la sauvegarde de la culture tradition tradition nelle et populair adopte?e a? Paris par la confe?rence ge?ne?rale le 15 novembre 1989,disponible a? . http://unesdoc.unesco.org/images/OOO8/OOO84696f.pd-page-250<
145