تعزیه، فریادی خاموش
تعزیه موسیقی ناب نواحی هنرپرور ایران را در چهارسوی کشور به جریان درآورد. از شمال به جنوب، از غرب به شرق. آواز سوزناک دشتی را به شمال فرستاد و آوازهای گرم ترکمنها را به سوی دوتار خراسان پرواز داد.
سنت عاشقانه دوست داشتن حضرت علی(ع) و خاندانش در میان ایرانیان همیشه پایدار بوده و هست. از آن روزهای سیاه که سایه بیرحمیهای قوم مغول ایران را دستخوش بادهای تیره کرده بود تا آن روزهای سرد که ایرانیان به اسارت زمستانی درآمده بودند که حاصل حملههای وحشیوار تیمور لنگ بود.
آن روزها که محمود غزنوی تکیه بر تخت سلطنت زده بود تا آن زمان که حکومت صفوی قدرت را به دست گرفت و بعد افشاریه آمد و زندیه و قاجاریه و همه دست به دست هم دادند تا بهعنوان حکومت بر مردم ایران، این سرزمین را به دست چپاولگری و تاراج های نامردمانه وارثان تاج و تخت بسپارند. آن زمان که مرگ بر دیار خورشید حاکم بود و سایه سرد سکوت بر قلب ها افتاده بود، یک ستاره در دل این مردم میتابید، میخروشید و فریاد میزد.
عشق به حضرت علی(ع) و خاندان پاک او که به مردم جان میداد و بر پا ایستادن را توان. به آن روزگار درد و رنج که ایرانیان میخواستند از سویی عشق خود را به حضرت علی(ع) نمایان کنند و از سوی دیگر تصمیم به مبارزه با جور و ستم داشتند دانه تعزیه در سرزمین پاک دلها کاشته شد. هنری شگرف که از میان خاکسترهای به ظاهر رو به خاموشی رفته نیاکان پاکنهاد مردم ایران برخاست. مردمی که در اعماق ذهن همیشه بهاری خود چشمهای جوشان را میجستند و به سویی حرکت میکردند که آسمان ابرهایی بارانی را در بر داشت.
استعداد شگفت بازی های دستهجمعی قبل از اسلام دوباره خود را نمایان ساخت و ایرانیان هنر تعزیه را با کمک ادبیات غنی، موسیقی پربار و ذهن خلاق خود هستی بخشیدند. دانه تعزیه نیاز به آبیاری داشت و خورشیدی را احتیاج داشت تا جوانه زند، رشد کند، ببالد و میوه دهد. موسیقی در این میانه به یاری این کودک نوپا شتافت. آفتاب هستیبخش و کهنسال موسیقی بر تعزیه تابید و دریای همیشه جوشان اشعار پارسی آبیاریاش کرد. تعزیه گمشدهای بود که از میان تاریکی و خموشی سنگین آوازها و ترانههای جاویدان ایرانی سر بر آورد، خورشیدوار درخشید و یگانه حامی هنر موسیقی ایرانی شد.
آن روزهای غمناک، موسیقی در پستوهای تاریکِ خانهها پنهان شده بود و جز اندک روشنفکران عاشقی که جهل را دشمن بودند و خدا را همواره جستوجوگر، همدمی نداشت. روزهای پرآه و حسرتی که میشد رنگ نامهربانی روزگار را بر چهره نحیف پیرمرد تارزن دید و صدای خفه کمانچه را از دستهای پرپینه و حسرتزده کمانچهزن عاشق شنید. در آن روزهای خفقان، تعزیه از راه رسید و محبوب دلها شد.آنها که خدا را در آوازهای ایرانی یافته بودند آن آوازها را به دیار تعزیه سپردند و خود راوی دردهای مظلومان کربلا و مدینه و توس شدند.
این فایل ورد در 18 صفحه به خدمتتون ارئه میشود.