دخمه مانكجي در سال 1348


دخمه مانكجي در سال 1348

 

 

پيش گفتار

پس از چاپ عكس هاي هوايي «دخمه هاي صفاييه در سال 1355» در نگارخانه، در هنگامي كه گمان مي رفت آن تصاوير زيبا از اين نما از دخمه ها، ارزشمند ترين و ديرين ترين باشد، دوستي آگاه و انديشمند، در نامه اي، وجود فيلمي هوايي از دخمه ها در سال 1348 را گوشزد و نمايش آن را پيشنهاد كردند و گفتند: “… در زمان فيلم برداري، هنوز دخمه گذاري انجام مي شده است!” چاپ اين نگاره، هديه اي است از سوي ايشان؛ بسيار از ايشان سپاسگزاريم.

اين تكه فيلم از دخمه هاي صفاييه يزد از «مستند باد صبا» (1) بريده شده است. اين مستند زيبا را هنرمند توانا «آلبرت لاموريس» (2) در سال 1969 م. (1348 ه.ش) با فراخواني و به سفارش حكومت آن هنگام ساخته است. اين فيلم ديدني، سراسر ايران را از نگاه و زبان «باد صبا» در داستاني زيبا روايت مي كند. اين مستند كه امروز سندي تاريخي از بنا ها و نماي هاي سراسر ايران است در سال 1978 م. (1356 ه.ش) نامزد بهترين فيلم مستند در «جشنواره اسكار» شد. در ستايش آن مستند ساز نيز همين بس كه گفته شود وي جان خود را در راه ساختن اين فيلم از دست داد و در اين راه شهيد شد.

 

دخمه هاي صفاييه در يزد

نمايي هوايي از دخمه هاي صفاييه در يزد؛ دخمه بزرگ مانكجي كه در فيلم هم آمده در سوي چپ و دخمه كوچك و تازه ساخت تر گلستان در سوي راست عكس نمايان است.
Georg Gerster

 

“بزرگ ترين راز ها، مرگ است.” (3) شيوه زرتشتيان در رفتار با پيكر مردگان يا دخمه گذاري كه از ديگر دين ها جدا است نيز بر شگفتي آن افزوده است؛ به گونه اي كه همشهريان غير زرتشتي نيز همواره دنبال دانستن، شنيدن يا ديدن اين رسم بوده اند. «جلال گلشن» در كتاب خود گفته است: “من در جواني سطح داخلي دخمه ها را ديده ام و واقعاً هنوز وحشت آن ديدار در چشمم مانده است.” (4) اكنون با بودن اين تكه فيلم همه مي توانند «دخمه مانكجي ليمجي هاتريا» را در زماني كه مورد بهره برداري بوده است ببينند.

كارگردان در آغاز اين سكانس، راه دشوار آخرت را به نمايش مي كشد؛ راهي كه پيكر مرده از پاي كوه تا دادگاه، بر دوش نسا سالاران (5) مي پيمايد. در سطح دخمه بيش از ده مرده ديده مي شود و در استودان (6) انبوهي از استخوان ها تل انبار شده است. چوبي هم در استودان ديده مي شود. پس از اين نما، دوربين از دخمه پر مي كشد و پرواز روان و فروهر به عالم بالا را مجسم مي كند. (7) دور نماي دشت و شكارگاه دست نخورده صفاييه در نما هاي پاياني اين سكانس هم ديدني و درنگيدني است.

بد نيست پيش از هر سخن ديگري يادآور شد كه شوربختانه امروزه پس از حريم شكني بافت تاريخي و محله هاي زندگان، حرمت گورستان ها و وادي خاموشان هم ديگر نگه داشته نمي شود؛ از «سيد صحرا» گرفته تا «دخمه». نگراني و هشدار «پروفسور پاپلي» -جغرافي دان معاصر- در زمينه ساخت و ساز در حريم دخمه هاي گلستان را مي توانيد از اين پيوند بخوانيد. (8)

دخمه

نياكان دور ما، طبيعت را پديد آمده از چهار عنصر آب، آتش، خاك و هوا مي دانسته اند. آنان پس از مرگ هر كس، پيكر او را به يكي از اين چهار سرچشمه باز مي گردانده اند بي آنكه موجب آلودگي ديگر عناصر شوند. آن ها كه در كنار دريا ها مي زيسته اند، مردگان خود را به آب مي انداخته اند؛ جنگل نشينان، پيكر درگذشتگان را در آتش مي سوزاندند؛ ساكنان دشت ها جسد ها را به خاك مي سپرده اند؛ و سرانجام آن ها كه در كوهستان هاي سرد و برفگير مي زيسته اند، پيكر مردگان را به بالاي كوه ها مي برده اند و در دخمه ها و يا در هوا مي گذاشته اند.

زرتشتيان روش چهارم را به يادگار تا اين دوران نگاه داشته بودند. “… {آن ها} اين روش را تا حدود چهل سال پيش در يزد، «كرمان» و برخي از نقاط ايران انجام مي دادند. اكنون ويرانه ساختمان برخي از دخمه ها در اين شهر ها مشاهده مي شود.” (9) “شايد {ايشان} اين رسم را از نياكان آريايي خود به يادگار داشتند كه از مناطق سرد سيبري به ايران كوچ كرده بودند. ولي اكنون، مرده ها را به شيوه ديرين جاري، به خاك مي سپارند.” (10)

“دخمه محوطه اي است مدور كه در بالاي كوه بلندي واقع شده و ده ها فرسنگ با روستا ها و آبادي هاي اطراف فاصله دارد. ديوار اطراف دخمه را از سنگ و سيمان مي ساختند و يك درب كوچك آهني براي ورود و خروج در آن تعبيه مي كردند. محيط دخمه حدود صد متر است و سطح داخلي آن از ديوار به طرف مركز سراشيب بوده و در وسط دخمه، چاه عميقي وجود داشت كه به چهار چاه عميق تر حفر شده در اطراف دخمه راه داشت. عمق چاه ها تا حدود يك متر با شن و ماسه پر مي شده است.

چاه وسطي دخمه را ايرانيان زرتشتي، «سراده»، «استه دان» يا «استودان» مي گفتند؛ يعني استخوان دان يا جاي استخوان. سطح داخلي دخمه از ديوار گرفته تا استودان به سه قسمت دايره اي شكل تقسيم مي شده است. قسمت اولي كه از ديوار آغاز مي شده و بزرگ تر از دو قسمت ديگر بوده، ويژه گذاشتن اجساد مردگان مرد، قسمت دوم براي زنان و بخش سوم جايگاه بچه ها به شمار مي رفته است.” (11)

 

دخمه

شناسايي بخش هايي از دخمه كه زرتشتيان به آن دادگاه هم مي گويند در نمايي جدا شده از فيلم:
1- جاده دخمه؛ 2- درب سنگي يا آهني دادگاه؛ 3- كتيبه دخمه؛ 4- حلقه مردگان مرد؛ 5- حلقه مردگان زن؛ 6- حلقه مردگان كودك؛ 7- استودان يا سراده.
مستند باد صبا

 

“… {پس از آن كه} بدن مرده را به درون دخمه مي گذارند، پرندگان لاشخور در مدت كوتاهي كه از يكي دو ساعت بيشتر نمي شود، همه گوشت بدن مرده را مي خورند و استخوان ها را باقي مي گذارند. … پس از اين كه گوشت مرده، خورده شد، ماموران دخمه، استخوان هاي خشك شده را در چاهي كه در وسط دخمه قرار دارد مي ريزند و روي آن آهك و گوگرد يا تيزاب مي ريزند تا {استخوان ها} بسوزد و خاكستر شود و به وسيله آب باران به چهار چاهي كه در چهار طرف چاه اصلي است برود. (12)

بدنه چاه اصلي با سنگ و سيمان پوشيده شده است تا مادام كه استخوان ها در آن جا است و هنوز به وسيله آهك و گوگرد متلاشي و پاك نشده، ميكروب به خارج سرايت نكند. بعد از آن كه استخوان ها، خاكستر و ضد عفوني شد، به وسيله آب باران شسته شده و به چاه هايي كه ته آن ها از شن پوشيده شده مي رود و در حالي كه در وسط راه از چند دستگاه صافي و پاك كننده نيز رد مي شود به زمين فرو مي رود. «دخمه» در انگليسي به «Tower of silence» ترجمه (13) شده است.” (14)

سخن پاياني

با اميد به اين كه بخش ديگري از «مستند باد صبا» نيز در پيوند با سرزمين پهناور يزد باشد، سخن راندن درباره اين فيلم و كارگردانش در آن نوبت باشد. اين تكه از فيلم يك سند تاريخي است و پر از نكته هاي دانستني. در زير برخي نكته ها و گمانه ها گفته مي شود. شما هم هر چه مي انديشيد براي ديگران بنويسيد.

نكته نخست اين كه سال 1318 و 1319 كه در برخي جا ها براي زمان پايان دخمه گذاري زرتشتيان و آغاز به خاكسپاري مردگان زرتشتي به دستور «رضا شاه» گفته شده است، براي «دخمه تهران» است و به گواه همين فيلم، دخمه گذاري در يزد تا سال 1350 انجام مي شده است. البته زمان درست اين تاريخ را بايستي از آگاهان زرتشتي هر دياري پرسيد. نكته دوم اين كه هر چند در كتيبه «دخمه گلستان» كه كوچك تر و در 150 متري غرب «دخمه مانكجي» است، سبب ساختش را دشواري عبور و مرور جنازه بران در جاده «كوه دخمه مانكجي» نوشته اند، ولي به گواه اين فيلم و گفته هاي زرتشتيان از هر دوي اين دخمه ها به گونه دوره اي و شش ماه به شش ماه كار گرفته مي شده است.

 

دخمه بمبئي

نقشي از دخمه پارسيان هند در شهر بمبئي با آب و هواي گرم و شرجي؛ پارسيان هند كه از زرتشتيان ايران هستند به دخمه، دخمو مي گويند.

 

نكته سوم درباره پرندگان دخمه ها هست. اين درست است كه گروه لاشخوران پس از ساعتي، از بدن مرده، يك اسكلت خشك به جاي مي گذارند؛ ولي از اين فيلم چنين روندي برداشت نمي شود. شايد بر فراز دخمه هاي يزد، پرندگان كوچك تري در پرواز بوده اند. بجز لاشخور، برخي از كركس و حتي كلاغ هم نام برده اند. پرنده شناسان و آگاهاني كه دخمه ها را در آن زمان به ياد دارند بايستي در اين باره نظر بدهند. نكته ديگر اين كه از روي فيلم چنين مي نمايد كه جايگاه زنان و دختران در دخمه ها از جايگاه مردان و پسران جدا است.

و سر انجام سخن را به پايان مي بريم با فرستادن روان شادي يا خواندن فاتحه اي به روان پاك همه آرام گرفتگان در اين وادي؛ چرا كه مي دانيم همچون ديگر اديان “مرگ انسان در كيش زرتشتي، پايان زندگي نيست؛ بلكه آغازي براي ادامه شادي روان به شمار مي آيد.” (15) “…. آن گاه {بازماندگان} براي شادي روان درگذشته نيايش مي كنند و در پايان جمله اوستايي `ايريس تَنام اوروانو يَزَمَئيده يا اَشه اونام فَرَهوَشه يُو` بر زبان مي آورند و سه بار «اَشِم وُهو» (16) مي خوانند. ترجمه اين عبارت اوستايي چنين است: `به روان و فروهر پاك همه درگذشتگان درود باد.`” (17)

پاورقي:


(1) Le Vent des amoureux / The Lovers` Wind / باد عاشقان
(2) Albert Lamorisse
(3) حضرت علي (ع)
(4) جلال گلشن؛ يزد ديروز؛ ص 398
(5) = (به فتح نون) دخمه بانان، مرده كشان
(6) = (به ضم الف) استخوان دان، چاله ميان دخمه كه پس از زوال بدن استخوان ها در آن ريخته مي شود.
(7) بنا بر عقيده زرتشتيان، آدمي از چهار پاره تن، جان، روان و فروهر ساخته شده كه تن و جان در هنگام مرگ نابود مي شود ولي دو تاي ديگر همواره ماندني است.
(8) نشريه بشارت نو؛ دوشنبه 26 دي 1390
(9) كوروش نيكنام؛ آيين اختيار؛ ص 49
(10) كوروش نيكنام؛ از نوروز تا نوروز؛ ص 79
(11) منصوره مير فتاح؛ زرتشت، چهره تابناك ايران؛ ص 149
(12) كار ضد عفوني استودان با تيزاب نه براي هر مرده كه هر چندين ماه يك بار يا در پايان هر دوره بهره گيري از يك دخمه انجام مي شده است.
(13) = برج خاموشي، برخ خاموشان، برج سكوت
(14) فرهنگ مهر؛ ديدي نو از ديني كهن؛ ص 175 – 174
(15) كوروش نيكنام؛ آيين اختيار؛ ص 48
(16) يكي از سروده هاي حضرت زرتشت درباره راستي كه در بخش يسنا در كتاب اوستا آمده است. زرتشتيان اين نيايش را در نماز هاي پنجگانه خود نيز مي خوانند.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *