ترکیب
برای سامان بخشیدن به یک اثر تجسمی توجه به چگونگی ترکیب کردن عناصر بصری و اجزای آن از مهم ترین مراحل کار یک هنرمند است در واقع ترکیب عاملی است که با سامان بخشیدن موثر بر چگونگی چیدمان و نظم عناصر بصری در یک کادر مشخص براساس ذهنیت هنرمند و روابط تجسمی، سبب می شود تا مخاطبان بتوانند با آن اثر ارتباط خوبی برقرار کنند. در یک ترکیب موفق اجزا از کل اثر قابل تفکیک نیستند. همچنان که صورت یک اثر از محتوای آن قابل تفکیک نیست زایرا یک اثر وحدت یافته معنایی فراتر از اجزای خود دارد؛ همانطور که وقتی دو یا چند رنگ با هم مخلوط می شوند رنگ جدیدی بدست می آید که مستقل است و تاثیر و بیان ویژه ی خود را دارد.
وجود سه عامل در بوجود آوردن یک ترکیب موفق بصری الزامی است :
- وجود تعادل بصری
- وجود عناصر و هماهنگی میان عناصر مختلف یک ترکیب
- وجود رابطه هماهنگ اجزا با کل و با موضوع اثر
انواع ترکیب
بطور کلی می توان از دو نوع ترکیب قرینه و غیرقرینه نام برد.
الف- در ترکیب قرینه شکل ها و عناصر اصلی ترکیب با توجه به محورهای افقی، عمودی و مورب که کادر را به دو قسمت مساوی تقسیم می کند ساماندهی می شود.
ب- در ترکیب غیر قرینه عناصر، شکل های اصلی ترکیب نه براساس محورهای عمودی، افقی و مورب وسط کادر، بلکه براساس ارزش های بصری خودشان ( رنگ، تیرگی-روشنی ، بافت و بزرگی ) در کادر قرار می گیرد.
بافت
بطور کلی سطح و رویه هر شکلی دارای ظاهر خاصی است که به آن بافت گفته می شود.
بافت ها دو نوع هستند:
« بافت لمسی» که واقعیت فیزیکی دارد و با لمس کردن درک می شود
« بافت بصری» که از طریق چشم مشاهده می شود.
در هنر تجسمی درک بافت های مختلف معمولا با دیدن و بصورت بصری می باشد.
انواع بافت
بافت بصری عموما به دو شکل تصویری و ترسیمی بوجود می آید.
الف- بافت تصویری: این بافت ها معمولا بصورت شبیه سازی از اشکال و اشیای طبیعت، بصورت واقع نما ساخته می شود مثل بافت اشیا در عکس و یا بافت چیژهایی در آثار نقاشان طبیعت گرا، برای نمایش جنسیت و حالت اشیا به شکل واقع نمایی ساخته و پرداخته شده و یا کولاژ که خود اشیا بصورت
مستقیم استفاده می شود. و یا در آثار حجمی و مجسمه سازی که در آنها بافت طبیعی و یا تغییر یافته مواد بطور گوناگون دیده می شود.
ب- بافت ترسیمی: در این بافت هدف از ایجاد آنها شبیه سازی اشیا در طبیعت نیست مانند آثار نقاشان انتزاعی، آثار گرافیک که بخش قابل توجهی از آثارشان با استفاده از مواد مختلف ابداع می شوند.
بافت های ترسیمی با استفاده از تراکم و تکرار خطوط در ترکیب های متنوع و یا با بکار گرفتن مواد و ابزارهای مختلف بوجود می آید.
روش های ایجاد بافت
با استفاده از روش های گوناگون می توان بافت های بصری مختلفی ایجاد کرد. برخی از این روش ها عبارتند از:
- ترسیم و تکرار انواع شکل، خطوط و..در حالت های گوناگون
- با استفاده از پاشیدن و مالیدن مواد رنگین و یا با کمک انواع ابزارها مانند قلم، کاردک و اسفنج و…
- خراشیدن و تراشیدن سطوحی که مواد رنگین یا مرکب بر روی آنها مالیده شده است مثل پوشانیدن سطح یک مقوای گلاسه با مرکب سیاه و سپس خراشیدن آن
- چوب، فلز، شیشه، پارچه و سایر مواد طبیعی و مصنوعی بافت های طبیعی آماده ای را ایجاد می کند و گاه بطور مستقیم در یک اثر بکار برده می شوند.
تناسب
تناسب مفهوم ریاضی است که در هنر تجسمی بر کیفیت رابطه مناسب میان اجزای اثر با یکدیگرو با کل اثر دلالت دارد. کاربرد تناسب به دلیل ایجاد زیبایی بصری در هنرهای تجسمی از اهمیت ویژه برخوردار است. یکی از دلایل زیبایی یک اثر تجسمی وجود تناسب میان رنگ ها، خط ها، سایه –روشن و شکل های آن است. در اجزا و در کلیت بسیاری از پدیده های طبیعت و موجودات زنده نیز تناسب و روابط متناسب وجود دارد.
موزون ترین و پیچیده ترین نمونه آن پیکره انسان است که از تناسب بسیار دقیق در اجزا و در کل برخوردار است.
تناسب در اندازه ها از قوانین خاصی پیروی می کند که به آن تناسبات طلایی گفته می شود مثلا تقسیم یک پاره خط به دو قسمت بطوریکه نسبت قسمت کوچک تر به قسمت بزرگتر مساوی با نسبت قسمت بزرگتر به کل پاره خط می باشد
تعادل
در طبیعت همه چیز به شکل متعادلی جاری می شود از جمله آمدن شب و روز، تغییرات فصل ها
تعدل به طور فطری در زندگی و طبیعت و در ساختمان اندام انسان و سایر موجودات وجود دارد. در صورت از دست رفتن تعادل روانی، رفتار طبیعی موجودات نیز بهم می ریزد. بنابراین وجود تعادل یکی از لوازم زندگی بشر است. بر همین اساس در هنر نیز تعادل اجزای اثر نقش عمده ای دارد. در یک اثر تجسمی وجود تعادل بصری برای ایجاد تاثیر مثبت بر مخاطبان ضروری و لازم است، در صورت عدم تعادل میان نیروهای بصری مختلف پیام اثر خدشه دار می شود و تاثیرگذاری خود را از دست می دهد.
ایجاد تعادل بصری
چشم های مخاطبان بطور طبیعی در جستجوی تعادل بصری است در صورت عدم سازماندهی صحیح نیروهای بصری و خدشه دار شدن هماهنگی میان اجزای یک ترکیب، انرژی بصری عناصر یکدیگر را خنثی می سازند.
بعنوان مثال یک سطح سفید بر خودی خود هیچ گونه واکنشی را باعث نمی شود اما به محض ایجاد یک لکه یا یک خط بر روی آن معنا دار خواهد شد.
انواع تعادل
بطور کلی دو نوع تعادل در آثار تجسمی وجود دارد :
الف- تعادل متقارن: ساده ترین روش برای ایجاد تعادل بصری است زیرا همه چیز نسبت به
محورهای افقی، عمودی و مورب از وسط اثر عبور می کند سنجیده می شود.
ب- تعادل غیر متقارن: در این روش انرژی بصری شکل ها براساس اندازه، جهت، تیرگی-روشنی، رنگ، بافت و جای آنها نسبت به یکدیگر و نسبت به کادر تصویر مشخص می شود.
بر همین اساس در ترکیب هایی که از تعادل غیر متقارن استفاده کردند انرژی بصری پر تحرک تر و پویاتر احساس می شود و همینطور هنرمند می تواند عناصر بصری را بصورت متعادل اما غیر متقارن در ترکیب خود استفاده کند وترکیب های موفق تری بوجود آورد. در هنر معاصر بیشتر از تعادل غیر متقارن بهره گرفته می شود.
کنتراست
یکی از اصول پایه در خلق آثار هنری توجه به نقش کنتراست و استفاده از آن است. کنتراست به معنای تضاد، تباین، و کشمکش متقابل میان عناصر و کیفیت های بصری است. کنتراست ارتباط منطقی و در عین حال متضادی را میان اجزا و عناصر مختلف یک ترکیب و یا یک اثر بیان می کند.
بهره گرفتن از کنتراست در آثار هنری باعث جلوه ی بیشتر معنی، گویاتر شدن حالت، قوی تر شدن احساس وانتقال مفاهیم و پیام ها به شکل موثرتر است. در حالی که عدم بهره گیری از کنتراست باعث یکنواختی، ملال و ناپایداری در تاثیر گذاری و عدم جذابیت می شود. به طور مثال اگر نور را از یک محیط بصری حذف کنیم قادر نخواهیم بود برجستگی و فرورفتگی، تیرگی و روشنی، و رنگ اشیا را تشخیص دهیم و همه چیز در تاریکی یکنواخت بود و همچنین وجود نور بیش از حد منجر به حذف تیرگی ها می شود و با فضای روشن و یکنواخت مواجه می شویم که هیچ گونه جذابیت بصری در آن دیده نمی شود. در حالیکه وجود نور و تاریکی باعث ایجاد سایه ـ روشن و در نتیجه تشخیص فضای بصری می شود.
در هنر تجسمی تباین یا همان کنتراست بیانگر کیفیت حسی ناشی از عملکرد متقابل دو یا چند خصوصیت متضاد عناصر بصری است. این تباین ها را می توان از نظر اندازه، حجم، حالت، رنگ، تیرگی، روشنی و بافت شکل ها و یا از نظر فضای پر و یا خالی، فرورفتگی و برجستگی و شکل و زمینه مورد بررسی قرار می گیرد.
حرکت
حرکت به معنای تغییر وجابجایی در مکان و زمان است اما در معنایی عمیق تر می توان گفت نمایش حرکت در هنر تجسمی با تکرار و توالی یک شکل با یک حالت بوجود می آید و معمولا نمایشگر نوعی ریتم است. در همین حال اشکال کشیده عمودی و افقی و خطوط مداوم و جهت دار و نیز تکرار آنها به دلیل هدایت نگاه از سمتی به سمت دیگر می تواند بیانگر حرکت بصری باشند.
ریتم ( ضرب-آهنگ)
در هنر تجسمی ریتم معنایی تصویری دارد و عبارتست از : تکرار، تغییر حرکت عناصر بصری در فضای تجسمی. به عبارت دیگر تکرار منظم و متوالی یک عنصر تصویری ضرب ـ آهنگ بصری را بوجود می آورد.
انواع ریتم
بطور کلی چهار دسته ضرب – آهنگ را می توان نام برد:
1- تکرار یکنواخت : در این ریتم تصویر بطور یکنواخت و متوالی تکرار می شود. در این ریتم تکرار یکنواخت باعث حرکت و عکس العمل خود به خودی مخاطب شده ولی پس از مدتی ملال آور و کسالت بار خواهد شد.
.
2- تکرار متناوب : در این ریتم عنصر بصری علاوه بر تکرار با تغییرات متناوبی متنوع خواهد شد و هر
بار توجه مخاطب را با یک حرکت و یا تصویر میانی تحت تاثیر قرار دارد.
.
3- تکرار تکاملی : در این ریتم یک تصویر از یک مرتبه و حالت خاص شروع می شود و به تدریج با تغییراتی به وضعیت ویا حالتی تازه تر می رسد. بطوریکه نوعی رشد و تکامل را به دنبال خواهد داشت مانند حرکت و تغییر شکل ماه از هلال باریک تا قرص کامل.
.
4- تکرار موجی : در این ریتم با استفاده از حرکت منحنی سطوح و خطوط بوجود می آید و از نوعی تناوب هم برخوردار است نمونه ی کاملی از ریتم است. مانند بام های گنبدی شکل ، حرکت موجی آب دریا.