زندگی نامه شهریار – سید محمد حسین بهجت تبریزی


بنام خدا

سید محمد حسین بهجت تبریزی فرزند حاج میر آقا خشگنابی در سال 1285 خورشیدی در تبریز به دنیا آمد ، کودکی شاعر در قرئیه ( شنگول آباد ) و ( قیش قرشاق ) و ( خشگناب ) همزمان با انقلاب تبریز علیه محمد شاه قاجار سپری شد. شهریار در هفده سالگی به تهران آمد و تحسیلات متوسطه خود را در ( دارلفنون ) به اتمام رسانید و سپس وارد مدرسه طب شد ؛ اما پیش از فارق التحسیل شدن در این رشته مدرسه را ترک گفت و به شعر و شاعری روی آورد مدتی در بانک کشاورزی و پیشه و هنر مشغول به کار شد، اما از این کارها نیز گریخت چنانکه خود در شعری طنز آمیز گفته است:

خدمت من  اداره رفتن نیست            مهمل گفتن و شنفتن نیست

من به کار حساب مرد نی ام              بلکه به این حساب مرد نی ام

شهریار از همان آغاز کودکی با دیوان حافظ آشنا بود و چنان شیفته غز لیات او گردید که تا پایان عمر در غزلهایش متاثر از این شاعر بزررگ شیرازی بود البته غز لهای شهریار ویژگیهای برجسته ای دارد که شعر او را از آثار دیگر غزلسرایان معاصر متمایز می کند او با بکارگیری تعابیر و اصطلاحات مردم کوچه و بازار و مسائل روز تازگی خاصی به غزلهایش داده است که گاه با زبان طنز آلودی که به طور ناگهانی در بین شعرهایش دیده می شود خواننده را بیاد غز لهای سعدی نیز می اندازد شهریار به غیر از غزل مثنویهای درخشانی دارد که

اگر چه در حد غزلهایش از شهرت برخوردار نیستند ، اما از آثار درخشان شعر معاصر فارسی اند مثنوی هایی چون ( وصف تخت جمشید ) و   (شرح 2 نیشابور ) و… شهریار ابتدا ( بهجت ) تخلص می کرد اما بعد ها با استمداد از ایوان حافظ تخلص شهریار ر ابر اساس این بیت حافظ برای خود بر گزید:

غم غریبی و غربت چو برنمی تابم            به شهر خود روم و شهریار خود باشم

این شاعر بزرگ معاصر در عین حال که دلبسته سنتهای ادبی است اما گرایشهای او به نوآوری ر انمی توان نادیده گرفت این نوآوریها را از چند دیدگاه می توان مورد بررسی قرار داد نخست آنکه وی متاثر از نیما و افسانه او مثنویهایی چون هذیان دل و دو مرغ بهشتی ر امی سراید که حس نو جویی و خلاقیتهای شعری در آنها کاملا چشمگیر است و خود نشانه علاقه او به شعری نو نیمایی است . و دیگر تصویر پردازی او از زندگی معاصر و توجه او به حساسیت روزمره در شعر هایش است گاه باعث شده است که این گونه تصاویر او را از بیان اندیشه های عرافانی و افکار عرفانی باز دارد طوری که در شعرهای عارفانه اش نیز گاه تصویرهایی از زندگی زمین نمایان است شهریار علاوه بر شعرهای فارسی منظومه ای به زبان آذری دارد به نام حیدر بابا یه سلام که در نوع خود بی نظیر و از شاهکارهای اوست و تا کنون به چندین زبان زنده دنیا ترجمه شده است شاعر در این منظومه علاوه بر سود جویی از شعرهای عا میانه آذری وجه ادبی شعر فارسی را نیز در آن به کار گرفته است . این منظومه از معصومیتهای از

دست رفته ای سخن می گوید که در دوران کودکی هر انسانی وجود دارد و هم از این روست که این منظومه شدت عاطفی و تاثیر گذار بر هر خواننده و شنونده ای است . همچنین تجربه او در شعر نو با عنوان ( ای وای مادرم ) نیز از چنین حسهایی برخوردار است و از آثار خوب این شاعر به شمار می رود شهریار از جمله شاعرانی است که شهرت عجیبی در بین مردم دارد او شاعری است که شعرهایش مورد پسند خاص و عام است و حتی افراد بی سواد و کم سواد نیز بیتهایی از او را از بر کرده و زمزمه می کنند شهریار شاید شاعرترین شاعر معاثر باشد اما این نکته را نباید از نظر دور داشت که وی گرچه گهگاه شعرهایش را به مقولات اجتماعی و سیاسی کشانده اما در این حیطه چندان موفق نبوده است اماشناخت او در مسائل مذهبی و عقیدتی در حد بالایی است و از همین رو شعرهایی که در این زمینه سروده از موفقترین و معروفترین شعرهای شهریار است از قبیل ( علی ای همای رحمت ) و ( علی آن شیر خدا شاه عرب ) و … شهریار در بیست و هفت شهریور 1367 خورشیدی چشم از جهان فرو بست و پس از هشتاد و سه سال زندگی شاعرانه پر بار و پر افتخار در مقبره الشعرای تبریز که مدفن بسیاری از شعرا و هنرمندان آن دیار است به خاک سپرده شد.

 

 

 

همای رحمت

علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را    که به سو افکندی همه سایه همارا

دل اگر خدا شناسی همه علی بین             به علی شناختم من به خدا قسم خدا را

به خدا که در دو عالم اثر از فنا نماند          چو علی گرفته باشد سر چشمه بقا را

مگر این سحاب رحمت تو بباری نه دوزخ      به شرار قهر سوزد همه جان ما سوا را

بر وای گدای مسکین در خانه علی زن           که نگین پادشاهی وهد از کر م وگدا را

به جز از علی که گوید به پسر که قاتل منی    جون اسیر توست اکنون به اسیر کن

به جز علی که آرد پسری ابولعجایب              که علم کند به عالم شدای کربلارا

چو به دوست عهد بندد زمیان پاکبازان      چو علی که می تواند که به سر برد وفا را

نه خدا توانمش خواند نه بشر توانمش   گفت متحیرم چه نامم شبه ملک لافتی را

به دو چشم خون فشانم هله ای نسیم   رحمت که ذلوی او غباری به من آر توتیا را

به امید آنکه شاید برسد به خاک پایت      چه پیامها سپردم همه سوز دل سیا را

چو تویی قضا یگردان به دعای مستمندان        که زجان ما بگردان ره آفت غذا را

چه زنم چو نای هردم زنوای شوق او دم       که لسان غیب خوشتر بنواز این نوا را

همه شب در این امیدم که نسیم صبحگاهی   به پیام آشنایی بنوازد آشنا را

زنوای مرغ یا حق بشنو که در دل شب    غم دل به دوست گفتن چه خوشست شهریار را

 

(( شعرهای شهریار))

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *