ضرورت انتخاب دوست
یکی از ویژگی های طبیعت انسان ، اجتماعی بودن اوست. بدین لحاظ آدمی هرچند به جهتِ بر آوردن حوائج شخصی و انجام امور روزمره بی نیاز از دیگران باشد و شخصاً از همه ی امکانات لازم برای رفاه و آسایش در سطح عالی برخوردار باشد ، باز هم همواره علاقه مند است که درکنار خانواده ، مردم و جامعه زندگی کند. این ویژگی اختصاص به فرد یا گروه خاصی از انسانها ندارد بلکه ویژگی عام و مشترک تمامی افراد بشر به عنوان یک خصلت طبیعی و روحی است.
بعضی از روانشناسان معتقدند در صورتی که این نیاز درونی تأمین نشود و فرد برای مدتی طولانی از مردم ، جامعه و خانواده دور نگه داشته شود نهایتاً آثاری از جنون در او پیدا خواهد شد. روشن است که این نیازمندیِِ طبیعت بشر به اجتماعی بودن، توأم با حکمت ها و مصلحت هایی است و در سایه ی اجتماع و اجتماعی بودن است که بشر توانسته در قرون و اعصار مختلف دست به کارهای اساسی و بنیادی بزند و به پیشرفتهای بزرگ در عرصه های مختلف دست یابد. فرهنگ و تمدن و پیشرفت مادی و معنوی بشر مرهون تلاش جمعی او در کنار همنوعان خویش است. اختراعات ، اکتشافات و صنایع فقط برخی از جلوه های بارز این کوشش دسته جمعی است. وانگهی حیات بشر و رفع نیازمندی های شخصی و خانوادگی نیز منوط به زندگی اجتماعی است. به عنوان مثال کافی است بیندیشیم که در تهیه یک نان چه اسباب و وسایلی دست به دست هم می دهد تا در اختیار ما قرار گیرد . چنین است که هیچ گاه بدون کمک دیگران ادامه حیات ممکن نیست.
اسلام و زندگی اجتماعی
دین مقدس اسلام برای زندگی اجتماعی بشر اهمیت خاصی قائل شده است. اصولاً ما در اسلام چیزی به نام عزلت و گوشه نشینی نداریم ( گرچه در حاشیه برای افرادی خاص آن هم در شرایط ویژه و به صورت مقطعی وجود دارد.)
اسلام به عنوان یک برنامه عمومی با گوشه گیری و کنار گرفتن از جامعه مخالف است. لذا امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرماید:
اِیّاکَ و الفُرقَهَ فَاِنَّ الشّاذَّ منَ الناسِ الشَّیطان( غرر الحکم ص 153 )
مبادا از مردم دوری گزینید که گرفتار بلاهای شیطان می شوید.
در دین اسلام علاوه بر تأکید بر اجتماعی بودن و گریز از گوشه گیری و تنهایی ، مسئولیت های سنگین اجتماعی بر دوش مسلمانان گذاشته شده و دستورات اکید اجتماعی متوجه آنان گشته است تا آنجا که گفته شده :
مَن أَصبَحَ و لَم یَهتَمَّ بِأُمُورِ المُسلِمینَ فَلَیسَ بِمُسلِم( اصول کافی – ج 2 ، ص163)
مسلمان نیست کسی که صبح از خواب برخیزد و نسبت به امور مسلمانان بی اعتنا باشد.
نیاز هر فرد به دیگران فقط در نیازهای مادی خلاصه نمی شود بلکه انسانها فطرتاً به گونه ای خلق شده اند که روح آنها به یکدیگر متمایل و علاقه مند است . بشر خود را نیازمند به داشتن نوعی ارتباط با دیگران می بیند به طوری که بدون برقراری ارتباط قادر به ادامه ی حیات به شکل مطلوب نیست . حکایت جابر بن جُعفی گویای این مطلب است . جابر یکی از ارادتمندان اهل بیت علیه السلام می باشد. وی نزد امام باقر علیه السلام شرفیاب شد و سئوال کرد: یا بن رسول الله گاه بی آنکه سبب را بدانم و یا مصیبتی برایم پیش آید دچار غم و اندوه می گردم و چنان متأثر می شوم که زن و فرزند و دوستانم آثار آن را در چهره ام مشاهده می کنند؛ علت چیست؟
امام باقر علیه السلام فرمود : ای جابر ، خداوند تبارک و تعالی همه ی برادران ایمانی را از یک روح و از یک ریشه آفریده است. آنان را نسبت به هم برادر گردانید و از جهت روحی و معنوی چنان ارتباطی نیرومند در میانشان ایجاد نمود که هرگاه یکی از آنان درشهری غمگین شود ، برادران دیگرش دراثر ناراحتی او در هرجا که باشند ، دچار غم و اندوه می شوند.
این روایت ، حکایت از آن دارد که مؤمنان و مسلمانان آن قدر به هم نزدیک اند که حتی حالات روحی و روانی دوستان خود را درک می کنند.
اثر پذیری نفس
بسیاری از موفقیت ها و عدم موفقیت ها در جوامع ، معلول وجود دوستان شایسته و یا ناشایستی است که فرد برای خود انتخاب می کند. حال ببینیم چرا چنین است ؟ پاسخ این سئوال ، در یک کلام این است : چون نفس اثر پذیر است . از این رو اعمال و حرکات و افعال دوستان اثر مستقیم در روحیات و خلق و خوی اشخاص دارد ، به گونه ای که سهم زیادی از شخصیت انسان به واسطه معاشران و دوستان او شکل می گیرد. حتی بعضی از بزرگان اخلاق و اهل معرفت بر این باورند که نفس آدمی به حدّی اثر پذیر است که می تواند در یک برخورد کوتاه و با یک احوالپرسی و حتی از طریق یک نگاه با دیگران خو بگیرد.
در وصیت نامه ی دانشمند فرزانه مرحوم آیت الله شعرانی آمده است:
” شایسته است بر تو که از معاشرت های خالی از تعلیم با مردم بکاهی به ویژه با ثروتمندان و دنیا خواهان . باید آنچه را که آخرت را از یاد تو می برد و میل و رغبت به دنیا را در تو ایجاد می کند رها کنی و با صالحان و پارسایان و اهل عبادت همراه گردی . زیرا این عمل به طور کلی در تهذیب نفس مؤثراست. ”
اینک بنگریم که امام خمینی در رابطه با تأثیر دیگران در نفس آدمی چه می گوید: ” نکته ی مهّمه ی نهی از مجالست با اهل معصیت یا نهی از نشستن در مجلسی که معصیت خدا در او می شود یانهی از مُوادّه ( دوستی ) و مخالطه و آمیزش با دشمنان خدا ، تأثیر اخلاق و حالات و اعمال آنهاست در انسان ، و از اینها بالاتر تأثیر در قلب ، اعمال خود انسان است که با اندک مداومت و مراقبتی از اعمال سیّئه ، قلب تأثّر شدید پیدا می کند و تنزّه از آن و تنزیه قلب با سالهای دراز ممکن نشود و میسور نگردد. ”
خلاصه ی سخن ایشان با بیانی ساده تر چنین است که : دوستی و همنشینی با بی دینان و یا افراد فاسد و اهل گناه و معصیت آنچنان تأثیر بدی دارد که نه تنها حالات و اعمال انسان بلکه قلب انسان را مستقیماً دگرگون می کند به طوری که پاک شدن از آن خصلت های ناپسند به راحتی ممکن نیست و به زمان طولانی نیاز دارد.
در روایات به این نکته یعنی اثر پذیری نفس از دیگران اشاره شده و سفارش گردیده که با چه کسانی باید معاشرت و نشست و برخاست داشت و از چه کسانی باید اجتناب ورزید.
به این سخن گهربار از امام علی علیه السلام توجه کنیم که فرمود:
لا تَصحَبِ الشَّریرَ فَاِنََّّ طَبعَکَ یَسرَقُ شَرّاً وَ أَنتَ لا تَعلَم ( شرح نهج البلاغه ، ابن ابی الحدید، ج20 ، ص272 )
از مصاحبت و دوستی با مردم شرور و فاسد بپرهیز؛ زیرا طبیعت تو به صورت ناخودآگاه بدی و ناپاکی را از طبع منحرف او می دزدد، در حالی که خود نیز از آن بی خبری .
و نیز همان حضرت می فرماید :” همنشینی و دوستی باعث سوء ظن به اَخیار و خوبان می شود و همنشینی با خوبان و مؤمنان ، تو را جزء خوبان می کند. ”
از طرف دیگر اسلام بر معاشرت و دوستی با انسانهای مؤمن و شایسته ای که موجب صلاح و رستگاری خواهد شد تأکید بسیار نموده است.
حضرت امام زین العابدین علیه السلام می فرماید:
مُجالَسُهُ الصالِحینَ داعیَِهٌ اِلیَ الصَّلاح( بحارالانوار – ج 1 ، ص141)
همنشینی با نیکان و صالحان – به خودی خود – آدمی را به نیکی و صلاح فرا می خواند.
وَ قالَ الحَوارِیوُّن لِعیسی علیه السلام مَن نُجالِسُ؟ فَقالَ مَن یُذَکِّرُکُمُ اللهَ رُویَتُهُ و یَزیدُ فی عِلمِکُم مَنطِقُهُ و یَرغَبُکُم فی الخِرَهِ عَمَلُه ( بحارالانوار ج 74 ، ص 188 )
حواریون از حضرت عیسی علیه السلام سئوال کردند با که معاشرت کنیم؟ آن حضرت فرمود : با کسانی که نگاه کردن به آنها شما را به یاد خدا بیندازد و سخن گفتن آنها دانش شما را بیفزاید و کردار آنها رغبت شما را به آخرت زیادتر کند.
لقمان حکیم به فرزندان خود سفارش می کند : فرزندم همنشین عالمان باش و به آنان نزدیک شو و به زیارت آنها برو؛ شاید شباهتی به آنان پیدا کنی ، و با آنها باش.
این مطلب که انسان – از هر گروه و صاحب هر ایده ای که باشد – به واسطه ی دوستی و معاشرت با دیگران ، از آنها رنگ و بو گرفته و شبیه آنان خواهد شد ؛ چیزی است که همگان کم و بیش از آن آگاهند و چه بسا که نمونه های عینی آن را نیز در اطراف خویش سراغ دارند. نیازی نیست که برا ی توضیح این مطلب راه دوری برویم . اگر تاریخ سالیان اخیر را ورق بزنیم بخصوص در جریان انقلاب اسلامی – قبل و بعد از پیروزی و در ادامه ی آن در جنگ تحمیلی – چه بسیار کسانی را می بینیم که از کوچه و خیابان به میدان مبارزه و جهاد کشیده شدند و در اثر مجالست با مردان الهی به بالاترین پله نردبان ترقی یعنی ” شهادت” در راه خدا نائل شدند . واضح است که همه ی این رشادت ها در سایه ی محبت و دوستی با عالمان و برجستگان اهل معرفت و به ویژه الهام و نَفَس قدسی و ملکوتی امام راحل به عنوان رهبر انقلاب اسلامی ایران به دست آمد.
اسلام و دوستی
در هیچ مکتبی به اندازه اسلام به دوستی و محبت و صلح و صفا در زندگی و داشتن جامعه ای همراه با مودت و برادری سفارش نشده است. این تنها مکتب انسان ساز اسلام است که پایه و استوانه دین و دینداری را محبت و مودت قرار داده و دوستی و ارادت را یک ضرورت اجتماعی دانسته به گونه ای که در حدیث شریف آمده است : ” غریب کسی است که دوستان شایسته ای نداشته باشد” و در روایات فراوانی دوستی را برخویشاوندی – با همه ی اهمیتش – مقدم دانسته است. در این قبیل احادیث ، نه تنها ضرورت و اهمیت دوستی گوشزد می شود بلکه با ایجاد انگیزه های جذاب دنیوی و اخروی ، مسلمانان به داشتن رفیقان لایق و شایسته تشویق و ترغیب می شوند. از میان احادیث و روایات فراوانی که در این خصوص داریم – به دلیل اهمیت موضوع و به عنوان تبرک و کسب فیض از آستان عترت شریف – دو روایت را ذکر می کنیم:
قال علی علیه السلام :
أَعجَزُ الناسِ مَن عَجَزَ مِن اِکتِسابِ الاِخوانِ و أَعجَزُ مِنهُ مَن ضَیَّعِ مَن ظَفِرَ بِهِ مِنهُم( نهج البلاغه حکمت 12 )
عاجزترین مردم کسی است که از به دست آوردن دوست عاجز باشد و از او عاجزتر کسی است که دوستان به دست آورده را از دست بدهد.
پیامبر اکرم ص فرمود : هرکه با برادر مؤمن دوستی نماید در روز قیامت در زیر سایه ی رحمت الهی مستقر و ساکن خواهد بود و منادی به ندا آید که این جمع ، همسایگان الهی هستند؛ برخیزند و بی حساب وارد بهشت شوند . چون ایشان متوجه بهشت شوند ، فرشتگان سئوال کنند که شما چه جمعی هستید و چه شد که این مرتبه را یافتید؟ گویند که ما در دنیا محبت و دوستی با یکدیگر می نمودیم از برای رضای خداوند متعال. فرشتگان گویند : گوارا باد بهشت و نعمتهایش بر شما.
دوستان هم شفاعت می کنند
اینک پس از آگاهی از ارزش دوستان شایسته و آنان که محبت و علاقه شان به خاطر خدا و برای خداست؛ آیا می توان نعمتی بهتر از این سراغ گرفت که انسان در این جهان مادی چنین یارانی داشته باشد؟
یارانی که نخبگان زمین و شفاعت کنندگان قیامت اند و هرکس سعادتِ رفاقت و ارادت با آنان را داشته باشد ره توشه ی سعادت را با خود برداشته است . زیرا اینان مؤمنان و تقوا پیشگان واقعی در این جهان هستند و در سرای آخرت نیز جزء شفاعت کنندگان امت اند. شاید به همین خاطر باشد که علی علیه السلام فرمود:
عَلَیکُم بِالاِخوانِ فاِنَّهُم عُدَّهُ فی الدُّنیا و الاخِرَه( المحجه البیضاء – ج 3 )
بر شما باد به انتخاب برادران و دوستان شایسته ؛ زیرا آنها بهترین توشه اند در دنیا و آخرت .
علامه ی بزرگوار طباطبایی قدس سره صاحب تفسیر المیزان در ذیل آیه :
فَما لَنا مِن شافِعینَ و لا صَدیقٍ حَمیم( سوره شعراء آیه 100)
روایتی را نقل می کند بدین قرار:
جابر بن عبدالله گوید ، شنیدم از پیامبر گرامی اسلام که فرمود: بعضی از بهشتیان می گویند چه بر سر دوست ما آمد ( در حالی که دوستانشان در جهنم هستند؟ ) خداوند تبارک و تعالی برای اینکه قلب این مؤمن را شاد کند ، فرمان می دهد که دوستش را از دوزخ خارج کنند و به بهشت بفرستند. اینجاست که باقی ماندگان در دوزخ می گویند : نه شفاعتگرانی داریم ، و نه دوست نزدیکی . ( تفسیر المیزان ، ج 15 ، ص 293)
آری ، تنها دوستان مؤمن اند که در این جهان انس و محبت آنان جان آدمی را مشعوف می کند و چون از ایمان مستحکم برخوردار و مقرب درگاه حق اند می توانند در آن جهان افرادی را که به واسطه ی برخی لغزشها در دوزخ هستند نجات دهند و شفاعت کنند و آن محبوب حقیقی نیز شفاعت ایشان را بپذیرد . البته روشن است که نه شفاعت بدون معیار و ملاک است و نه تقاضا درباره ی دوستان ، بی حساب و به گزاف ؛ بلکه می بایست نوعی پیوند و ارتباط معنوی در میان شفاعت کننده و شفاعت شونده باشد تا این هدف تحقق پیدا کند.
اعتدال در عمق ارتباط با دوست
یکی از ابعاد افراط آدمی در دوستیها، ایجاد ارتباط عمیق با افراد است به نحوی که حاضر میشود تمام اسرار خود را در اختیار رفیق خود قرار دهد. در این میان برخی از دوستیها به دلیل برخاسته شدن از برخی احساس خلاها و تنهاییها، جنبه جذبه و شور در آنها غلبه داشته و معیار دوستیها بیشتر بر مبنای عواطف است و از پایههای منطقی و ارزشی کمتر برخوردار است. در این نوع رفاقتها، فرد از حیطه اعتدال خارج شده و تلاش مینماید انطباق کاملی با دوست خود، در نوع رفتار و اخلاق، در تیپ ظاهری و نوع لباس و آرایش موی، نوع معاشرت و… داشته باشد. اینگونه افراد بعضا افراط را به حدی میرسانند که حاضر میشوند دیدگاهها و ایدئولوژی خود را قربانی دوستی خود نمایند. یکی از نکات مهم و قابل توجه در این نوع دوستیها، عدم ابای این دوستان در بیان جزئیترین اسرار فردی به یکدیگر است. هر انسانی در زندگی فردی و اجتماعی خویش، اسراری دارد که بایستی در نگهداری آن بسیار کوشا باشد. لزوم مکتوم ماندن این اسرار به جهت حساسیت فراوان و امکان سوء استفاده گسترده طماعان و دشمنان از آنها در راستای کسب منافع نامشروع خود و وارد کردن ضرباتی مهلک به حیثیت و آبروی فرد میباشد. امیرمومنان(ع) میفرمایند: “پیروزی، به محکم کاری وا بسته است وآن هم به اندیشه بستگی دارد و اندیشه نیز بهنگهداری رازهاست”. حضرتشان در بیانی دیگر، رسیدن بهموفقیت را درسایه رازداری دانسته و”موفقترین کارها [را کاری میدانند] که پنهانکاری آنرا فراگیرد”. در مقابل، افشای اسرار سبب دوری ازموفقیت وحتی سقوط و شکست فرد در راه تصمیمهای او میشود، چنانکه امام صادق(ع) فرمودند: “افشاء السر سقوط؛ برملاکردن راز، (مایه) سقوط است”.
شخص دانای اسرار باید توجه داشته باشد که مرز دوستی را از حریم اسرار پنهانی خویش جدا کند و نه تنها اسرار خود، بلکه اسرار دیگران را نیز در اختیار دوستانش قرار ندهد. حضرت صادق(ع) فلسفه لزوم عدم بازگویی برخی از اسرار به دوستان و رفقای نزدیک را چنین بیان میفرمایند: “دوستت را بر آن مقدار از اسرارت آگاه ساز که اگر دشمنت هم آنرا بداند، به تو زیان نرساند. شاید دوستت نیز روزی دشمن تو شود”(سفینه البحار، ج2، ص469.) همچنین امیرالمومنین(ع) میفرماید: “با دوست خود کاملا با محبت باش اما به او اطمینان کامل نداشته باش و با او با مساوات برخورد کن، اما همه اسرار زندگی خود را برای او تعریف مکن”(غررالحکم، ح9665.)
اعتدال در تساهل و تسامح با دوست :
بعد دیگر افراط آدمی در دوستیها و رفاقتهای خود، آناست که فرد به هدف تثبیت و ایجاد پایداری در رفاقت خویش، حاضر به چشم پوشی از بسیاری خطاها و ناهنجاریهای اجتماعی و تخلفات رفیق خود از حریم شرع و اخلاق میباشد. در دوستیهای امروزی بعضا شاهد هستیم که دوستان به راحتی از کنار ناهنجاریهای اخلاقی دوست خود گذر کرده و حاضر نمیشوند که وی را به این اختلال و فساد اخلاقی آگاه نمایند. نمونههای مختلفی برای این رفتار اشتباه میتوان مثال زد. یکی از شایعترین این مصادیق، گرفتاری افراد به انواع گناهان زبانی ازجمله فحاشی، دروغ، غیبت، تهمت و… میباشد. در این میان برخی افراد با مشاهده فحاشی، غیبت یا تمسخر دوست خود نسبت به دیگران و یا حتی مشاهده تلاش دوست خود در جهت هتک آبروی دیگران، نه تنها وی را از این کار منع نمینمایند بلکه از این جریان، محملی برای لذت و خوشگذرانی لحظهای، فراهم آورده، با تائید دوست خویش، باصطلاح خود دقایقی خوش و مفرح از این سوژهها فراهم میآورند. از دیگر مصادیق می توان به اختلالات و ناهنجاری در رفتار اقتصادی دوستان اشاره نمود. متاسفانه به دلیل حاکم شدن فرهنگ تجملگرایی در خانوادههای ایرانی، همچنین به دلیل سست شدن مبانی دینی و زهدگرایی مثبت در برخی افراد جامعه، شاهد رفتارهای ناهنجار اقتصادی از سوی ایشان وگرایش این افراد به سمت حرامخواری به اشکال گوناگونی چونکمکاری، کمفروشی، ربا خواری، گرانفروشی، سوء استفاده از فرصتهای اقتصادی و دست درازی به بیتالمال و حقوق مردم و… میباشیم. در این میان، دوستان این فرد غیر متشرع، در عوض اتخاذ رفتار اصلاحگرایانه به منظورتصحیح اخلاق وی، نه تنها به تائید رفتار دوست خویش میپردازند، بلکه بعضا خود نیز تحت تاثیر قرار گرفته تلاش مینمایند با الگوگیری از وی، این فرصتهای اقتصادی حرام را از دست ندهند. جالب آنکه برخی افراد جامعه این تخلفات و حرامخواریهای اقتصادی را تعبیر به زرنگی و هوش و ذکاوت فرد مینمایند.
سوال این است که آیا این نحو از دوستی و چشم پوشی از خطاها و تخلفات شرعی و قانونی دوستان خویش، و حتی تشویق و گرویدن به ایشان در این اعمال، موجب تقویت توجه انسان به خدا و تقویت محبت الهی در دل آدمی میگردد یا اینکه فرد را روز به روز از خداوند متعال دور ساخته و ریشه محبت الهی را در دل میخشکاند؟!!!