شعر بازی – راهنمای اشعار برای مشاعره – شروع بیت با حرف ه


هر چیز که بشکند ز بها افتد و لیک      دل را بها و قدر بود تا شکسته است
هادی رنجی


 

هر سر موی تو را با زندگی پیوندهاست      با چنین دلبستگی از خود بریدن مشکل است
صائب تبریزی


 

هر شبی گویم که فردا ترک این سودا کنم     باز چون فردا شود امروز را فردا کنم
هلالی جغتایی


 

هر کجا رفتیم داغی بر دل ما تازه شد       سوخت آخر جنس ما از گرمی بازارها
بیدل دهلوی


 

هر کجا شاخه گلی همرنگ خون روید ز خاک
کشته ی عشقی است مدفون، از مزار ما مپرس
پرتو بیضایی


 

هر کجا عدل روی بنموده است      نعمت اندر جهان بیفزوده است
سنایی


 

هر که پا از حد خود برتر نهد     سر دهد بر باد و تن بر سر نهد
عطار


 

هر که در کارها شتاب کند     خانه عقل را خراب کند


 

هر که عیب دگران پیش تو آورد و شمرد      بی گمان عیب تو پیش دگران خواهد برد
سعدی


 

هر که غیرت نداشت دینش نیست      آن ندارد کسی که اینش نیست
اوحدی


 

هر که نان از عمل خویش خورد      منت حاتم طایی نبرد
سعدی


 

هر که در آتش سودای تو امروز بسوخت     ظاهر آنست که فردا بود ایمن ز عذاب
خواجوی کرمانی


 

هر که شد خاک نشین، برگ و بری پیدا کرد     سبز شد دانه، چو با خاک سری پیدا کرد
اعلایی


 

هر که گفتار نرم پیش آرد       همه دل ها به قید خویش آرد
مکتبی


 

هر که منظور خود از غیر خدا می طلبد     چو گدایی است که حاجت ز گدا می طلبد
خادم اصفهانی


 

هر که از جاده ی انصاف نهد پا بیرون      سینه ی او هدف تیر حوادث گردد


 

هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود     در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
حافظ


 

هر نا کس و کس می کند آزار دل من      با آنکه به گیتی سر آزار کسم نیست
مشفق کاشانی


 

هر نفس چون گل به بادش می دهم       گنج باد آورده را ماند دلم
علی معلم


 

هزار خویش که بیگانه از خدا باشد        فدای یک تن بیگانه که آشنا باشد
سعدی


 

هست تیغ زبان ز تیغ بتر       کاین خورد بر تن و آن خورد به جگر
مکتبی


 

همت بلند دار که نزد خدا و خلق      باشد به قدر همت تو، اعتبار تو
ابن یمین


 

همرهی شرط است اندر کارها      تا رسد آسان به منزل بار ها
یاسمی


 

همه جا به بی وفایی مثلند خوبرویان       تو میان خوبرویان مثلی به بی وفایی
هاتف اصفهانی


 

همه خفتند و به غیر از من و پروانه و شمع      قصه ی ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
عماد خراسانی


 

همه را بیاموزدم، ز تو خوشترم نیامد      چو فرو شدم به دریا چو تو گوهرم نیامد
مولوی


 

همه شهر ایران سرای من است         که نیک و بدش از برای من است
فردوسی


 

همه کارم ز خود کامی به بد نامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی کزو سازند محفل ها
حافظ


 

همه کس به یک خوی و یک خاست نیست
ده انگشت با یکدیگر راست نیست
اسدی


 

همه هست آرزویم که ببینم از تو رویی      چه زیان تو را که من هم برسم به آرزویی
فضیع الزمان رضوانی


 

همه ی سهم من از عشق تو غم بود ولی      دوست دارم که تو را شاد ببینم ای دوست
سلمان هراتی


 

همیشه دختر امروز، مادر فرداست      ز مادر است میُسّر بزرگی پسران
پروین اعتصامی


 

همی وعده دهی امروز و فردا      همین امروز و فردایت مرا کشت
بابا طاهر


 

هیچ کس جای مرا دیگر نمی داند کجاست      آنقدر در عشق او غرقم که پیدا نیستم
معین کرمانشاهی


 

هیچ کس ما را نمی آرد به خاطر، ای عجب      یاد عالم می کنیم اما فراموشیم ما
پرتو بیضایی


 

 

هر چند موثر است باران      تا دانه نیفکنی نروید
سعدی

 


 

هر بد که به خود نمی پسندی       با کس مکن ای برادر من
سعدی


 

هر جا نقش پای تو بر خاک مانده است      عشقت مرا به خاک همانجا کشانده است
بهادر یگانه


 

هر آنگه که موی سیه شد سپید        به بودن نماند فراوان امید
فردوسی


 

هر چه گشتیم در این شهر نبود اهل دلی       که بداند غم دلتنگی و تنهایی ما
معین کرمانشاهی

 

 

دوستان عزیز اگر بیتی با این حرف سراغ دارید در قسمت نظرات عنوان کنید تا اشعار به روز رسانی شود و یک منبع غنی برای ادبیات دوستان فراهم آوریم.

شعرها و تک بیت های ناب –سایر حروف برای مشاعره

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *