فیلم Psycho (روانی)


هیچکاک رو باید اعتراف کنم که زیاد نمی شناسم و یا حداقل تعداد کمی از فیلمهاش رو دیدم، اما وقتی که برای اولین بار فیلم روانی ایشون رو دیدم واقعا لذت بردم، فیلمی تقریبا دلهره آور که با موسیقی متن واقعا زیبا که به ریتم فیلم واقعا کمک میکند، هماهنگ شده است.

فیلم : روانی(1960) کارگردان : آلفرد هیچکاک –  بازیگران : آنتونی پرکینز – جانت لی – ورا مایلز – جان گیوین – مارتین بالسام و …

خلاصه داستان کامل فیلم و نگاهی به آن (+)

«مارین کرین» (لی) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین) پولهای کارفرمایش را می دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می شود و بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام «نورمن» (پرکینز) اداره اش می کند، به استراحت می پردازد. «نورمن» به او می گوید که همراه مادر از لحاظ روانی نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگی می کند. شب هنگام که، «ماریون» از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می رود و زیر دوش – ظاهرا به دست مادر «نورمن» – به قتل می رسد. «نورمن» آثار قتل را پاک می کند و جسد «ماریون» و اتوموبیلش را در باتلاق می اندازد. در ادامه «سام» به همراه خواهر ماریون «لی لا» (مایلز) و یک بازرس بیمه به نام «آربوگاست» (بالسام) به جستجوی «ماریون» می آیند. ما در ادامه فیلم ما با یک شوک قابل توجه روبرو میشویم که بیننده را میخکوب صحنه های پیشرو میکند. در ادامه ماجرا و طی اتفاقاتی مشخص میشود مادر نورمن به دلیل اختلاف عقیده و تحمیل اراده بر وی سالها پیش به دست او کشته شده و نورمن جسد مادرش را هنوز در رختخوابش در خانه نگه داشته. نورمن پس از قتل به نوعی دچار روان پریشی و اختلال شخصیت گشته و هر روز نقش مادرش را به شیوه عوام فریبانه ای بازی میکند تا دیگران متوجه مرگ او نشوند. ولی اصل ماجرا اینست که خود نورمن توان و تحمل مرگ مادرش را نداشته و ازین اتفاقا دچار اختلال و اضطراب های روانی شده و به نوعی از حقیقت گریزان میشود. به همین خاطر سعی دارد اورا زنده نشان دهد. در همین هنگام و با قتل مارین و حضور بازرس آربوگاست طی داستانی این ماجرا افشا میشود و پرده از جنایتی هولناک برداشته میشود. جالبترین نکات داستانی فیلم برمیگردد به نوع برخورد نورمن با شخصیت های مختلف فیلمنامه بخصوص با زنان و دخترانی که در گذشته و حال عاشق آنها بوده و شده و همچنین ظاهر ساده و قابل اطمینانش که مخاطب و بیننده را از هرحدس و گمانی مبنی بر دخالت او در قتل بازمیدارد. بخصوص تلاش او برای پنهان سازی آثار قتل طوریکه ذهن مخاطب را به سمتی میبرد که مادر او قاتل است نه خود وی. و بازی زیبای پرکینز درین نقش و نوع نگاه و چهره ی آشفته در صحنه های متوالی آخر داستان و همچنین نگاه ناآگاهانه در برخورد با صحنه های قتل جلوه بخش این شاهکار سینمایی است و نقطه عطف، زمان آگاهی مخاطب و بیننده از قاتل بودن نرمن میباشد که به نوعی مارا دچار حیرت و تعجب میکند. اما زیباترین لحظات فیلم نوع رفتار و گفتار جالب نورمن در طی مدت داستان است که از لحاظ روانشناسی و شناخت شخصیتی قابل تامل میباشد و یکی از منحصر به فرد ترین و ماندگار ترین نقش های تاریخ سینماست.

در پایان فیلم از زبان یک روانشناس ، بیننده می تواند بررسی وضعیت روانی قاتل را دنبال کند که در نهایت به نظر روانشناس جنایی این پرونده ، شخصیت مادر نورمن بر شخصیت وی غلبه کرده و برای همیشه نورمن به یک پیرزن جانی که سعی بر مخفی کردن جنایاتش دارد، تبدیل شده است.

این فیلم ،نامزد چهار جایزه اسکار از جمله بهترین کارگردانی بود که در جوایز سینمایی «ادگار آلن پو» بهترین فیلم جنایی شناخته شد و از جوایز« گلدن گلوب» جایزه بهترین بازیگر زن را برای «جانت لی» به ارمغان آورد.

فیلم «روانی» طی یک نظرسنجی وحشتناک ترین فیلم تاریخ سینما و جزو میراث فرهنگی آمریکا اعلام شده است.

هیچکاک این «هراس‏آورترین کمدى تاریخ سینما» را با هزینه‏اى اندک و کمابیش با امکانات تهیه‏ى یک فیلم تلویزیونى ساخت، اما حاصل، یکى از موفق‏ترین آثار او بود. دنباله‏ها: بیمار روانى 2 ( ریچارد فرانکلین، 1983)، بیمار روانى 3 ( آنتونى پرکینز، 1986) ، بیمار روانى 4: آغاز ( میک گاریس، 1990) تلویزیونى و هم‏چنین فیلم تلویزیونى متل بیتس ( ریچارد راتستاین، 1987). هم‏چنین در سال 1998 به کارگردان گاس وان سنت بازسازى شد.

منبع: ویکی پدیا

نقد فیلم روانی: خوف انگیز ترین فیلم تاریخ سینما

نویسنده: علی یعقوبی

«روانی» یکی از ترسناک‌ترین فیلم‌های تاریخ سینما است که حتی بسیاری را از تاریکی وتنهایی وحشت ‌زده ساخت.این فیلم در‌سال 1992 در‌فهرست میراث فرهنگی آمریکا و در‌گنجینه شاهکارهای سینمایی‌هالیوود قرار گرفت و همین بهانه‌ای برای ما شد تا‌نگاهی به‌این فیلم ترسناک داشته باشیم . فیلم بیمار روانی یکی از برترین آثار استاد است. فیلمی به تمام معنی هیچکاکی و بر گرفته شده از یک موضوع کاملا هیچکاکی است. روانی قابل توجه ترین دستاورد هیچکاک در‌روند شرکت دادن تماشاگر در‌ساختار دراماتیک فیلم است. به عبارتی تماشاگر، تبدیل به شخصیت اصلی داستان می‌شود و تمام شخصیت‌های دیگر را در‌خود جمع می‌کند. فیلم تلاشی است برای دست یافتن به لایه‌های عمیق جهنم روان پریشانه‌ای که «نورمن بیتس» نماد آن است. سقوط به قعر دنیای آشفته و پر از هرج و مرج. برای هیچکاک، «روانی» فیلمی بامزه است که رگه‌ای از طنز سیاه او را در‌خود دارد . مهمترین درسی که از‌این فیلم می‌گیریم‌این است که از‌این به بعد پیش از توقف در‌مقابل ساختمان‌های دورافتاده‌ای نظیر متل «بیتس» حداقل دوبار فکر کنیم!هیچ فیلمی مثل روانی برای آنان که ترسی از رویارویی بی پرده با‌آن را ندارند حامل چنین حس تشدید شده‌ای از عجز و درماندگی، آن هم به شکلی چنین استثنایی و با‌انتخاب نظرگاهی که چندان آسیب رساننده نباشد، نبوده است. بخش عمده‌ای از‌این نظرگاه، شوخ طبعی طعنه آمیز و بی طرفانه آنان است.‌این ویژگی،‌این‌امکان را به فیلم می‌دهد که با‌حفظ متانت و بی طرفی بزرگ منشانه‌ای، در‌عین دوری از هرگونه هیجان و هیستری، به بررسی ترس‌ها و وحشت‌های درونمان بپردازد.در‌این فیلم هیچکاک برای اولین بار در‌شیوه روایت گویی خود تغییراتی پدید می‌آورد، یعنی درنیمه‌های فیلم شخصیت زن را به رغم‌اینکه توانسته توجه تماشاچیان را جلب کند می‌کشد و شخصیت دیگری را جایگزین او می‌کند. یعنی در‌حقیقت ما تا‌صحنه قتل«جانت لی» را تعقیب می‌کردیم، پس از کشته شد. جانت لی، هیچکاک تماشاگر را به دنبال آن بازیگر دیگرش «آنتونی پرکینز» می‌فرستد. ما حدود نیمی از فیلم را با‌این آدم سپری می‌کنیم و به سرنوشتش علاقه مند می‌شویم و در‌پایان هیچکاک سعی دارد با‌یک شوک شدید ما را از فضای خشن اثر جدا کند. فیلم بیمار روانی واجد بسیاری از مشخصاتی است که سایر آثار هیچکاک نیز آنها را دارا می‌باشد نظیر بازی با‌الگوی داستان پردازی، مادرفیلم بیمار روانی محصول سال 1960 و به رغم‌اینکه در‌فیلم حضور ندارد ولی فقط با‌همین حضور معنوی‌اش یکی از خوف انگیز ترین مادران هیچکاکی است. زنی که به راحتی می‌تواند دست به قتل بزند و آدمها را قربانی خودخواهی‌های خودش بکند. مادر‌فیلم بیمار روانی ، یک مادر‌مریض است که ما به غیر صدا هیچ اثر دیگری از او نداریم. شخصیتی به نام مادر‌در‌داخل آن خانه متروک و بزرگ و قصر مانند وجود دارد که نقش موثری در‌رفتار و گفتار پسر جوانش «نورمن» با‌بازی «آنتونی پرکینز» دارد. مهمترین علاقه نورمن اذیت کردن پرندگان است، بعید به نظر می‌رسد یک آدم عادی به چنین کار وحشتناکی به عنوان سرگرمی نگاه کند. نورمن از جهان بدش می‌آید و از هر چه در‌آن است متنفر است. عشق زیادی که به مادر‌نامهربانش داشته باعث شده نتواند بعد از پدرش حضور مرد دیگری را در‌خانه بپذیرد . وقتی مادرش را دفن می‌کنند تحمل دوری از او را حتی برای یک شب ندارد. پس قبر مادرش را نبش کرده و جسد او را در‌آورده و چندین سال با‌جسد مادرش زندگی می‌کند و طوری رفتار می‌کند که انگار مادرش زنده است و حتی در‌قالب او در‌لحظات خاصی فرورفته و با‌«نورمن» صحبت می‌کنند. یکی از مهمترین نکات فیلم بیمار روانی که کمتر به آن پرداخته شده است، عشق است. نورمن عاشق مادرش است، به خاطر همین عشق او را می‌کشد و بعد از او نمی تواند عاشق کس دیگری بشود. وقتی از«ماریون» با‌بازی «جانت لی» خوشش می‌آید مادر‌درون نورمن حسودی کرده و نمی خواهد کار به جاهای باریکتر بکشد. در‌حقیقت نمی خواهد نورمن عاشق شود و می‌خواهد نورمن را تا‌آخر عمرش تحت تسلط خود داشته باشد. به همین خاطر مادر‌درون نورمن بر نورمن واقعی پیروز شده و نورمن به شکل مادرش در‌می‌آید و ماریون را به قتل می‌رساند. نورمن واقعا معتقد است که ماریون به دست مادرش کشته شده است.بیمار روانی را می‌توان فیلمی نو و پیشرو به حساب آورد. فیلم در‌خیلی از جاها از قواعد سینمای کلاسیک پیروی نمی کند و آنها را زیر پا می‌گذارد. هیچکاک به صورت تدریجی به ما اطلاعات می‌دهد . وی در‌میانه فیلم ناگهان شخصیت اصلی فیلم «ماریون » را می‌کشد و شخصیت دیگری را محور فیلم قرار می‌دهد که بر حسب اتفاق در‌مسیر حرکت شخصیت اصلی قرار گرفته است. ماریون علاقه بسیار زیادی به تشکیل خانواده دارد. به همین خاطر پولی حدود 40 هزار دلار را از یکی از مشتریان صاحب کارش می‌دزد. ما از‌این دزدی کوچکترین احساس ناراحتی نمی کنیم. واز آن مشتری متنفر شده‌ایم. پیرمردی که هنوز دست از عیاشی بر نداشته و به ماریون که می‌تواند جای دخترش باشد نظرهای بدی دارد. ماریون‌این پول را برای تشکیل خانواده می‌خواهد. پول دزدیده شده هم ناشی از یک ازدواج است. پیرمرد برای دختر نو عروسش خانه می‌خرد. وی به شهری می‌رود که نامزدش در‌آنجا زندگی می‌کند. در‌بین راه نسبت به کاری که انجام داده احساس پشیمانی می‌کند چون شب و دیر وقت به نزدیکی آن شهر رسیده به هتلی می‌رود تا‌شب را در‌آنجا سپری کند.

نویسنده: علی یعقوبی

منبع: روزنامه آرمان

——

 چند خط به بهانه ی تماشای مجدد فیلم روانی

نویسنده: محمدامین عینی

 

فکر نمی کنم نام آلفرد هییچکاک به معرفی نیاز داشته باشد . کارگردانی که هر چه قدر زمان می گذرد بر اعتبار و عظمتش افزوده می شود . استادی که فیلم هایش برای هر کارگردانی منتقدی بازیگری و هر علاقمند به سینما می تواند یک کلاس درس باشد . فیلم روانی را می توان خالص ترین اثر هیچکاک دانست . تمامی المان های فیلم های هیچکاک در درون بافت فیلم روانی دیده می شود . داستان فیلم هم مانند تمامی فیلم های هیچکاک با یک پیرنگ ساده شروع می شود . ماریون که دختری تنهاست با دزدیدن مقداری پول از رئیسش سفری پر ماجرا را آغاز می کند . اما پس از حدود 40 دقیقه بیننده اولین شوک را از طرف فیلمساز دریافت می کند و شخصیت اولین فیلم که بازیگر معروفی است در یک سکانس خونین کشته می شود در حالی که در سکانس قبل صحبت از پشیمانی کارش می زد و با گرفتن حمام قصد تطهیر خود را داشت .

نبوغ کارگردان در اینجا دیده می شود . هیچکاک با حذف کاراکتر اصلی و جایگزین کردن دو شخصیت دیگر به فیلم قصه را می شکند و در نیمه ی دوم فیلم بیننده را دانای کل قرار می دهد . بیننده در نیمه ی دوم از اطلاعاتی آگاهی دارد که هیچ کدام از شخصیت نسبت به آن بی خبر هستند .

این آگاهی بیننده است که در نیمه ی دوم سبب تعلیق می شود . در چند دقیقه ی پایانی فیلم است که بیینده می فهمد هیچ یک از اطلاعاتی که از رویدادها و شخصیت ها در اختیار داشته است هیچ سودی برایش نداشته است و همانند یک شخصیت شکست خورده خود را درون فیلم می بیند. در اکثر فیلم های هیچکاک عاملی که سبب شروع پیرنگ می شود در انتهای فیلم یا در جریان فیلم حذف می شود یا به بی اهمیت ترین گره داستان تبدیل می شود . در فیلم روانی پول هایی که ماریون سرقت می کند پس از مرگش و رفتن جنازه ی او در باتلاق کاملا از ذهن مخاطب پاک می شود. در ادامه ماجرای سرقت جای خودش را به کشف هویت شخصیت نورمن و مادرش می دهد .

جاودانه بودن تمامی آثار هیچکاک را می توان در نکات بسیاری یافت که نکات اشاره شده تنها قطره ای در دریای سینمای هیچکاک است . دریایی که پس از گذشت نیم قرن از عام ترین و خاص ترین مخاطبان سینما را سرجایشان میخکوب می کنند .

محمدامین عینی

منبع: به نام سینما و دیگر هیچ

——

 نگاهی به فیلم Psycho / روانی

در صحنه ای از فیلم پالپ فیکشن ساخته کوئنتین تارانتینو بوچ با بازی بروس ویلیس بعد از فرار کردن از دست وینست با بازی جان تراولتا پشت چراغ قرمز می ایستد و ناگهان مارسلوس با بازی وینگ ریمز را می بیند که در به در برای کشتن او لحظه شماری می کند . حالا اگر با دقت روانی ساخته استادانه و دیوانه وار الفرد هیچکاک کبیر را ببینید این صحنه از فیلم تارانتینو به شدت برایتان اشنا به نظر می اید . انجا که ماریون کرین با بازی جنت لی بعد از دزدین پولهای رئیسش پشت چراغ قرمز می ایستد و ناگهان رئیس خود را روبروی خود می بیند .این شاید کوچک ترین تاثیر فیلم روانی بر سینماگران و سینمایی بعد از خود باشد . فیلمی که الهام بخش اکثر کارگردانان بعد از خود به خصوص فیلمسازان مکتب نیویورک و به ویژه برایان دی پالما و مارتین اسکورسیزی شد.

روانی داستان زنی را تعریف می کند به نام ماریون کرین که با نامزد بی پولش زندگی می کند ، روزی در شرکت وقتی رئیسش مقدار زیادی پول برای او کنار می گذارد وسوسه می شود و پول ها را می دزدد و به جاده می زند . در سر راه به متلی متروکه می رسد و در انجا با نورمن بیتس متل دار روبرو می شود و یک اتاق از او کرایه می گیرد ، در اخر شب او تصمیم می گیرد که پول ها را به رئیسش برگرداند ولی وقتی در حال دوش گرفتن است با چاقوی یک زن تکه تکه می شود.ساخته شدن روانی بعد از موفقیت تجاری و هنری فیلم هایی چون سرگیجه ، بدنام . شمال از شمال غربی یکی از عجیب ترین انتخاب های هیچکاک برای فیلم کردن بود . فیلمی که با بودجه ای کم و به شکل سیاه و سفید ان هم در فضای فیلم های رده ب ساخته شد . هیچکاک با این ادعا فیلم را روانه اکران کرد که احساسات و تفکرات بیننده را در مشت خود دارد و می تواند همچون یک عروسک خیمه شب بازی با ان بازی کند که البته موفق هم می شود . در زمینه نوع پیچش داستانی که در اخر فیلم اتفاق می افتد هنوز هم نمونه ای بی نظیر است .

هیچکاک با این فیلم جزو اولین کارگردانانی میشود که فضای هراس و فیلم ترسناک را به زندگی واقعی و مردمان عادی اورد . اگر سینمای هراس براساس خون اشامان و هیولاها و ارواح جن زده بنا میشد ، در روانی این ادم های معمولی بودند که نقش هیولاها را بازی می کردند . فضای تلویزیون کار و قطع معمولی کار و انتخاب سیاه و سفید به عنوان رنگ در کار نیز به ارزش های ان می افزاید . هیچکاک در این فیلم کاری را با تماشاگرش می کند که هیچکس قبل از او در سینما نکرده بود او با کشتن ستاره فیلم یعنی جنت لی در بیست دقیقه اول فیلم با ان وضع فجیعانه به بیننده شوکی وارد می کند که تا انتها با ان درگیر است . او با پرداخت یکی از معروفترین صحنه های کشتار در تاریخ سینما و زیر دوش حمام بیننده را در موقعیتی گیج و منگ و بهت زده وارد می کند که او را از تصمیم گرفتن و حدس در مورد باقی فیلم عاجز می کند . اگرچه علاقه هیچکاک به تعلیق بیشتر از شوک وارد کردن بود ولی او اینجا با شکستن قانون خود در این مورد کار خود را استادانه تر پیش می برد . او فیلمش را با یک شوک شروع می کند ولی در ادامه این تعلیق نفس گیر کار از است که بیننده را در هراسی تمام نشدنی پیش می برد . استاد اینقدر کارش را در این زمینه بلد است که حتی در صحنه ای که نورمن بیتس جسد ماریون کرین را در ماشین می گذارد و تصمیم می گیرد که او را در باتلاق بیاندازد و ماشین ناگهان گیر می کند بیننده ناخوداگاه دعا می کند که ماشین از باتلاق پایین برود . هیچکاک با قدرت کاری می کند که تماشگر با تمام ترسها و نگرانی های کاراکترها چه خوب یا چه بد روبرو شود

هیچکاک که یکی از علاقمندان سینمای اکسپرسیونیسم المان و بالاخص فریتز لانگ و مرگ خسته بود در روانی با در اوردن همان فضای اکسپرسیونیستی و البته با کمک فیلمبرداری حیرت انگیز جان راسل که نامزد اسکار نیز شد فضای رعب اورد صامت های دهه بیست المان را به خوبی در این فیلم معاصر در می اورد . ان خانه رعب اورد نورمن بیتس ، ان متل که ناگهان چراغ چشمک زنش از دل تاریکی همچون چشم شیطان بیرون می زند ، ان اتاقهای خفه و پر از سایه روشن ، ان حمام تهدید امیز از اول کار و ان پله های تمام نشدنی خانه مادرش فوق العاده به دراوردن فضای فیلم کمک می کند . یکی دیگر از مهم ترین ویژگی های فیلم موسیقی حیرت انگیز برنارد هرمن است که با استفاده از سازهای زهی ان هم در وسعت زیاد صدای جیغ گونه و نا تمامی را خلق می کند .از دی پالما و داریو ارجنتو تا باگزبانی به روانی هیچکاک ارجاع داده اند ، روانی بابی را در سینمای ترسناک باز کرد که بعد ها فرزندان خلف و ناخلفی از ان به وجود امد

نویسنده: حمید رضا کشانی

منبع: نوشته های کوتاه درباره فیلم

——

 تحلیل فیلم روانی آلفرد هیچکاک

فیلم بیمار روانی یکی از برترین آثار استاد است. فیلمی به تمام معنی هیچکاکی و برگرفته شده از یک موضوع کاملا هیچکاکی. فیلم با صحنه ی کوبنده ای آغاز می شود (صحنه ی اول پس از چند دیزالو برای مشخص کردن موقعیت، وارد یکی از اتاقهای یک هتل می شود) و تماشاچی را خلع سلاح می کند و به دنیای زیبا و لبریز از توهم هیچکاک می برد.

در این فیلم هیچکاک برای اولین بار در شیوه ی روایت گویی خود تغییراتی پدید می آورد، یعنی در نیمه های فیلم شخصیت زن را علیرغم اینکه توانسته توجه تماشچیان را جلب کند می کشد و نابود می کند و شخصیت دیگری را جایگزین او می کند. یعنی در حقیقت ما تا صحنه ی قتل در حمام جانت لی را تعقیب می کردیم، پس از کشته شدن جانت لی، هیچکاک تماشاگر را به دنبال آن بازیگر دیگرش می فرستد. آنتونی پرکینز. ما حدود نیمی از فیلم را با این آدم سپری می کنیم و به سرنوشتش علاقه مند می شویم و در پایان هیچکاک سعی دارد با یک شوک شدید ما را از فضای خشن اثر جدا کند. فیلم بیمار روانی واجد بسیاری از مشخصاتی است که سایر آثار هیچکاک نیز آنها را دارا می باشند. نظیر بازی با الگوی داستان پردازی، مادر فیلم بیمار روانی(1960 ) علیرغم اینکه در فیلم حضور ندارد ولی فقط با همین حضور معنوی اش یکی از خوف انگیز ترین مادران هیچکاکی است. زنی که به راحتی می تواند دست به قتل بزند و آدم ها را قربانی خودخواهی های خودش بکند. مادر فیلم بیمار روانی ، یک مادر مریض است که ما به غیر صدا هیچ اثر دیگری از او نداریم. شخصیتی به نام مادر در داخل آن خانه متروک و بزرگ و قصر مانند وجود دارد که نقش موثری در رفتار و گفتار پسر جوانش نورمن ( آنتونی پرکینز ) دارد. مهمترین علاقه ی نورمن تاکسیدرمی کردن پرندگان است، بعید به نظر می رسد یک آدم عادی به چنین کار وحشتناکی به عنوان سرگرمی نگاه کند. نورمن از جهان بدش می آید و از هر چه در آن است متنفر است. عشق زیادی که به مادر نامهربانش داشته باعث شده نتواند بعد از پدرش حضور مرد دیگری را در خانه بپذیرد و هم مادر و هم آن مرد را بکشد. وقتی مادرش را دفن می کند تحمل دوری از او را حتی برای یک شب ندارد. پس قبر مادرش را نبش کرده و جسد او را در آورده و چندین سال با جسد مادرش زندگی می کند و طوری رفتار می کند که انگار مادرش زنده است و حتی در غالب او فرورفته ( در لحظات خاصی ) و با هم (نورمن و مادرش ) صحبت می کنند. یکی از مهمترین نکات فیلم بیمار روانی که کمتر به آن پرداخته شده است، عشق است. نورمن عاشق مادرش است، به خاطر همین عشق او را می کشد و بعد از او نمی تواند عاشق دیگری بشود. وقتی از ماریون ( با بازی جنت لی ) خوشش می آید مادر درون نورمن حسودی کرده و نمی خواهد کار به جاهای باریکتر بکشد. در حقیقت نمی خواهد نورمن عاشق شود و می خواهد نورمن را تا آخر عمرش تحت تسلط خود داشته باشد. به همین خاطر مادر درون نورمن بر نورمن واقعی پیروز شده و نورمن به شکل مادرش در می آید و ماریون را به قتل می رساند. نورمن واقعا معتقد است که ماریون به دست مادرش کشته شده، من که حرف او را می پذیرم شما چطور؟

بیمار روانی را می توان فیلمی نو و پیشرو به حساب آورد. دوست ندارم در دام تعریف کردن پیشرو و نو محصور شوم. به این دلیل پیشرو محسوب می شود که در خیلی از جاها از قواعد سینمای کلاسیک پیروی نمی کند و آنها را زیر پا می گذارد. هیچکاک به صورت تدریجی به ما اطلاعات می دهد . وی در میانه ی فیلم ناگهان شخصیت اصلی فیلم ( ماریون )را می کشد و شخصیت دیگری را محور فیلم قرار می دهد که بر حسب اتفاق در مسیر حرکت شخصیت اصلی قرار گرفته است. ماریون علاقه بسیار زیادی به تشکیل خانواده دارد. به همین خاطر پولی حدود چهل هزار دلار را از یکی از مشتریان صاحب کارش می دزدد. ما از این دزدی کوچکترین احساس ناراحتی نمی کنیم. چرا از آن مشتری متنفر شده ایم. پیرمردی که هنوز دست از عیاشی بر نداشته و به ماریون که می تواند جای دخترش باشد نظرهای سو دارد. ماریون این پول را برای تشکیل خانواده می خواهد. پول دزدیده شده هم ناشی از یک ازدواج است ( پیرمرد برای دختر نو عروسش خانه می خرد ). وی به شهری می رود که نامزدش در آنجا زندگی می کند. در بین راه نسبت به کاری که انجام داده احساس پشیمانی می کند چون شب و دیر وقت به نزدیکی آن شهر رسیده به متلی می رود تا شب را در آنجا سپری کند. بعد از اینکه با نورمن حرف می زند و شام می خورد به اتاقش می رود. در کوتاه ترین زمان ممکن هیچکاک با استفاده ی بسیار زیبا از تصویر و صدا پشیمانی ماریون را نشان می دهد و بدون این که کوچک ترین دیالوگی بگوید متوجه می شویم که قصد دارد برگردد و پول ها را پس بدهد. بعد از اینکه خیالش راحت می شود برای اینکه بار گناه را از روی دوشش پاک کند به حمام می رود تا تن و روان خود را پاک کند ولی این اجازه به او داده نمی شود. نورمن عاشق او شده و مادر نورمن دوست ندارد به غیر از او زن دیگری وارد زندگی نورمن شود. به همین خاطر ماریون را می کشد. نورمن هم به خاطر اینکه آثار جرم مادرش را از بین ببرد جسد ماریون را به مردابی برده و همراه با ماشینش غرق می کند. در ادامه ما شاهد جستجوی کارآگاه و خواهر ماریون برای پیدا کردن او هستیم. در انتها وقتی پی می بریم نورمن قاتل ماریون است و مادر نورمن چیزی جز اسکلت نیست ( البته در ظاهر و گرنه آن مادر بد اخلاق و غرغرو در روان نورمن زنده است و همو قاتل ماریون است ) به جایی که نسبت به نورمن احساس خشم و نفرت داشته باشیم، نسبت به او احساس ترحم و محبت می کنیم. چرا که او قربانی عشق خودش است.( صحبت های روان پزشک در آخر کار کاملا بیهوده و زاید است ) و ما برای عشق او احترام قائلیم حتی اگر به مرگ بی گناهی منجر شده باشد. عشقی که در آخر کار نورمن را کاملا تحت تاثیر خود قرار داده و باعث استحاله ی شخصیت نورمن به مادرش شده است. در انتهای فیلم ما با نورمن روبرو نیستیم. این مادر نورمن است که جلویمان نشسته است.

منبع: ایران کلاسیک

—–

 تحلیل فیلم روانی ساخته ی آلفرد هیچکاک: بهتر است در کافه های بین راهی توقف نکنید!

نویسنده : مهدی ملک

ترس ، ترس از ناشناخته است. حال اگر پیش زمینه ذهنی انسان نسبت به این ناشناخته رابطه ای بر مبنای ضعف / قدرت داشته باشد ترس به ترس از امر والا (به تعبیر کانت ) بدل می شود مثل ترس انسان از عمق دریا و اگر ذهن ما تصوری مبتنی بر شر و پلیدی از ناشناخته داشته باشد حاصل دیگر نه ستایش که منکوب شدن است. هیچکاک در اثر ستایش شده اش پنجره ای بر منظره ای هراسناک از ذهن انسان می گشاید که از چندین دهه قبل (فروید) آن را به موضوعی ناشناخته (ذهن ناخوداگاه انسان) تعبیر کرده بود که همانند دستهای نامرئی خیمه شب باز عروسک هایی را می گرداند که ریشه ارادی اعمالشان از جایی دیگر است.بهانه ای برای هیچکاک به منظور تصویر کردن سقوط به قعر دنیایی آشفته و پر از هرج و مرج و ترسناک.

پیرنگ فیلم توسط سکانسی به ناگاه به دو قسمت قیچی می شود. در نیمه اول ، فیلم با تیتراژی که خطوطی سیاه و سفید همراه با موسیقی اضطراب آور «هرمن» شروع می شود. سپس دوربین با یک حرکت «کرین» بر روی شهر نیویورک در یک ظهر تب دار پایین آمده و از پشت پرده کرکره به زندگی خصوصی یک زوج جوان سرک می کشد. پیش از این نیز هیچکاک در «پنجره عقبی – 1954» دوربین را با چشم تماشاچی عاشق چشم چرانی یکی می کند که « لوری مالوی» در مقاله جنجال برانگیز « سینما و لذت نگاه مردانه » این نوع نگاه « ابژکتیو» به جنس مونث و فراهم آوردن لذت چشم چرانی را از خصوصیات سینما تعبیر می کند. سکانس دوم فیلم موقعیت اجتماعی «مارین» را در اجتماع به عنوان یک کارمند ساده شرکت به تصویر می کشد و به شکلی کلاسیک ریشه های وسوسه مارین را آبیاری می کند. مبلغ هنگفتی پول که مارین (نیازمند) مسئول گذاشتن ان در بانک می شود.تا اینجا همه چیز برای یک دزدی معمول فراهم است جز اینکه فیلمنامه به عمد ما را آگاه می کند که « همه می دانند که پول ها دست مارین است» و بدین ترتیب قطعا در صورت دزدی آشکار است که سارق کیست .

در صحنه های رانندگی مارین ما به جای دیدن ماشین ها و خیابانها به صورت نمای نقطه نظر (POV) مارین (مثلا به شکل نگاه تراویس (دنیرو) در راننده تاکسی) ما تنها چشمان مارین را می بینیم که خود مضطرب از دیده شدن است. اوج دراماتیکی صحنه صحنه اسلوموشن دیدن صاحب پول در وسط خیابان است. در واقع هیچکاک ترس صحنه را به چشمان مارین فشرده کرده و از دیدن چشمهای مضطرب مارین مضطرب می شویم. یکی از مستعمل ترین تکنیک های گسترش پیرنگ در سینمای هیچکاک استفاده از « جستجو برای مک گافین » بوده است. « مک گافین» فردی/ شیئی/ مفهومی و به طور کلی ابژه ای است که همه به دنبال آن می گردند و ماجرا پیش می رود اما در بسیاری مواقع سرانجام معلوم می شود که یا ابژه خیالی بوده است و یا اینکه اهمیت چندانی نداشته است. در روانی ، پول های دزدیده شده نقش « مک گافین » را ایفا می کنند و اولین حدس های ما کنجکاوی در مورد سرانجام پول هاست که تقریبا از انتهای همان نیمه اول فیلم فراموش می شود.

تمامی صحنه های رسیدن مارین به هتل بیتس با استفاده از تمهیدات « فیلم نوآر – noire filme) و با استفاده از نماهای لانگ شات از هتلی در تاریکی ، فیلمبرداری به روش Low Key (نور کم) ساخته شده اند که پیشاپیش خبر از وقوع فاجعه می دهند. در نخستین برخورد مارین با نورمن ، نورمن از سیاهی دنیا و تنهایی و علاقه اش به خشک کردن پرندگان (تاکسیدرمی) صحبت می کند و ما با پارادوکس خونسردی در عین آشفتگی چهره نورمن روبرو هستیم. در این میان است که اول بار در صحنه ای که نورمن رفته تا برای مارین غذا بیاورد ما صدای مادر-نورمن را می شنویم. هیچکاک برای گرفتن این صحنه از سه تمهید لانگ شات + نمای از پایین به بالا + ضد نور استفاده کرده است تا مرموز بودن و ترس نیرویی شر و اساطیری به بیننده انتقال دهد.

صحنه قتل مارین در حمام – که این روزها به صحنه ای آموزشی بدل شده است – یکی ازتاثیرگذار ترین صحنه های فیلم به شمار می آید. استفاده از هفت کات بسیار سریع از چشمان وحشت زده مارین و چاقویی که از پشت پرده فرود می آید با همراهی حرکت های سریع ارکستر « برنارد هرمن » فاجعه را کامل می کند آن هم وقتی که مارین خطاکار به نوعی تصمیم به بازگشت به ارامش و تطهیر گناه با تعمید (حمام) گرفته است. یک فاجعه کامل به همراه تغییر الگوی ژانر وحشت. در قواعد تثبیت شده ژانر وحشت تمام نگرانی ما از این است که مبادا بلایی به سر قهرمان داستان آید و همین بیم / امید الگوی پیشبرنده ژانر دلهره است ، اما در میانه فیلم (دقیقه 40) قهرمان داستان – که هنرپیشه معروفی هم هست – کشته می شود و بیننده رو دست می خورد.

نیمه دوم فیلم به شکلی کاراگاهی به تلاش معشوقه / خواهر / کاراگاه خصوصی برای پیدا کردن مارین (و احتمالا پول) دنبال می شود در حالی که بیننده در مقام « دانای کل» می داند که مارین کشته شده و پولها در قعر رودخانه است. ورود به دنیای کابوس وار نورمن نهایتا به قتل « ابروگاس» – کاراگاه خصوصی – می انجامد که در تصاویری بسیار دقیق همراه با نمایی از بالا به پایین نشان داده می شود و نقطه نظر تماشاگر با نورمن در این صحنه یکی می شود. نمای ماقبل آخر فیلم نیز به شکلی موثر و کاملا هیچکاکی است. استفاده از الگوی تعلیق به جای شوک !. از آنجا که در فیلم اطلاعات ما از همه شخصیت های فیلم بیشتر است .

اطلاعات ما > اطلاعات نورمن > اطلاعات مارین > اطلاعات اربوگاس – خواهر و..

به همین علت ما می دانیم که فاجعه ای در اطاق زیرزمین در انتظار خواهر ماررین است که خود نمی داند و این الگوی تعلیق است. باز شدن گره فیلم با روایتی است که روانکاو روی چهره نورمن می خواند. مشکلی روانی از دوگانگی – شخصیت فردی که به علت علاقه بی حدش به مادر وقتی او را در بستر با مردی – معشوقه اش – می بیند مادر و مرد را به قتل رسانده و جسدش مادر را تاکسیدرمی کرده تا همیشه جسم مادرش را داشته باشد و روح مادر نیز به شکلی در روان نورمن جای گرفته که باعث حسادت مادرانه نسبت به زنهای زیبا و غریبه می شوند. تعریفی مدرسه ای از معضلی که « فروید» آن را « عقده ادیپ » نامگذاری می کند. حسادت کودک پسر به پدر به عنوان رقیب جنسی قوی و حسادت کودک دختر به مادر که در روانکاوی فروید میل به پدرکشی و تخطی از قانون که سرکوب و درونی می شود.

« روانی » از شاهکارهای تاریخ سینما چه از لحاظ پرداخت دقیق فیلمنامه / اوج دراماتیک / تصویربرداری های حساب شده و نور و…به حساب می آید اما خود هیچکاک در مصاحبه ای با خبرنگاری که از او در مورد مفهوم فیلم پرسیده بود اینگونه جواب داد که « بهتر است در کافه های بین راهی توقف نکنید ! »

نویسنده : مهدی ملک

منبع: حریق باد

—–

 نگاهی به موسیقی فیلم روانی ساخته برنارد هرمن

نویسنده: پرویز جاهد

فیلم روانی Psycho، نمونه ای از همکاری خلاقانه برنارد هرمن با آلفرد هیچکاک است. برنارد هرمن در این فیلم بر خلاف فیلم های تریلر دیگر آن زمان، تنها از سازهای زهی برای انتقال ترس استفاده کرد. موسیقی این فیلم بر اساس شخصیت شیزوفرنیک و مالیخولیایی نورمن بیتز(با بازی آنتونی پرکینز) ساخته شده و امبیانس کشیده، خشن، وحشتناک و در عین حال محزونی دارد و بیانگر دنیای سرد، بی روح و سیاه و سفید فیلم است. دیستنس های پیچیده و هارمونی تونال از ویژگی های موسیقی فیلم روانی و از مشخصات موسیقی فیلم های دهه شصت است و از سبک موسیقی فیلم های نوآر خصوصا کار میکلوش روژا در فیلم غرامت مضاعف می آید.

صحنه رانندگی ماریون(با بازی جنت لی) در شب زیر رگبار تند باران و صحنه دوش حمام و قتل بی رحمانه ماریون به دست نورمن دیوانه از مشهورترین صحنه های فیلم روانی است. در صحنه رانندگی ماریون در شب، موسیقی تند و ریتمیک برنارد هرمن با ریزش تند باران و حرکت جنون آمیز برف پاک کن اتومبیل ماریون هماهنگی دقیقی دارد و ترس و اضطراب شدیدی را که در چشمان او موج می زند به خوبی القا می کند، در عین حال که کیفیتی پیش گویانه داردو خبر از حادثه شومی می دهد که در انتظار ماریون است که با سرعت به دیدار مرگ می شتابد.

در صحنه دوش حمام نیز وقتی نورمن به ماریون در زیر دوش حمله می برد و ضربه های چاقو را بر بدن او وارد می کند، موسیقی، جایگزین هرگونه افکت صوتی مثل صدای جیغ یا ضربه های چاقو می شود چرا که موسیقی ارکسترال هرمن کیفیتی افکتیو دارد و با حرکت تند و دیوانه وار آرشه ها بر روی سیم، صدای جیغ و ضربه های چاقو را تداعی می کند؛ یک آلگروی خوفناک و یک قطعه درخشان برای یکی از صحنه های فراموش نشدنی تاریخ سینما. گویا قرار بود هیچکاک ابتدا این صحنه را بدون موسیقی بسازد اما بعد از شنیدن موسیقی تاثیرگذار برنارد هرمن بر روی آن تغییر عقیده داده است.

نویسنده: پرویز جاهد

منبع: صدای سکوت

—–

 داستان زندگی اد-گین آغازی بر فیلم Psycho – روانی

نویسنده: داوود افخمی

در نوامبر (1957) دو سال قبل از اولین چاپ کتاب روانی اثر روبرت بلوچ (Psycho) فردی بنام ادوارد تئودور “اد” گین (Edward Theodore “Ed” Gein) در مزرعه‌ مخروبه اش در حومه شهر کوچک پلین‌فیلد (Plainfield, Wisconsin) به جرم قتل دو زن دستگیر شد زمانی که پلیس برای تفتیش به خانه او رفتند در جسثجوی خانه با موارد زیر رو برو شدند:

* جمجمهٔ انسان در دو گوشهٔ تخت او نصب شده بود.

* پوست انسان که با آن آباژور تزیین شده و به عنوان رو مبلی استفاده می‌شده.

* کاسه سر انسان، که ظاهراً به عنوان کاسهٔ سوپ استفاده می‌شده.

* قلب یک انسان(اختلاف هست بین اینکه قلب در کجا پیدا شده است. در همهٔ گزارش‌های شاهدها ادعا بر این است که قلب در یک ماهی تابه روی اجاق گاز پیدا شده، در حالی که تعدادی از عکاسان محل جنایت ادعا می‌کنند که قلب در یک کیف کاغذی بوده است.)

* سر ماری هوگان صاحب یک میخانهٔ محلی، در یک کیفی کاغذی پیدا شد.

* یک سقف کامل و نورانی از لب‌های انسان.

* یک جلیقهٔ پستانی که با مهارت از پوست تنهٔ یک زن درست شده. (توضیح: تراجنسیتی بوده یعنی تمایل به دختربودن داشته‌است)

* یک کمربند که از مقدار زیادی نوک پستان درست شده بوده، در میان انبوه وسیله‌های مهیب

* جوراب ساقه کوتاه که از غضروف انسان ساخته شده بود.

* مفتضح‌ترین ساخته‌های اد-گین ماسک‌هایی از جمجمه بود(ماسکی که از سر انسان ساخته می‌شود. بدین گونه که اول داخل کاسهٔ سر را خالی می‌کرده بعد چشم‌ها را در می‌آورده و لب‌ها را نگه می‌داشته و کله را می‌جوشانده که فرم گردش حفظ شود. استفاده از این روش سابقهٔ تاریخی دارد.

اد-گین به قتل دو زن به نام های ماری هوگان (Tavern owner) صاحب میخانه در سال 1954 و پلان فیلد (Plainfield) صاحب ابزار فروشی و برنیکه وردن (Bernice Worden) در سال 1957 اقرار کرد.(جدا از مرگ مشکوک برادرش ۶ نفر از شهر ویسکانسین بین سال‌های ۱۹۴۷ تا ۱۹۵۷ ناپدید شدند.)

اد-گین نهایتاً در بازجویی اعتراف کرد که او زنان میانسال را که به تازگی دفن شده بودند نبش قبر می‌کرد ]زنانی که به مادرش شباهت داشتند[ و به خانه می‌برد، جایی که پوست آنها را دباغی می‌کرد که اشیای مهیب و هولناکش را بسازد. روانشناسان بعد از انجام آزمایش هایی بر روی اد-گین و نبود مدرکی دال بر اینکه اد گین با اجساد رابطه جنسی داشته، این تئوری رو پرورش دادند که او تلاش میکرده تا با ساختن جلد زنانه و پوشیدن آن وانمود کند که مادر مرده اش است. همسایه ها مادرش رو یک پروتستانی متعصب معرفی می کردند که پسرش رو تحط تسلط خود قرار داده بود.

سرگذشت اد گین

اد-گین، روانی و نالایق برای محاکمه تشخیص داده شد و به بیمارستان مرکزی ایالت Waupun , Wisconsin فرستاده شد، بعدها بیمارستان مرکزی تبدیل به زندان شد و اد-گین به بیمارستان مندوتا در Madison, Wisconsin منتقل شد. در سال ۱۹۶۸ پزشک اد-گین اعلام کرد که او به اندازه کافی صلاحیت محاکمه را داراست، ولی دوباره به دلیل نداشتن عقل سلیم توسط قاضی Robert H.Gollmar بی‌گناه شناخته شد و بقیهٔ عمرش را در بیمارستان گذراند.

میراث ادگین:

در 20 مکارچ سال 1358 هنگامی که گین در بازداشت به سر می‌برد خانه‌اش در آتش سوخت که بیشتر به آتش‌سوزی عمدی شباهت داشت. هنگامی که گین را از ماجرا با خبر کردند فقط شانه اش را بالا می اندازد و می گوید: “Just as well”

در سال ۱۹۵۸ ماشین گین که قربانیانش را با آن حمل و نقل می‌کرد در یک حراج عمومی به مبلغ قابل توجه ۷۶۰ دلار به یک سرمایه‌گذار کارناوال‌ها به نام بانی گیبونز(Bunny Gibbons) فروخته شد. بانی گیبنز اسم این ماشین را «ماشین غولی اد-گین» گذاشت و از بازدیدکنندگان ۲۵ سنت می‌گرفت.

مرگ:

در ۲۶ جولای ۱۹۸۴ اد-گین به دلیل مشکل تنفسی و قلبی حاصل از سرطان در سن ۷۷ سالگی در بیمارستان روانی مندوتا درگذشت. مکان قبر او در طی سال‌ها به‌دفعات ویران شد. مردم سنگ قبرهای او را به عنوان یادبود برمی‌داشتند تا جایی که در سال ۲۰۰۰ بیشتر سنگ قبرها دزدیده شده بود. در ژوئن ۲۰۰۱ سنگ قبر ترمیم شد و هم اکنون در موزهٔ Wautoma, ویسکانسین نمایش داده می‌شود.

تاثیر فرهنگی:

داستان اد-گین تأثیر ماندگاری بر فرهنگ عامه غرب گذاشته به طوری که در بسیاری از فیلم ها، موسیقی‌ها و آثار ادبی آمده.

داستان زندگی اد-گین خمیر مایه فیلم‌هایی که در زیر اشاره می شود شد :

آشفته Deranged -1974))

نور ماه از استفان جانسون (In the Light of the Moon -2000, later re titled Ed Gein)

اِد-گین؛ قصاب پلینت فیلد Ed Gein: The Butcher of Plainfield -2007))

اد-گین همینطور پایهٔ شخصیت‌های بسیاری از فیلمها شد، مانند:

بوفالو بیل( Buffalo Bill) در فیلم سکوت بره ها ( The Silence of the Lambs)

نورمن بیتس(Norman Bates) از آلفرد هیچکاک،

صورت چرمی (Leather face)

کشتار با اره برقی (The Texas Chainsaw Massacre)

تأثیر گین را می‌توان در شمار زیادی از گروه‌های موسیقی که جنایات او را به تصویر می‌کشند، مشاهده کرد. شماری از آهنگ‌ها در مورد گین نوشته شده شامل: Slayer’s “Dead Skin Mask, Mudvayne’s “Nothing To Gein”, Blind Melon’s “Skinned”, and Macabre’s “Ed Gein”, که تعداد اندکی اینجا مثال زده شد.

تعداد زیادی گروه اسم گروهشان را از گین گرفتند در حالی که سبک و مفهوم کارهایشان هیچ ارتباطی با اد-گین نداشت، به عنوان مثال: Ed Gein و یک گروه متشکل شده از ارازل!به نام Ed Gein’s Car ماشین گین (Gidget Gein) ویولن سل زن قبلی گروه Marilyn Manson اسمش را از اد گین گرفت. گروه “پلین فیلد” نام گروه را از شهری گرفتند که گین زندگی می‌کرد و در آنجا مرتکب جنایت می‌شد. همینطور در شمال شرقی انگلستان گروهی به نام Plainfield Deathcount ساخته شد.

سرگذشت اد-گن و کتاب روانی (Psycho):

زمانی که اد-گین دستگیر شد، روبرت بلوچ 56 کیلومتری منزل اد-گین (محل وقوع حادثه) زندگی می کرد، او ماجرای ادگین رو به صورت کلی شنیده ولی از جزئیات ماجرا مطلع نبوده. روبرت بلوچ شروع به نوشتن داستانی می کند با تصور اینکه مرد همسایه ممکن است حیوانی در جلد انسان باشد بدون اینکه کسی به او مشکوک شود. کتاب او در سال 1959 به چاپ می رسد. بعدها روبرت بلوچ متوجه شباهت آشکار شخصیت خیالیش دردو بعد عمل و انگیزه با اد-گین واقعی می شود.

نویسنده: داوود افخمی

منبع: Film criticism – نقد فیلم

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *