مشاوره‌ي رواني كودكان


مقدمه :

در فصل يك تعدادي از مشكلات مربوط به جامعه‌ي پيچيده‌ي امروز را توضيح دادم، مشلكاتي كه كودكان در سال‌هاي اصلي رشد و نمو خود بايد با آن‌ها دست به گريبان شوند. بديهي است كه مشاوران تمام راه‌حل‌ها را براي اين مسائل نمي‌دانند اگرچه به نظر مي‌رسد مطالب زيادي چاپ مي‌شود و كمابيش توسط مشاوران اعمال مي‌گردد. در اين فصل روش‌هاي پيشنهادي نويسنده براي كار با اين كودكان داراي احتياجات و مشكلات مخصوص مطرح مي‌شود. پيشنهادات شامل مراقبت، چگونگي محيط مشاور، و مهيا نمودن بستري آماده براي احتياجات كودك است. خواننده ممكن است بخواهد به ضمائم A وB براي طرق مخصوص حل مشكلات رفتاري كه ممكن است وابسته به اين مسائل اجتماعي باشند مراجعه نمايد.

اين مسائل شامل: بدرفتاري با كودكان، طلاق، تشكل خانواده پس از طلاق، زندگي با يكي از والكدين، مردم و فوت اعضا خانواده، الكلي، كودكان نان‌آور خانوداه، افراد اوباش و خشونت است.

 

بدرفتاري با كودكان

كنگره‌ي بدرفتاري با كودكان را چنين معرفي مي‌نمايد: صدمات فيزيكي يا فكري، تجاوز جنسي، بي‌مبالاتي و غفلت در رفتار، بدرفتاري با كودكان زير سن 18 سال توسط شخصي كه وظيفه‌ي آسايش و فراهم آوردن رفاه كودك را در مواقع تهديد و زيان آسايش و رفاه و سلامت كودك دارد، (گروه تحقيقات و سلامت و رفاه اجتماعي ايالات متحده‌ي آمريكا 1975). كميته‌ي ملي مشاوران مدرسه در آمريكا مقاله‌اي در مورد بيان مطلب بدرفتاريكودكان در سال 1988 منتشر كرد كه آن را اين طور تعريف مي‌كند:

زدن ضربات و تحميل چيزي اگر تصادفي نباشد بر روي بدن كودك، خسارات رواني مداوم و انكار احتياجات رواني و فكري او (262)

مثال‌هاي ذكر شده در اين بدرفتاري با كودك شامل: كبودي وسيع، سوختگي، پارگي، تاول يا فشار و استثمار او است، صدماتيكه نمي‌شود توضيح داد مانند: تجاوز جنسي، آزار و اذيت، استثمار، خسارات فكري و روحي مثل دست زدن به او و دعوا در خانه والدين داري مشكلات رواني و رفتاري ظالمانه است.

انجمن ASCA غفلت و بي‌توجهي به كودك را چنين معرفي مي‌كند: فراهم نكردن غذاي لازم، مراقبت، لباس، پناهنگاه و خانه، سرپرستي در امور، مراقبت پزشكي براي كودك. ص 262 و اين رفتار را به عنوان سرپرستي نكردن و بي‌توجهي در امور پزشكي، غيبت غيرقانوني يا غيرعادي از مدرسه، كار بيش از حد، استثمار كودك، سوءتغذيه يا ترك او توضيح مي‌دهد. (ASCA 1988)

علاوه بر اين بدرفتاري عبارت است از: رفتار بد رواني، فيزيكي و يا جنسي با كودك. Bachman , Moeller و Moeller در سال 1993 نوشتند كه: كشف بدرفتاري رواني بسيار مشكل است اگرچه خلاصه‌ي مطالب آن‌ها 6 دسته بدرفتاري رواني را معرفي مي‌نمايد:

1- بدنام كردن و خار كردم كودك در رابطه با توانايي‌هاي او ظرفيت‌هاي او و خواسته‌هاي او اظهار نظرهاي فكري او.

2- كنار گذاشتن و جدا كردن او از جامعه

3- تهديد

4- توقع زياد بدون در نظر گفتن سن او

5- اعمال روش‌هاي سخت؛يرانه شديد و تعرض‌آميز كه از استفاده‌ي زياد مواد مخدر و الكل حاصل مي‌شود.

6- فراهم نكردن مراتب لازم براي كودكاني كه از نظر فكري به طور جدي معلول هستند.

Jonison در سال 1990 بدرفتاري فيزيكي را استفاده از وسايل بر روي بدن كودك و ضرر و زيان بافت‌هاي آن كه از سرخي يك سيلي شورع مي‌شود و زخم ناشي از حرارت، اشياء تيز، مواد شيميايي، يا داروها و موادمخدر مي‌داند. مركز بين‌المللي سوءرفتار با كودكان و غفلت از آن‌ها در ايالات متحده تمجاوز و بدرفتاري جنسي را چنين ارزيابي مي‌نمايد: كاري كه روي يك كودك صورت مي‌گيرد توسط يك شخص بزرگ‌تر براي تحريك جنسي كودك و برانگيختن ميل جنسي او از طرف تجاوز كننده (در سال 1993 توسط Moeller, Bachmam)

به علت تعاريف مختلف از بدرفتاري با كودكان در جوامع و كشورهاي مختلف و از آن جايي خيلي از وقايع مربوط به بدرفتاري با كودكان گزارش نشده است يا بد گزارش شده است، شيوع بدرفتاري با كودكان را نمي‌توان راحت رد يك جا ارزيابي نمود.

به علاوه همان طور كه اظهارنامه سلامت رواني هاروارد اشراه مي‌كند (جولاي 1993ص1) همه‌ي خانواده‌ها يك نوع نظم و روش يكسان و قوانين يكسان در مورد كودكان و برهنگي آن‌ها و لمس كردن و بوسيدن، ندارند.

دو گزارش دولتي از آپارتمان بهداشت و خدمات انساني ايالات متحده (1996 و 1997) آمار بين‌المللي بدرفتاري با كودكان و غفلت از آن‌ها را براي سال 1995 تهيه نموده است. آن‌ها ارزيابي نموده‌اند كه حدود 2 ميليون گزارش بدرفتاري با كودكان از حدود 3 ميليون كودك ديده شده است. علاوه بر اين بيش از نصف اين گزارش‌هاي بدرفتاري احتمالي از سوي افراد با مدارك علمي بالا مثل استادان، پزشكان، متخصصان بهداشت رواني، كاركنان مراكز خدماتي اجتماعي و مراقبت از كودكان انجام گرفته است. در بين قربانيان تأييد شده‌ي بدرفتاري غفلت، بيش از 50% هفت ساله يا كوچكتر بوده‌اند و 26% آن‌ها هشت تا دوازده ساله و حدود 21% آن‌ها سيزده تا هجده سال داشته‌اند. تعداد قربانيان بدرفتاري دخترك كمي بيش از پسران است.

بدرفتاري با كودكان در تمام طبقات اجتماعي، اقتصادي و تحصيلي افراد جامعه ديده مي‌شود. در بيشتر مواقع تجاوزكننده يا فرد بدرفتار يكي از افراد فاميل و يا دوستان است كه مرد مي‌باشد. فرد متجاوز از رشوه، تهديد گناه يا اجبار استفاده مي‌نمايد تا از سري بودن و نهفته نگه داشتن موضوع اطمينان حاصل كند. براي حمايت فاميل و قوم و خويش يا دوست ممكن است اين بدرفتاري انكار گردد يا مخفي نگه داشته شود و اين كار از راهنماي گوناگون صورت مي‌گيرد، موضوع گزارش نمي‌شود و يا ضبط نمي‌گردد و كودك و خانواده‌ي او با اين مورد روبه‌رو نمي‌شوند و كمكي يا معالجه‌اي دريافت نمي‌كنند.

چندين تئوري براي توضيح عوامل دست‌اندركار بدرفتاري با كودكان مطرح است. خانواده‌ها معمولاً انعطاف‌ناپذير و مستبد هستند و از هم دورند و از دنياي خارج هم ايزوله و جدا شده‌اند. شايد در آن‌ها تجربه‌ي مشكلات طلاق، ازدواج ، مشكلات و ارتباط بين والدين و كودكان وجود داشته باشد ولي آن‌ها مهارت و استعداد لازم براي مقابله‌ي با آن‌ها را نداشته باشند.

فقر،بي‌كاري، والديني كه قرباني بدرفتاري يكديگر هستند، تغييرات تنش‌زا مثل جدايي و طلاق و تغيير مكان به محلي ديگري براي زندگي اغلب با بدرفتاري توأم مي‌شوند. فاكتورهاي اجتماعي مثل پذيرش كشمكش خانوادگي و تنبيه بدني هم چنين مي‌تواند با شيوع بدرفتاري با كودكان همراه گردد. كودكي كه مورد بدرفتاري قرار گرفته است اغلب به موارد منفي فكر مي‌كند و ممكن است منزوي شود، ديگران او را نپذيرند، مورد غفلت قرار گيرد و تهديد شود.

بدرفتاري رواني

اثر مخرب بدرفتاري رواني در زندگي كودكان به خوبي در تحقيقات و آزمايشات به عمل آمده درج گرديده‌اند. توهين به شخصيت و ارزش شخص، تهديد وارعاب، تنبيه توسط والدين، معلمان و ديگر بزرگترها و قلدري و تهديد توسط بزرگ‌ترها و ديرگ بچه‌ها همه ممكن است با اين مشكلات همراه باشند. ندارك مشهود دال بر اين است كه نتايج بدرفتاري رواني در مشكلات جدي فكري، بي‌نظمي‌هاي رفتاري و ناهنماهنگي آن و يا هر دو رخ مي‌نماياند. تكنيك‌هاي مشاوره‌اي مثل مشاوره‌هاي ازدواج و طلاق، معالجات فاميلي، مداخله‌ي والدين و فرزندان آن‌ها، روش‌هاي مخصوص كار با خانواده‌هايي كه از لحاظ اجتماعي جدا شده‌اند و كنار گذاشته شده‌اند و آموزش علمي براي كمك استادانه و عملي به افراد تحت بدرفتاري رواني پيشنهاد شده‌اند.

از آن جايي كه كودكان مورد بدرفتاري قرار گرفته اغلب مشكلات رواني و رفتاري و فكري دارند و باعث مي‌شود آن‌ها در كلاس درگيري ايجاد كنند در منابع علمي پيشنهاد شده است كه روش‌هاي روانشناسي بدرفتاري كودكان در مدارس دائمي شوند. معلمان ممكن است در صحبت‌هاي خود دائماً نام‌هاي بد، تهديد و تنبيه به كار برند و دوره‌ي تحصيل طوري سازماندهي شود كه به پيشرفت‌هاي درسي بيش از حد تأكيد گردد در حالي كه از پيشرفت اجتماعي افراد غفلت گردد و از طرف ديگر قلدرهاي مدرسه يك فاكتور مهم هستند در گرايش‌ها بچه‌ها به اين كه از لحاظ رواين مورد تجاوز و تخطي قرار گيرند. مشاوران بايد هميشه از امكان وجود بدرفتاري آگاه باشد البته وقتي كه با كودكي مواجه‌اند كه از مشكلات رفتاري و فكري رنج مي‌برد.

بدرفتاري بدني

كتاب سلامت رواني هاروارد (بدرفتاري با كودكان بخش 1 و 2 سال 1993) نتيجه گرفته است كه بدرفتاري فيزيكي دراز مدت كاملاً شناخته نشده است. اثر بدرفتاري و ديگر تأثيرات آن در محيط و فاميل مشكل شناخته مي‌شود. اگرچه ارزيابي شده است كه حداقل 25% كودكان قرباني بدرفتاري فيزيكي، مشكلات رواني جدي دارند شامل نگراني‌هاي مزمن، افسردگي، و گاهي عيوب دستگاه عصبي و مغز. Gaudin , Kurts و … در سال 1993 گزارش داده‌اند كه كودكان قرباني بدرفتاري فيزيكي در تحقيق آن‌ها، بسياري از مشكلات جدي در مدرسه را تجربه مي‌كنند مثل افتادن از دروس، حامگلي در زمان زير هجده سال، مورد سوءاستفاده قرار گرفتن، نمره‌هاي پايين در دروس در امتحانات استاندارد رياضي و زبان و تجديد دوره در يك سال يا همه‌ي سال‌ها 0رفوزه شدن) آن‌ها اشتياق به تحصيل كمتري دارند و مشكلات رفتاري زيادتري دارند البته در مقايسه با ديگر بچه‌هاي كلاس شكست در تحصيلات دانشگاهي آشكارترين فاكتور بين كودكان طبقه‌بندي شده در اين مورد غفلت است، اگرچه اين گروه تجربه‌ي مشكلات شديد رفتاري را ندارند و در كلاس مشكلات سازگاري با محيط به صورت شديد شبيه بچه‌هاي مورد بدرفتاري فيزيكي قرار گرفته نيست.

تجاوز جنسي به كودكان

بر طبق تحقيقات Green در سال 1993 كزارش تجاوز جنسي و موارد گزارش شده در ايالات متحده واقعاً در سال 1980 افزايش نشان مي‌دهد. تجاوز جنسي به دختران بيشتر از پسران اتفاق مي‌افتد. پسران بيشتر د دسترس افراد غريبه هستند و دختران بيشتر قرباني تجاوز افراد خانواده مي‌شوند (بدرفتاري با كودكان جلد 1 و 2 – 1993)

كودكان در تماس مكرر با متجاوز مشكلاتشان افزوده مي‌شود البته براي باقي ماندن ارتباط و بايد هم چنين در اين موقع از عهده‌ي آسيب‌هاي ناشي از تجاوز هم برآيند.

در تحقيقي كه او از مطالب علمي موجود نموده است (Green 1993) علائم كوتاه مدت مشاده شده در كودكان مورد تجاوز اغلب شامل ترسو بودن، نگراني، پريشاني در خواب، بي‌خوابي، كابوس، دوري از چيزهايي كه باعث ترس مي‌شوند، ناهماهنگي بدني و ديگر موارد شبيه بي‌نظمي و مشاور روحي و اختلال اعضاء بدن است. علائم پسران مورد تجاوز قرار گرفته است ممكن است شامل اختلالات ارتباطي مثل دروغ گفتن، دزدي، وحشيگري و حمله به ديگر بچه‌ها باشد. (بدرفتاري با كودكان جلد 1 و 2 سال 1993). كودكان با تجاوز شدشيد ممكن است انزوا پيشه كنند و اولين مراحل علاوه يك دوره از فراموشي وسواسي شديد به رويا فرو رفتن، در خواب راه رفتن، نقاشي سياه كشيدن، دوستان خيالي داشتن، در رساله‌ي Green ذكر شده است.

(و به اين مطلب اشاره كرده است كه بي‌نظمي‌هاي عديده‌ي شخصيتي در كودكان اين دهه براي اولين بار شناخته شده است و كودكان تقريباً هميشه مورد آزارهاي شديد فيزيكي و جنسي قرار مي‌گيرند. كمي عزت نفس، افسردگي و رفتارهاي منجر به خودكشي ممكن است در كودكان با سن و سال بالاتر ديده شود كه مورد تجاوز قرار گرفته‌اند.

اختلال در رفتارهاي جنسي غيرعادي نيست و ممكن است به صورت شديد و جلوگيري كنند مثل بازداري جنسي يا اختلال معكوس جنسي بروز نمايد. Green نتيجه مي‌گيرد كه هيچ الگوي رفتاري اختصاصي نمي‌توانند در كودكان تجاوز جنسي را مشخص نمايدو بعضي از موارد ممكن است از خود علائم نشان ندهند. تشخيص بايد بر طبق بسياري از اطلاعات گوناگون صورت گيرد شامل گذشته، ارزيابي از قابل اعتماد بودن چيزهايي كه كودك در صحبت‌هاي خود فاش مي‌سازد، ارزيابي روانشناختي، آزمايشات بدني، ارزيابي‌هاي  بر طبق عملكرد رواني كودك و ارزيابي عملكرد خانواده‌ي او.

مقاله‌ي سلامت رواني هاروارد (بدرفتاري كودك، ج1 و 2 سال 1993) نتيجه گرفته است كه بدرفتاري كودكاني كه قرباني تجاوز جنسي و فيزيكي شده‌اند هيچ فرمول خاصي پذيرفته‌شده‌اي ديده نمي‌شود. اين مقاله پيشنهاد مي‌كند كه مداخله‌ي در بحران و مشاوره ممكن است براي يك مورد ساده مفيد باشد ولي در نمونه‌هاي شديدتر سال‌ها بايد معالجه بر روي كودك و افراد خانواده‌ي او صورت گيرد.

تكنيك‌هاي پيشنهادي براي كار روي كودكان مورد تجاوز قرار گرفته، شامل گوش دادن كامل به جزئيات، روشن كردن كليه‌ي لغاتي كه كودك در جمله‌هاي خود به كار مي‌برد (منظورت چيست؟) يا (به من نشان بده) و بحث در مورد لمس كردن خوب و لمس كردن بد و در نظر داشتن اين مورد كه كودك حق داشته باشد به يك غيرمعمول بگويد (نه) و هم چينين بتواند صحبت كند با يك بزرگ‌تر مورد اعنماد و هر واقعه بدي كه باعث ناراحتي او مي‌شود به آن بزرگ‌تر بگويد شايد كودكاني كه قرباني تجاوز جنسي بوده‌اند مشكل‌ترين افراد تحت معالجه باشند البته در قمايسه با كودكاني كه از لحاظ فكري يا فيزيكي با آن‌ها بدرفتاري شده است. آن‌ها هم مانند بقيه ياد گرفته‌ان كه به مردم اعتماد نكنند. آن‌ها توسط افرادي كه دوست داشته‌اند شديداً مورد تعرض قرار گرفته‌اند. مشاور ممكن است اوقات سختي را پيش رو داشته باشد تا اعتماد كودك را براي كمك به او جلب نمايد.

مقاله‌ي بهداشت رواني هاروارد (بدرفتاري كودكان جلد 1 و 2 سال 1993) در مورد تحقيق برنامه‌هاي پيش‌گيري نظر خوبي نداشته است اين مقاله نوشته زماني كه روي برنامه صرف شده كم بوده است و مفاهيم ارائه شده مشكل بوده‌اند مخصوصاً براي كودكان كم سن و سال‌تر. تحقيقات انجام شده در محل نشان مي‌دهد فقط 10% افزايش در تعداد جواب‌هاي درست بعد از يك حضور ساده حاصل شده است و بيان نمده كه افراد يازده ساله دوست دارند جواب‌هاي اشتباه بندهند ولي كه از آن‌ها پرسيده مي‌شود متجاوز شايد كسي باشد كه شما را مي‌شناسد و آيا شكتس قول و عهده و پيمان در اين مورد درست ايست يا نه.

تحقيقات ديگر بر طبق مقاله پيشنهاد مي‌نمايد كه كودكان شايد هنوز خيلي ترس داشته باشند و يا خجالت بكشند كه آن را بگويند، و شايد كل اين تحقيق و برنامه نگراني‌هايي ايجاد نمايد. نويسنده نتيجه گرفته است كه هيچ كس نمي‌داند چگونه تكنيك‌هاي پيشگيري را به كودكان بياموزد زيرا تجاوز در حالت‌هاي گوناگوني چهره‌ي خود را نشان مي‌دهد و تحقيقات در مورد آن خيلي محدود بوده است.

روش‌هاي مشاوره‌اي كلي براي كودكان مورد آزار قرار گرفته

تنبيه متجاوز از الويت‌هاي اول مرسوم در اجتماع بوده است. تا كنون اجتماع از قرباني فراموش كرده است زيرا توجه آن به صورت طبي به مشكلات فيزيكي مسأله معطول گشته و قرباني از دسترسي متجاوز دور شده است. اخيراً قربانيان تجاوز  كمك‌هاي بيشتري دريافت مي‌كنند زيرا اطلاعات علمي در كليساها و مدارس زياد شده و گزارش‌ها و اطلاعات ارائه شده توسط رسانه‌هاي خبري زياد شده و قربانيان تجاوز بيشتر مي‌خواهند داستان خود را تعريف كنند تا به قربانيان ديگر كمك كنند. مشكلات رفتاري و روانشناختي درازمدت ممكن است از موراد حل نشده‌ي موجود كه تجاوز به كودك را احاطه كرده ايجاد گردد. علائم فكري مانند عصبانيت، انكار، سركوب، ترس، سرزنش خود، شك به خود، بي‌پناهي، كمبود عزت نفس، احساس گناه، پوچي، بي‌عاطفگي، علائم رفتاري نامشخص و غيرعادي ممكن است شامل كارهاي اشتباه، گوشه‌گيري، علائم بدني، كابوس و تشويق است. بعضي كودكان به مشاور ارجاع داده مي‌شوند به علت اين كه رفتار تهاجي دارند و مشكلات رفتاري دارند آن‌ها رفتار تجاوزگرانه‌ي والدينشان را تقليد مي‌كنند. بعضي‌ها رجوع داده مي‌شوند به علت اين كه به طور شديدي گوشه‌گير شده‌آند و جداي از جامعه هستند و مكلات تحصيلي و اجتماعي دارد. كودكان مورد سخت‌گيري بيماراه ساده‌اي نيستند و كار با آن‌ها مشكل است آن‌ها ياد گرفته‌اند كه به هم اعتماد نكنند يا به مردم ديگر به محيط در اين دنيا كه آن‌ها دارند هيچ چيز خوبد نيتس و همه جيز به آن‌ها آسيب مي‌رساند. گوشه‌گيري از اين ديناي دردناك امن‌”ر از آن است كه اربتاط با ديرگان برقرار كنند. برقراري دوستي و اعتماد ممكن است خيلي مشكل باشد. كودك نياز دارد به اين كه احساسات خود را تصفيه و پاك كند، سوال كند و به موارد تجاوز پاسخ گويد تا موارد را بتواند حل كند. كودكان آموخته‌اند كه پرستاران و ديگر بزرگ‌ها در زندگي آن‌ها هميشه بهترين كارها را انجام مي‌دهند و نمي‌توانند بفهمند كه مردمي كه معمولاً بايد آن‌ها را دوست داشته  باشند يا از آن‌ها مراقبت كنند مي‌توانند هم چنين بعضي اوقات به آن‌ها آسيب برسانند.

نياز آن‌ةا به والدين و ديگر بزرگ‌ترها براي حفاظت و ايمني كشمكش را افزايش مي‌دهد. بعضي از كودكان فكر مي‌كنند كه سزاوار تنبيه انجام شده هستند.

سطح پيشرفت فكري آن‌ها و شناخت آن‌ها ممكن است به آن‌ها اجازه ندهد كه مواجه‌ي با اين مشكل را بفهمند كه والدين آن‌ها مهربان و دوست‌داشتني نيستند. پيشنهادات اختصاصي طرز مشاوره كودكان مورد تعرض در زير آمده است.

1- در مشاوره‌ي همه‌ي قربانيان تعرض، مشاور بايد آماده باشد كه با مسائل بيمار كودك خود عجين گردد، شامل آزمايشات كودك در مورد چيزهاي مورد علاقه مشاور

2- آرامش و تمدد اعصاب و تصورات ممكن است به كودك كمك كند يك نقطه‌نظر مثبت‌تري از خود و زندگي‌اش داشته باشد.

3- تشويق به ظاهر بدني خوب و اعتماد به نفس در مورد وضع محاوره‌اي و گفت و گو و ضع غيرمحاوره‌اي يا بدني و رفتاري.

4- بازي درماني ممكن است به كودك مورد تخطي قرار گرفته كمك كند با احساسات و افكارش ارتباط برقرار كند.

5- كودكان مورد تجاوز جنسي به توجه خاصي نياز دارند، درك و بينش و حمايت از طرف مشاور، اغلب اين كودكان در ابتدا قادر به بحث در مورد مشكل يا مشاوره نيستند زيرا احساس شديد گناه مي‌كنند و خيال مي‌كنند كه يك طوري آن‌ها حمله‌ي آن شخص را تحريك كرده‌اند يا مي‌توانسته‌اند كاري كنند كه او حمله نكند ولي آن كار را نكرده‌اند.

آن‌ها ممكن است احساس بي‌ارزش بودن و خجالت بكنند كه مورد تجاوز يا تخطي به اين طريق قرار گرفته‌آند. آن‌ها ممكن است بيشتر از آن كه در مورد خود عمل تأثير پذيرفته باشند از اعمال و سوالات پيش آمده متأثر گردند و اغلب آن‌ها احساس بدي از گناه دارند كه والدين يا ديگر بزرگ‌ترها را به مشكل انداخته‌اند به زندان انداخته‌اند يا از خانه بيرون كرده‌اند زيرا به كودك گفته شده است. گوشي دادن به لغات و جلمه‌ها با همدلي و روشن‌گري آن‌ها و حركات كودك مي‌تواند مفيد باشد.

6- تكنيك‌هاي خاص مثل مشاوره با كتاب، بازي با نقشه‌هاي مختلف، بازي درماني، مشاوره‌هاي گروهي مي توانند در نظر گفته شوند البته به تناسب درك و شعور كودك. قرار دادن كودك تجاوز جنسي شده در گروه و جمع احتياج به هوشياري خاص دارد مخصوصاً اگر آسيب در همين اواخر اتفاق افتاده باشد. شايد كودك آماده‌ي تقسيم و تشريك احساسات شديد نباشد.

7- ممكن است كودكان نياز به اين داشته باشند كه اطلاع يابند چه چيز در لمس كردن و عمل و رفتار مناسب است و چه چيز مناسب نيست و اطمينان حاصل كنند كه برخي از اعضاء بدن آن‌ها خصوصي هستند. ممكن است احتياج داشته باشند كه به آن‌ها گفته شود رفتارهاي جنسي و تنبيهي بزرگ‌ترها كه انجام داده‌اند بيمار و نامناسب بوده است. به علت محدود بودن رشد فكري و شناختي كودكان و ادراك آن‌ها و براي آرام كردن نگراني حاكم بر محيط اين نوع مسائل خلي از برنامه‌ها طراحي شده‌اند تا به كودكان در مورد تجاوز و تخطي نسبت به كودكان توسط بازي‌هاي نقش‌دار و عروسكي، كتاب‌هاي رنگي، فيلم‌ها، فيلم سينمايي و … چيزهايي بياموزند. كلماتي كه در آن‌ها به كار رفته روشن و واضح نيستند ولي به جاي آن مربوط مي‌شود به لمس و مناطق مخصوص بدن. اين برنامه‌ها براي تحصيل و بررسي جنسي ساخته نشده‌اند و براي آن هستند كه به كودكان اطلاعاتي و روش‌هايي براي مقابله‌ي با وضيعت‌هاي تجاوز و سوءاستفاده معرفي نمايند.

8- آموزش جرأت داشتن كه روي اين موضوع تأ:يد داردكه چگونه بايد گفت نه و يا چكونه وضيعت تجاوزي را كنترل كرد و خيلي ضروري است كودك احتياج به كمك دارد تا بتواند ارزيابي كند علامت‌هاي هشدار تجاوز چيست و نقشه‌ةايي را بكشند تا از عهده‌ي رهايي از وضعيت برآيند. (به عنوان مثال، تلفن زدن به يك شخص خاص وقتي كه پدر يا مادر شروع به نوشيدن الكل مي‌كند) بازي‌هاي خاص كه كودك در آن‌ها نقش دارد و نمايش‌هاي اينچنيني كودك را آماده مي‌كند كه با موضوع خيلي مؤثر كنار بيايد.

9- كودكان را تشويق نماييم به مجرد اين كه وضيعت تجاوز مشاهده شد آن را به كسي بگويند، بزرگ‌ترهايي كه به كودكان تجاوز جنسي مي‌كنند اغلب به او هشدار مي‌دهند كه رازشان را نگه دارند. كودكان احتياج به اين دارند كه به آن‌ها تفهيم شود كه چه موقع بايد راز را بگويند و چه موقع اطلاعات به طور مطمئن بايد حفظ‌ شود، و در موقع تصميم به گفتن به چه كسي بايد اين راز را بگويند و چه كنند اگر بزرگ‌تر داستان آن‌ها را باورد نكرد.

10- مشاوران بايد با مواردي كه منجر به اعتماد كودك تجاوز ديده مي‌شود آشنا باشند. تئوريسن‌هاي نمو و تكامل به اين نكته توجه خاص داشته‌اند كه كودكان قابليت اعتماد خود را به مردم گسترش دهند و مردم هم متقابلاً به آن‌ها اطمينان داشته باشند تا بتوانند به طور مؤثر زندگي كنند. هنوز كودكان به خبرها و پيغام‌هاي زياد برسند كه براي حمايت آنان طراحي شده كه ايجاب مي‌:ند كه دنيا و آدم‌هاي آن خطرناك باشند.

11- رايتكان در سال 1992 نظرش به اين موضوع جلب شد كه بعضي از موارد معالجه غيرمفيد و گاهي مضر هستند. او از برخي از نويسندگان نقل قول مي‌نمايد كه پيشنهاد مي‌كنند كتاب‌هاي روانشناسي را كنار بگذاريد و به كودك بيمار گوش دهيد. Ratical به عنوان به كار برنده‌ي يك روش تركيبي خاص معروف است: تصورات جهت‌گيري شده و راهنمايش شده هيپنوتيزم شناسايي و پاك كردن احساسات، خواندن مقالات و مجلات نوشن نامه، نوسازي ساختار شناخت و معلومات تا پيام‌هاي بد، درست شوند روش‌هاي پشت ميز نشيني از بين بروند، نمايش فيلم اخلاقي، هنر، موسيقي و رقص. بدرفتاري كودك يك قسمت كوچك از يك رفتار بد مخاط به آن است و به شبكه‌ي خانواده وصل است همان طور كه به شخصيت شخص مورد تجاوز هم ربط دارد و بايد در نظر گرفته شود. به طور كلي واكنش هاي خانواده به كودكي كه مورد تخطي قرار گرفته گسترش مي‌يابد و با روش مشاوره و معالجه مخلوط مي‌گردد و با آن درگير مي‌شود. مشاوران بايد خانواده درماني را بايد در نظر بگيرند و در زمان مناسب طرح‌هاي معالجه‌ي خود را كامل نمايند. مشاوراني كه با كودكان مورد تخطي قرار گرفته كار مي‌كنند بايد آماده باشند كه يك در كس دست و حمايت كامل از تمام افراد درگير موضوع ارائه دهند. يك واكنش طبيعي عصبانيت است نسبت به كسي كه يك بچه را اذيت كرده است اگرچه اين احساسات بايد توسط مشاور رواين شناخته و حل گردد تا بتواند به صورت مؤثر با كودك و خانواده‌ي او كمك كند مخصوصاً با فرد متجاوز.

مشاوراني كه خيلي نسبت به كودك مورد تجاوز دلسوز باشند واقع‌بيني خود را از دست مي دهند و نمي‌توانند به كودك كمك كنند مشاوراني كه خيلي عصباني از دست فاميل كودك هستند كه چرا گذاشته‌اند اين كار صورت بگيرد يا نسبت به تجاوزگر هيچ گاه نمي‌توانند ارتباط لازم را كسب نمايند براي كمك به اين اشخاص قبل از شروع مشاوره با قرباني تجاوز، ممكن است مشاور احتياج داشته باشد كه احساسات خود را تجيزه و تحليل كند و در مورد موضوع ديد كامل داشته باشد.

چيزهايي كه كودك از بدرفتاري در ذهن دارد

اگر چه بيشتر افراد متخصص گزارش مي‌دهند كه درصد گزارشات قابل ارزشي از بدرفتاري با كودكان زياد است، بعضي‌ها در اين مورد شك دارند كه گزارشات درست باشند زيرا مطالعات و آزمايشات نشان داده‌اند به طرز مخصوصي مستعد پيشنهاد و اطلاعات گمراه‌كننده عرضه شده به آن‌ها بعد از وقوع ماجرا هستند. آن‌ها عقيده دارند كه اين تلقين‌پذيري در قسمتي كه از خواست‌هاي كودك براي خوش‌آمدن بزرگر‌ترها نسبت به حرف‌هاي او مي‌شود، مبالغه‌آميز مي‌گردد. Loftus در سال 1993 پيشنهاد كرد كه دو مأخذ كه مي‌توانند با خاطرات غلط عجين شوند در نظر بگيريم: نوشته‌هاي عمومي و پيشنهادات مشاوران اگرچه كودكان ممكن نيست كه اين موارد را خوانده باشند Loftus توضيح مي‌دهد كه اين كودكان اغلب موارد بدرفتاري با كودكان را در رسانه‌هاي خبري يا در توضيحات بزرگ‌ترها مي‌شنوند. به علاوه بزرگ‌ترها ممكن است مكرراً به آن‌ها هشدارد دهند در مورد امكان رويارويي با يك متجاوز. Loftus در سال 1993 هم چنين گزارش مي‌دهد كه معالج يا مشاور ممكن است سهواً در اشتباه بيمار مشاركت داشته باشد و اين كار را در طي پيشنهادات در مورد معالجات انجام مي‌دهد. بعضي از مشاوران فكر مي‌كنند كه امكان دارد بدرفتاري با كودك به طور واضح بحث شود. صرف‌نظر از علائم بعضي ديگر ممكن است به بيمار فشار بياورند، خواب‌ها را تعبير كنند كه نشانه‌هاي بدرفتاري است از بيمار طوري سوال كنند كه انگار پيشنهاد در رفتاري مي‌كنند يا از راه‌هاي ديگر سوءظن آن‌ها را تحريك مي‌نمايند. Loftus در سال 1993 مي‌گويد كه مشاوران ابزارهاي لازم براي تشخيص خاطرات درست را ندارند، بنابراين. آن‌ها بايد از مداخلات هواخانه‌ها اجتناب‌نمايند به خاطر تكنيك‌هايي كه مي‌توانند به جاي آن در نظر بگيرند و به طور بالفعل كمتر خطرناك‌اند. روشن‌سازي، دلسوزي، يكدلي، مواجه شدن با مسأله به صورت لطيف و مهربان. Yapko در سال 1993 راهنمايي‌‌هايي را براي متخصصين كار با امكان بدرفتاري كودك آورده است:

1- نتيجه‌گيري سريع نكنيد.

2- سئوالات عمده و اساسي مطرح نكنيد.

3- وقتي موضوعي مبهم است به صورت ظاهري به آن تأكيد كنيد.

4- در مورد پيشنهادات راجع به روش‌هاي محدودكننده‌ي ارتباط با خانواده‌ي بيمار، محافظه‌كار باشيد.

5- به حافظه خود اميدوار نباشيد، مخصوصاً اگر اطلاعات حساس مورد بحث قرار مي‌گيرند.

بچه‌هاي طلاق

شيوع طلاق به سرعت در ايالات متحده افزايش پيدا كرده است و در چند دهه‌ي گذشته چشمگير است. مركز بين‌المللي آمار بهداشت و سلامت گزارش مي‌دهد كه در حال حاضر از هر دو ازدواج يكي به طلاق منجر مي‌شود (wendel 1977) اين بدان معناست كه حدود يك مليون كودك يا حدود يك سوم كودكان اجتماع طلاق والدين خود را تجربه خواهند كرد.

طلاق يا جدايي در فرد آسيب‌زا است، و براي همه‌ي آن‌ها كه با آن دست به گريبان هستند دردآور است. بزرگ‌ترهاي گاهي دنبال كمك مي‌گردند تا با آسيب ناشي از طلاق كنار بيايند. اين كار را در گروه‌هاي مشاوره و يا مشاوره‌ي شخصي يا در طي كار گروه‌هاي كمك برنامه‌ريزي شده مثل (والدين بدون والدين) انجام مي‌دهند.

در سال‌هاي گذشته بچه‌هاي طلاق كمك مستقيم كمي دريافت مي‌كردند در واقع در خيلي از زمان‌ها خيلي كمتر از حد ممكن از كارهاي افراد خانواده اطلاع حاصل مي :رد و به اگفته مي‌شد كه اين راز را براي زمان ممكن حفظ نمايد. اخيراً به خاطر اثر قابل توجه خانواده و جدايي آن روي كودك توجه بيشتري به احتياجات كودكان در معرض اين حوادث آسيب‌زا شده است. زندگي و ارتباطات بچه‌هاي خانواده در حال طلاق به طور محسوسي از اجتماع، اقتصاد، روانشناسي، قانون تأثير مي‌پذيرد. كودكان بايد خود را با جدايي والدين وفق داده و از يكي از جدا شوند و يك رابطه‌ي جديد و تازه‌اي با ديگري پيدا كنند. يك تغيير در رتبه‌ي اقتصادي خانواده، امكاناً تغيير در محل زنگي و محيط مدرسه، روش‌هاي زندگي مختلف والدين، دعواهاي خاص، و گاهي يك طرز زندگي كاملاً‌متفاوت يك احساس به وجود مي‌آورد كه گاهي مثبت و گاهي منفي خواهد بود. اغلب مادران كه كاملاً درگير مراقبت از كودكان هستند و خانه بايد براي كار به بيرون بروند، خيلي از آن‌ها مهارت لازم را ندارند و بايد كارهاي با حقوق كم را بپذيرند. كودكان با وعده‌هاي طرف مخالف آسيب مي‌بينند يا ياد مي‌گيرند كه چه طور پدر و مادر را مجبور به اطاعت كنند. از كودكان والدين طلاق گرفته ممكن است خواسته شود كه نقش والد غايب را بازي كنند و جاي آن را از نظر فيزيكي يا فكري پر كنند در حالي كه هنوز به بلوغ نرسيده‌اند. تعدادي از محققان صاحب‌نظر (wallerstein …) سعي كرده اند كودكان را در مورد اثرات درازمدت طلاق در سال‌هاي رشد و نمود آن‌ها ارزيابي نمايند. Wallerstein و kelly در سال 1980 عنوان نموده‌اند كه مركز اصلي مخاطرات طلاق، اثرات منفي و بدي است كه روي نمو و پيشرفت كودكان مي‌گذاردو تعداد زيادي از تحقيقات پيشنهاد مي‌كند كه درجه‌ي تكامل كودك به واكنش هاي بعد از جدايي ربط دارد. Wallerstein و kelly در سال 1980 گفته‌ان كه نوزادان به طور عمده به واكنش هاي رواني و عصبي سرپرست خود پاسخ مي‌دهند، به طول مثال، پدران و مادران زير فشار رواني احساسات خود را در طي رفتار و گفتار خود در موقع ارتباط كلامي به نوزاد انتقال مي دهند. كودكان خدسال خيلي از نيازهاي خود را از سرپرستشان به دست مي‌آورند به جز در مواردي كه سرپرست در فشار رواني است. كودكان خردسال وابسته‌اند و تقاضاي توجه به نيازهاي خود دارند. كودكان قبل از مدرسه 3 تا 5 سال فقط يك درك مبهم از وضيعت خانواده دارند به خاطر اين كه پيشرفت فكري و شناختي آن‌ةا محدود است، بنابراين آن‌ها اغلب احساس ترس و ناامني مي‌كنند كابوس مي‌بينند، و به رفتارهاي خيلي بچه‌گانه‌تر عقب‌نشيني مي‌كنند. بچه‌هاي مدرسه‌اي كه فرك آن‌ها پيشرفته‌تر است و تكامل عقلي پيدا كرده‌اند وضعيت را با دقت بيشتري نگاه مي‌كنند. اگر چه كودكان 6 تا 8 سال اغلب فكر مي‌كنند كه طلاق تقصير آن‌ها بوده است (اگر من بد نبودم، بابا ما را ترك نمي‌كرد) و كودكان در اين سنين اميدهاي غيرواقعي در سر مي‌پرورانند و بازگشت خانواده به حال اول. شايد هم آن‌ها احساس از دست دادن چيزي، طرد از اطرافيان احساس گناه، بي‌وفايي كنند. سنين 9 تا 12 سالب وقتي است كه كودكان به سرعت نمو نيم‌كنند و به عنوان تكيه‌گاه واليدن را برمي‌گيزنند. آن‌ها ممكن است در اين گونه موارد عصباني شوند و طلاق و والدين را سرزنيش مي‌كنند وشايد هم يك نقش حمايتي پيشه كنند زيرا نگران والدين به مشكل خورده‌ي خودشان هستند.

به علت نگراني آن‌ها ممكن است علائم بدني نشان دهند، يا رفتارهاي منجر به خطر و مشكل برگزينند، يا در تحصيلاتشان دچار افت تحصيلي شوند. طلاق والدين رد طي سال‌هاي نوجواني بچه‌ها يك سري متفاوت از مشكلات تكاملي كودك را فراهم مي‌كند،‌مردم جوان در اين سن و سال براي خود مختاري كوشش مي‌كنند و در حال آزمايش جنسيت خود هستند. حتي ممكن است در مورد ارتباطات خود حساس باشند نگران و امكان تكرار اشتباهات والدين خود نتايج تحقيقات مربوط به خطرات سني با هم متناقض بوده‌اند.

Hetherington و همكارانش در سال 1978 اعتقاد داشتند كه كودكان كم سن و سال‌تر از اثرات مضر طلاق بيشتر رنج مي‌برند. در ده سال تحقيق او، دريافت كه كودكاني كه در موقع طلاق خيلي كوچك هستند به نظر مي‌رسد كه كمتر زيان مي‌بينند و خيلي كم از آن موقع زندگي خود به ياد مي‌آورند. فاكتورهاي زيادي به غير از تكامل و رشد در نفوذ اثرات طلاق روي كودك ممكن است تأثير داشته باشند، شامل مقدار تنش و ناسازگاري در خانه، مدت زماني كه كودكان با ناسازگاري زندگي كرده‌اند، واكنش والدين به ناسازگاري‌ها و كنار آمدن شخص پدر و مادر با طلاق و از سرگيري نقش‌هاي يك بزرگ‌تر توسط پدر يا مادر. Wallerstein در سال 1983 توضيح مي‌دهد وظايف روانشناختي را كه يك كودك بعد از طلاق بايد با موفقيت حل نمايد.

اعتراف به واقعيات موجود در از هم گسيختگي ازدواج

كودكان كوچك اغلب خيال‌هاي ترسناك را تجربه مي‌نمايند. احساس مي‌كنند ترك شده‌اند و مي‌خواهند وضعيت خانواده را انكار كنند به خاطر فشار رواني خودشان ولادين اغلب در دادن اطمينان به آن‌ها و كمك به آن‌ها در فهميدن وضعيت و آينده‌ي آن‌ها دچار مشكل مي‌شوند. كودكان بزرگ‌تر هم چنين ممكن است بعضي خيال‌هاي بد و همراه با بدبختي ذهني را تجربه نمايند و اين توانايي آن‌ها را در فكر كردن و حل مشكل كم مي‌كند و حتي علائم بدني رواني نگراني آن‌ها را نشان مي‌دهد. تكنيك‌هاي مشاوره‌اي حمايتي شامل، گوش كردن، انعكاس، شفاف‌سازي و حل مشكل و شايد كاهش استرس و تكنيك‌هايي مثل تخليه‌ي رواني و آسودگي خيال، تصورات هدايت شده براي كودكان مفيد هستتد. Oehmen در سال 1985 اثبات نمود كه كودك بايد با وضعيت خيلي سريع مواجه شود و با شدت تا فرصت بحث و تحليل احساسات در مورد طلاق را نيابد تا توسط احساسات منفي مورد هجوم قرار گيرد.

Wallerstein و Blackeslee در سال 1989 عنوان كرد كه فاكتوري كه از همه خطرناك‌تر است حمايت والدين و كمك آن‌ها به كودك در موقع طلاق مي‌باشد. هر دو والدين بايد با تمام بچه‌ها با هم در مورد تصميم كه براي طلاق چندين روز پيش قبل از اين كه يكي از والدين خانه را ترك كند گرفته‌اند، صحبت نمايند. كودكان بايد در معرض توضيحات روشن و شفاف قرار گيرند و بدانند چرا والدينشان دارند طلاق مي‌گيرند. اگرچه ممكن است لازم نباشد كه جزئيات اين پيمان‌شكني و ديگر مشكلات جنسي براي آن‌ها توضيح داده شود. والدين بايد اين مطلب را عنوان نمايند كه آن‌ها متأسفانه، اشتباهي در ازدواج خود مرتكب شده‌اند ولي به فاميل خود وفادار خواهند ماند. بر طبق بررسي‌هاي نويسندگان درك و فهم طلاق و مراحل آن وظيفه‌ي اول روانشناختي كودكان طلاق است.

رها شدن از كشمكش‌هاي والدين و فشار روحي و برگزيدن رسوم متعاقب آن

تحليل اين كار اين است كه از كودكان بخواهيم از بحران فاصله بگيرند و در خانه خود به كارهاي عادي آموزش بپردازند، فعاليت‌هاي بيرون خانه را گسترش دهند و دوستي‌ها را بيافزايند. والدين بايد روي يان موضوع كار كنند كه كمك نمايند به بچه‌ها در نظم دادن به زندگي خودشان و نگذارند كه طلاق آن‌ها روي تمام فعاليت‌هاي بچه‌ها سايه بيافكند.

همان طور كه توسط ديگر مخققان گزارش شده است. Wallerstein در سال 1983 يك كاهش قابل توجه در پيشرفت تحصيلي بيش از يكك دوم نمونه‌هاي 7 تا 11 سال خود كه در خانواده‌ي جدايي را دنبال مي‌كردند مشاهده نمود. مشاوره‌هاي گروهي و تكنيك‌هاي فردي كه در مورد موفقيت‌هاي تحصيلي بوده (به عنوان مثال اسم‌نويسي اتفاقي) ممكن است به كودكان در اين مرحله كمك كند. جلسات مشاوره با معلمان براي طرح ساختاري محيط كلاس درسي شايد براي زندگي كودك مفيد باشد و موفقيت او را آسان‌تر گرداند.

تحليل شكست

طلاق نه تنها براي واليدن شكست به ارمغان مي‌آورد بلكه براي تمام افراد خانواده و اطرافيان يك شكست است و به طور امكان يك طريقه‌ي متفاوت زندگي را به وجود مي‌آورد. Wallerstein در سال 1983 نوشت كه كارآيي شكست‌ها خيلي مشكل حل مي‌شود: در اين موضوع كودك بايد بر حس عميق طرد شدگي، تحقير، نفرت ديگران، نداشتن نيرو و توان كه والدين اغلب براي او به وجود آورده‌اند غلبه نمايد. ص 237.

Wallerstein و Blakeslee در سال 1989 پيشنهاد نمودند كه يك روش پايدار براي ملاقات پدر يا مادري كه غايب است و تأكيد بر ساخت يك ارتباط جديد و مثبت مي‌تواند به كودكان در اين مرحله كمك كند. متأسفانه، خيلي از كودكان از اين ارتباط بي‌بهره هستند و با والد غايب خود ترك شده‌اند و اين احساس را دارند و بنابراين فكر مي‌كنند كسي آن‌ها را دوست ندارد و بي‌ارزش هستند. نمايش‌هاي ساده خيمه‌شب‌بازي، نويسندگي،‌ نقاشي، بيان احساسات، حل معما، و ديگر تكنيك‌ها مي‌تواند به كودكان كمك كند كه احساسات خود را بيان نمايند. مجالس گروهي و شخصي كه روي به وجود آوردن عزت نفس استوارند، ممكن است مفيد باشند، مثلاً آزمايش قدرت شخص، درس دادن به همكلاسي‌هايش، پيدا كردن دوست براي او و تكنيك‌هاي دوباره‌سازي شناخت و درك كودك.

حل مشكلات عصبانتي و سرزنش خود

از آن جايي كه طلاق يك تصميم اختياري است و توسط يكي با هر دو والد صورت مي‌گيرد، كودكان مي‌خواهند آن‌ها را سرزنش كنند براي خودخواهي آن‌ها و اين كه به احتياجات آن‌ها اهميت نمي‌دهند، يا اين كه كودكان خودشان را سرزنش مي‌كنند كه چرا باعث جدايي خانواده شده‌اند. عصبانتي موجود از هر دو يا يكي از والدين يكي از خصوصيات بچه‌هاي طلاق است مخصوصاً بچه‌هاي بزرگ‌تر. محققان دريافته‌اند كه قدرت كودك براي بخشش والدين و اصلاح روابط و دوستي آن‌ها است. تعدادي كتاب‌هاي مفيد براي كودكان وجود دارند كه به آن‌ها كمك مي‌كند مراحل و كارهاي مربوطه به طلاق را درك كنند و اين واقعيت كه آن‌ها نبايد براي طلاق سرزنش شوند. بيشتر اين كتاب‌ها اختصاصي پيشنهاد نمايند تا بيماران آن‌ها سطح تكاملي بيشتر و درك بيشتر از موضوع داشته باشند و كتاب‌ها را براي آن‌ها شرح دهند. عصبانيت شديد كودك باعث واكنش بد و منفي مي‌گردد. يك محيط با ساختار سازگار در خانه و مدرسه مقداري از امنيت خاطر را كه كودك احتياج دارد در طي اين دوره‌ي آشفتگي و تغيير براي او فارهم مي‌آورد.

مشاوره‌ي گروهي كه به نمايش‌نامه بازي كردن و بازي درماني، نقاشي، نويسندگي تأكيد دارند مي‌توانند به كودك كمك كنند عصبانتي خود را بيان نمايد و بگويد كه احساس گناه مي‌كند. بحث‌هاي حل مشكلات كه به صورت گروهي بيان مي‌شوند به كودك كمك مي‌كند كه راه‌هاي ساختاري براي كنترل احساسات خود بيابد.

پذيرش طلاق براي هميشه

Wallerstein در سال 1983 اشاره به اين نكته مي‌كند كه روياي يك خانواده دوباره گرد هم جمع شده به طور شديدي روي كودكان طلاق فشار مي‌آورد حتي وقتي كه والدين با ديگر افراد ازدواج مي‌كنند. از آن جايي كه از دست دادن والدين به علت مرگ خط بطلاني براي اين خيال است، اين واقعيت كه هر دو والدين زنده هستند با اين خيال مداوم همراه يم‌شود كه دوباره خانواده به حال اول باز گردد. واقعيت درماني ممكن است به كودك كمك كند كه هميشگي بودن طلاق را بپذيرد. مشاوره‌ي گروهي با ديگر كودكان كه دارند اين مقوله را پشت سر مي‌گذارند يا قبلاً آن را تجربه كرده‌اند ممكن است راه‌گشا باشد. شمايي از خانواده قبل از طلاق و در حال حاضر تغييرات خوب و بد خانواده تا موقع طلاق، فيلم‌ها و كتاب‌هاي راجع به طلاق و ديگر روش‌هاي زندگي خانواده‌ها (خانواده‌هاي تشكيل شده‌ي بعدي، خانواده‌هايي با يكي از والدين) اغلب بحث‌هاي جالبي را به وجود مي‌آورند.

رسيدن به اميدهاي واقعي در مورد ارتباط افراد خانواده

در سال‌هاي نوجواني، كودكي كه در خانواده‌ي در حال طلاق است بايد مسائلي را حل كند البته در مورد ارتباطات افراد خانواده و اطرافيان ياد بگيرد كه براي ارتباط با آن‌ها سعي كند و اين را خوب بداند كه شايد آن‌ها مفيد باشند و يا نباشند. انجام اين كار احتياج به اين دارد كه كودك احساس مي‌كنند كي آن‌ها را دوست ندارد و بي‌ارزش‌اند، براي اين كه آن‌ها در مورد طلاق احساس گناه مي‌كنند يا به علت اين كه آن‌ها باورد دارند كه يكي يا هر دو والد آن‌ها را پس‌زده‌اند و در مورد احساسات آن‌ها و آسايش آن‌ها نگران نيستند. Wallerstein و … در سال 1989 نوشت كه بعضي نوجوانان به رفتارهاي غلط و منفي روي مي‌اوردند (هرج و مرج، الكل، مواد مخدر، و از اين قبيل) كه نشان‌دهنده‌ي عزت نفس كم است. يك كار مهم براي نوجوانان اين موضوع است كه بدانند مي‌توانند دوست داشته باشند يا مورد دوست داشتن واقع شوند. آن‌ها بايد بياموزند كه در ارتباطات خود باز عمل در كنند در حالي مي‌دانند طلاق يا از دست دادن چيزي امكان دارد. بر طبق تحقيقات اين دو دانشمند تجزيه و تحليل مؤثر از اين وظيفه‌ي روانشناختي ديرين يعني (شانس خود را در عشق بيازما) منجر به اين مي‌شود كه از آسيب رواني آزاد شوند و براي خانواده‌هاي طلاق و كودكان آن‌ها شانس ديگري فراهم آورد. اين دو دانشمند نتيجه مي‌گيرند كه اثرات طلاق خيلي از آن چه قبلاً فكر مي‌شد. فراگيرتر و درازمدت‌تر است.

در تحقيقات قبل در سال 1980 اعلام كرد كه پسران نشانه‌هاي بيشتري از آسيب را بروز مي‌دهند و اين موضوع در دوران نمو آن‌ها بيشتر از دختران در خانواده‌ طلاق ديده مي‌شود. اين دو دانشمند در سال (1989) يك اثر جديد يافتند، مشكلات دختران آشكارتر مي‌شود وقتي به دوران جواني مي‌رسيدند.

بيست سال بعد از اين كه اين دانشمندان تحقيقات اساسي خود را شروع كرد به اين نتيجه رسيد كه عصبانيت مداوم والين هنوز يك فاكتور مهم در زندگي فرزندان آن‌هاست. خيلي از نمونه‌هاي كودكان اكنون بزرگ شده‌اند ولي موفق نيستند و مشروب مي‌خورند بعضي از آن‌ها به جرائم شديد روي مي‌آورند. يك سوم دختران مشكلات ارتباطي دارند. در بيست و پنج سال تحقيق مداوم وي در مورد 131 كودك كه از سال 1970 شروع شد گزارش مي‌دهد كه اثرات طلاق به نظر مي‌رسد كه انباشته مي‌شوند و تأثيرات آن در طي زمان افزايش مي‌يابد. او دريافت كه حدود نيمي از 131 كودك با مواد مخدر و الكل دست به گريبان هستند، دختران بيشتر  تمايل دارند كه از نظر جنسي فعال شوند و يك سوم از شركت‌كنندگان در اين تحقيق كه كوچك‌تر بودند (2 تا 6 سال در سال جدا شدن والدين) به تحصيلات خود ادامه نداند و پس از دبيرستان آن را ترك كردند. اگرچه 40% سرانجام كالج را تمام كردند و بيشتر آن‌ها در روابط بي‌اعتماد بودند، و احساس مي‌كردند كه شكست والدين خود را دوباره تكرار مي‌كنند). (Wendel 1997)

از مطالعه‌ي مداوم Wallerstein انتقاداتي هم مي‌شد زيرا او از تكنيك مصاحبه استفاده مي‌كرد نمونه‌هاي او اغلب سفيدپوست و از خانواده‌هاي متوسط بودند و كمي و كاستي‌هاي ديگري هم ديده مي‌شوند. اگر چه، wendel در سال 1997 نتيجه گرفت كه يك نكته به طور اجتناب‌ناپذيري شفاف است، طلاق زندگي كودكان را مشكل‌تر مي‌سازد. ص 35

اين مهم كه پدر در خانه نيست روز بهر وز با اهميت‌تر مي‌شود. طالق ارتباط فرزند و والد را تغيير مي‌دهد و وقتي كه پدر در خانواده حضور ندارد يك پيوند هيچ گاه ممكن نيست كه ايجاد گردد يا اصلاً‌از بين هم مي‌رود و اين خسارتي است كه به كودك وارد مي‌وشد. در واقع تعدادي از مطالعات نشان مي دهند كه پسران داخل خانواده‌ي تك والدي (كه از طلاق حاصل شده يا فرزند بودن ازدواج والدين به وجود آمده) آخر يا سر از دارالتأديب در مي‌آورند و يا از دادگاه كيفريي بزرگسالان. (whitehead /1993). قوانيني كه پدران بي‌تعهد را وادار سازد وظيفه‌ي تأمين خواست‌ها و بودجه‌ي فرزند را متقبل شوند، گسترش پيدا كرده‌اند ولي حضور فيزيكي پدر هم در نمو و رشد كودكان از اهميت يكساني با آن موضوع برخوردار است مخصوصاً پسران.

بر طبق خلاصه مطلب بين‌المللي كودكان (whitehead /1993) در طي سال گذشته كه حدود يك ششم كودكان پدر خود را ديده‌اند و حدود نصف كودكان پدر خود را اصلاً نديده‌اند، ده سال بعد از طلاق اين موضوع به دو سوم كودكان مي‌رسد. پدراني كه ارتباط خود را حفظ مي‌:نند خيلي تمايل دارند كه فعاليت‌هاي تفريحي در موقع ملاقات داشته باشند تا اين كه بخواهند آن‌ها را راهنمايي كنند و نظم را بياموزند يعني آن طوري كه معمولاً در خانه‌هاي معمولي و حضور پدر و مادر اين كار صورت مي‌گيرد، مشاوراني كه با پدر و مادرهاي كودكان در موقع طلاق كار مي‌كنند با نصيحت‌هاي مشاوره‌اي به آن‌ها كمك مي‌كنند.

بعضي از پيشنهادات زير براي والدين ممكن است مفيد باشند:

1- صحبت كردن با كودك در سطح فهم و در مورد طلاق (مشاور ممكن است اين موضوع را با والدين هم در ميان گذاشته باشند) و توضيح دهد كه چه اتفاقي افتاده البته به تناسب درك كودك و ارتباطي كه كودك با اين تجربه خود داشته است و تأكيد به اين كه كودك مقصر نبوده است. نگه داشتن خطوط ارتباطي به صورت روشن و واضح تا اين كه كودك ترس و نگراني خود را سريعاً متوجه شود و درك كند. اجتناب از سرزنش و انتقاد از ديگر والد و صرف‌نظر كند از جزئيات دردناك واقعه.

2- طراحي روش‌هايي كه زندگي كودك را تا سرحد ممكن استوار و محكم و ثابت نگه دارد، حتي اگر تغييراتي را به وجود آورد. كارهاي خانه، تقويم درسي و نظم ثابت به كودك كمك مي‌كند درك كند كه دنياي او كاملاً عضو نشده است. معلمان و مشاوران، رئيسان مدرسه، مادربزرگ‌ها و پدربزرگ‌ها و ديگر سيستم‌هاي حمايتي را به كار گيرد.

3- از كودكان به عنوان انتقال‌دهنده‌ي پيام‌ها خود بين ديگران استفاده نكنيد. (اعتبار چك كودك مطمئن نيست) يا اين كه در مورد زندگي خصوصي والدين بيشتر تحقيق كند (آپارتمان آن‌ها چه وضعيتي دارد) كودكان هر دوي والدين را دوست دارند و از وفادراي به يكي از آن‌ها خودداري مي‌كنند.

4- برنامه‌اي بچينند كه والد غايب را بيشتر ملاقات كند تا كودك را مطمئن كنند توسط هر دوي آن‌ها مورد ستايش است. كودكان گاهي از والد غايب نااميد مي‌شوند زيرا نه تلفن مي‌كند و نه مي‌آيد و اليدن پناهگاه اويند و بايد مقدار زيادي عشق و اميد به او بدهند.

5- صبحت كند با كودك در مورد آينده، بيشتر آن‌ها را با نقشه‌ها و طرح‌هاي سازنده روبه‌رو كند نه مشكلات عديده در زندگيشان آن‌ها نياز دارند كه بدانند چه در انتظارشان است.

6- كودكان تجربه‌كننده‌ي طلاق در خانواده هنوز بچه هستند و يك سطح درك مخصوص خود دارند از درخواست به اين كه وظايف بالاتر از حد توانشان را بپذيرند، اجتناب كند مثل بودن مرد خانواده، مراقبت از بچه‌هاي كوچك‌تر، صحبت در مورد كارهاي زياد خانه. اگرچه خيلي از بچه‌هاي طلاق تجربه‌ي افزايش خطرات اجتماعي و فكري دارند، و تحصيل براي آن‌ها مشكل است، بعضي از آن‌ها وضعيت نامتعادل را خنثي مي‌كنند و نشانه‌هاي شديد افسردگي و فشار روحي را ندارند و در اين تجربه موفق هستند. Schwebel Gately در سال 1992 نواحي را يافتند كه در آن‌ها كودكان به موفقيت‌هايي رسيده بودند.

1- بلوغ: اين به خاطر آن بودكه تعهد بيشتري در كارهاي خود قبول كردند.

2- گسترش عزت نفس: چون آن‌ها به طور مؤثري با تغييرات مراحل زندگي كنار آمدند.

3- همدلي: به علت افزايش دلسوزي براي تك تك اعضاء خانواده.

4- آندروژني: به علت ديدن مدل‌هايي نقش جنسي را بزرگ جلوه نداده بودند.

فاكتورهاي مثبت در زندگي آن‌ها كه در توسعه‌ي اين موارد شركت داشتند عبارت بودند از شخصيت مثبت، محيط حمايتي خانواده و محيط حمايتي جامعه (Gately … 1992) در مقاله‌ي خود سعي كردند كه از تحقيقات پايه كمك بگيرند و در مورد بچه‌هاي طلاق پيشنهاد نمودند كه بايد به والدين كمك شود چگكونه درك كنند كه رفتار آن‌ها روي تعديل فرزندان تأثير دارد و مي‌تواند اثرات طلاق را روي آن‌ها به حداقل برساند.

شماروان و والدين بايد به خاطر داشته باشند تعديل موارد بعد از طلاق براي كودك وقت‌گير است و احتياج دارد به درك مداوم و اطمينان او. جلسات گروهي والدين مي‌تواند به والدين كمك كند كه مشكل را درك كنند و كودكان را دريابند و راه‌هاي جديدي براي ارتباط با فرزندانشان بياموزند، روش‌هاي جديد نظم دادن به آن‌ها را امتحان كنند و تعدداي از محروميت‌هاي آن‌ها را بكاهند.

همان طور كه در مشاوره‌ي راجع به هر مشكلي از هر حساسيتي مشاهده مي‌شود نقطه نظرات و افكار ممكن است بر روي واقع‌بيني مشاور تأثير داشتهب شاد. مشاوران ممكن است بخواهند كه احساسات آن‌ةا را تشخيص دهند كه در موقع واكنش‌هاي مربوط به والدين طلاق براي والدين و فرزندان آن‌ها و كارهايي كه مي‌توانند بكنند مهم است. فرزنداني كه قربانيان طلاق هستند توسط بزرگ‌ترها آزار ديده‌اند در حالي كه به آن‌ها اطمينان داشته‌اند و آن‌ها آماده‌ي بروز ناسازگاري، نگراني و … مصمم بودن در مقابل رفتار مشاور هستند.

كودكان در خانواده‌ي جديد

براي سال‌هاست كه خانواده‌ي متمركز معمولي به عنوان ايده‌آل و خوب در نظر گرفته شده است. با سرعتي كه اكنون طلاق در اين روزها دارد و تعدادي كه از بزرگسالان در هر دوباره ازدواج مي‌كنند، اين طريقه‌ي نگرش به خانواده ايده‌آل بايد بازنگري شود. Wendel در سال 1997 گزارش داد كه بر طبق نظر مركز آمار و بهداشت بين‌المللي، حدود 45% كودكان به دنيا آمده در سال 1983 طلاق والدين را تجربه مي‌ كنند و 35% از والدين آن‌ها دوباره ازدواج مي‌نمايند و 20% از اين زوج‌ها، طلاق بعدي را خواستارند.

اتصال دو خانواده به هم يك نوع جديد مسائل را به كودك تحميل مي‌نمايد كه بايد از عهده‌ي آن‌ها برآيد و اين در زماني است كه والدين او از هم جدا شده‌اند و اين خود مشكل‌ساز بوده است. هر چه تعداد خانواده‌هاي دوم افزايش مي‌يابد متخصصان بهداشت روان بيشتر درگير كار با آن‌ها مي‌شوند و مشكلات بزرگ‌ترها و كودكان را در مي‌يابند kantrowitz در سال 1990 اين طور شروع مي‌كند كه تا دهه‌ي 1970 محققان توجه خود را روي خانواده‌هاي متمركز هسته‌اي معطوف داشته‌اند. خانواده‌هاي دوم يا خانواده‌هاي تك والدي مورد غفلت قرار گرتفه‌آند ولي محققان نشان داده‌اند كه اين خانواده‌ها در ساختار خيلي متفاوت هستند. روش‌هاي واكنش آن‌ها و وظايف آن‌ها با خانواده‌هاي معمولي و هسته‌اي متفاوت است. از آن جايي كه خانواده‌ي دوم شبيه خانواده‌ي معمولي در نظر گرفته نمي‌شود، انتظارات و ارتباطات آن‌ها مبهم‌تر است و پيچيده مي‌باشد. نه تنها راهنمايي‌هاي اجتماعي و فرهنگي شفاف نيستند بلكه كودكاني كه اعضاء اين دو خانواده هستند بيرون مي‌روند و خارج مي‌شوند و يك برنامه‌ي پيچيده و سردرگمي دارند بزرگ‌ترها و كودكان تغييراتي در نقش خود تجربه مي‌نمايند و تقاضاهاي آن‌ها متغير است. براي كودكان حل موضوع طلاق اول مشكل است و اين ضعف ساختاري در مرحله‌ي حاضر باعث بروز فشارهاي رواني و شدائد بيشتري مي‌گردد.

Zeppa در سال 1993 نتيجه‌ي عمومي پذيرفته شده راجع به خانواده‌ي دوم را آزمايش نمودند و نتيجه گرفتند كه اين نوع خانواده فشار رواني بيشتري از خانواده‌ي اول به وجود مي‌آورد. اگرچه تحقيقات آن‌ها با ارزشي است ولي ايرات آن در اين است كه محقق نتيجه مي‌گيرد كه اختلافات كمتري از آن چه پيش‌بيني مي‌شود در خانواده‌ي دوم به چشم مي‌خورد. البته نتايج آن‌ها نشان مي‌دهد كه خانواده‌ي دوم فشار رواني بيشتري دارد ولي آن‌ها مي‌گويند اين طرز فكر كه خانواده‌ي دوم بشتر از خانواده‌ي اول استرس‌زاست و مشكلات بيشتري دارد مربوط مي‌شود به فاكتورهاي اقتصادي و اجتماعي و مخالفت ما با خانواده‌ي دوم.

اغلب يك حس ضعيف‌تري از ميل به ارتباط صميمي بين والدين دوم و فرزندان دوم وجود دارد. والدين خوانده برايشان مشكل‌تر است كه ارتباط داشته و دوست داشته باشند فرزنداني را كه از نظر زيست‌شناسي فرزند آن‌ها نيستند. يك مطالعه در سال 1991 توسط كميسيون بين‌المللي بر روي كودكان (whitehead /1993) مي‌؛ويد كه والدين خوانده كمتر دوست دارند با كارهاي مربوط به زندگي و فعاليت‌هاي فرزندان خوانده درگير شوند و اين موضوع در خانواده‌يها معمولي و يا تك والدي كمتر ديده مي‌شود. اين يك نتيجه‌گيري پذيرفته بوده است كه كودكان خانواده‌ي دوم مشكلات بيشتري از كودكان معمولي دارند و اغلب به عنوان متخلف و غيرقابل اطمينان شناخته مي‌شوند و با توجه به فاجعه‌ي طلاق با خانواده‌ي فعلي جور نيستند. Coleman و … در سال 1995 به اين نكته اشاره مي‌كند كه خانواده‌هاي دوم با بحث‌هاي كليشه‌اي فرهنگي مواجه هستند كه ممكن است بر روي برقراري ارتباطات جديد تأثير بگذارند. والدين خوانده اغلب به عنوان متجاوز و دوست‌نداشتني تلقي مي‌گردند و (مادر خوانده‌ي بده‌ي) در واقع.

فرزند خوانده هميشه لغتي است كه اغلب براي توضيح در مورد يك فرد طرد شده و ناخواسته به كار مي‌شود. عشق و پذيرش يك مادر يا پدر جديد يك برادر يا خواهر فوراً به وجود نمي‌آيد.

كودك ممكن است از تعويض يك والد عصباني باشد و ديگر بچه‌ها را به عنوان متجاوز در زندگي خود تلقي نمايد. اين تعديل ممكن است در كودكان رسيده به سن نوجواني مخصوصاً مشكل باشد چون آن‌ها با مسائل جنسي خود و بلوغ و رشد و احتياج به آزادي و غير وابستگي دست به گريبان هستند و به دنبال شناخت خودشان هستند visher و … در سال 1995 فهميد كه خانواده‌هاي دوم ا غلب دچار بي‌برنامه‌گي و علت‌زايي مي‌شوند و اخطار مي‌دهد كه احتياجات آن‌ها نبايد زيادي مشكل جلوه داده شود. Papernow در سال 1995 مراحل زير را براي پيشرفت خانواده‌هاي دوم مطرح مي‌كند:

1- مرحله‌ي آغازين

الف- مرحله‌ي خيال، يك روياست كه خانواده‌ي جديد ايده‌آل است و همه يكديگر را دوست دارند.

ب- مرحله‌ي غوطه‌وري، واقعيت نشان مي‌دهد كه يك چيزي در خانواده متفاوت است و درست نيست.

ج- مرحله‌ي آگاهي، شروع به شناخت ساختار جديد خانواده مي‌كند و احساسات وابسته به آن را روشن‌سازي مي‌نمايد.

2- مرحله‌ي حد واسط

الف- حركت، كشمكش ممكن است شروع شود زيرا خانواده‌ي جديد شروع به حركت به سمت ساختار جديد مي‌نمايد.

ب- مرحله‌ي فعاليت، خانواده‌ي جديد به مرحله‌ي وفاق و همدلي در ساختار خود و اعمال خود دست مي‌يابد.

3- مرحله‌ي پايان

الف- مرحله‌ي تماس، ارتباطات خانواده‌ي دوم عميق‌تر مي‌شود.

ب- مرحله‌ي شفاف‌سازي، ارتباط بين اعضاء دور از هم صميمي‌تر مي‌گردد و استوار مي‌شود و هنجارها و شيوه‌هاي افراد خانواده بيشتر برقرار مي‌گردند.

خانواده‌ها و افراد آن‌ها اين مراحل را با سرعت‌هاي مختلف طي مي‌نمايند. Papernow عقيده دارد كه مشاوران بايد تشخيص دهند كه نيروهاي افراد خانواده چه قدر است و درك آن‌ها تا چه حد اجازه مي‌دهد اين امور را بفهمند و ساختار فاميل را بايد در نظر بگيرند.

مشاوران بايد هم والدين و هم كودكان آنان را كمك كنند كه درخانواده‌ي دومشان نقش خود را بيابند و به طور مقتضي و شفاف انتظارات همديگر را درك نمايند. شناخت اين نقش‌هاي جديد در خانواده احتياج به زمان و صبر و شكيبابي دارد. افكار و احساسات بايد به صورت روشن گفته شود و شفاف‌سازي گردد كارهاي روزمره و انتظارات بايد برقرار گردد، ديوار از ديگر والدين بايد طرح‌ريزي گردد و برقراري انضباط از طرف افراد بايد در نظر گرفته شود. بازي درماني در مشاوره، مخصوصاً براي كودكان كوچك‌تر مي‌تواند خيلي مفيد باشد. نقاشي، مجلات، مشاور، از طريق كتاب، مشاوره‌ي گروهي با ديگر بچه‌ها درخانواده‌هاي دوم مي‌تواند به بچه‌هاي بزرگ‌تر كمك كند تا در احساسات و عقايد خود تجديد نظر كنند. مشاوره‌ي خانوادگي براي كمك به خانواده‌هاي تازه تشكيل آگاهي آنان را بالا مي‌برد و پذيرش همديگر را آسان مي‌كند و اختلافات فردي را كم و حل مشكلات را تسهيل مي‌نمايد و مي‌توانند ساختار حمايتي از همديگر به وجود آورند، ديگر محققان پيشنهاد مي‌كنند كه مشاوران موقتي احتياج به بررسي نقطه نظرات خود و عقايد خود در مورد برخي از بيماران دارند به خاطر اين كه بتوانند به بالاترين درجه‌ي مؤثر و واقعي درمان برسند. از آن‌جايي كه شناخت منفي از والدين خوانده به طور كليشه‌اي در همه وجود دارد، مردي كه متخصصان به آن‌ها كمك مي‌نمايند ممكن است گاهي سهواً همان افكار كليشه‌اي را بروز دهند و متخصص هم به طور كليشه‌اي را بروز دهند و متخصص هم به طور كليشه‌اي اين موضوع را به طور منفي بنگرد.

ديگر محققان پيشنهاد مي‌كنند كه به علاوه مدارس احتياح دارند كه فعاليت‌هاي خود را به تناسب اثر آن‌ها بر روي خانواده‌ي دوم زياد نمايند و سياست‌ها و كارهايي كه اجازه مي‌دهد والدين خوانده در كارهاي مدرسه‌ي كودك شركت نمايند را بيشتر كنند. موقعيت‌هاي مخصص مثل روز مادر، روز پدر شامل والدين دوم را برگزار نمايند.

نظم به  زندگي و اختلافات اسمي كه در محفوظات نوشته مي‌وشد براي اجتناب از خجالت است؟ مدرسه ممكن است تنها جايي باشد كه يك كودك در خانه‌ي جديد خود در آن احساس راحتي كند، مشاوران مي‌توانند به پرسنل مدرسه كمك نمايند محيط را بيشتر و راحت‌تر كنند و مورد پذيرش كودكان با جهان متغيير گردانند.

كودكان در خانه‌ي تك والدي

اين موضوع در بخش اخير اشاره شده است كه حدود يك سوم كودكان كه در دهه‌ي 1980 به دنيا آمده‌اند مقداري از زندگي خود را در خانه‌ي تك والدي طي مي‌كنند و اين نتيجه‌ي طلاق والدين است در سن كمتر از 18 سال آن‌ها.

اين آمار شامل تعداد خانه‌هاي تك والدي به وجود آمده توسط والدين ازدواج نكرده نمي‌شود. در دهه‌ي 1950 و اوايل 1960 فقط 5% تولدها به مادران ازدواج نكرده تعلق داشت و تا دهه‌ي 1990 اين منحني به 27% افزايش يافت يا حدود يك ماد راز هر چهار مادر كه زاييده بود (whitehead /1993) منحني‌هايي در اين زمان نشان مي‌دهند سرعت دارد كم مي‌شود مادران تنها از لحاظ اقتصادي خيلي آسيب‌پذير هستند زيرا حقوق آن‌ها معمولاً كم است و خيلي از آن‌ها كمك‌هاي حمايتي از پدر فرزند خود دريافت نمي‌كنند. مادر تك بودن خيلي به صورت نفر ظاهر مي‌شود و مادراني كه ازدواج نكرده‌اند به طور مخصوصي مستعد از دست دادن آسايش خود هستند. فقر البته يك ارتباط قوي با كم بودن موفقيت تحصيلي فرزند دارد و بي‌نظمي رفتاري و حتي جرم در دوران نوجواني.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *