بیوگرافی حکیم عمر خیام نیشابوری (Khayyam)
غیاث الدین ابوالفتح، عمر بن ابراهیم خیام (خیامی) در سال ۴۳۹ هجری (۱۰۴۸ میلادی) در شهر نیشابور و در زمانی به دنیا آمد که ترکان سلجوقی بر خراسان، ناحیه ای وسیع در شرق ایران، تسلط داشتند. وی در زادگاه خویش به آموختن علم پرداخت و نزد عالمان و استادان برجسته آن شهر از جمله امام موفق نیشابوری علوم زمانه خویش را فراگرفت و چنانکه گفته اند بسیار جوان بود که در فلسفه و ریاضیات تبحر یافت. خیام در سال ۴۶۱ هجری به قصد سمرقند، نیشابور را ترک کرد و در آنجا تحت حمایت ابوطاهر عبدالرحمن بن احمد , قاضی القضات سمرقند اثربرجسته خود را در جبر تألیف کرد.
خیام سپس به اصفهان رفت و مدت ۱۸ سال در آنجا اقامت گزید و با حمایت ملک شاه سلجوقی و وزیرش نظام الملک، به همراه جمعی از دانشمندان و ریاضیدانان معروف زمانه خود، در رصد خانه ای که به دستور ملکشاه تأسیس شده بود، به انجام تحقیقات نجومی پرداخت. حاصل این تحقیقات اصلاح تقویم رایج در آن زمان و تنظیم تقویم جلالی (لقب سلطان ملکشاه سلجوقی) بود.
در تقویم جلالی، سال شمسی تقریباً برابر با ۳۶۵ روز و ۵ ساعت و ۴۸ دقیقه و ۴۵ ثانیه است. سال دوازده ماه دارد ۶ ماه نخست هر ماه ۳۱ روز و ۵ ماه بعد هر ماه ۳۰ روز و ماه آخر ۲۹ روز است هر چهارسال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز است هر چهار سال، یکسال را کبیسه می خوانند که ماه آخر آن ۳۰ روز است و آن سال ۳۶۶ روز می شود در تقویم جلالی هر پنج هزار سال یک روز اختلاف زمان وجود دارد در صورتیکه در تقویم گریگوری هر ده هزار سال سه روز اشتباه دارد.
بعد از کشته شدن نظام الملک و سپس ملکشاه، در میان فرزندان ملکشاه بر سر تصاحب سلطنت اختلاف افتاد. به دلیل آشوب ها و درگیری های ناشی از این امر، مسائل علمی و فرهنگی که قبلا از اهمیت خاصی برخوردار بود به فراموشی سپرده شد. عدم توجه به امور علمی و دانشمندان و رصدخانه، خیام را بر آن داشت که اصفهان را به قصد خراسان ترک کند. وی باقی عمر خویش را در شهرهای مهم خراسان به ویژه نیشابور و مرو که پایتخت فرمانروائی سنجر (پسر سوم ملکشاه) بود، گذراند. در آن زمان مرو یکی از مراکز مهم علمی و فرهنگی دنیا به شمار می رفت و دانشمندان زیادی در آن حضور داشتند. بیشتر کارهای علمی خیام پس از مراجعت از اصفهان در این شهر جامه عمل به خود گرفت.
دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد.
خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی” (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد.
در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.
استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند.
عدهای از تذکرهنویسان، خیام را شاگرد ابن سینا و عدهای دیگر او را شاگرد امام موفق عارف معروف نوشتهاند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست.
اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال ۵۱۷ هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و وی را در امامزاده محروق به خاک سپردند.
آثار :
خیام آثار علمی و ادبی بسیار تالیف نمود که معروفترین آنها هفده رساله و کتاب به شرح زیر است:
۱– رساله فی براهینالجبر و المقابله به زبان عربی، در جبر و مقابله که فوق العاده معروف است و بهوسیله دکتر غلامحسین مصاحب در تهران به چاپ رسیدهاست.
۲– رساله کون و تکلیف به عربی درباره حکمت خالق در خلق عالم و حکمت تکلیف که خیام آن را در پاسخ پرسش امام ابونصر محمدبن ابراهیم نسوی در سال ۴۷۳ نوشتهاست و او یکی از شاگردان پورسینا بوده و در مجموعه جامع البدایع باهتمام سید محی الدین صبری بسال ۱۲۳۰ و کتاب خیام در هند به اهتمام سلیمان ندوی سال ۱۹۳۳ میلادی چاپ شدهاست.
۳– رسالهای در شرح مشکلات کتاب مصادرات اقلیدس و این رساله در سال ۱۳۱۴ به اهتمام دکتر تقی ارانی به چاپ رسید که از لحاظ ریاضی بسیار مهم است.
۴– رساله روضهالقلوب در کلیات وجود.
۵– رساله ضیاء العلی.
۶– رساله میزانالحکمه.
۷– رسالهای در صورت و تضاد.
۸– ترجمه خطبه ابن سینا.
۹– رسالهای در صحت طرق هندسی برای استخراج جذر و کعب.
۱۰– رساله مشکلات ایجاب.
۱۱–رسالهای در طبیعیات.
۱۲– رسالهای در بیان زیگ ملکشهاهی.
۱۳– رساله نظام الملک در بیان حکومت.
۱۴– رساله لوازمالاکمنه.
۱۵– اشعار عربی خیام که در حدود ۱۹ رباعی آن بدست آمدهاست.
۱۶– نوروزنامه.
۱۷– رباعیات فارسی خیام که در حدود ۲۰۰ چارینه (رباعی) یا بیشتر از حکیم عمر خیام است و زائد بر آن مربوط به خیام نبوده بلکه به خیام نسبت داده شده.
۱۸– عیون الحکمه.
۱۹– رساله معراجیه.
۲۰– رساله در علم کلیات.
۲۱– رساله در تحقیق معنی وجود.
برخی از رباعیات خیام:
اسرار ازل را نه تو دانی و نه من،
وین حرف معما نه تو خوانی و نه من؛
هست از پس پرده گفتگوی من و تو،
چون پرده برافتد، نه تو مانی و نه من.
—————————————————-
آنانکه ز پیش رفتهاند ای ساقی،
در خاک غرور خفتهاند ای ساقی،
رو باده خور و حقیقت از من بشنو:
باد است هر آنچه گفتهاند ای ساقی.
—————————————————-
عمرت تا کی بخودپرستی گذرد،
یا در پی نیستی و هستی گذرد؛
می خور که چنین عمر که غم در پی اوست
آن به که بخواب یا بمستی گذرد.
—————————————————-
دوران جهان بی می و ساقی هیچ است،
بی زمزمه نای عراقی هیچ است؛
هرچند در احوال جهان مینگرم،
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است.
—————————————————-
لب بر لب کوزه بردم از غایت آز،
تا زو طلبم واسطه عمر دراز،
لب بر لب من نهاد و میگفت بر از:
می خور، که بدین جهان نمیآیی باز!
—————————————————-
تا کی غم آن خورم که دارم یا نه؛
وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه،
پر کن قدح باده، که معلومم نیست
کاین دم که فرو برم برآرم یا نه.
—————————————————-
با باده نشین که ملک محمود اینست،
وز چنگ شنو، که لحن داوود اینست؛
از آمده و رفته دگر یاد مکن،
حالی خوش باش، زانکه مقصود این است.
—————————————————-
از آمدن بهار و از رفتن دی،
اوراق وجود ما همی گردد طی؛
می خور، مخور اندوه که گفته است حکیم:
غمهای جهان چو زهر و تریاقش می.
—————————————————-
ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم،
وین یکدم عمر را غنیمت شمریم؛
فردا که ازین دیر کهن در گذریم
با هفت هزار سالگان سر بسریم
آرامگاه
مقبره خیام شاعر معروف در جنوب شهر نیشابور، در جوار مقبره امامزاده محمد محروق واقع است.
آرامگاه حکیم عمر خیام نیشابوری
نظامی عروضی در سال ۵۳۰ مقبره خیام را زیارت کرد. وی گوید: “مرا به گورستان حیره (نیشابور) بیرون آورد (راهنما) و بر دست چپ گشتم، در پایین دیوار باغی خاک او دیدم نهاده…” ویلیام جکسن نویسد: “این بنا را که فعلا بر قبر امامزاده موجود است ظاهراً در قرن هفدهم میلادی (قرن یازدهم هجری) به جای بینایی که در آن وقت مشرف به ویرانی بوده است، بنا کردهاند.”
بار دیگر در سال ۱۳۱۳ هجری شمسی مقارن با جشن هزاره فردوسی بنای دیگری ساخته شد که هنوز باقی است، و آن مشتمل است بر ستونی سنگی در وسط سکوی چهار گوش منصل به بقیه امامزاده محمد محروق.
انجمن آثار ملی در صدد احداث بنایی برآمد که بیش از بنای کنونی در خور مقام خیام باشد، و از لحاظ اینکه با وضع بنای تاریخی امامزاده محمد محروق تباین و عدم تناسبی نیابد، در نظر گرفت بنای دیگری در جانب دیگر باغ امامزاده مذکور به عنوان یادبود خیام احداث نماید.
طرح این بنای یادبود مشتمل است بر برجی به سبک برجهای عهد سلجوقی (معاصر خیام) منتهی با استخوان بندی آهنی و پوشش سنگی و تزینات کاشی کاری (حاوی رباعیات منتخب خیام) و گنبد متناسب و آبنماها و نهرهای آب و مستحدثات دیگر در اطراف وجوانب.
علاوه بر بنای یاد بود که در دست ساخت است، ابنیه جداگانه دیگری برای موزه و کتابخانه و مهمانسرا ساخته شده است. ضمناً خیابان مشجر آسفالتی به طول سه کیلومتر از جاده مشهد به سوی باغ خیام و از انجا به بقعه عطار احداث گردیده است.
داستانهایی از زندگی خیام
حجهالحق ، حکیم ابولفتح عمر بن ابراهیم خیامی نیشابوری از حکما و ریاضیدانان و شاعران بزرگ ایران در اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم است.
قدیمیترین مأخذی که در آن از خیام نامی آمده چهار مقاله نظامی عروضی است و خلاصه سخن نظامی درباره وی آن است که : به سال ۵۰۶ در بلخ به خدمت خواجه امام عمر خیامی رسید و در میان مجلس عشرت از وی شنید که میگفت :«گور من در موضعی باشد که هر بهاری شمال بر من گل افشان میکند» و چون در سال ۶۳۰ به نیشابور رسید چند سال بود که از یشابور رسید چند سال بود که از وفات او میگذشت . و نیز درباره اختیار او در نجوم حکایتی دارد .
بعد از نظامی عروضی ، ابوالحسن علی بن زید بیهقی صاحب تتمه صوان الحکمه ، که خود خیام در ایام جوانی ملاقات کرده بود چنین است : الدستور الفیلسوف حجه الحق الخیام در نیشابور ولادت یافته و نیاکان او هم از آن شهر بودهاندو او چندان بود که در اصفهان هفت بار کتابی را خواند و حفظ کرد و چون به نیشابور بازگشت آن را املا نمود و بعد از آنکه املاء او را با نسخه اصل مقابله کردند بین آنها تفاوت بسیار ندیدند . وی در تصنیف و تعلیم ضنت داشت و من از و تصنیفی ندیدم مگر کتابهای : مختصر فی الطبیعیات ، رساله فی الوجود ، رساله فی الکون و التکلیف … اما در اجزاء حکمت از ریاضیات و معقولات آگاهترین کسان بود . روزی امام حجهالسلام محمدالغزالی نزد او رفت و از و سؤالی در تعیین یک جزء از اجزاء قطبی فلک کرد . امام عمر در جواب او سخن به درازا کشاند لیکن از خوض در موضع نزاع خودداری کرد ، و این خوی خیام بود ، و به هر حال سخن او چندان طول کشید تا نیمروز فرا رسید و مؤذن بانگ نماز در داد . امام غزالی گفت :« جاء الخق و زهق الباطل!» و از جای برخاست .
روزیدر ایام کودکی سنجر که ویرا آبله دریافته بود ، امام عمر به خدمت او رفت و بیرون آمد . وزیر مجیرالدوله از وی پرسید : او را چگونه یافتی و به چه چیز علاجش کردی ؟ امام گفت : این کودک مخوف است ! خادم حبشی این سخن را بشنود و به سلطان رساند . چون سلطان از آبله برست بغض امام عمر را به سبب آن سخن در دل گرفت و هیچگاه دوستش نمیداشت در صورتی که سلطانملکشاه او را در مقام ندما مینشاند و خاقان شمسالملوک در بخارا بسیار بزرگش میداشت و خیام با او بر تخت مینشست. آنگاه بیهقی حکایتی از امام عمر مربوط به روزی که در خدمت ملکشاه نشسته بود و همچنین داستان نخستین ملاقات خود را با خیام و دو سؤالی که خیام درباره یکی از ابیات خماسه و یک موضوع ریاضی از او کرده بود ، میآورد و میگوید : داماد خیام امام محمدالبغدادی برایم حکایت کرده است که خیام با خلالی زرین دندان پاک میکرد و سرگرم تأمل در الهیات شفا بود ، چون به فصل واحد و کثر رسید خلال را در میان دو ورق نهاد و وصیت کرد و برخاست و نماز گزارد و هیچ نخورد و هیچ نیاشامید و چون نماز عشاء بخواند به سجده رفت و در آن حال میگفت : خدایا بدان که من تو را چندانکه میسر بود بشناختم ، پس مرا بیامرز! زیرا شناخت تو برای من به منزله راهیست بسوی تو! و آنگاه بمرد .
از جمله مطالبی که در کتب بعدی درباره خیام آمده داستان مجعول دوستی خیام و حسن صباح و خواجه نظامالملک از اوان کودکی و همدرسی نزد یک استاد است که نخست از کتاب سرگذشتسیدنا در کتاب جامعالتواریخ رشیدالدین فضلالله نقل شده و از آن کتاب به کتب دیگری از قبیل تاریخ گزیده و روضهالصفا و حبیبالسیر و تذکره دولتشاه راه جسته است.
اگر چه این هر سه بزرگ ، معاصر یکدیگر بودهاند لیکن همشاگردی آنان بعید به نظر میآید زیرا وفات خیام چنانکه خواهیم گفت در حدود سالهای ۵۰۹ یا ۵۱۷ یا سنین دیگر است که ذکر کردهاند و وفات حسن صباح در سال ۵۱۸ اتفاق افتاده و اگر این دو در کودکی با نظامالملک در نزد یک استاد درس میخواندند میبایست با خواجه همسال باشند و چون خواجه به سال ۴۰۸ ولادت یافته بود پس ناگزیر سن دو همدرس او هنگام وفات میبایست بقریب یکصد و ده رسیده یاشد و چنین امر غریبالاتفاقی در شرح حال این دو بزرگ به نظر نرسیده است .
خلاصه سخن درباره خیام آن است که ور از مشاهیر حکما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است . معاصران او ویرا در حکمت تالی بوعلی میشمردند و در احکام نجوم قول او را مسلم میداشتند و در کارهای بزرگ علمی از قبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها بدو رجوع میکردند . برای حکیم سفرهایی به سمرقند و بلخ و هرات و اصفهان و حجاز ذکر کردهاند و گفتهاند که با همه فرزانگی مردی تندخوی بود و بسبب تفوّه به حقایق و اظهار حیرت و سرگشتگی در خقیقت احوال وجود و تردید در روزشمار و ترغیب باستفاده از لذایذ موجود و حال ، و امثال این مسائل که همه خارج از حدود ذوق و درک مردم ظاهربین است ، مورد کینه علماء دینی بود . درباره او گفتهاند که در تعلیم و تصنیف ضنّت داشت . ضنّت در تألیف نسبت بیمعنایی بنظر میآید ، ولی بخل در تعلیم شاید بر اثر آن بود که حکیم شاگردی که شایسته درک سخنان او باشد نمییافت .
وفات خیام را غالباً در سنین ۵۰۹(روایت تاریخ الفی) و ۵۱۷ نوشتهاند . نظامی عروضی چنانکه دیدهایم او را به سال ۵۰۶ (ست و خمسمائه) در شهر بلخ ملاقات کرده بود و بنابراین تا سال ۵۰۶ زنده بوده است . عروضی در دنبال سخنان خود آورده است که چون به سال ۵۳۰ به نیشابور رسید چهار (ن:چند) سال بود تا آن بزرگ روی در نقاب خاک کشیده بود . اگر به نقل از بعضی نسخ که «چهار سال» ظبط کردهاند اعتماد کنیم در یکی از سنین بین ۵۰۶ تا ۵۳۰ فوت کرده باشد . برخی از محققان سال ۵۱۷ را برای تاریخ وفات خیام برگزیدهاند .
خیام اشعاری به پارسی و تازی و کتابهایی بدین دو زبان دارد . در اینجا باید درباره رباعیات خیام مختصری بگوییم :
درباره رباعیات خیام تحقیقات فراوانی به زبان پارسی و زبانهای دیگر صورت گرفته است . استقبال بینظیری که از خیام و افکار او در جهان شده باعث گردیده است که این رباعیات به بسیاری از زبانها ترجمه شود و بسی از این ترجمهها با تحقیقاتی درباره احوال آثار و افکار خیام همراه باشد . خاورشناسان نیز در این باب تحقیقات مختلف دارند . تحقیق مفصل و پر دامنه درباره رباعیات خیام و نسخ مختلف قدیم و جدید آنها و اینکه کدامیک از آن همه رباعیات که به خیام نسبت میدهند اصلی است و کدام منسوب و غیر اصلی ، در این مختصر ممکن نیست و باید به تحقیقاتی که به همین منظور شده است مراجعه کرد . بعضی از رباعیات خیام یا منسوب بدو منشأ افسانههایی شده است و بسبب شهرتی که رباعیهای فلسفی او هم از روزگار شاعر حاصل کرده بود ، بسیاری از رباعیهای فلسفی دیگر شاعران پارسی گوی بوی نسبت داده شده است و به همین سبب است که هرچه به دورههای اخیر نزدیک میشویم عدد رباعیات منسوب به خیام بیشتر میشود . اما رباعیهایی که بتوان گفت که از اوست بنا بر دقیقترین تحقیقات از میانه ۱۵۰ تا ۲۰۰ رباعی تجاوز نمیکند . این رباعیها بسیار ساده و بیآرایش و دور از تصنع و تکلف و با اینحال مقرون به کمال فصاحت و بلاغت و شامل معانی عالی و جزیل در الفاظ موجز و استوار است . در این رباعیها خیام افکار فلسفی خود را غالباً در مطالبی از قبیل تحیر یک متفکر در برابر اسرار خلقت و تأثر از ناپیدایی سرنوشت آدمیان است ، بیان میکند . او برای آدمیان بازگشتی را که اهل ادیان معتقدند ، قائل نیست و چون فنای فرزندان آدم را از مصائب جبرانناپذیر میشمارد ، میخواهد این مصیبت آینده را با لذات آنی جبران کند .
خیام رباعیهای خود را غالباً در دنبال تفکرات فلسفی سروده و قصد او از ساختن آنها شاعری و درآمدن در زیّ شعرا نبوده است و به همین سبب وی در عهد خود شهرتی در شاعری نداشته و بنام حکیم و فیلسوف شناخته میشده است و بس . اما بعدها که رباعیهای لطیف فیلسوفانه وی شهرتی حاصل کرد نام او در شمار شاعران درآمد و بیشتر در این راه مشهور گردید و طریقه او مقبول بعضی از شاعران قرار گرفت و بسیاری از آثار آنان در شمار گفتههای خیام در آمد و رباعیهای فیلسوفانه معدود او فزونی یافت و همچنانکه دیدهایم در نسخ اخیر بالغ بر چندصد رباعی گردید .
خیام و علم ریاضیات
دستاوردهای علمی خیام برای جامعه بشری متعدد و بسیار درخور توجه بوده است. وی برای نخستین بار در تاریخ ریاضی به نحو تحسین برانگیزی معادله های درجه اول تا سوم را دسته بندی کرد، و سپس با استفاده از ترسیمات هندسی مبتنی بر مقاطع مخروطی توانست برای تمامی آنها راه حلی کلی ارائه کند. وی برای معادله های درجه دوم هم از راه حلی هندسی و هم از راه حل عددی استفاده کرد، اما برای معادلات درجه سوم تنها ترسیمات هندسی را به کار برد؛ و بدین ترتیب توانست برای اغلب آنها راه حلی بیابد و در مواردی امکان وجود دو جواب را بررسی کند. اشکال کار در این بود که به دلیل تعریف نشدن اعداد منفی در آن زمان، خیام به جوابهای منفی معادله توجه نمی کرد و به سادگی از کنار امکان وجود سه جواب برای معادله درجه سوم رد می شد. با این همه تقریبا چهار قرن قبل از دکارت توانست به یکی از مهمترین دستاوردهای بشری در تاریخ جبر بلکه علوم دست یابد و راه حلی را که دکارت بعدها (به صورت کاملتر) بیان کرد، پیش نهد. خیام همچنین توانست با موفقیت تعریف عدد را به عنوان کمیتی پیوسته به دست دهد و در واقع برای نخستین بار عدد مثبت حقیقی را تعریف کند و سرانجام به این حکم برسد که هیچ کمیتی، مرکب از جزء های تقسیم ناپذیر نیست و از نظر ریاضی، می توان هر مقداری را به بی نهایت بخش تقسیم کرد. همچنین خیام ضمن جستجوی راهی برای اثبات “اصل توازی” (اصل پنجم مقاله اول اصول اقلیدس) در کتاب شرح ما اشکل من مصادرات کتاب اقلیدس (شرح اصول مشکل آفرین کتاب اقلیدس)، مبتکر مفهوم عمیقی در هندسه شد. در تلاش برای اثبات این اصل، خیام گزاره هایی را بیان کرد که کاملا مطابق گزاره هایی بود که چند قرن بعد توسط والیس و ساکری ریاضیدانان اروپایی بیان شد و راه را برای ظهور هندسه های نااقلیدسی در قرن نوزدهم هموار کرد. بسیاری را عقیده بر این است که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشتند و معتقدند، دو جمله ای نیوتن را باید دو جمله ای خیام نامید. البته گفته می شودبیشتر از این دستور نیوتن و قانون تشکیل ضریب بسط دو جمله ای را چه جمشید کاشانی و چه نصیرالدین توسی ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.
خیام و علوم دیگر
استعداد شگرف خیام سبب شد که وی در زمینه های دیگری از دانش بشری نیز دستاوردهایی داشته باشد. از وی رساله های کوتاهی در زمینه هایی چون مکانیک، هیدرواستاتیک، هواشناسی، نظریه موسیقی و غیره نیز بر جای مانده است. اخیراً نیز تحقیقاتی در مورد فعالیت خیام در زمینه هندسه تزئینی انجام شده است که ارتباط او را با ساخت گنبد شمالی مسجد جامع اصفهان تأئید می کند. تاریخنگاران و دانشمندان هم عصر خیام و کسانی که پس از او آمدند جملگی بر استادی وی در فلسفه اذعان داشته اند، تا آنجا که گاه وی را حکیم دوران و ابن سینای زمان شمرده اند. آثار فلسفی موجود خیام به چند رساله کوتاه اما عمیق و پربار محدود می شود. آخرین رساله فلسفی خیام مبین گرایش های عرفانی اوست. اما گذشته از همه اینها، بیشترین شهرت خیام در طی دو قرن اخیر در جهان به دلیل رباعیات اوست که نخستین بار توسط فیتزجرالد به انگلیسی ترجمه و در دسترس جهانیان قرار گرفت و نام او را در ردیف چهار شاعر بزرگ جهان یعنی هومر، شکسپیر، دانته و گوته قرار داد. رباعیات خیام به دلیل ترجمه بسیار آزاد (و گاه اشتباه) از شعر او موجب سوء تعبیرهای بعضاً غیر قابل قبولی از شخصیت وی شده است. این رباعیات بحث و اختلاف نظر میان تحلیلگران اندیشه خیام را شدت بخشیده است. برخی برای بیان اندیشه او تنها به ظاهر رباعیات او بسنده می کنند، در حالی که برخی دیگر بر این اعتقادند که اندیشه های واقعی خیام عمیق تر از آن است که صرفا با تفسیر ظاهری شعر او قابل بیان باشد. خیام پس از عمری پربار سرانجام در سال ۵۱۷ هجری (طبق گفته اغلب منابع) در موطن خویش نیشابور درگذشت و با مرگ او یکی از درخشان ترین صفحات تاریخ اندیشه در ایران بسته شد.
مثلث خیام ، پاسکال
بسیاری عقیده دارند که مثلث حسابی پاسکال را باید مثلث حسابی خیام نامید و برخی پا را از این هم فراتر گذاشته اند و معتقد اند که دو جمله ای نیوتون را باید دوجمله ای خیام نامید . اندکی در این باره دقت کنیم.
همه کسانی که با جبر مقدماتی آشنایی دارند ،”دستور نیوتن” را درباره بسط دوجمله ای میشناسند. این دستور برای چند حالت خاص (وقتی n عددی درست و مثبت باشد) چنین است:
(a+b)0 = 1 (1)
(a+b)1 = a+b (1,1)
(a+b)2 = a2+2ab+b2 (1,2,1)
(a+b)3 = a3+3a2b+3ab2+b3 (1,3,3,1)
(a+b)4 = a4+4a3b2+6a2b2+4a2b3+b4 (1,4,6,4,1)
اعداد داخل پرانتزها، معرف ضریبهای عددی جمله ها در بسط دوجمله ای است.
بلیز پاسکال (Blaise Pascal) فیلسوف و ریاضی دان فرانسوی که کم وبیش با نیوتون همزمان بود، برای تنظیم ضریبهای بسط دوجمله ای، مثلثی درست کرد که امروز به “مثلث حسابی پاسکال” مشهور است. طرح این مثلث برای نخستین بار در سال ۱۶۶۵ میلادی در “رساله مربوط به مثلث حسابی “چاپ شد.مثلث حسابی چنین است:
۱
۱ ۱
۱ ۲ ۱
۱ ۳ ۳ ۱
۱ ۴ ۶ ۴ ۱
۱ ۵ ۱۰ ۱۰ ۵ ۱
۱ ۶ ۱۵ ۲۰ ۱۵ ۶ ۱
دراین مثلث از سطر سوم به بعد هر عددبرابر با مجموع اعداد بالا و سمت چپ آن در سطر قبل است و بنابراین میتوان آنرا تا هر جا که للازم باشدادامه داد. هرسطر این مثلث ضریبهای بسط دوجمله ای را در یکی از حالتها بدست میدهد بطوری که n همان شماره سطر باشد.
ضریبهای بسط دوجمله ای (برای توانهای درست و مثبت) حتا در سده دوم پیش از میلاد البته به صورت کم و بیش مبهم برای دانشمندان هندی روشن بوده است .باوجود این حق این است که دستور بسط دو جمله ای با نام نیوتن همراه باشد زیرا نیوتن آن را برای حالت کلی و وقتی n عددی کسری یا منفی باشد در سال ۱۶۷۶میلادی بکاربرد.که البته در این صورت به یک رشته بی پایان تبدیل میشود.
اما در باره مثلث حسابی وضریبهای بسط دوجمله ای در حالت طبیعی بودن n. از جمله، دستور بسط دو جمله ای را میتوان در “کتاب حساب مخفی” میخائیل شتیفل جبردان آلمانی (که در سال ۱۵۲۴ چاپ شد) پیدا کرد.
در سال ۱۹۴۸ میلادی،پاول لیوکی آلمانی،مورخ ریاضیات،وجود دستور نیوتن را برای توانهای طبیعی ،دز کتاب “مفتاح الحساب”(۱۴۲۷ میلادی) غیاث الدین جمشید کاشانی کشف کرد. بعدها س.آ.احمدوف ،مورخ ریاضیات و اهل تاشکند، دستور نیوتون وقانون تشکیل ضریبهای بسط دوجمله ای را،در یکی از رساله های نصر الدین توسی،ریاضیدان بزرگ سده سیزدهم میلادی ،کشف کرد (این رساله توسی درباره محاسبه بحث میکند). چه جمشید کاشانی وچه نصرالدین توسی ،این قاعده را ضمن بررسی قانون های مربوط به ریشه گرفتن از عددها آورده اند.
همچنین براساس آگاهی هایی که داریم حکیم عمر خیام رساله ای داشته که خود رساله تاکنون پیدا نشده ولی از نام آن “درستی شیوه های هندی در جذر وکعب “اطلاع داریم ،کهدر آن به تعمیم قانونهای هندی درباره ریشه دوم و سوم ،برای هر ریشه دلخواه پرداخته.لذا خیام از “دستور نیوتن” اطلاع داشته.
اما بنا به اسناد تاریخی معتبر قانونهای مربوط بهضریبهای بسط دوجمله ای وطرح مثلث حسابی تا سده دهم میلادی(برابر چهارم هجری) جلو میرود و به کرجی (ابوبکر محمد بن حسن حاسب کرجی ریاضیدان سده ده و یازده میلادی) پایان میپذیرد .بنابراین حتی” مثلث حسابی پاسکال” را هم از نظر تاریخی نمیتوان “مثلث حسابی خیام ” نامید.
طبیعت و ماوراى طبیعت در آثار و افکار خیام، دکتر سید جعفر حمیدى
خیام را در جهان به ریاضیاتش مىشناسند و در ایران، با رباعیاتش؛ و صد البته که هم در جهان و هم در ایران، احترامش به سبب کمالش در هر دو بعد علمى و ادبى اوست. با این حال، پس از حدود نهصد و اندى سال که ازمرگ او (۵۱۴ یا ۵۱۵.ق) مىگذرد، هنوز گوشههاى مهمى از حیات علمى و حتى رباعیات اصلى و شمارى رباعى مجعول و منسوب به وى براى مردم، مبهم و ناشناخته مانده است. این ابهام و ناشناس ماندن ابعاد مختلف از زندگى خیام را در سه مساله باید ارزیابى و بازیابى کرد.
نخست، اوضاع زمانى و مکانى خیام؛ دوم، وضع مغشوش و پراکنده ذهنیات مردم زمان وى و، از همه مهمتر، موضوع نام و شخصیت علمى و ادبى او که آیا خیام ریاضیدان و منجم همان خیام شاعر و ادیب است و یا خیام شاعر جدا از خیام ریاضیدان است. باتوجه به مندرجات مربوط به عصر خیام، مثل چهار مقاله نظامى عروضى یا تتمه صوانالحکمه ابوالحسن بیهقى یا میزانالحکمه خازنى و غیره، ما به نامى برمىخوریم به عنوان «خیامى» و در آثار قرن هفتم به بعد همه جا خیامى به خیام تبدیل شده است. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم هجرى، ریاضیدان و منجم مشهور، حکیم عمربن ابراهیم خیام، در نیشابور و در همین زمان شاعرى پارسىگوى به نام علىبن محمدبن احمدبن خلف، معروف به خیام، در خراسان مىزیسته است.
گفتهاند شهرت حکیم و عالم ریاضى، یعنى خیام، از۱۸۵۱.م با انتشار رساله جبر و مقابله او به زبان فرانسه و قبل از آن در ۱۷۰۰.م با معرفى او در کتاب «تاریخ مذاهب ایران» تالیف توماس هاید در مقام یک منجم و شریک دراصلاح تقویم و تاریخ ملکشاهى به اوج رسیده است. اما على بن محمدبن احمدبن خلف یا خیام شاعر، با وجود اینکه تا قرن هفتم هجرى، اشعار فارسى او در آذربایجان و خراسان مشهور بوده و دیوانى هم داشته است، از قرن هفتم به بعد اثرى از وجود و شعر و دیوان او در مدارک ومآخذ موجود به چشم نمىخورد.
به نظر مىرسد که نام خیام شاعر در پرتو نام بلند خیامى ریاضىدان که در کلیه نسخههاى قدیمى و به ویژه در رساله جبر و مقابله دیده مىشود محو گردیده و از همان سدههاى اولیه بعد از درگذشت خیامى از زبان کسى نقل نشده و همه جا خیام را با خیامى یکى دانستهاند. براى اثبات وجود دو شخصیت، یکى خیام و دیگرى خیامى، مدارک فراوان موجود است که محققان در آثار خود ذکرنمودهاند. اما بعضى از محققان، هر دو شخصیت را یکى دانستهاند و گفتهاند که: خیام از مشاهیر حکما و منجمین و اطبا و ریاضیدانان و شاعران بوده است. معاصران او، وى را، در حکمت، تالى ابن سینا مىشمردند و در احکام نجوم، قول او را مسلم مىدانستند و در کارهاى بزرگ علمى، ازقبیل ترتیب رصد و اصلاح تقویم و نظایر اینها، بدو رجوع مىکردند.
حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم خیامى (۵۱۷- ۴۳۸هـ.ق) در قرنى مىزیسته است که ما امروز مىتوانیم نام آن قرن را «قرن ریاضیات» در ایران بنامیم. در قرن پنجم و اوایل قرن ششم، ریاضىدانان بزرگ در ایران و به ویژه درناحیه خراسان بزرگ مىزیستهاند.
ابوالفتح عبدالرحمن منصور خازنى، ابوالعباس فضل بن محمد لوکرى، ابوالمظفر اسفزارى میمون واسطى– که هر سه نفر، با همکارى خیام، رصد ملکشاهى را، در سال ۴۶۷هـ.ق، ترتیب دادند و در اصلاح تقویم کوشیدند و تقویم جلالى را ساختند و نوروز را، که در پانزدهم حوت قرار داشت، به اولحمل (فروردین) منتقل نمودند– از ریاضىدانان و منجمان بزرگ این قرن بودهاند. ابوالحسن على بن زید بیهقى نیز از دیگر علماى علم ریاضى این عصر بوده که کتاب «تتمه صوانالحکمه»، «جوامع احکام نجوم» در ۳ مجلد و چندین کتاب دیگر از او است و «تاریخ بیهق» و «امثله الاعمال النجومیه» را نیز نوشته است. همچنین قطان مروزى، مسعودغزنوى و چندین ریاضیدان دیگر در این قرن و حتى همزمان با زندگى خیام مىزیستهاند.
بنابراین، قرن پنجم و ششم هجرى را مىتوان «قرن ریاضیات» در ایران دانست، چنانکه طب نیز در این قرن به آن اندازه از پیشرفت رسید که اطباى بزرگى همچون ابنسینا، سید اسماعیل جرجانى مؤلف ذخیره خوارزمشاهى، عبدالرحمن نیشابورى ملقب به بقراط ثانى ومؤلف کتاب شرح الفصول البقراطیه، شرفالزمان ایلاقى فیلسوف و پزشک نامآور آخر قرن پنجم و اول قرن ششم مؤلف کتابالفصول الایلاقیه و دهها طبیب نامدار در این قرن مىزیستهاند.
قرن رباعیات
قرن پنجم را نه تنها مىتوانیم عصر ریاضیات، طب و نجوم بدانیم، بلکه مىتوان این قرن را «قرن رباعیات» نیز نامید؛ زیرا در این قرن، شاعران بسیار مىزیستهاند که، علاوه بر مهارت در انواع شعر، منحصراً به واسطه رباعیات خود به شهرت رسیدهاند. ابوسعید ابى الخیر (ف.میهنه ۴۴۰هـ.ق)، خواجه عبدالله انصارى (ف.هرات ۴۸۱هـ.ق)، فقیه و عارف بزرگ ایرانى احمدبن محمد غزالى (ف.قزوین ۵۲۰هـ.ق)، برادرامام محمد غزالى، ازرقى هروى، ابوبکر زینالدین بن اسماعیل (ف.۴۷۶هـ.ق)، امیر معزى نیشابورى (ف.۴۱۸هـ.ق) و دهها شاعر دیگر بودهاند که در این قرن به سرودن رباعى مشغول بودهاند و یا در کنار فلسفه، حکمت، ریاضیات، نجوم و شعر، رباعیاتى هم به طریق تفنن سرودهاند.
بنابر این توضیحات، مىتوان گفت که خیام یا خیامى، در قرن ریاضى رباعى مىزیسته است.
اما بحث درباره اینکه خیام ریاضیدان و خیام رباعىپرداز، دو نفر یا دو شخصیت یا هر دو یک نفر بودهاند، زمان و وقت فراوان مىطلبد و ما در اینجا بنا را بر یک خیام یا خیامى مىگذاریم که هم ریاضیدان بوده است و هم رباعىسرا؛ زیرا تمام حکمت، ریاضیات و نجوم خیام تحتالشعاع همین رباعیات او قرار گرفته است. رباعیاتى که از حکمت، فلسفه، پرخاش، اعتراض و تردید سرشارند و ما در لابهلاى همین رباعیات به افکار و احوال سرایندهى آنها پى مىبریم. ناگفته پیداست که از میان صدها رباعى که به خیام نسبت دادهاند فقط معدودى از آنها مربوط بهخیام است و مابقى متعلق به کسانى است که همزمان یا بعد از خیام مىزیستهاند و اعتراضات خود را در قالب رباعى و در پناه نام پُرجسارت خیام سرودهاند، زیرا یا خود قادر به بیان صریح افکار خود نبودهاند و یا اگر قادر بودند جایشان بر فراز دار یا گوشه بیغولهها بود.
رباعى چیست؟
رباعى شعرى است داراى چهار مصرع که از متفرعات بحر هزج است و داراى دو شجره مىباشد: شجره «اخرب» که با مفعول شروع مىشود و شجره «اخرم» که با مفعولن آغاز مىگردد و، بر روى هم، وزن آن لاحول و لاقوه الابالله مىباشد. بیشتر شاعران ایران که در قصیده، مثنوى یا غزل تبحر داشتهاند، به جهت تفنن یا از طریق ارائه ذوق، سرى هم به رباعى زدهاند؛ چنانکه مثلاً عطار مثنویسرا داراى دوهزار رباعى است که در کتاب «مختارنامه» گرد آمده است یا حافظ غزلپرداز تعدادى بین ۲۹ تا ۴۲ رباعىدارد. شهرت ابوسعید ابوالخیر، اوحدالدین کرمانى و خیام بیشتر به رباعیات آنها است.
رباعى یکى از نابترین، زیباترین و پُرمحتواترین قالبهاى شعر فارسى است. عامل پرخاش، اعتراض، فلسفه، حکمت، انتقاد، حتى جمال، در رباعى به مراتب از سایر قالبهاى شعرى قوىتر است و شاید بیشتر شاعران پرخاشگر، به ویژه خیام، به همین دلیل قالب رباعى را براى بیان افکار خویش برگزیدهاند تا بتوانند حرفهاى دل خود را بىپردهتر و آشکارتر بیان نمایند.
صرف نظر از دوگانه بودن شخصیت خیام، امروز ما مجموعهاى از رباعیات به نام خیام در دست داریم. اما همه رباعیهاى موجود، محققاً از خیام نیستند.
تشخیص رباعیها:
براى تشخیص رباعیهاى خیام از رباعیات منسوب به خیام، محققان پیشنهادهایى نمودهاند که حاصل و نتیجه این پیشنهادها را بدینگونه مىتوان بازگو نمود:
نخست اینکه، هر چهار رکن یا چهار مصرع رباعى، فکرى واحد و نگرشى یکسان داشته باشند. دوم اینکه، معنى برلفظ غلبه داشته باشد و محتوا و معناى شعر قوىتراز صنایع لفظى و ظاهرى باشد. سوم اینکه، مفاهیم وتصویرهاى شعرى خیام معمولاً مشخص است و در واقع این مفاهیم به منزله کلمات کلیدى اشعار خیام است، همانگونه که اشعار حافظ را با شناخت کلمات کلیدى مىتوان از شعر سایر شاعران تشخیص داد. مفاهیمى مانند شک و تردید، پرسش، پرخاش و اعتراض، عصیان و استهزاء در اشعار خیام وجود دارد.
چهارم، غنیمت شمردن دم، وحشت و اندوه از مرگ، تشویش و هول و هراس از مردن.
پنجم، دعوت به عیش و خوشى و استفاده از نقد حاضر، توجه به قدرت سرنوشت و تقدیر از روز ازل و بىگناه بودن انسان و توجه به تدبیر.
هر رباعى که واجد چهار شرط از این شرایط پنجگانه باشد مىتوانیم آن را از خیام بدانیم.
به نکات بالا، چند نکته دیگر باید افزود. اولاً، خیام به جهان مادى و طبیعى که مىپردازد، به تدریج از این جهان به جهان متافیزیک یا مابعدالطبیعه راه مىیابد. ثانیاً، با کنجکاوى و زیرکى تمام، جهان مابعدالطبیعه را با شک وتردید مىنگرد. ضمن اینکه، در بیشتر رباعیات و آثار بهجایمانده از معاصران و محققان بعد از وى، درمىیابیم که او مسلمانى معتقد به اصول دیانت بوده است، زیرا لقب «امام» و «حجهالحق» داشته و بسیار بعید به نظر مىرسد که درحق یک مرد دور از مذهب چنان تعبیراتى به کار برود.
در اخبار قفطى، از عمر خیام به عنوان «امام خراسان» یاد شده است و مطلب تازهاى که درباره احوال او آمده آن است که وى به تعلیم علوم یونان اشتغال داشت و معلمین را از راه تطهیر حرکات بدنى و تنزیه نفس انسانى بر طلب واحد تحریض مىکرد. چون اهل زمان بر دین او طعن مىزدند، برجان خود بیمناک شد و عنان زبان و قلم را ازگفتار بکشید.
اوضاع عصر خیام
ما از زبان قفطى مىتوانیم این نکته را دریابیم که اوضاع اجتماعى عصر خیام و جهالت و ناآگاهى مردم زمان وى و سرزنشها و طعنها و آزارهایى که در آن زمان از سوى عامه به خیام رسیده، باعث ظهور رخدادى به نام رباعیات خیام شده است؛ یعنى، این رباعیات در حقیقت پاسخگونهاى هستند به تعصبات خشک و بیمورد معاصرین خیام.
در تأیید این نظریه، زکریاى قزوینى در کتاب «آثارالبلاد و اخبارالعباد» روایتى دارد که: «یکى از فقها هر روز صبح قبل از برآمدن آفتاب، نزد خیام مىرفت و درس حکمت مىخواند و چون به میان مردم مىآمد از او به بدى یاد مىکرد. عمر خیام یکبار چند تن را با طبل و بوق در خانه خود پنهان کرد و چون فقیه به عادت خود به خانه وى آمد، فرمان داد تا طبلها وبوقها را به صدا درآوردند. مردم از هر سوى در خانه او گرد آمدند، عمر گفت: اى مردم نیشابور! این فقیه شما است که هر روز از صبحگاه نزد من مىآید و درس حکمت مىآموزد و آنگاه پیش شما از من به نحوى بد مىگوید، اگر من همان باشم که او مىگوید، پس چرا از من علم مىآموزد و اگر چنین نیست پس چرا از استاد خود به بدى یاد مىکند؟»
به شهادت تاریخ، هیچگاه اهل علم و صاحبان فضیلت و حتى پیروان طریقت، از تعدى و تعصب کجباوران و متعصبان عصر خود مصون نبودهاند و این گروه پیوسته مورد بىمهرى و بىعنایتى کسانى قرار گرفتهاند که قادر به تشخیص سخن و کلام و افکار آنان نبودهاند و از اینگونه کجاندیشیها درباره اهل فضل و اهل علم در اوراق تاریخ به فراوانى ضبط شده است و مسلماً خیام نیز یکى از کسانى بوده که از کجخلقیها و تعصبات مردم زمان خود در امان نبودهاند. در این مقوله، اشعار فراوانى از او باقى مانده که دلالت بر همان دلتنگیها و آزردگى او دارد.
فیزیک و متافیزیک
رباعیات خیام را از لحاظ صورى و ظاهرى نیز به چند گروه تقسیم کردهاند:
۱– اشعارى در بىوفایى دنیا و سرعت گذشت سالیان عمر.
۲– اشعارى در بیان محدودیت علوم و معرفت انسانى در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى.
۳– اشعارى که لذتپرستى و خوشى روز را توصیه مىکند و حیات موجود را غنیمت مىشمارد.
۴– اشعارى که پوچ و بىاساس بودن هستى و حیات را ترویج مىکند و نسبت به ماوراء حیات با نظر شک و تردیدمىنگرد.(۱۲)
اشعار سه دسته اول– که دربارهى بىوفایى دنیا، گذراندن سریععمر، محدودیت علم انسان در مقابل نامحدود بودن واقعیات عالم هستى و بالاخره لذتپرستى و خوشى آنى است– مشکلى را ایجاد نمىکنند، اما اشعار دسته چهارم سؤالبرانگیز است.
مساله این است که آیا خیام یک شاعر سستخیال و نامعتقد به کائنات و دنیاى پس از مرگ و معاد بوده است یا، مطابق گفته قفطى و سایر معاصران وى، مؤمن، خداشناس، «امام حجهالحق علىالخلق» و «امام خراسان» بوده است؟
در این مورد، تا امروز بحثها و مطالعات بسیار به عمل آمده و در این رهگذر، بعضى از محققان و خیامنویسان، به اصل بیاعتقادى خیام نسبت به ماوراءالطبیعه نظر دادهاند و عدهاى دیگر، او را غیر از این تصور نمودهاند و حتى گروهى معتقدند که این اشعار، مطلقاً ازخیام نیست. در اینکه خیام شاعرى بىباک، گستاخ، جسور و پرخاشگر بودهاست، شکى نیست، اما اینکه او را یک نفر ملحد، بدکیش و نامعتقد بینگاریم، نظریهاى است که همه محققان با آن موافق نیستند.
قرن خیام
چنانکه پیش از این گفته شد، قرن پنجم هجرى، قرن توسعه علوم عقلى و نقلى بوده و در این قرن ریاضیات، نجوم، طب، ادبیات و مطالعات دینى به اوج خود رسید. با این حال، این قرن از تشویشها، اضطرابات، خرافهگویى و خرافهپرستى و تعصبات خشک، مصون ومحفوظ نبوده است. درست است که در این قرن یکى از بزرگترین مراکز علمى، یعنى مدرسه نظامیه، در نیشابور و چند شهر دیگر فعال بود، اما از تحصیل در مدرسه نظامیه تنها قشرى خاص، یعنى فقط پیروان مذهب شافعى، بنا به خواست خواجه نظامالملک، مىتوانستند بهرهمند گردند. بنابراین، تشتت آرا و عقاید و پراکندگى افکار و توسعه اوهام و خرافات در نیشابور اندک نبود. از طرفى، این ابرشهر نیز، مثل سایر شهرهاى خراسان، در طول قرنهاى سوم تا هفتم، بارها مورد تهاجم، ویرانى و آتشسوزى بوده و در دست سلسلههاى مختلف حکومتى، دست به دست مىشده است. تظاهرات عامیانه و قشرىگرى عوام در بروز روحیه پرخاشگرى و انتقادى خیام بىتاثیر نبوده است و پیدا است که انتقامهاى خود را فقط از طریق رباعىهایش مىگرفت؛ و اگر در رباعىهاى دیگر وى رگههایى از انتقاد از آفرینش و ماوراءالطبیعه مىبینیم، به نظر نگارنده این سطور، نه به دلیل بىاعتقادى وى نسبت به عالم هستى است، بلکه نوعى تعنت و مقابله به مثل و پاسخ به لجبازیهاى عوامانه و قشرىمآبهاى ماجراجو بوده است. رباعىهاى مأیوسانه وى به دلیل عدم اعتقاد او به کائنات نیست، بلکه، به گونهاى، پوچى و بىمحتوا بودن ناسازگاریهاى حیات را از نظر خود بازگو کرده است.
مسلم است که این مقاله در رد نظریات محققان و منتقدان آثار خیام یا خیامى نیست، اما نگارنده آن معتقد است که در طول قرنهاى بعد از خیام، این ریاضىدان شاعر بارها و بارها مورد بىعنایتى منتقدان متعصب قرار گرفته، به طورى که هنوز شخصیت این مرد در هالهاى از ابهام و ناشناسى باقى مانده است.
یادداشتها
۱. محیط طباطبایى، محمد، «خیام یا خیامى»، تهران: ققنوس، ۱۳۷۰، ص۱۵
۲. همان، همان صفحه
۳. براى اطلاع ر.ک «تتمه صوانالحکمه»، ابوالحسن زید بیهقى و «چهار مقاله»، نظامى عروضى.
۴. صفا، دکتر ذبیحالله، «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.۲، ص.۵۲۷
۵. همان ج.۲، صص۳۱۱-۳۱۰
۶. شفیعى کدکنى، محمدرضا، «مختارنامه عطار»، تهران: توس، ۱۳۵۸.
۷. ر.ک دیوان حافظ، تصحیح غنى و قزوینى، و ۴۲ رباعى، هاشمرضى، جلالى نائینى ۴۹ رباعى.
۸. فولادوند محمدمهدى، «خیامشناسى»، تهران: بىنا، ۱۳۴۷، ص.۱۲
۹. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام» تهران: مؤسسه کیهان، ۱۳۶۵. ص. ۳۲
۱۰. نقل از «تاریخ ادبیات در ایران»، ج.۲، ص.۲۵۶
۱۱. قزوینى، زکریا بن محمود، «آثارالبلاد و اخبارالعباد»، ترجمه عبدالرحمن شرفکندى، تهران: اندیشه جوان، ۱۳۶۶، ص.۲۲۸
۱۲. جعفرى، محمدتقى، «تحلیل شخصیت خیام»، ص.۳.