انسان ـ طبیعت ـ معماری-قسمت اول


ای کسانی  که ایمان آورده اید بر شما باد خودتان(خودتان را مراقبت کنید)هرگاه شما هدایت یافتید آن کس که گمراه شده است به شما زیانی نمی رساند بازگشت همه به سوی خداست.(قرآن کریم)

هیچ معرفتی ارزشمندتر از معرفت تو نسبت به خودت نیست. (حضرت علی)

هرکس خود را بشناسد به سعادت بزرگی رسیده است.(حضرت علی)

آنی که هستی باش. (نیچه)

ارزیابی یعنی آفرینش.(نیچه)

با رنج عمیق درون، آدمی از دیگران جدا می‌شود و والا می‌گردد.(نیچه)

حقیقت مانند دریا است که چون نمک آب دریا زیاد است تشنگی را رفع نمی کند. اگر حقیقت آدمی تحریف شود مثل آب شور دریا خواهد بود که تشنگی اش را رفع نخواهد کرد. (نیچه)

چهار فضیلت انسان والا عبارت است از: دلیری،درون بینی، همدلی و تنهایی که گرایش به آنها سبب پاکی می‌شود. (نیچه)

فارابی همانند افلاطون  اجتماع انسانی را تشبیه به یک بدن یا یک کالید میکند.

فرد آزاد فردی است که بتواند آزادی را اراده کند این نظر  در مخالفت با روسو استو معتقد است قرارداد اجتماعی  از دست دادن آزادی است نه بد ست آوردن آن. (هگل)

انسان از آن رو که انسان است از حق  آزادی  برخوردار است.(کانت)

نگرش شهید مطهری نسبت به انسان بر اساس اصل فطرت است.

حضرت علی (ع) می فرمایند:کریم کسی است که آبرویش را بر مالش حفظ می کند و لئیم کسی است که آبرویش را می دهد تا مالش را حفظ بکند.

از امام صادق (ع) نقل شده است:

ثلاثه تدل علی الکرم المرء:

حسن الخلق، کظم الغیظ و غض الطرف

سه چیز نشانه کرامت انسانی است:

1) خوش خلقی

2) فرو بردن و کنترل خشم

3) چشم پوشی کردن

 

طبیعت

 

طبیعت

تمایز طبیعت در معنای عام از طبیعت در معنای خاص تا به پایان رسیدن جنبش رمانتی سیسم مفهوم طبیعت در معنای خاص کلمه به ویژه مفهوم زیبایی طبیعی. تحت تاثیر افکار ارسطویی و افلاطونی بود. این مفهوم در ارتباط تنگاتنگ با عقیده ای بود که هماهنگی را وحدت الهام شده بین عالم صغیر و عالم کبیر , و انسان را جزیی کامل در این وحدت میدانست. متقاعب آن  ماشینی کردن تصور جهان منجر به درکی علمی از طبیعت شد. این امر دیگر خود را به مفاهیم کیفی محدود  نمی کند. بلکه مفاهیم کمی را که مربوط به تعاریف مختلفی از زیبایی شناسی اند  برتر میداند. به هر حال ذهنیت آدم هنوز تحت تاثیر تعریفی است که مکتب رمانتیسیسم از جلوه های ایده ال و بکر طبیعت برای انسان منبع مواد اولیه به شمار میرود. درک رمانتیک انسان از طبیعت  او را وادار میکند تا در پی جلوه های بکر طبیعی باشد و در واقع با دخالت خود این بهشت گمشده را به مخاطره اندازد. در طول تاریخ , طبیعت به معنای خاص کلمه , به مفهومی نمادین و با تنوع موضوعی روز به روز در حال افزایش بدل شده. و به هر حال امروزه هنوز اختلاف ذاتی بین قطب های متضاد حل نشده است، ولی آنها کماکان در کنار هم قرار دارند.

در قالب جامعه چند قطبی کنونی  و در برابر پیشینه پیچیده تاریخی آن  هر فردی تعریف خود را از طبیعت بدست میدهد. این مفهوم ایستا نیست و تحت تاثیر آنچه در جامعه رخ میدهد (مثلا انچه از طریق تبلیغات القا میشود , قرار دارد و با معیار های فرهنگی در ارتباط است). بنابر این معنای واقعی مفهوم معاصر هنر حاصل جمع این تعاریف شخصی است و در نتیجه ارائه تعریف مشخصی از طبیعن در معنای خاص ناممکن به نظر میرسد، در حقیقت ممکن است چنین تعریفی اصلاً وجود نداشته باشد.

با وجود همه اینها  مفهوم طبیعت نقش مهمی را در ایدئولوژی ایفا میکند. و میتواند بیانگر هر دو دیدگاه اصلاح طلبانه  و محافظه کارانه  در جامعه باشد. استفاده از فراخوان روسو برای بازگشت به طبیعت در جهت توجیه به فرار به سوی محیط طبیعی به اصطلاح دست نخورده , حرکتی کاملا محافظه کارانه است. این امر ابعاد هشدار دهنده که صفاتی بدوی و بومی و اصیل به دلیل طبیعی بودنشان مورد پسند قرار میدهند. و با استفاده از منطق مشابه  صفاتی را که دارای بار معنایی”غیر طبیعی”باشند پست جلوه میدهند , با هم مرتبط میسازند.

می توان گفت که تعریف اصلاح طلبان از”طبیعت”بر پایه فلسفه های اخلاقی استوار است که تغییرات را میپذیرد. تنوع را ارج میدهد. احساس گرایی را مجاز میداند و به تفاوت ها احترام میگذارد و قادر است با تغییرات ناگهانی همانگ شود. این تعریف اساسا میپذیرد که انسان به عوان موجودی زنده , جزئی از طبیعت است و در عین حال به عوان موجودی دارای استدلال. موجودی خود محور , و به تبع آن , مسئول کردار خویش است.

از آنجا که مفهوم”طبیعت”هنوز معنای اخلاقی بسیاری را در بر دارد و مبنای برای طراحی عملی به شمار میرود. و بدین ترتیب بر شیوه زندگی آدم تاثیری مستقیم بر جای میگذارد. تاملی موشکافانه بر رویکرد فردی و اجتماعی انسان به طبیعت اجتناب ناپذیر است. مشکلات زیست محیطی ای را که جهان را تهدید میکند , میتوان اساساً به رابطه مخدوش شده بین”طبیعت بیرونی انسان”و”طبیعت درونی”وی نسبت داد.

عدم اعتماد بشر امروزی به طبیعت انسان – بالاتر از همه”وحشی بودن درونی”امیالش نتیجه بدل شدن او به موجودی استدلال گر و روشن فکر در طول قرن ۱۷. ۱۸ میلادی است. از زمان آغاز این تغییر. که برای نخستین بار در طول جنبش روشن گری به اوج خود رسید غلبه بر طبیعت گاهی غیر قابل کنترل انسان , یکی از اهداف نهادین فرایند پیشرفت فن آوری و صنعت و دخالت آن در محیط زیست , بر پایه تلاش انسان برای آزادی از قید نیروهای محدود کننده طبیعت نیرومند , و بهره گیری از منابع استوار آن است. در عین حال , این حرکت آزادی خواهانه , یعنی در اختیار گرفتن طبیعت بود که رفاه اقتصادی ملل صنعتی و بهره مندی همگان از زیبایی های طبیعی را ممکن ساخت. به عنوان نمونه اشتیاق دست اندر کاران هنر خاکی در امریکا در طول دهه ۱۹۶۰ , به بلایای طبیعی را , تنها کسانی میتوانند درک کنند که هستی آنها با زلزله  و آتشفشان  و سیل  و بلایای دیگری از این دست  به مخاطره  نیفتاده  باشد.

رد کردن فن آوری به خودی خود  به  ندرت یکی از ملاحظات جدی مربوط به جامعه امروزی است.  پرسشی که باید  مطرح کرد این است که  چگونه  میتوان به رویکردی پر معنا به طبیعت و فن آوری در آینده دست یافت. به ویژه رشته هایی که مسولیت شکل دهی به محیط زیست را بر عهده دارند, با توجه به این واقعیت که همه آنها در تفهیم مفاهیم خاص طبیعت   مسئولیت  مشترکی دارند , وادار خواهند شد  تا در دیگاه خود نسبت به طبیعت و در دیدگاه رایج خود به طراحی منظر , تجدید نظر کنند …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *