آنچه به صورت علم در تاریخ ثبت شدهاست، اندیشه پیشگامان فلسفه در صدهاسال قبل از میلاد مسیح است. فلسفه قبل از سقراط ناظر بر علوم طبیعی بود و با اخلاقیات و دین و آئین مردم و سایر اعتقادات فکری و تربیتی آن دوران، کاری نداشت. فلاسفه تمام کوشش و توان خود را به بحث و بررسی در مورد علوم مادی و فعل و انفعالات طبیعی نموده و توجه خود را صرف علمالاشیاء میکردند. آنچه جزو علم و دانش آن زمان محسوب نمیشد اخلاقیات و اصول اخلاقی و آراء معنوی جامعه بود. علیرغم بی توجهی به این مهم، از بدو تشکیل اجتماعات شهری و تمدنهای باستانی، حتی قبل از ظهور ادیان بزرگ، انسانها به ضرورت اخلاق و ادبیات و فرهنگ وابسته به آن پی برده و به اهمیت آن در زندگی خود، آگاهی داشتند. امثال و حکم نیز قبل از طبقهبندی علوم و قرنها پیش از ظهور فلاسفه، وجود داشتهاست. انسان اجتماعی، از تشخیص میان خوب و بد عاجز نبودهاست و بر اساس تجربه و برخورداری از اساطیر و داستانهای موجود، طبق نیاز و شرایط خود، به ساختن ضربالمثل وعبارات و اصطلاحات اخلاقی پرداختهاست. افکار سقراط در توسعه و رشد اخلاق نقش عمده دارد. وی اخلاق را مهم تر از سایر بخشهای علوم و به طور کلی فلسفه نظری میداند. سیسرو گفتهاست که سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد. این گفتار بدین معنی است که انسان را به عنوان مرکز ثقل و محور مباحثات فلسفی قرار میدهد. شاگردان سقراط یعنی ارسطو و افلاطون دنباله بحث اخلاق را گرفته و به آن شکل علمی و فلسفی دادند. علم اخلاق به خصوص مرهون مساعی ارسطو است که برای آن اصول و مبانی قائل شد و این قوائد را در دسترس مردم قرار داد.∗
بر اساس متون تاریخی اولینبار ارسطو به جمعآوری امثال و حکم و تحقیق علمی آن اقدام نمود که متأسفانه رساله او بنام «امثال و حکم»∗، از بین رفتهاست. در یونان باستان فلاسفه، شعرا و نویسندگانی مانند: افلاطون، آپولونیوس، سوفکلس، همر، آریستوفان، آیشیلس، اوریپیدس و دیگران با بکار بردن «امثال» در آثار خود، آن را به عنوان بخشی از ادبیات، هم ردیف امثال سایره قرار دادهاند. نویسندگان و فلاسفه رومی مانند: پلاتوس، ترِنس، هوراس و سیسرو هم نوشتههای خود را مزیّن به امثال و حکم نموده ولی هیچکدام به جمعآوری یا تحقیق در پیرامون آن نپرداختهاند، ضمن اینکه اکثر مثلهای موجود در ادبیات رومی، متکی بر امثال و حکم یونانی است که بعدأ اروپائیان به ترجمه آنها اقدام نموده و به گنجینه فرهنگ عامیانه خود غنای بیشتری دادند. نویسندگان معاصر نیز با استفاده از ضربالمثل در آثار خود و تغییر آنها بر اساس ولریسم، چهره ای طنزآمیز به ادبیات بخشیدهاند. نویسندگانی چون برتولت برشت، گونتر گراس، مارتین والزر، اریش کستنر، هانس ماگنوس انسنبرگر و هاینریش بل در آلمان و صادق هدایت، محمدعلی جمالزاده، علیاکبر دهخدا، ایرجمیرزا و عارف قزوینی و هنرمندان دیگر در ایران، ستارگان درخشان ادبیات و فرهنگ مردمی هستند و نامشان باقی.
در مورد پیدایش و رواج امثال و اصطلاحات مثلی هیچ گونه اطلاعی در دست نیست. جملاتی که امروزه به عنوان امثال و حکم شناخته شده و در تکلم عموم جاری است، ابتدا گفتار لحظهای و ترواش برقآسای اندیشه انسان سخنگو بوده که به لحاظ مؤثربودن، دقیقبودن و دلنشینبودن آن در ذهن شنونده حک و سپس تکرار شدهاست. اولین گوینده یک عبارت مثلی به همان اندازه ناشناس است که گویندگان و نویسندگان اشعار فولکلوریک و اساطیر باستانی. کتب مقدس مانند تورات، انجیل و قرآن نه تنها یکی از سرچشمههای لایزال پند و اندرز میباشند بلکه بسیاری از امثال و حکم و اصطلاحات مثلی نیز این منابع اخذ شدهاند. اگر اناجیل عهد عتیق و عهد جدید را به عنوان منبع امثال و حکم و اصطلاحات مثلی شناختهاند، به دلیل ترجمه آگاهانه آن به وسیله نابغه زبان آلمانی، دکتر مارتین لوتر∗ است. ترجمه لوتر یک برگردان تحتلفظی نیست بلکه تولّدی دیگر از کتاب مقدس مسیحیان است که عناصر فرهنگی و ادبیات مردم آلمان(اروپا) در آن مؤثر بودهاست. به روایتی دیگر، مارتین لوتر ابتدا انجیل را آلمانی کرد و پس آنگاه به مردم آلمان هدیه نمود.
شایان ذکر است که حیات امثال و حکم به دوران قبل از کتابت و نوشتارهای ادیبانه باستانی رسیده که بعدأ به صورت نقلقول از گفتارهای ناب نوشته در ادبیات عتیق ملل متمدن ضبط شدهاند. کتیبههای متعلق به سومریها که با خط میخی نوشته شده، حاوی امثال و حکمی هستند که محققین «زبانشناس»∗ به کشف و ترجمه آن توفیق یافتهاند. با توجه به مطلب فوق، هر اثر ادیبانهای که ضابط امثال و حکم باشد، نباید بدون تحقیق و بررسی، منشأ و مبدأ آن مَثَل تلقی گردد. بسیاری از امثال پیش از اینکه در آثار نویسندگان یا شعرا ظاهر شوند، مدتها در زبان و گویش عامیانه مردم رایج و سایر بوده و همانند افسانهها و قصهها، سینه به سینه نقل شدهاند. در کنار منابع شفاهی و گویشی، اهمیت ضبط و نگارش ادبی امثال و حکم، امثال سایره و اصطلاحات مثلی را نباید نادیده گرفت. از این طریق نیز بسیاری از اشعار مردمپسند به لحاظ تکرار مداوم و انتشار آنها در دور و نزدیک، به قلمرو امثال و حکم راه یافته و با اقبال مردم مواجه شدهاند. اکثر قریب به اتفاق امثال و حکم اروپایی، ریشه در ادبیات قدیم یونان، روم و همچنین انجیل عهد قدیم و جدید دارد. قرن بیستم نیز زمینهای بسیار مناسب برای ایجاد مثل و عبارات مثلی به وجود آوردهاست. امثال و حکم و اصطلاحات مثلی ِ متولد در قرن نوزده و بیست، در زبانهای غیر اروپایی نیز رواج یافتهاست.∗ در سالهای اخیر به لحاظ توسعه تبلیغات و آگهیهای تجارتی و استفاده از امثال به منظور کسب اعتبار برای کالاهای تجاری، و نقش رسانههای گروهی، اصطلاحات و امثال جدیدی به مِنَصّه ظهور رسیده، بنابراین دوران طرح و انتشار امثال و حکم به سر نیامدهاست.
به گزارش خبرگزاری کتاب ایران(ایبنا)، فرهنگ حاضر که حاصل هشت سال کار و تلاش است، ضربالمثلهای فارسی و عربی را برای آشنایی علاقهمندان به این موضوع، در یکجا جمعآوری کرده است.
اگرچه در چند دهه اخیر، مجموعه ضربالمثلهای فارسی خوبی از جمله «مجمعالامثال» هبلهرودی (از کهنترین مجموعههای ضربالمثل که در سال 1049 قمری نوشته شده) و «امثال و حکم» دهخدا (دومین و مشهورترین مجموعه ضربالمثل فارسی بوده) منتشر شده، اما هنوز جامعه ما در زمینه فرهنگ ضربالمثلها با کمبودهای فراوان روبهروست و در این میان، به ویژه جای مجموعهای جامع، کارآمد، آسانیاب و پیراسته از ضربالمثلهای فارسی و عربی در آن خالی است.
از آنجا که امثال و حکم و یا ضربالمثلهای هر ملت، بخش مهمی از ادبیات آن ملت را دربرگرفته و برآمده از آداب و راه و رسم زندگی مردم است، مولف کتاب در آغاز به تعریف ادبیات فولکلور میپردازد.
واژه فولکلور که از آغاز قرن 19 میلادی در محافل ادبی اروپا سربرآورده، از دو بخش «فولک(folk)» به معنای مردم و «لور(lore)» به معنای دانش تشکیل یافته و مفهوم کلی آن فرهنگ مردم و یا فرهنگ عامه است. در این میان، ضربالمثلها یکی از پایههای اصلی ادبیات فولکلور به شمار میآیند، چرا که در بردارنده آداب و رسوم اجدادی و معتقدات و حتی افسانههای پیشینیانند. از اینرو، ضربالمثلهای یک زبان، یکی از بهترین راههای شناخت فرهنگ یک ملت محسوب میشوند و در نتیجه، وسیله مناسبی برای شناخت آن مردماند.
مثل در لغت
مثل در لغت به معنای مانند، شبیه، همتا، افسانه، حکمت و پند و اندرز است و در اصطلاح، آوردن سخنی حکیمانه در شعر و نثر است که در تفهیم کلام و استحکام بنیه آن تاثیری شگرف دارد.
استاد بهمنیار در مقدمه داستاننامه بهمنیاری در مورد مثل این چنین گفته است: «مثل جملهای است مختصر، مشتمل بر تشبیه یا مضمون حکیمانه که به واسطه روانی الفاظ، روشنی معنا و لطافت ترکیب بین عامه مشهور شده و یا آن را بدون تفسیر یا با تغییر جزئی در محاورت خود به کار برند.»
اصطلاح
اصطلاح؛ ترکیب مشخص و ثابتی از دو یا چند واژه است که دارای معنای دقیق و ویژهای بوده و در بیشتر موارد، مفهومی متفاوت با آنچه تک تک واژههای آن میرساند، دارند.
علل پیدایش ضربالمثلها
در بیان علت پیدایش ضربالمثلهای مشترک در میان زبانهای مختلف نیز آمده است که ضربالمثلها اگرچه ممکن است در نوع بیان و ساختار با یکدیگر متفاوت به نظر برسند، اما در عین حال، مضمون و پیام اصلی آنها در بسیاری از اوقات یکسان است، چرا که ضربالمثلها نتیجه تجارب تودههای انسانیاند که نسل به نسل و سینه به سینه در بستر تاریخ بشری شکل گرفته و منحصر به ملت و یا مردم خاصی نیست. با توجه به این پویایی، ضربالمثلها حد و مرز جغرافیایی برای خود نمیشناسند تا بدان پایه که صبغه جهانی به خود میگیرند و در زبانهای مختلف با شکلهای مختلف، ولی پیامها و درون مایههای یکسان پدیدار میشوند.
ضربالمثلهای فارسی و عربی از جهت کاربرد به دو گونه نوشتاری و گفتاری و یا به تعبیر دیگر، رسمی و عامیانه تقسیم میشوند. ضربالمثلهای نوشتاری یا رسمی، همان ضربالمثلهای ملیاند که در تمام نقاط یک کشور به یک شکل به کار میروند.
ضربالمثلهای گفتاری یا عامیانه نیز ویژه یک منطقه مشخصاند یا تنها در زبان روزمره و عامیانه استفاده میشود. نکته قابل توجه درباره ضربالمثلهای رسمی و عامیانه دو زبان فارسی و عربی این است که ضربالمثلهای عامیانه و گفتاری فارسی با ضربالمثلهای نوشتاری و رسمی آن تفاوت چشمگیری ندارند. این در حالی است که ضربالمثلهای رسمی و به اصطلاح فصیح عربی با ضربالمثلهای گفتاری و عامیانه آن تفاوت چشمگیری در شیوه بیان دارند و شاید بتوان ادعا کرد که این اختلاف به فاصله بسیار زیاد زبان عربی فصیح با لهجههای عامیانه آن برمیگردد.
شیوه تنظیم این فرهنگ
بسیاری از مجموعههای ضربالمثل که تاکنون منتشر شدهاند، تقسیمبندی حرف به حرف (الفبایی) دارند که به اعتقاد مولف این اثر، آسانترین شیوه از نظر تدوین و بدترین شیوه برای خوانندگان است. بارزترین کاستی تقسیمبندی حرف به حرف، پراکندهگویی و بینظم بودن ضربالمثلهاست؛ به گونهای که ترتیب ضربالمثلها هیچگونه ارتباط معنایی با هم ندارد. در تقسیمبندی حرف به حرف، روایتهای گوناگون یک ضربالمثل و معادلهای آن به صورت پراکنده و در صفحات مختلف کتاب آورده میشود.
مولف برای رفع کاستیهای یاد شده در تقسیم بندی حرف به حرف، از تقسیمبندی واژهای بهره گرفته است، بدینسان که هر ضربالمثل در زیر مهمترین واژه و یا واژههای خود ثبت میشود. از برجستهترین و ویژگیهای این تقسیمبندی این است که روایتهای گوناگون و مترادفهای یک ضربالمثل در زیر آن آورده میشود و از طرف دیگر، آسانیاب بوده و خواننده به سرعت و به سهولت، جمله موردنظر خود را با مشخص کردن واژه مهم ضربالمثل مییابد.
در پایان ذکر یک نکته لازم به نظر میرسد و آن این که ضربالمثلهای هر زبان، پویا بوده و در تکاپو و تکاملند. از اینرو، مشاهده میکنیم که همواره و در هر عصری، برخی از ضربالمثلهای کم کاربرد شده و جای خود را به ضربالمثلهای نویی میدهند.
فرهنگ حاضر، حاصل هشت سال کار و تلاش برای رسیدن به این اهداف عنوان شده است: «ضربالمثلهای مشترک فارسی و عربی؛ روایتهای گوناگون یک ضربالمثل و معادلهای آن در دو زبان؛ مهمترین و رایجترین اصطلاحات مشترک میان دو زبان؛ برابریابی برای ضربالمثلهای فارسی بدون پرداختن به اظهارنظرهای شخصی؛ آوردن نام گوینده شناخته شده ضربالمثلهای فارسی و عربی؛ درستترین و دقیقترین معادلها؛ روزآمدی معادلهای فارسی و عربی؛ بهرهگیری از شیوههای نو در فرهنگنویسی به انگیزه صرفهجویی؛ تقسیمبندی موضوعی براساس مهمترین واژه در هر ضربالمثل؛ آسانیابی ضربالمثلها با بهرهگیری از تقسیمبندی موضوعی.»