پیشرفت علم فیزیک در قرن حاضر، انقلابی در ارتباطات و نظامهای اطلاعاتی و تکنولوژی به وجود آورده است. تقسیم بندی های کاتزینی پیشین باید نفی می شدند تا راه برای تفکر جدید باز شود. در اینجا تجربیات و موفقیتهای آوانگاردهای روس برای نشان دادن تلاشهای آنان نه تنها برای درک و پذیرش مفاهیم فلسفی و متافیزیکی جهانی که دائماً در حال تغییر است، مورد بازبینی قرار گرفته است .<< لذا به این مفهوم دست می یابیم که بیشترین سروکار زیستی در رفتارهای انسانی فراتر از اصول بهره وری و هومئوستاسیس و انگیزاننده پاسخ هستند. دقیقا نیز همین ویژگی است که فعالیت های فرهنگی و انسانی را مشخص می سازد. چنین نگاه جدیدی، چشم اندازهای تازه ای نه تنها در نظریه پردازی بلکه در عرصه کاربردهای عملی می گشاید >>لودویگ فون برتالافی
شاید بتوان گفت که وظیفه ما در اینجا، تدفین یک روح است. روحی که به آوانگاردهای روس تعلق دارد. پیتر آیزنمن طرحی از یاکوف چرنیکوف به ما نشان داد. زاها حدید هم ایماژهایی از دو فرد با فلسفه های کاملاً متفاوت نشان داد- ماله ویچ سوپرماتیست، ولئونیدوف کنستراکتیویست نه چندان شاخص و تا حدی متمرد- زاها حدید تا اندازه ای به نقشی که آثار این افراد در الهام بخشیدن و شکل گیری کارهای خود او داشته اند، اشاره کرد. در این بین دو مساله وجود دارد: یکی پرداختن به این پرسش که چرا بعضی از این ایماژ ها، هنوز هم به کار برده می شوند- نه تنها به وسیله حدید بلکه به دست افراد دیگری در جنبش حاضر- و آیا چنین استفاده ای اصولاً مشروعیت دارد یا نه.
دیگری، پرسش اساسی تری درباره ماهیت خود کنستراکتیویسم است، که در اینجا غالباً به عنوان اصطلاحی عام به کار رفته است و چیزهایی را در بر می گیرد که دقیقاً به جنبش کاملاً متفاوت سوپرماتیسم تعلق دارد. ابتدا به موضوع دوم می پردازیم چون مربوط به چیزی می شود که آیزنمن درباره ناکارایی زبان انگلیسی مطرح کرده است. به عقیده آیزنمن ما در برخورد با دیکانستراکشن با مشکلی خاص روبروییم زیرا وقتی از ساخت ( کانستراکشن) صحبت می کنیم، معلوم نیست که اشاره ما به ساختمان است یا به ساخت در معنای زبان شناختی آن در نتیجه دیکانستراکشن که اساساً درباره راهی است که اطلاعات در جامعه اواخر قرن بیستم ، از طریق آن درک و مبادله می شوند. ممکن است با ساختمان هایی که از جنبه فیزیکی به طور انبوه ساخته یا دیکانستره می شوند، یکسان فرض شود.
در اینجا دقیقا به جوهره کنستراکتیویسم بر می خوریم و آگاهانه یا ناآگاهانه به دنبال دلیلی برای توجه امروزین به این آثار روسی می گردیم . همان طور که در درباره کنستراکتیویستها به تاکید گفته شده، یکی از جالبترین جنبه های اندیشه آنان، وضوحی است که ایشان در موضوعهای چندی ، هم به شکل نظری و هم به شکل فرمال مطرح کردند؛ و معماری امروز هنوز هم با آنها درگیر است. با در نظر گرفتن آشفتگی خاصی که که پیتر آیزنمن به آن اشاره کرد، زبان روسی امتیازی بلافصل برای آنان فراهم آورد. آنها از این حقیقت که دو واژه برای ساخت دارند، بهره بردند و تمایز بین آن دو کلمه را کاملاً آشکار کردند. در حقیقت، روسی واژگان فراوان دیگری دارد که می شود آنها را در انگلیسی به ساخت ترجمه کرد. بعضی از لحاظ دستوری بیشتر اسم اند و بعضی فعل، ولی اینها نکات ظریف و دقیقی را پیش می کشند که به بحث ما مربوط نیست.
روس ها برای ساخت در معنای ساختمانی آن یک واژه دارند که Stroitel’stov است. این واژه، ریشه در Stroit به معنای بنا کردن دارد و این کاری است که با چکمه های گل آلود در محل احداث بنا انجام می گیرد. برای این کار باید درباره مواد و مصالح درک کافی داشت و در جای خود- به ویژه با واقعیت مادی دنیای فیزیکی- ارتباط برقرار کرد. غیر از این ، واژه کاملاً متفاوتی وجود دارد که اصطلاح کنستراکتیویسم از آن مشتق می شود: واژه Konstruktsia؛ این ساخت به معنای تشکیلات ساختاری است و بیشترین کاربردش را در معانی دستوری می یابد. Konstruktsia با ساخت اندیشه ها و با ساخت مباحث از طریق کنار هم گذاشتن تسلسل اندیشه ها سروکار دارد؛ و همان طور که کنسراکتیویستها گفته اند، مقوله است روشنفکرانه . از طریق توجه به همین امتیاز است که می توان به بهترین نحو، ارتباط بین کنستراکتیویسم تاریخی و دیکانستراکشن را نشان داد و روشن ساخت.
Konstruktsia به معنای اسلوبی از اندیشیدن و نظم مسلمی از فرایند تفکر است. با در نظر گرفتن این جنبه، به حقیقت بسیار مهمی بر می خوریم: وقتی این ایماژهای بسیار پر قدرت – و به معنایی بی زمان- وجود دارند، گرایش به فراموش کردن داریم؛ و نیز این حقیقت که این آثار روسی که نگاهشان می کنیم ، از شصت سال- و گاه هفتاد سال- پیش سرچشمه می گیرند. یعنی ما را به دنیایی وابسته می کنند که ابداً مانند دنیای متکی بر اطلاعات امروز نیست؛ دنیایی است که در آن مهندسی مکانیک انگاره منطقی و اساس تفکر به شمار می آید و همان گونه که راینر بنهام به ما آموخته، “اولین عصر ماشین” است. ما اکنون در عصر دوم آن هستیم، عصر تکنولوژی اطلاعات، که در آن فضا را همانطور که چومی گفت<< زمان اندازه گیری می کند >>؛ و این دو مفهوم کاملاً نوع متفاوتی ازارتباط را در بر دارند. چیزی که جالب است و به اختصار به آن می پردازیم این است که در اواخر دهه بیست، کنسراکتیویستها پیشاپیش می دانستند که این تغییر در راه است؛ و درباره مفاهیم ضمنی آن نیز درست به زبان معاصران سخن گقتند.
بنابراین در موقعیت حاضر، منطقی خطی و جبری که کنسراکتیویستها آن را جوهره رویکردشان به طراحی ساختمان می دانستند، مسلماً دیگر انگاره مناسبی برای اندیشیدن درباره چگونگی طراحی ساختمان یا تفکر درباره گردش کارکرد آنها در جامعه نیست. ما دیگر به ساختمان به عنوان چیزی که لزوماً رابطه یک به یک و جبری با کارکرد خاصی داشته باشد، نگاه نمی کنیم. ادراک عالی تر ما درباره اینکه چگونه بناها در طول زمان مورد استفاده و شناخت قرار می گیرند، سوای تغییرات بزرگتری در مواضع فلسفی که خارج از خود معماری ناشی می شود، کافی بوده است تا نشان دهد که بنا ارتباط بسیار پیچیده ای، هم با آنچه که سبب می شود آن اتفاق بیافتد و هم شیوه استفاده از آن و در نتیجه با نحوه ادراک آن در فضا، دارد.
کانستراکتیویست ها خواستار دگرگونی بنیادین در روش های ساخت و ساز سنتی و بطور کلی نگرش جدید نسبت به هنر و زیبایی بوده اند یکی از اولین شعار های آنها در اوایل دهه 1920 چنین بود « مرگ بر هنر ، زنده با تکنولوژی … زنده باد تکنسین های کانستراکتیویست ».
این فایل پاورپوینت در 58 صفحه به خدمتتون ارئه میشود.