دیوار چین از فرانتس کافکا


داستان آشنایی من با فرانتس کافکا از سر داستان”مسخ”شروع شد،واقعا مسخ یه کار بسیار قوی بود و گیرایی خاصی داشت ، از سر آشنایی با همین داستان بود که وقتی “دیوار چین” رو دیدم به سرعت تهیه اش کردم و شروع کردم به خواندن…

ولی باید بگم که از خوندن دیوار چین اصلا لذت نبردم و این کتابچه ی کوچیک اصلا راضی کننده نبود.نمیدونم ولی با این وجود کلا خوندن کتاب لذت بخش هست،حال بگذریم از خوش نیامدن من…!

کتاب “دیوار چین” مجموعه‌ای از چند نوشته از فرانتس کافکا با ترجمه اسدالله امرایی که از سوی انتشارات کتابسرای تندیس منتشر شده.

این کتاب شامل یادداشت‌ها و داستان‌گونه‌هایی از این نویسنده شهیر اهل چک است که از عناوین آنها می‌توان به دهکده مجاور، گزارشی به فرهنگستان و شغال‌ها و عرب‌ها اشاره کرد.

 

در “حکایتی کوتاه” می‌خوانیم: موش گفت: “افسوس دنیا روز به روز تنگ‌تر می‌شود. اول آن‌قدر بزرگ بود که می‌ترسیدم. دویدم و دویدم و خوشحال بودم که سرانجام در دور دست، چپ و راست خودم دیوارهایی دیدم، اما این دیوارهای بلند با چنان سرعتی به هم نزدیک می‌شوند که به آخر خط می‌رسم و تله‌ای که باید توی آن بیفتم، گوشه‌ای منتظر است.” گربه گفت:” فقط باید مسیرت را عوض کنی.” و آن را خورد.+

دیوار چین از فرانتس کافکا-ترجمه اسدالله امرایی

(قبلا هم در روزنوشتهام یک بار همین داستان کوتاه رو منتشر کرده بودم…)

 

فرانتس کافکا (1883-1924) یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان آلمانی‌زبان در قرن بیستم بود. اغلب آثار کافکا از جمله مسخ، محاکمه و رمان ناتمام قصر به فارسی ترجمه شده‌اند. وی فضاهای پیش‌پا افتاده را به شکلی اغراق‌آمیز و فرا واقع‌گرایانه توصیف می‌کند؛ فضاهایی که امروزه به کافکایی شهرت پیدا کرده‌اند.+

پانوشت:توی این چند مدتی که از تابستون مونده امیدوارم که کتابها و رمانهای بیشتری رو بخونم،و اگر عمری بود توی اینجا منتشر کنم….

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *