مديريت علمی


مديريت علمی

 

چکيده :

در مقاله زير مطالبي در ارتباط با يکي از مهمترين عللي که باعث پيشرفت جهان صنعتي شده است را مد نظر قرار مي گيرد . براستي چرا کشورها يي همچون ايلات متحده و ژاپن و کره و …… پيشرفت کردند و چه عاملي سبب اين پيشرفت گرديد . همچنين هيتلر به تاسي از چه عاملي به آمريکا اعلان جنگ کرد و او چه باوري نسبت به علم و صنايع خود و آمريکا داشت و وضعيت آمريکا در اعلان جنگ چگونه بود و چه عاملي باعث گرديد که آمريکا در حاليکه ناوگان جنگيش در وضعيت بسيار نامطلوبي بسر مي برد به وضعيتي مبدل گردد که پيروز جنگ گردد و به تاسي از آن عامل به يکي از بزرگترين قطبهاي صنعتي جهان مبدل گردد . وهمچنين به برسي علم  و صنعت قبل و بعد از مديريت علمي و به نقش تيلور در اين زمينه خواهم پرداخت . براستي تيلور کيست و چه نقشي را در صنعت ايفاء نموده است قطعا بازخواني اين ماجرا ما را بايد به راهي که آنها رفتند بايد بکشا ند چرا که اين را ه توام با موفقيت بوده است .

مقدمه :

بررسي مديريت علمي ما را به اين درک بايد برساند که ما در راستاي آموزش فني و حرقه اي بسيار بد عمل کرده ايم و به جرئت مي توان گفت که در زمينه صنعتي نيز راه ايستايي را پيموده و متاسفانه هنوز هم در اين مسير هستيم چرا که ديگران با استفاده از آموزش فني و حرفه اي به قطبهاي بزرگ صنعتي بدل گرديده اند و ما هنوز به صادرات تنها مواد اوليه مي پردازيم سادگي مديريت علمي و نحوه آموزش آن شايد به باور نيايد که اين عامل باعث پيشرفت دنياي صنعتي بوده اما خود آن کشورها  مدعي اين مطلب هستند ، البته متاسفانه ما همواره چشممان  بروي تجارب دنيا بسته شده چرا چون مي خواهيم همه چيز را در ايران توليد نماييم آنهم فقط به صورت مونتاژ ، يعني ما همه چيز را مايليم سرهم بندي نماييم به همين خاطر پيکان بدون تغيير 45 سال توليدش در کشور ادامه مي يابد و آناني که بعد از ما اين صنعت را ايجاد کردند به صادر کننده اي توانا به جهان مبدل گرديند . ما مايليم همه چيز را براي ديروز آماده نماييم و اين راه ما را به ناکجا آباد کشانده است به همين خاطر بازخواني مديريت علمي مي تواند تا حدي ما  را به توجه بيشتر به آموزش خاصه فني و حرفه اي متوجه سازد . بعنوان مثال مي توان گفت ما 12 سال به دانش آموزانمان آموزش هيچ مي دهيم چرا که اين فرد پس از 12 سال هيچ کاري نمي تواند انجام دهد و در انتظار است که فرجي شود تا او به يکي از ادرات دولتي برود و در آنجا پس از آموزش مجدد به کار گرقته شود . متاسفانه همين فرد پس از اخذ مدرک کارشناسي نيز بيکار مي ماند . چرا که هنوز هم چيزي ياد نگرفته تا بتواند کاري را انجام دهد او با اينکه در کشوري زندگي ميکند که به او مي گويند از شير مرغ تا جان آدميزاد مي تواني بسازي ولي او باز هم قادر نيست ، چرا که او فقط از کارخانه مدرک سازي مدرک اخذ نموده نه کار يا تجربه کاري .

 

کليد واژه : مديريت علمي – تيلور – دانش – آموزش فني و حرفه اي

 

علم و دانش در مغرب زمين و شرق قبل از انقلاب بهره وري

براستي نقش علم و معرفت  چيست و اين نقش و تفکر در باب آن در غرب و شرق چگونه بوده است . در اين رابطه  به تفکر سقراط و پروتاگوراس در غرب و کنفوسيوس و زن ZEN   در شرق مي پردازيم :

هدف سقراط از فراگيري علم و معرفت  ” خود شناسي ” و تعالي خويش يا خود پروري بود ، يعني نتايج و ثمرات علم و معرفت ” دروني ” بود ، و به خود شخص بر مي گشت . در حالي که ثمرات علم و دانش در پروتاگوراس سوفسطايي و مخالف سرسخت سقراط تنها به صورت توانايي او در چه گفتن و چگونه گفتن خلاصه مي شد . که اگر اصطلاح آن روزگاران را مي خواستيم بکار بريم ” سفسطه و فن سخنوري ” اش مي ناميديم . برداشت پروتاگوراس از مفهوم علم و دانش ، تا بيش از دو هزار سال پس از وي ، همچنان بر نظام آموزشي مغرب زمين سايه افکنده بود ، و علم و معرفت را شرح مي کرد . علوم سه گانه قرون وسطي يعني همان سيستم آموزشي که تا زمان ما پايه آنچه را که ” آموزش آزادش ” ناميده ايم ، تشکيل داده در واقع شامل ” دستور زبان ” ” منطق ” و ” معاني بيان ” ، يعني ابزارهاي لازم براي ” چه گفتن ” و ” چگونه گفتن ” مي شد . اين  ابزارها هرگز در زمينه ” چه کردن ” و ” چگونه کردن ” راهگشا نيستند . برداشت فرقه زن – ZEN  – و نظر طرفداران کنفوسيوس از مفهوم علم و دانش که هر دو برداشت در ظرف هزاران سال بر آموزش و فرهنگ مشرق زمين استيلا داشت – در واقع شبيه به برداشت هاي پروتاگوراس بود . مفهوم علم و دانش در نزد پيروان فرقه زن ، مبتني بر خود شناسي بود . در حاليکه طرفداران کنفوسيوس به معادل هاي چيني گرامر ، منطق و معاني بيان يعني همان فنون سه گانه ي قرون وسطي دل بسته بودند .

هم سقراط و هم پروتاگوراس ، بر خلاف معاصرين شرق دور خود ، يعني پيروان چيني کنفوسيوس که هر چيزي جز فراگيري کتاب را خوار مي شمردند ، براي هنر و مهارت انساني ارج و احترام خاصي قائل مي شدند . اما اگر چه هنر و مهارت از نظر سقراط و پروتاگوراس پسنديده و قابل توصيه بود ، با اين وجود ، جاي دانش و معرفت را نمي گرفت . فن و هنر کاربرد محدود و مشخصي داشت که هيچ گونه اصول کلي و عمومي را در بر نمي گرفت . چيزي را که ناخدايي در باره دريانوردي از يونان تا سيسيل مي دانست ، نمي توانست به جاي ديگري تسري بدهد . از اين گذشته تنها راه يادگيري فن و هنر در تلمذ و شاگردي و کسب تجربه خلاصه مي شد . هنر و فن را نمي توان در قالب کلمات ، چه نوشتني و چه گفتني بيان داشت ، بلکه تنها مي شد آن را به نمايش در آورد . صنعتگران و هنرمندان انگليسي تا اواخر سال 1700 ميلادي و حتي پس از آن ، ابدا صحبتي از فنون و مهارتهاي خود به ميان نمي آوردند ، بلکه تنها در قالب ايماء و اشاره از کنار رموز کار خود مي گذشتند .

بنابراين اين علوم چه در غرب و چه در شرق تنها به درد خويشتن شناسي و فن بيان مي خورد تا کار ، و اين علوم هيچ نقشي در ارتباط با کار ايفاء نميکرد . و چون قابل تعميم نيز نبود لذا تنها شيووه فراگيري آن روش استاد شاگردي آنهم در طي زمان هاي طولاني مدت بود .

تيلور کيست :

براي نخستين بار يکنفر آمريکايي بنام ” فردريک تيلور ” ( 1856 – 1915 ) در سال 1881 ، مفهوم علم و دانش را در ارتباط با مطالعه کار ، تجزيه و تحليل کار و مهندسي کار قرار داد .

کار و فعاليت همواره و همزمان با آفرينش انسان وجود داشته است . اين کاملا تصادفي بود که آدم مرفه و تحصيلکرده اي همچون فردريک وينسلو تيلور به يک کارگر بدل شد . ضعف بينايي او سبب شد تا او از راه يافتن به دانشگاه هاروارد صرفنظر کند ، و بجاي آن ، در کارخانه ريخته گري ، شغلي براي خود دست و پا کند . تيلور به دليل استعداد سرشار خدادادي ، خيلي زود توانست خود را تا رده ي مديريت سطح بالاي شرکت ، بالا بکشد ، و با نوآوري هايش در زمينه هاي  ريخته گري و فلز کاري ، به سرعت ، به فردي ثروتمند تبديل گردد.  تيلور، مشاور مدير کارخانة فولاد بتلهايم بود و با روشهايي که به کار گرفت موفّق شد در سال ۱۸۹۹ توليد چدن را ۴۰۰درصد افزايش بدهد. کاري که او انجام ميداد، مطالعة کار بود

مديريت علمي چگونه بوجود آمد و چيست :

در منابع مختلف تعاريف تعاريف زيادي وجود دارد برخي از آنها در زير آورده شده مثلا:

مديريت علمي عبارتست از تجزيه و تحليل دقيق داده ها و ستاده ها و هزينه ها در مديريت علمي حدس و گمان و يا حساب سرانگشتي جايي ندارد ، بلکه مستلزم برنامه ريزي دقيق و اجراي سيستماتيک است .

همچنين  علمي از نظر تيلور يعني انجام وظيفه به شيوه ي هر چه فوري تر و هر چه کامل تر . وقتي بهترين شيوه پيدا مي شد ، آن وقت بود که مي شد افراد را براي به کارگيري آن گمارد ، آن هم في الفور و منطبق بر قواعد و شرايطي که نسخه آن از قبل پيچيده شده بود . اساس تيلوريسم بر اين بود که براي تحقق هر کار خاصي تنها ” يک راه بهترين ” وجود دارد ، و اين که بعد از آن مي بايست افراد را براي انجام وظيفه تعيين شده به کار گمارد و بر آنها نظارت کرد و نسبت به عملکردشان آنها را تشويق يا تنبيه نمود . وظيفه مديريت طراحي کار و کنترل آن بود .

چکيده اصول مديريت علمي به شکلهاي زير نيز ميباشد که شامل :

1-     جايگزيني اصول علمي به جاي محاسبات سرانگشتي

2-     کسب هماهنگي در فعاليت گروهي به جاي تشتت در عمل

مديريت علمي ۲

1-     جلب همکاري افراد به جاي آشفتگي حاصل از فردگرايي

2-     کار و تلاش براي به حداکثر رساندن بازده

3-     تلاش به منظور ارتقاي سطح رشد تمام کارکنان براي ترقي روز افزون خود و سازمانشان

در جاي ديگري داريم :

1-     ارائه علم حقيقي مديريت ، به گونه اي که بتوان براي انجام هر کاري بهترين روش را ارائه نمود .

2-     گزينش کارکنان به روش علمي ، به گونه اي که به هر کارگر مسئوليت کاري را که براي او مناسبترين است واگذار کرد .

3-     آموزش و پرورش کارگر به روش علمي ايجاد رابطه صميمي و دوستانه بين نيروي کار و مديريت .

4-     ارائه علم حقيقي مديريت ، به گونه اي که بتوان براي انجام هر کاري بهترين روش را ارائه نمود .

5-     گزينش کارکنان به روش علمي ، به گونه اي که به هر کارگر مسئوليت کاري را که براي او مناسبترين است واگذار کرد .

6-     آموزش و پرورش کارگر به روش علمي

7-     ايجاد رابطه صميمي و دوستانه بين نيروي کار و مديريت .

 

در برخي ازمنابع  اصول مديريت علمي به صورت دستورالعمل ماشين ياد شده که شامل :

1-     فرمان و کنترل : مديريت افراد از طريق نوعي ديکتاتوري مصلح اعمال مي شد . مدير ، با انگيزه برگرفته از الگويي نظامي ، نخست به افراد تحت فرمانش مي گفت که چه کاري انجام دهند و سپس بر کار آنها نظارت مي کرد .

2-     تنها يک راه صحيح : دستورالعمل هاي صادره از سوي مدير درست و صحيح پنداشته مي شد . نقش آنهايي که تحت فرمان مديريت بودند اين نبود که پرسشي را مطرح کنند يا رويکرد هاي ديگري را پيشنهاد نمايند .

3-     اطاعت نه نافرماني : عصر ماشين بر محور اطاعت و تمکين بنا شده بود .

4-     کارگر و نه نيروي انساني : نيروي کار حکم عمله را داشت ، بازوان اجير شده اي که سهمي در سازمان نداشت . کارگر به وفور پيدا مي شد و شرکت ها هيچ به آنها بدهکار نبودند ، در حاليکه کارگران مي بايست وفاداري خود را نسبت به کمپاني نشان مي دادند .

5-     ملي و نه جهاني : نظرگاه ها عموما ملي ، گاهي هم منطقه اي اما به ندرت بين المللي بودند

6-     امنيت و نه ناامني : در عين حال که مستخدمان مسئوليتي نداشتند ، گويا يک قرارداد ضمني بر محور امنيت وجود داشت . موسسات ، با حس بقاي هميشگي ، بر شهر ها و بازار هاي موجود در انها مسلط بودند . آينده قابل پيش بيني به نظر مي رسيد و جايگاه آنان در آينده حتي از قبل هم پيش بيني پذيرتر بود .

اما مطالب بالا شايد شاخه هاي درخت و معلول مديريت علمي باشد چرا که آنچه که سبب شد تا تيلور به مطالعه در زمينه کار بپردازد ، ترس و نگراني او از بروز فزاينده ي تنفر و انزجار متقابلي بود که در ميان سرمايه داران و کارگران وجود داشت ، و مي رفت تا واپسين سالهاي قرن نوزدهم را تحت تاثيرات سوء خود قرار دهد . به عبارت ديگر تيلور ، دقيقا همان چيزي را مي ديد که مارکس ، ديزرائلي ، بيسمارک و هنري جيمز ديده بودند . ولي در عين حال او به چيزي پي برد که ديگران از درکش عاجز بودند ، و آن اين نکته بود که ” تعارض و تضاد امري مقدر و محتوم  نيست ” ، و لذا بر آن شد تا از طريق افزايش بهره وري در کارگران ، امکان دستيابي آنان را به درآمدي مکفي فراهم آورد .                                                                                                    انگيزه تيلور نه ” راندمان ” بود ونه ايجاد سود بيشتر براي صاحبان کارگاهها و کارخانه ها . بلکه تا آخرين لحظه حيات ، بر اين باور بود که نتيجه اصلي بهره وري مي بايست به نفع کارگر ، و نه مالک ، تمام شود . در واقع انگيزه اصلي تيلور ايجاد جامعه اي بود که در آن مالکين و کارگران ، سرمايه دارها و پرولتر ها بتوانند مشترکا ار منافع و نتايج بهره وري استفاده کنند ، و بتوانند ” رابطه هماهنگي ” را در کاربردي کردن علم و دانش در ” کار ” ايجاد کنند . تنها کساني که به درک نسبتا درستي از اين مقوله نائل آمدند ، کارفرمايان و رهبران اتحاديه هاي کارگري پس از جنگ دوم ، در ژاپن بودند .

کار مهم و ارزشمند تيلور به عکس انديشمندان غرب و شرق آن بود که علم را از خويشتن شناسي و فن بيان و منطق به کارخانه و کار آورد و براي نخستين بار او  علم و دانش را کاربردي کرد ، و آنرا در زمينه مطالعه بر روي کار مورد استفاده قرار داد . او مي گفت هيچ ” کار تخصصي و ماهرانه ” اي وجود ندارد . در ” فعاليت هاي يدي ” و کارهاي جسمي تنها ” کار ” وجود دارد ، نه ” کار تخصصي ” بر اساس سيستم مديريت علمي تيلور ، همه انواع کارها به يک چوب رانده مي شد ، و مورد تجزيه و تحليل قرار مي گرفت . پس هر کارگري که علاقمند به انجام کارها به نحوي بود که تجزيه و تحليل ها صحت آن را تائيد مي کردند کارگر شاخص و سطح بالايي بود ، که مستحق دريافت حقوق سطح بالايي نيز ( برابر يا بيشتر از دستمزد کارگر ماهري که با توجه به سوابق طولاني خانه شاگردي و جور استاد کشيدن دريافت مي کرد ) بود . براي درک بهتر به ذکر مثالي در باب شرايطي که در کارخانجات زرادخانه نظامي و کشتي سازي بود  مي پردازم .

اتحاديه هاي کارگري در آمريکاي عصر تيلور ، که مورد احترام و قدرتمند به حساب مي آمدند ، اتحاديه هاي کارگري زرادخانه هاي نظامي و کشتي سازي هاي متعلق به دولت بودند ، که کليه ادوات و تجهيزات دفاعي زمان صلح را تا قبل از جنگ جهاني اول ، توليد مي کردند . اين اتحاديه ها ، در واقع ، در زمينه هاي خاص فني و حرفه اي خود ؛ داراي انحصار بودند ، و عضويت در آنها ، به پسران ، و خويشاوندان اعضاء سابق آنها محدود مي گرديد . در اين اتحاديه ها ، اعضاء مي بايست به مدت 5 تا 7 سال ، شاگردي مي کردند ؛ در حالي که هيچگونه آموزش منظمي نمي ديدند ، و نظارت دقيقي بر کارها ، اعمال نمي شد . به هيچ وجه اجازه داده نمي شد چيزي نوشته شود ، ضمن آينکه  هيچ دستورالعمل مکتوبي هم براي چگونگي انجام فعاليتها وجود نداشت . اعضاء اتحاديه ها سوگند ياد مي کردند که اسرار کارها را پوشيده نگاه دارند ، و مجاز نبودند در باره ي کارهاي خود با فردي غير عضو ، گفتگو کنند . اظهارات تيلور در اين مورد که ” کارها را مي توان مورد مطالعه قرار داد  ، تجزيه و تحليل کرد ، و آنها را به يک سري از حرکات و فعاليتهاي تکراري ، که هر کدام از آنها تنها به يک شيوه صحيح ، در بهترين و مناسبترين زمان ، و با ابزاري صحيح قابل انجام اند ، تقسيم کرد ” ، در حقيقت بسان يورشي آشکار به اتحاديه ها تلقي مي شد . به همين دليل ، اتحاديه ها ، راه بد نام کردن و بهتان زدن به تيلور را در پيش گرفتند ، و موفق شدند از کنگره قانون ممنوعيت هر گونه استفاده از بررسيهاي انجام شده بر روي وظايف و فعاليتهاي مختلف در زرادخانه ها و کشتي سازي هاي دولتي را از تصويب بگذرانند ، قانوني که تا سالها پس از جنگ جهاني دوم ، همچنان پا بر جا بود . يکي از اصولي که تيلور به آن اعتقاد داشت اين بود که  ” کارگران در مقايسه با مالکان ابزار توليد ، بايد سهم بيشتري را از درآمد هاي ناشي از اعمال مديريت علمي را داشته باشند .” همچنين ديگر  اصل تيلور اين بود که مطالعه بر روي فعاليتها و کارهاي مختلف ، اگر نه با همکاري و مشارکت نزديک ، و همطراز کارگران ، که بايد با مشورت با آنان صورت گيرد . تيلور سرانجام به اين نتيجه رسيد که ” اقتدار ” در کارخانه نبايد مبتني بر مالکيت باشد ، و تنها مي تواند بر پايه دانش برتر باشد ، او به عبارت ديگر ، چيزي را مدعي بود که ما امروزه ان را ” مديريت حرفه اي ” مي ناميم . اين مطالب بديهي و غير قابل انکاري را که تيلور مي گفت يعني اينکه ” تمامي فعاليتها اعم از تخصصي يا غير تخصصي ، توام با مهارت و فاقد مهارت ، پيچيده و ساده ، مي توانند توسط کاربرد دانش ، مورد بررسي و تجزيه و تحليل و نهايتا سازماندهي قرار گيرند ” ، براي معاصرين تيلور ،

مديريت علمي ۳

سخني مهمل و نا معقول بنظر مي رسيد . و اين امر که ” جوي پر رمز و راز بر مهارتهاي فني و حرفه اي وجود دارد ” مقبوليتي تام و تمام را در بسياري از مردم در سراسر جهان بوجود آورده بود . و همين اعتقاد بود که هيتلر را تشويق کرد تا در اواخر سال 1941 ، ايالات متحده آمريکا را به جنگ فراخواند . مستقر کردن نيروي کارآمد در اروپا توسط ايالات متحده ، مستلزم استفاده از ناوگاني بزرگ جهت انتقال سربازان به آنجا بود . در آن زمان ، آمريکا ، تقريبا فاقد هر گونه ناوگاني بزرگ جهت انتقال سربازان به آنجا بود . در آن زمان ، آمريکا ، تقريبا فاقد هر گونه ناوگان تجاري و جنگي دريايي و نيروي دريايي پشتيباني کننده از آنها بود . هيتلر بعدها در يک رجز خواني گفته بود که ” جنگ افزار هاي مدرن  نيازمند ابزار و آلات دقيق ديده باني ، به تعداد فراوان است ، در حاليکه آمريکا فاقد هر گونه کارگر متخصص در زمينه ساخت آلات ديده باني است ” واقعا حق به جانب هيتلر بود . ايالات متحده تنها اندکي از کشتي هاي جنگي تجاري را در اختيار داشت ، و ناوشکن ها و کشتي هاي پشتيباني کننده ي انها هم اندک ، و به شکلي خنده آور ، خارج از رده بودند . از اين گذشته ، در آمريکا ، تقريبا هيچ صنعت ساخت ادوات و تجهيزات بصري و ديده باني وجود نداشت . اما صنايع آمريکا به مدد استفاده از مديريت علمي تيلور توانست کارگران تماما غير ماهري را که بسياري از آنها کارگران کشاورزي  ” سهم بري ” بودند که در محيطي روستايي و ” ماقبل صنعتي ” رشد و نما کرده بودند ، در ظرف 60 تا 90 روز آموزش دهد ، و از آنها کارگران جوشکار ، و کشتي ساز درجه يک بسازد . آمريکا ، همزمان با اين برنامه ، برنامه آموزسي مشابهي را براي کارگراني از همان قماش ، در ظرف تنها چند ماه پياده کرد ، و نهايتا توانست دوربين ها و ابزار ديده باني بمراتب بهتر و دقيق تري را در مقايسه با کالاهايي را که آلماني ها تا آن زمان توليد کرده بودند ، توليد کند ، و علاوه بر آن خط توليدي را براي توليد انبوه اينگونه آلات و ابزار ، طراحي و اجرا کند .                                                                                                       بزرگترين نقش و تاثيري را که تيلور داشته ، و همه بر آن اتفاق نظر دارند ، احتمالا در زمينه آموزش فني و حرفه اي بوده است .                                                                             ايالات متحده براي اولين بار در جريان جنگ جهاني اول ، و بعدها در سطحي به مراتب بالاتر ، در جنگ جهاني دوم ، شيوه آموزشي تيلور را به سيستماتيک بکار گرفت ، و ” افراد شاخصي ” را در دوره ي زماني کوتاه چند ماهه ، تحت آموزش قرار داد . اين عامل بيش از هر عامل ديگري ، دلائل توانمندي آمريکا در شکست دادن هم ژاپن و هم آلمان توضيح مي دهد .

همه قدرتهاي اقتصادي پيشرو در تاريخ معاصر جهان ، يعني انگليس ، ايالات متحده آمريکا و آلمان ، صرفا به سبب و از طريق توانمندي و مديريت در تکنولوژي هاي جديد ، به منصه ظهور رسيدند . تمامي قدرتهاي اقتصادي دوران پس از جنگ جهاني دوم ، يعني در ابتدا ژاپن و سپس کره جنوبي ، تايوان هنگ کنگ و سنگاپور پيشرفتهاي خود را مرهون و مديوون روش آموزش فني و حرفه اي تيلور مي دانند ، زيرا همين روش سبب شد تا اين کشورها بتوانند نيروي کار نسبتا ماقبل صنعتي خود را که به همين دليل هم ارزان قيمت بود عملا در مدتي بسيار کوتا به بهره وري در سطح جهاني برسانند . آموزش فني به سبک و سياق  تيلور ، در عمل ، به موتوري کارآمد براي توسعه اقتصادي در دهه هاي پي از جنگ جهاني دوم تبديل شد .

 

 

نتيجه گيري :

با توجه به اينکه ما نيز يک جنگ خانمانسوز را پشت سر گذاشتيم ولي به نظر مي رسد که تجربيات جنگي در کارها خصوصا کارخانجات و کارهاي عمراني و دانشگاه ها مورد استفاده قرار نگرفته . چرا که اگر بتوان در مدتي اندک نيروها را آموزش داد چرا که نيروهاي رزمنده ما در مدت اندکي آموزش ديده و به جبهه اعزام مي شدند و يا سرپل ها و پلها يا تير اندازي با سلاح سنگين نيز از ديگر مواردي بود که در سريعترين زمان ممکن آموزش داده شد . همچنين تجربيات تعميراتي تانکها هواپيماها هلي کوپترها ، ساخت انواع مهمات ، تجربيات بدست آمده از اينها بگونه اي بود که هم اکنون بايد صنايع ما را دگرگون کرده باشد . چيزي که بديهي است اين است که با مديريت علمي مي توان يک صنعت خوب را ايجاد کرد . و شواهد آن را در مطالب فوق مي بينيم . اما چرا اينچنين نشد اين نيز مقاله خاص خود را مي خواهد اما  “ديدرو  “با نوشتن دائره المعارف خود يک درس بزرگ را به بشريت دا د که علم را از طريق آموزش مي توان منتقل کرد هم اکنون علم به صورت رمز گذاري شده و به بهترين نحو در اختيار ما مي باشد متاسفانه ما علم را به صنايع نبرده و از آن بهره کاربردي نمي گيريم . ويا مي خواهيم در دنيايي که فقط بر اساس ارزش افزوده کار مي نمايد با ضرر هر چيزي را به هر قيمت مونتاژ نماييم . دانشگاه بستري است که مي تواند با تعاليم مديريت علمي جاده ناهموار صنايع فعلي را هموار نمايد . که هر چه زودتر اين امر متحقق شود به  حضور ما را در صحنه جهاني تسريع مي بخشد و ديگران را نيازمند ما نه فقط به لحاظ مواد اوليه مثل نفت که عمر آن بسر آمده بلکه به لحاظ توليد انديشه و محصول  نيز جهاني در انتظار ما خواهد بود و  بايد بدانيم که فرصتها همچون باد در گذر است  ولحظه ها قيمت و ارزش پيدا کرده اند اگر بدرستي از لحظه ها استفاده نماييم به سرازيري  پيشرفت و توسعه خواهيم رسيد . و يکي از نگراني هاي ما که اشتغال است نيز به اين طريق برطرف خواهد شد . صنعت جايگاهي است که مي تواند هزاران شغل مولد را ايجاد نمايد اما بايد روش مديريت علمي را در پيش گرفت و انقلاب بهره وري را در آن بوجود آورد . تا همگان از منافع آن منتفع شوند .

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

قالب صحیفه. لایسنس فعال نشده است، برای فعال کردن لایسنس به صفحه تنظیمات پوسته بروید.