تحلیل و بررسی تطبیقی هندسه از دو دیدگاه اسلام و مسیحیت – مقایسهای بین هندسه مساجد و کلیساها – بخش چهارم
4-2- مسیحیت:
در مسیحیت نیز هندسه به عنوان راهی برای گذر از خلقت به زایش و گذر از غیر مرئی و مطلق به دنیای مادی تلقی میشود. لولر در کتاب هندسه مقدس با ارائه تصویر زیری میکند:
«مسیح در حال استفاده از پروردگار نشان داده شده است که جهان را از هرج و مرج نخستین میآفریند. این شمایل در عین حال میتواند به عنوان نوعی تجسم خودآفرینی فردی تلقی شود. در این شمایل مسیح نیز مانند بسیار دیگری از تصاویر قرون وسطی نماد تانترایی[1] نمایان است. مسیح پرگار را به ترتیبی در دست گرفته که از مرکز حیاتی مرسوم به قلب چکرا میگذرد و از این مرکز آشوب، انرژیهای حیاتی را که در زیر چاکراها جای دارد و در روی بدن به وسیله مراکزی در ناف و اندامهای تناسی نشان داده شده است سامان میبخشد. هندسه در اینجا در هر دو مفهوم انفرادی و جهانی به عنوان وسیلهای که از آن طریق قلمرو عالی مثال اعلی نظم و هماهنگی را به عوامل انرژیزا و حیاتی منتقل میکند نماد پردازی شده است. (لولر، 1368، 18)
از دیدگاه مسیحیت کیفیت اشیاء در کلام الهی نهفته است و صورت هر شی بین ذات آن است. در واقع صورت اشیاء تجلی کلام الهی است که نخستین اصل آن توحید است. چنانچه بورکهارت مینویسد:
«از لحاظ مسیحیت انکار نمیتوان کرد که امکانات اساسی همه اشیاء الی الابد در کلام الهی (Le logos) نهفتهاند موجودند زیرا «همه چیز به واسطه کلمه هستی یافته است» (یوحنا فصل اول آیه 3) و همه چیز از او یا در او به وجود آمد، چون او نور حقیقی است که همه کسانی را که بدین جهان میآیند روشن میکند.» [همان، فصل اول، آیه 9 و 10] بدین گونه نور عقل از آن مانیت بلکه متعلق به کلمه حاضردر همه جاست؛ و این نور اساساً مشتمل بر کیفیات اشیاء قابل شناخت است زیرا واقعیت باطنی عمل شناخت، کیف است و کیف در صورت به معنای مشایی کلمه است. بوئس[2] میگوید: «صورت هر چیز همچون نوری است که به واسطهاش آن چیز شناخته میشود.» و این است دامنه برد یا وسعت میدان به عنایت روحانی اصل صورت و ماده انکاری (اصالت صورت و ماده): صورتهای اشیا یعنی ذات کیفی آنها، فی نفسه متعالی و برشوندهاند و در هر مرتبه از مراتب وجود بازیافته میشود و تنها اثر تلاقی با ماده (یا با جهت و وجهی از ماده اولی) محدود به حدودی خاص میگردند و به نشانههای کمابیش ناپایدار تنزل مییابند» (بورکهارت، 1381، 75)
«از نظر بوئس، هر نظام صوری برهان وحدت وجود است و علم حساب وی (بوئسی) بیش از آنکه نمودار روش شمارش باشد نمودگار علم اعداد است و عدد از قبل به طریق لمی همچون مقدار و کیفی تلقی نشده بلکه به مثابه تعیین کیفی وحدت قلمداد گشته است مثل اعداد فیثاغوری که مشابه مثل افلاطونیاند: دوگان و سه گان و چهارگان و پنجگان و غیره، همه نمودار جهات و وجوه احدیتاند. آنچه اساساً اعداد را به هم متصل میکند تناسب است که به نوبه خود بیان کیفی است و اما جنبه کمی اعداد فقط مربوط به گسترش مادی آنها میشود.
وحدت کیفی اعداد در هندسه واضحتر است تا در حساب، زیرا معیارهای کمی برای تمیز دو شکل از هم مثلاً مثلث و مربع به هیچ وجه کافی نیست، چون هر یک واجد کیفیت بیهمتا و یگانه و به اعتباری بی بدیلی است.» (بورکهارت، 1381، 75)
همانطور که مشاهده میشود در مسیحیت نیز هماننداسلام صورت مبین وحدت وجود است. وحدت وجودی در مسیحیت مبتنی بر تثلیث مقدس است یعنی یک ذات وجود دارد که به صورت پدر، پسر و روح القدوس بر ما بروز میکند. وحدت بر اساس سه نفر است که با هم برابرند و جاودانهاند. مسیح پسر خداست وتاوان گناهان بشریت را بر روی صلیب میدهد و انسانها از طریق وفاداری به وی در زندگی، آن را جبران میکنند و تنها راه رستگاری، وفاداری به مسیح به عنوان پسر خداست که با قربانی شدن وی بر سر صلیب گناهان انسان بخشوده میشود.
تجلی تعالیم مسیح در شکلگیری معماری آن بسیار آشکار است. شکل غالب در معماری معابد مسیحی، شکل صلیب است که این صلیب در دایرهای محاط میشود. در شناخت پیشینه این علامت بورکهارت چنین گفته است:
«نقطه اتصال و تلاقی میان سنت مسیحی ناب با جوهر خداشناسی و کیهان شناخت پیش از مسیحیت در علامات مسیحایی گورخانه دخمهای و خاصه در علامات رمزی طغرا مانندی که عبارت از چرخی با هشت یا شش پره است به وضوح دیده میشود. این علامات و حروف از حروف یونانی X و P (Rho , Chi) به تنهایی یا ترکیب شده با صلیب تشکیل یافته است اگر این علامت درون دایرهای نقش شده باشد شکل چرخ کیهانی واضح است. ولی گاه آن علامت فقط به صورت صلیبی که در دایرهای محاط شده است درآمده طبیعت خورشیدی این علامت محل تردید نیست. چنان که در بعضی سنگ نبشتههای مسیحی گورخانه دخمهای همین دایره دارای شعاعهایی با دسته است که عنصری است مشتق از علامات خورشیدی مصر باستان. وانگهی همین نقش رمزی وقتی با صلیب ترکیب شده باشد به واسطه دسته منحنی P که همچون ستارهای شامخ زینتبخش تارک محور عمودی گشته با صلیب دستهدار یعنی ankh مصری شباهت مییابد (بورکهارت، 1381، 63).
وی در تفسیر اشکال موجود در این علامات چنین میگوید: «دایره محیط بر علامت رمزی، چیزی بر مدار گردش خورشید که دو محور آسمان، آن را تقسیم کردهاند نیست. چرخ دارای شش پره، همانند صلیب سه بعدی است که بر سطح مستوی بازنمایی شده باشد و چرخ دارای هشت پره که از ترکیب علامات رمزی و صلیب فراهم آمده مشابه گلباد (rose dc vents) یعنی شاکله چهار جهت اصلی و چهار جهت میانی آسمان است. (همان، 64)
در اینجا نیز نظیر آنچه در تحلیل اشکال هندسی در جهانبینی اسلامی انجام دادیم برای اینکه نمادگرایی صلیب محاط در دایره را بررسی کنیم ابتدا بایستی هر یک از اشکال را به تنهایی بررسی کرده و سپس ترکیب آنها را در مورد تحلیل قرار دهیم.
در جهان بینی مسیحیت نیز همانند اسلام، دایره نمادی از آسمان است و وحدت و عالم معنا را به تصویر میکشد در حالی که مربع نمادی از زمین است که انسان، و ماده و عالم تکثر را به تصویر میکشد. شکل صلیبی معبد که از ترکیب دو فضای چهارگوش مستطیلی پدید میآید. تمثیلی از انطباق با چهار عنصر حیات، چهار فضیلت اصلی در مسیحیت، چهار جهت فضایی، چهار فصل چهار خلق بدن و از همه مهمتر چهار انجیل میباشد چنانچه بورکهارت در این باره مینویسد:
«جمع اربعه انجیل آوران، به طور مرموزی با چهار رکن (یا چهار گوشه) که بقای مقدس بر آن تجلی شده مطابقت میکند. زیرا انجیل آوران نمودار مبانی و تکیهگاههای زمینی تحلی کلمهاند و بدین سبب نه فقط با گوشههای یک بلکه بر سبیل مشابهت، با اساس و شالوده سراسر کیهان یعنی با چهار عنصر و مبادی لطیف و کلی آنها یکی میشوند» (بورکهارت،1381، 106)
همچنین دایره نیز نماد بیکرانگی و ادوار آسمانی است که وحدانیت الهی را به تصویر میکشاند.
7-a- کلیسای جامع میلان
7-b- کلیسای کنستابل
بورکهارت در این باره مینویسد: «در دایره مزوله (شاخص، ساعت آفتابی) یعنی وسیله یافتن محورهای شرقی و غربی و شمالی و جنوبی نیز، نمودگار دایره اصلی یا بنیانی است که همه اندازههای بنا از آن استخراج و استنتاج میشود. (همان، 68)
همچنین همانطور که میدانیم دایره، مبدأ پیدایش تناسبات طلایی است که در فصل تناسبات به تفصیل بررسی خواهد شد و این خود شاهد دیگری بر تجسم وحدت توسط شکل محاط در دایره کلیسا میباشد. در تصاویر زیر چند نمونه از پلان کلیسا که در دایره محاط شده است ملاحظه میشوند. در همه آنها تقسیم دایره به 10 بخش نشان داده شده است که راب کریر در کتاب تناسبات در معماری آن را منشاء پیدایش تناسبات طلایی می داند.
تصویر (6): نمونههایی از پلان صلیبی کلیسا محاط در دایره (بورکهارت، 1381)
محاط شدن در دایره حتی در نما نیز مشاهده میشود که نمونههایی از آن نیز در زیر آمده است.
7-c- کلیسای جامع بال
تصویر (7): نمونههایی از محاط شدن نمای کلیسا در دایره
بورکهارت نیز در این باره مینویسد:
«ابعاد هر کلیسا از تقسیم متوازن دایرهای بزرگ به پنج یا ده بخش به دست میآید. این روش فیثاغوری که معماری مسیحی از ضعف پیشهوران به میراث برده بودند، نه فقط در سطح افقی بلکه در سطح عمودی نیز به کار میرفت. به قسمی که تنه بنا در کره یا گویی خیالی محاط میشد. در اینجا رمز گرایی بسیار غنی و رسا وجود دارد: بدین معنی که بلور بنای قدسی، بیرون از کره یا گوی نا محدود کیهان منعقد میشود. این کره به مثابه تصویر طبیعت کلی و عالمگیر کلمه که شکل انضمامی و عینی و زمینیش معبد است، نیز هست. (همان – ص 68)
و در جایی دیگر مینویسد:
«تقسیم به ده جزء با سرشت منحصراً هندسی دایره نمیخواند. زیرا پرگار آن را به شش یا دوازده بخش قسمت میکند. بلکه با دور (گردش) مطابقت میکند. و مراحل و منازل آن دور را که متوالیاً کاهش مییابند بر حسب ضابطه نمودار میسازد. تا آنجا که اگر بگوییم تناسبات کلیسای جامعی در قرون وسطی ضرباهنگ کیهان را انعکاس میدهند سخنی بیهوده نگفتهایم. وانگهی نسبت تناسب فضا نظیر نسبت وزن با زمان است و از این لحاظ قابل تأمل و پر معنی است که تناسب متوازن از دایره یعنی مستقیم ترین تصویر دور آسمانی ناشی میشود. بدین گونه طبیعت غیر منقسم دایره به نظم معماری که وحدتش عقلانی نیست و در مرتبه نظامی منحصراً کمی یا از لحاظ نظامی منحصراً کمی نا مدرک و دست نیافتنی است منتقل میشود. (همان ، 69)
حال در تحلیل نمادگرایی شکل صلیبی معبد میتوان گفت که:
معبد مسلمانان تجلی وحدت خدایی است که بشر خلیفه او بر روی زمین است در حالی که در جهان بینی مسیحیت وحدت بر اساس تثلیث استوار است و عیسی (ع) پسر خداست و معبد نیز تجلی پیکر مسیح به عنوان پسر خداست. بنای معبد تبلور حقیقی ادوار آسمانی و نیز تمثیلی از تصویر مسیح مصلوب است. مسیح به صلیب کشیده شده است تا تاوان گناهان بشریت را
بدهد و با به صلیب کشیدن او گناهان بشریت آمرزیده شده است و تنها راه رسیدن به رستگاری، وفاداری به مسیح به عنوان پسر خداست. پس در واقع او میانجی و شفاعت کننده بندگان نزد خداست. بر این اساس میتوان گفت که محورهای اصلی صلیب که در دایره محاط شده، پیوند دهنده مربع میانی به مثابه انسان و دایره به مثابه خدا میباشد و در واقع مربع زمین را به دایره آسمان ارتباط داده و محورها به عنوان میانجی و رابط بین عالم ماده (مربع) و عالم معنی (دایره) عمل میکنند. و قرار گرفتن پیکر مسیح درست بر روی همین محورها (مطابق شکل زیر) میانجیگری و رابط بودن او را بین انسان و خدا تبیین میکند.
تصویر (8): محاط شدن پیکر در صلیب (لولر،1368،193)
بورکهارت در این باره مینویسد:
«ترکیب صلیب و دایره، نمودگار مسیح به عنوان ترکیب معنوی عالم است. مسیح، آغاز و پایان و میانه زمان بیزمان یا زمان سرمدی است. «خورشید پیروز» و شکستناپذیر است. صلیبش اداره کننده و فرمانروای عالم است. داور عالم است. (بورکهارت، 1381، 64)
در واقع این ارتباط بین عالم ماده و معنا میتواند با آنچه ما در اسلام تحت عنوان حرکت از وحدت به کثرت داریم تطابق داشته باشد که در اسلام نیز به صورت ارتباط مربع و دایره در گنبد خانه مساجد (حرکت از مربع کف به دایره سقف) و آنچه در خانه کعبه تحت عنوان تربیع دایره داریم جلوهگر میشود.
بورکهارت در توصیف نقش مسیح به عنوان میانجی عالم میگوید:
«در معماری مسیحی، شاکله اساسی صلیب محاط در دایره را باز مییابیم. این نکته که چنین نقشی در عین حال رمز مسیح و ترکیب عالم است، پر معنی است: و در واقع دایره نمودگار تمامیت فضا و بر آن اساس نمودار تمامیت هستی و نیز دور آسمانی است و تقسیمات طبیعی دور آسمانی نیز که محورهای اصلی به شکل صلیب نشانگر آنهاست در شکل مستطیلی معبد بازنمایی شده است. نقشه یک شکل صلیب را مذکور و خاطرنشان میسازد و این امر نه فقط با مفهوم خاصه سیمی شکل صلیب مطابقت دارد، بلکه با نقش کیهان شناسی در معماری پیش از دوران مسیحیت نیز تطبیق میکند بدین قرار که محورهای اصلی به شکل صلیب عنصری میانی یا میانجی و واسطه بین دایره آسمان و مربع زمین است. در چشمانداز مسیحیت نیز در درجه اول نقش میانجیگر و شفیع الهی منظور شده است. (بورکهارت، 1381، 65)
بورکهارت به نقل از یوحنا در تأیید مشابهت پیکر مسیح و معبد مینویسد:
«رمزگری معبد مسیحی بر مشابهت میان معبد و پیکر مسیح مبتنی است بر وفق این سخنان انجیل: «عیسی پاسخ داد: این خانه خدا را ویران کنید و من آن را در سه روز برپا خواهم کرد.» یهودیان گفتند: «ساختن این معبد چهل و شش سال به درازا کشیده است تو چگونه آن را سه روزه بنا توانی کرد؟» اما معبدی که عیسی از آن سخن میگفت، تنش بود (یوحنا، 21-19)
… پیکر مسیح کلیسا نیز هست.بدین اعتبار که کلیسا عبارت از جماعت اولیاء و قدیسین است. مظهر رمزی این کلیسا (امت) معبد مسیحی است. بر حسب اقوال آباء کلیسا، بنای مقدس در درجه اول نمودگار مسیح، درمقام ذات الوهیت متجلی در این خاکدان است و در عین حال نمودار عالم ساخته شده از مواد مرئی و غیبی نیز هست و به فرجام نشانگر انسان و اجزاء مختلف اوست.
مکان اقدس در کلیسا،تصویر روح است و شبستان یا ناوکلیسا،تصویر خرد و رمز محراب، چکیده آن دو رمز را در بر میگیرد و به قول بعضی دیگر،, مکان اقدس در کلیسا یعنی جایگاه همخوانان یا مخارجه پشت محراب تصویر ناو است و شبستان کلیسا همانند تن است و محراب، بسان قلب.
خبرگان در آئینهای کلیسایی، نقشه کلیسای جامع را با تصویر مسیح مصلوب قیاس میکنند: سر مصلوب با مخارجه پشت کلیسا که جهتش رو به قبله یا شرق است مطابقت دارد و بازوانش در امتداد بازوی عرضی کلیسا دراز شدهاند و بالا تنه و ساقهایش در شبستان یا ناو کلیسا آرمیدهاند. قلبش در جایگاه محراب اعظم قرار گرفته است. (بورکهارت، 1381، 66 و 67)
یکی از عوامل مهم دیگر در شکلدهی بناهای معابد مسیحی نوع عبادت بوده است. با توجه به اینکه عبادت در مسیحیت به طور دسته جمعی انجام میشود فضاها چندان مرکز گرا نیستند. در واقع بیشترین اهمیت در غرب معطوف به محیط بوده است در تضاد با شرق که به مرکز توجه بیشتری میشده است.
در عبادتکنندگان به طورتشریفاتی مراسم خود را در اجتماعاتی برگزار میکردند (مرکب از روحانیون و نمازگزاران). این تمرینات احتیاج به فضایی داشت که در آن حضار به راحتی سخنان روحانی را درک کنند و با توجه به این عامل و نکات مذکور در رابطه با تجلی محورهای رابط زمین و آسمان در معبد شکل بنا به سمت فضایی بیشتر محورگرا تا مرکزگرا متمایل شد. چنانچه ریچارد کولر[3] در این رابطه میگوید:
«در مسیح فضای مستطیلی با یک لژ در یک انتهایش برای معبد مناسب است. در مذهب مسیح توجه به محیط ارجح بر مرکز است زیرا در این مذهب، تشریفات مذهبی اصلی مشترک است. در واقع نقاط مرکزی در بناهای مذهبی مسیح به خاطر مفاهیم مذهبی والهی نیست. (ریچارد کولر، 1998)
بورکهارت ناویا شبستان کلیسا را ترجیحاً شکلی که کمابیش واحد یک مرکز است میداند. و مینویسد: «این شکل با خصیصه کلیسای شرق که مناسب تفکر و مراقبه و سیر و نظر است تطبیق میکند: گویی فضا در هم فشرده شده و در عین حال کران ناپذیری دایره یا گوی و کره را بیان میدارد. (بورکهات، 1381، 78)
این فضای عمدتاً محورگرا در تضاد با فضای کاملاً مرکز گرای شرق قرار دارد.
به عنوان مثال در معابد هندو، مرکز گرایی ناشی از نوع عبارت انفرادی است. عبارت روزانه شامل زیارتی از خانه به معبد است که نمازگزار به طور انفرادی در نقطه مرکزی یک معبد آن را به پایان میرساند و این سفری به منزله رهایی روح و رستگاری میباشد. در بودیسم و هندو این نقطه مرکزی اهمیت زیادی دارد زیرا بیانگر نقطهای است که در آنجا روح به رستگاری میرسد. (روح آزاد شده و به نقطه پایانی و سپس تولد دوباره میرسد) این حالت به وسیله فرمهای هندسی مرکز گرا به وجود میآید. نقطه مرکزی محل تلاقی محورهای دنیا میباشد که ستون نامرئی برای ارتباط بهشت به زمین است. از طریق این ستون است که خدایان میتوانند به راحتی به زندگی مادی بیایند و انسان آمرزش را از آنها طلب کند.
نکته مهم دیگر در شکل صلیبی کلیساها، توجه به 12 گوشه بنا ناشی از شکل صلیب (متشکل از دو چهار گوش متداخل) میباشد که تمثیلی از 12 حوری مسیح و دوازده دروازه بهشت است.
در کاربرد اشکال هندسی، میتوان به استفاده از فرم مثلث در بناهای مسیح به عنوان نمادی از تثلیث مقدس نیز اشاره کرد که دیوید کلر[4] به عنوان نمونه به استفاده از پنجرههای مثلثی در کلیساها اشاره میکند که در تصویر زیر نمونهای از آن را میبینید.
تصویر (9): شکل مثلثی پنجره در کلیسا (دیوید کلر، 1998)
- – سری یانترا، بدیعترین طرح تانترایی، کلیه نقشهای فعال در جهان هستی را از طریق نه مثلث به هم پیوسته تجسم میکند. تعمق شخص در یک چنین شکل هندسی به منزله دخول به نوعی تعمق فلسفی است. سری یانترا از نه ملثی که چهارتای آن به سمت پائین و پنجتای آن به سمت بالاست تشکیل شده وبه این ترتیب 42 قطعه ملث (7×6) را پیرامون یک مثلث مرکزی، درست کرده است. ↑
- – Boece یکی از استادان بزرگ هنر در قرون وسطی که نظرات فیثاغورت را تعلیم میداده است. ↑
- – Richard cooler ↑
- – David Keller ↑