زندگينامه ي نيما يوشيج يوش؛ روستاي كوچكي در دامنههاي سرسبز البرز. سال 1276 است و قاجارها دو دستي سلطنت را چسبيدهاند. اگر چه تكانههاي شديدي در جريان است و عنقريب است كه از دور خارج شوند. انقلاب مشروطيت در راه است. پاييز، آن قدر رنگ در طبيعت ريخته است كه نخستين نگاههاي «نوزاد» به جاي گريه با حيرت همراه است. اسمش را علي ميگذارند؛ اولين پسر مردي شجاع و عصباني و زني اهل شعر و ادبيات. پدر تار ميزند و به شكار ميرود و گاهي پسر خردش را جلوي خودش، بر اسب مينشاند و به كوه ميزند: «زندگي بدوي من در بين شبانان و ايلخيبانان گذشت كه به هواي چراگاه به نقاط دور ييلاق – قشلاق ميكنند و شب بالاي …
فرهیخته گرامی برای مطالعه بیشتر راجب این گفتار و همچنین مطالب مرتبط بیشتر با این متن لطفا اینجا کلیک کنید...