غزنویان
دولت غزنوي معروف به دولت آل ناصر يا دولت آل ناصرالدين، يك دولت فارسي زبان نظامي اسلامي بود. اين دولت خاستگاه نژادي و پايگاه ملي خواست نداشت، اما در مدت اعتلاء – از اواسط قرن چهارم تا اواسط قرن پنجم هجري – غالبا به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه وتاييد خلافت بغداد بود. بنيانگذار اين دولت ناصر الدين سبكتكين بن قرابجكم، داماد و مملوك البتكين حاجب، معروف به سپهسالار، بود كه خود او نيز از غلامان ترك سابق سامانيان محسوب مي شد. البته، بعدها نسب نامه اي ظاهرا” مجعول، تبار وي را به پيروز پسريزد گرد سوم ساساني رساند. ر
تسخير غزنه (غزنين ، غزني) و استخلاص آن از دست امراي محلي به وسيله او انجام شد. بدين گونه، اين منطقه اسما به قلمرو سامانيان الحاق يافت. اما، به دنبال رويدادهايي كه البتكين را از دربار بخارا و ارتباط با سامانيان دور ساخت، غزنه مركز حكومت مستقل البتكين واقع شد و ارتباط آن با مركز حكومت و ديوان سامانيان قطع گشت . سالها بعد، وقتي اين تختگاه كوچك تحت فرمانروايي ناصر الدين سبكتكين – داماد البتكين – در آمد، زماني به عنوان يك مركز جهاد اسلامي، پايگاه ” غزوات ” سبكتكين و اولاد او در اراضي سند و هند گشت. با اين عنوان، فرمانروايان غزنه يا لااقل تعدادي از آنان كه در دوره اعتلاي دولت آل ناصر در نشر فتوحات اسلامي در نواحي شرقي آن ولايت توفيق بيشتري به دست آوردند، و بدين سبب، بسط و توسعه قلمرو آنان در هر دو جانب شرق و غرب، امكان و سرعت بيشتر يافت. اين دولت در حاشيه جنوب شرقي قلمرو سامانيان و در نواحي كوهستاني شرق افغانستان كنوني، در اثر مساعي سبكتكين، به تدريج به صورت يك حكومت مستقل و موروثي و پايدار درآمدر(حدود سال 367 ه.ق). اين حكومت در اندك زمان و به خصوص در دوران امارت پسر او – محمد بن سبكتكين – وارث تمام بخش ماوراء النهر (در جانب چپ جيحون) از قلمرو سامانيان شد، هم تمام بخش ماوراء النهر (در جانب راست جيحون) به ايلك خانيان تركستان رسيد، با اين حال اين دولت، در مجموع بيش از پنچاه سال يا قدري بيشتر ( 432- 382 ه.ق. ) در حوادث تاريخ ايران منشاء تاثير مرئي و بلا واسطه باقي نماند. در پايان اين مدت كه منجر به ظهور سلاجقه و انتزاع بخش عمده خراسان از غزنويان گرديد، فرمانروايي آل ناصر در غزنه در دوره دوم خودر(432 – 552 ه.ق.) تقريبا به افغانستان كنوني و قسمتي از نواحي سند و پنجاب منحصر ماند. از اين تاريخ (432 ه.ق.) تا زماني كه فرمانروايي اين سلسله در غزنه ( 552 ه.ق. ) رسيد، ارتباط آنان با تاريخ ايران تقريبا به نقش ايشان در ترويج شعر و ادب فارسي در قلمرو خويش و در نشر و نقل فرهنگ و رسوم ايراني اسلامي در آن نواحي محدود شد. ر
در دوره بالنسبه كوتاه اعتلاي اين سلسله كه در واقع شامل فرمانروايي محمود بن سبكتكين ملقب به يمين الدوله و مسعود بن محمود ملقب به شهاب الدوله ( 421 تا 432 ه.ق.) مي شد، غير از افغانستان كنوني، قلمرو آنان در ايران شامل خراسان، سيستان، گرگان، قومس و حتي ري و نواحي مجاور تا حدود اصفهان و در خارج از ايران و افغانستان كنوني، شامل خوارزم (خيوه، تركمنستان)، چغانيان (در بخش علياي جيحون) جوزجانان، مرو، بلخ، مروالرود و هرات، و همچنين دره سند و قسمتي از نواحي شرق و شمال شرقي هند ( پنجاب و مولتان ) مي شد. ر
با آنكه تمام آنچه در طول زمان، طي جنگها مكرر محمود و پسرش مسعود و پدر محمود، سبكتكين ، در سرزمين هند عايد اين فرمانروايان گشت، اين سرزمين به قلمرو آنان ملحق نشد. ذكر نام تعدادي از نواحي مفتوحه آنان در ماوراء سند، وسعت حوزه، فعاليت نظامي و جهادي آنان را قابل ملاحظه نشان مي دهد، كه از آن جمله لاهور (پنجاب)، قنوج (جنوب غربي دهلي)، ويهند (ساحل چب سند)، ماتوره (شمال غربي اگره)، هانسي (شمال غربي هند)، بهاطيه (سند سفلي)، كالنجر (جنوب غربي الله آباد)، گواليار (جنوب اگره)، نهرواله (گجرات)، سومنات (در گجرات)، باري (ساحل شرقي گنگ)، ناردين (در مغرب رود جيلم) و تانسير (در شمال دهلي) را مي توان يادكرد. از اين ميان، لااقل فتح پنجاب يك تختگاه تازه در لاهور به آنان داد كه چندي، به خصوص در غلبه غوريان بر غزنه، آخرين تختگاه فرمانروايي ايشان گشت. در داخل ايران و افغانستان كنوني هم ذكر تعدادي از شهرهاي كه با حوادث دوران فرمانروايي آنان مربوط مي شد، تصوري از حدود قلمرو ايشان را در مدت اعتلاي آنان به دست مي دهد. از آن جمله است: غزنه، گرديز، پروان، كابل، بست، قصدار، غور، زمين داور، پوشنگ، هرات، گنج رستاق، بلخ، ترمذ، مروالرود، مرو، طوس، نيشابور، بيهق، سرخس، باورد، نسا، استوار (قوچان)، دهستان، گرگان، طبرستان، ري و اصفهان. ر
چنانكه در تاريخ بيهقي از زبان حره ختلي – خواهر محمود – و از زبان مسعود پسر وي نقل شده است، پادشاهان اين سلسله از تمام اين گستره واقع در داخل و خارج ايران و افغانستان كنوني، ” غزنه ” را اصل بلاد و ديگر نواحي را فرع مي شمردند. سبب اينكه آنان را غزنويان خوانده اند نيز، تا حدي از همين روست. به هر حال، اين مساله ارتباط قلبي آنان را با اين پايتخت ديرين خود نشان مي دهد.
در بين كساني از اين سلسله كه در دوره دوم فرمانروايي قوم ،در تاريخ ايران به سبب تشويق يا ارتباط با اهل ادب شهرت يافته اند، نام ظهير الدوله ابراهيم ( 492 –450 ه.ق. )، علاءالدوله مسعود سوم ( 508 – 492 ه.ق. ) و يمين الدوله بهرامشاه (547 – 512 ه.ق.) در خور ذكر است. شاعران و نويسندگاني هم، مانند مسعود سعد سلمان ر(فات 515ه.ق.)، ابوالفرج روني( وفات 525 ه.ق.) و ابوالمعالي نصراله منشي (وفات 555 ه.ق.) نام آنان را در آثار خود مخلد ساخته اند. ر
عنوان سلطان كه در مورد يمين الدوله محمود مشهور به خلف بن احمد صفاري و از روي تملق در حق وي به كار رفت و جنبه رسمي نداشت، بعد از وي به پسرش شهاب الدوله مسعود اول نيز رسيد. از پادشاهان دوره دوم اين سلسله كه قسمت عمده قلمرو گذشته از آنان انتزاع شده بود، غالبا ظهير الدوله ابراهيم و يمين الدوله بهرامشاه در استعمال اين عنوان اصرار بيشتر داشته اند. ر
غزنويان قدرت و حيثيت خود را در دوره اعتلاء ، مديون سرعت تعرض در جنگهای نظامي و قدرت تحرك فوق العاده ارتش خويش بودند. غنايمي هم كه از اين جنگها عايد سلطان و سردارانش مي شد، مايه اصلي حيات اين ارتش بودند از اين رو ، به مجرد آنكه اين جنگها متوقف شد، ارتش متزلزل، و دولت دچار انحطاط گشت . البته ، اين جنگها كه سلطان را به عنوان ” غازي ” مورد تقدير خليفه بغداد مي ساخت، تقريبا هرگز در قلمرو خود وي موجب بسط رفاه و آسايش خلق نمي شد. استمرار اين جنگها را – كه تنها در عهد سلطان محمود بيش از هفده بار لشكر كشي به ديار هند انجام شد – مايه ناخر سندي عامه و ضعف بنيه مالي دولت مي ساخت. از جمله تحميل مالياتهاي سنگين و بي هنگام كه براي تجهيز ارتش در نزد سلطان لازم مي نمود و خالي شدن روستاها به سبب گردآوردن سپاه كه بالمآل منجر به خرابي مزارع و بروز قحطيها و گرانيهاي اجتناب ناپذير مي شد. اما، خليفه كه اين اقدامات را مي ستود و شاعران دربار كه با تملق و تحسين مبالغه آميز از آنها ياد مي كردند، البته نتايج و تبعات نهايي آنها را ، كه در هنگام اغتشاش تركمانان سلجوقي در خراسان به تسليم و رضاي بيشترينه مردم به ورود اين قواي مهاجم منجر شد ، نمي توانستند پيش بيني كنند. ر
تشكليلات اداري وسازمان ديوان و درگاه غزنويان كه پاد شاهان نخستين و وزيران و دبيران آنان غالبا” پرورش يافته نظام دولت سامانيان بودند ، در واقع ادامه سازمانهاي ديوان ودرگاه آل سامان در بخارا بود . علاقه به ترويج زبان فارس و تشويق و حمايت شعرا و نويسندگان عصر هم ،هر چند در عهد محمود و مسعود اول خالي از اغراض سياسي و تبليغاتي نبود ، باز تا حدي ادامه رسم و آيين مشابه در درگاه سامانيان بود . از فتح غزنين به وسيله البتكين (344 ه.ق. )، كه آغاز پيدايش دولت غزنه بود ، تا خاتمه سلطنت خسرو ملك در لاهور ( 583 ه.ق.)، كه دولت غزنويان پايان يافت ، مدت فرمانروايي اين سلسله در ايران و خارج از ايران – روي هم رفته – نزديك دويست و چهل سال طول كشيد . دوره كوتاه فرمانروايي البتكين و اخلاف او را هم كه در نهايت به فرمانروايي مستقل سبكتكين در غزنه منجر گشت ، با آنكه به آل ناصر ارتباط نداشت ، جزو دوره اي كه در طي آن غزنين به عنوان يك تختگاه مستقل در عرصه تاريخ خراسان و ايران ظاهر شد ، بايد محسوب كرد.